در این مقاله، نویسنده ابتدا به مهجوریت تاریخی مباحث مربوط به آموزش عالی در رشته برنامه درسی می پردازد و از این رهگذر، نیاز به جبران این کاستی را که اختصاص به محیط ایران ندارد و بیش و کم، وجهه جهانی دارد، گوشزد می نماید. سپس، بحث کوتاهی درباره ماهیت و ماموریت رشته برنامه درسی ارایه می کند تا خواننده قرایتی از ماموریت رشته را که بحث تولید برنامه های درسی به وسیله دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی، در چارچوب آن قرایت، معنا می یابد، دریابد. مباحث اصلی مقاله در دو بخش ضرورت ها و فرصت های معطوف به سیاست تمرکز زدایی از فرآیند برنامه ریزی درسی آموزش عالی، قابل پی گیری است. در بخش ضرورت ها، نگارنده تلویحا به اصولی می پردازد که ضرورتا در برنامه ریزی درسی به وسیله دانشگاه ها باید مطمح نظر باشد و غفلت از آن ها، این سیاست را از خیز انتفاع ساقط خواهد کرد. در بخش فرصت ها، به این پرسش پاسخ داده می شود که از منظر دانش برنامه درسی، توجه به کدام اصول متضمن دستیابی به قابلیت حداکثری در اجرای سیاست کاهش تمرکز در برنامه ریزی درسی آموزش عالی خواهد بود. به دیگر سخن، در بخش ضرورت ها، شرایط حد اقلی التزام به عهده دار شدن ماموریت برنامه ریزی درسی در سطح دانشگاه ها و در بخش فرصت ها، شرایط حداکثری مورد توجه قرار می گیرند. در بخش پایانی این نوشتار و در قالب یک جمع بندی کوتاه، این معنا مورد تاکید قرار می گیرد که وضع سیاست های مترقی برای دستیابی به تعالی و ترقی لازم است؛ ولیکن هرگز کافی نیست.