بررسی آثار ارزشمند حوزه ادبیات فارسی و پدید آوردن آثاری در ارتباط با ادب، سیاست، روان شناسی، فلسفه، و علوم نوپایی مانند مدیریت نشان دهنده این نکته مهم است که ادبیات تنها به حوزه احساس و ذوق تعلق ندارد؛ بلکه میدانگاه وسیعی از تجربه های حسی مبتنی بر واقعیات عینی است. بیشتر نظریه پردازان علم مدیریت، در تعریف این واژه بر اصول سازماندهی، انگیزش، کنترل و برنامه ریزی تأکید کرده اند. در این جستار با بررسی اصول مدیریتی فردوسی در شاهنامه و تطبیق آن ها با هرم سلسله نیاز های مزلو- که یکی از مباحث مهم مدیریت علمی است - به این نتیجه رسیده ایم که فردوسی به میزان قابل توجهی با اصول مدیریتی آشنا بوده و کوشیده است امور را بر پایه این اصول و با توجه به نیازهای اساسی انسان سازمان دهی کند و بهترین تصمیم را متناسب با شرایط موجود به اجرا درآورد ، شایسته ترین افراد را به کار گیرد و با احاطه کامل بر اوضاع حاکم، این افراد را با توجه به نیازشان برانگیزد و با برنامه ریزی صحیح کنترل کند و آنان را در راستای اهداف کلی حکومت قرار دهد. دیدگاه های ممتاز و مدیریت برتر منش فردوسی، با توجه به ارتباط مستقیم و انکارناپذیر مدیریت و فرهنگ ملت ها می تواند الگویی قابل ملاحظه برای مدیران امروزی باشد.