تحولات موسوم به بیداری اسلامی در هزاره جدید از پردامنه ترین و ژرف ترین تحولات در ساختار سیاسی کشورهای منطقه به شمار می رود. این تحولات با اعتراض های مردمی علیه حکومت های خودکامه، به منظور دست یابی به دموکراسی و نفی سلطه و حاکمیت قانون و استبدادستیزی، از تونس آغاز گردید و سپس به کشورهای دیگر، ازجمله مصر و لیبی و یمن و بحرین، و سوریه رسید. این وضیعت در کشورهای تونس و مصر به سرنگونی حکومتِ بِن علی و حُسنی مبارک انجامید. در بحبوحه این تحولات قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای هر یک به فراخور حال خود تلاش کردند تا منافع خویش را تأمین کنند. از جمله این کشورها ترکیه، تحت رهبری حزب عدالت و توسعه، در جایگاه متحد غرب و الگوی این کشورها به زعم غربی هاست. هدف این مقاله بررسی و ارزیابی مواضع سیاست خارجی ترکیه با تأکید بر تحولات داخلی مصر و تونس است و برای تحقق این هدف، در این تحقیق، با استفاده از رویکرد نظری رئالیسم تهاجمی، سعی در اثبات این فرضیه داریم که سیاست خارجی فعال ترکیه، در تحولات اخیرِ مصر و تونس، به دنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در منطقه، به منظور افزایش ضریب امنیتی و کاهش تهدیدات از سوی رقبای منطقه ای و بین المللی و کنترل بازیگرانی چون جمهوری اسلامی ایران و عربستان و کسب منافع سیاسی و اقتصادی بیش تر و پیشی گرفتن از رقبای منطقه ای است.