پژوهش حاضر با هدفِ فهم الزامات تحولی-تعاملی در آموزش دانش آموزانِ با آسیب شنوایی انجام شده است. این پژوهش با رویکردکیفی و استفاده از راهبردهای مطالعه موردی بر روی دوفرد با آسیب شنوایی انجام شد و موردهای مطالعه، با استفاده از تکنیک ""بیشترین تفاوت یا تشابه"" انتخاب شدند. داده ها با ابزار مشاهده فیلم ها، بررسی اسناد، مصاحبه نیمه ساختاریافته از موارد انتخابی و اطرافیان آنها در خانه و مدرسه، جمع آوری و با استفاده از روش تفسیر تأملی تحلیل گردید. ملاک های ""قابلیت پذیرش""، ""اعتماد""، ""انتقال"" و ""تائید"" برای اعتبارسنجی مد نظر قرار گرفت. یافته ها: درک و بازنگاری تجربه مشارکت کنندگان، این امکان را می دهدکه اظهار داریم، موارد انتخابی پژوهش به رغمِ میزانِ آسیب شنوایی یکسان و امکان بهره مندی از آموزش تلفیقی، توفیقی متفاوت در امر تحصیل داشته اند. این تمایزکه متاثر از الگوهای تعاملی والدین و چگونگی تسلط افراد به قابلیت های پایه رشد هیجانی کارکردی حاصل شده است، برخلاف باور رایج، منوط به تقویت حس شنوایی نبوده است. نتیجه گیری: تفاوت افرادِ با آسیب شنوایی از منظر میزان تسلط به قابلیت های پایه رشد هیجانی کارکردی، ماهیتِ نیازهایِ آنان را در محیط آموزشی نه تنها نسبت به افراد سایرگروه های با نیاز ویژه، بلکه نسبت به یکدیگر متفاوت می نماید. لذا در راستای تحقق عدالت تربیتی توصیه می شود، در انجام مداخلات و تعیین ویژگی عناصر برنامه درسی، بالاخص در دوره دبستان، نسبت به فهم و بهبود کیفیت تجربیات افرادآسیب دیدهشنوایی در تسلط به قابلیت های پایه هیجان کارکردی در تعامل با بافت تحصیلی و خانوادگی توجه شود.