آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۱

چکیده

یکی از دغدغه های فلاسفه و حکما تشریح و تبیین چیستی خیال، جایگاه و کارکرد آن در ارتباط با انسان و هستی شناسی، بوده است. افلاطون اولین فیلسوفی است که برای خیال مرتبه معرفت شناسی قائل شد و با تقسیم جهان به دو عالم معقول و محسوس، مرتبه شناخت خیال را مختص عالم محسوس دانست. مولوی هم در جای جای مثنوی به خیال، اقسام آن، جایگاهش در شناخت و معرفت انسان اعم از امور عینی و ماورائی و تأثیرات متعددی که بر جسم، روان و کمالات روحی فرد می گذارد، پرداخته است؛ بنابراین این جستار درصدد است تا به مقایسه خیال از دیدگاه این دو بپردازد. برای نیل به این هدف ضمن استفاده از روش توصیفی- تطبیقی، نخست، تعاریف خیال از نظر مولوی در مثنوی و نظریات افلاطون بررسی، سپس شباهت ها و تفاوت های دیدگاه های این دو نشان داده شده است. نتیجه این که دیدگاه های آنان از جهت غیر واقعی بودن و سایه بودن جهان و پدیده ها، ارتباط تقلید و خیال، محدود و ناقص بودن ابزار خیال برای درک واقعیت و این که این نحو ادراک متعلّق به عموم مردم است، به هم شبیه و در مواردی مانند قدرت خیال، جایگاه معرفتی خیال، معنی و تأثیر خیال متفاوت است.

تبلیغات