این مقاله با رویکردی مفهومی، با طرح مسأله ی آموزش مدیریت در دانشگاه های کشور و استفاده از تحلیل پدیدارشناختی و با هدف شناسایی مناسب ترین و اثربخش ترین راهبرد آموزش مدیریت و راه حل کاربردی برای اجرای آن، به بررسی چگونگی پیدایش و تدقیق در پیچیدگی مفهوم، چیستی و ماهیت مطالعات مدیریت می پردازد. ماحصل این بررسی با بهره گیری از چارچوب مفهومی یورگن هابرماس از طبقه بندی علوم بر اساس اهداف شناختی شان به اندیشه ی انتقادی می رسد که بنا به ماهیت دانش مدیریت آن را می توان مؤثرترین راهبرد برای کسب مهارت فراشناخت برای تدریس علوم مدیریتی معرفی کرد و هم چنین موردپژوهی را بهترین روش برای یافتن راه حل های عملی مسائل مدیریتی دانست که این هر دو در سنتِ آموزشی دانشگاه های کشور ما مورد غفلت قرار گرفته اند و تا زمانی که باوری برای گرایش در زمینه ی تدوین برنامه ی درسی و تألیف متون مبتنی بر اندیشه ی انتقادی در مدیریت و استفاده از موردپژوهی پذیرفته نشود، آموزش شاخه های مختلف مدیریت جذابیت و اثربخشی لازم را برای دانشجویان پیدا نخواهد کرد.