بسیاری از مشکلات زندگی سیاسی و اجتماعی که گاه در نگاه نخست صرفاً برخاسته از مناسبات عرصۀ سیاست عملی بهنظر میرسند، به سبب فقدان نظریۀ سیاسی مناسب برای توضیح پیچیدگیها و ارائۀ راهحل مفید پدید آمده، یا تداوم و شدت یافتهاند. اکنون با این پرسش مواجهیم که آن نوع از نظریهپردازی که انتظار میرود بتواند به حل مشکلات سیاسی جوامع معاصر یاری برساند و راهنما، بهبودبخش یا نظمدهنده به کنشهای سیاسی باشد چگونه ممکن میشود. نظریهپردازان سیاسی کلاسیک توجه خود را بیشتر معطوف به نهاد حکومت و شیوۀ حکمرانی می کردند، اما امروز بسیاری از اندیشهورزان سیاسی، ساحت نظریهپردازی سیاسی را گستردهتر از پیش میبینند. هدف مقالۀ پیشرو این است که با تحلیل آرای جان راولز و یورگن هابرماس دربارۀ «امر سیاسی»، امکان نظریهپردازی سیاسی در جهان امروز، در پرتو شناخت گستردگی و وجه وجودی ۀامر سیاسی» بازبینی شود.