مواجهه سنت نبوی با مقوله ترور
آرشیو
چکیده
دین و بزرگان آن یکی از سرچشمه های اندیشه و رفتار در جوامع بشری بوده اند و به همین دلیل، آموزه های دینی همواره یکی از منابع مورد ارجاع در تبیین و تفسیر تحولات آنها در تاریخ محسوب گشته اند. در جهان کنونی نیز این پرسش درخصوص دین اسلام مطرح گردیده است و به آن دامن زده می شود که آموزه های پیامبرخاتم(ص) حاوی چه نوع اندیشه و رفتارهایی است و تا چه اندازه می توان مقوله ناپسند و ضدانسانی ترور را بدان نسبت داد؟ در مقاله پیش رو سعی شده است به این سوال از منظر دین اسلام و اندیشه و رفتار پیامبر اعظم(ص) پاسخ داده شود.متن
اکثر غربیها، پیامبراکرم را خشونتطلب و پیروان مسلمانش را تروریست میدانند! در این مقاله برای رد این اتهام (پیامبر اسلام(ص) خشن بود و مسلمانان هم خشونت را از پیامبرشان آموختهاند!) نخست ترور در فرهنگ علوم سیاسى تعریف گشته و مؤلفههاى آن بیان شده است. در قسمت بعدی، معادل کلمه ترور در ادبیات قدیم و جدید عرب ذکر شده و سپس به آیات و روایاتى که ترور را رد مىکنند، اشاره گشته است تا تفاوت مجازات اسلامى با ترور در قرآن، سیره پیامبراعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) آشکار شود. تفاوت این دو با ذکر نمونههایى از نفى ترور در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامى توضیح داده شده است. سرانجام، مقاله با استخراج منطقى نکاتى از مطالب مطرحشده که در آن طرد ترور به وضوح معلوم است، پایان مىیابد.
تعریف ترور
در فرهنگ و عرف سیاسى، تعاریف مختلفى از ترور، تروریست و تروریسم ارائه شده که در عین تنوع، بسیار به هم شبیهاند. در عوض، معناى ترور در اسلام چندان پراکندگى ندارد و اغلب در یک گستره و فضاى محدود بهکار رفته است. به همین جهت، قبل از ورود به بحث، تشریح مفهوم ترور در فرهنگ علوم سیاسى که بیشتر از فرهنگ غرب متأثر است و نیز توضیح ترور در فرهنگ اسلامى اجتنابناپذیر است.
الف ــ ترور در فرهنگ علوم سیاسى
تروریسم که از ریشه لاتین terror به معناى ترس و وحشت گرفته شده است، به رفتار و اعمال فرد یا گروهى اطلاق مىشود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور مىخواهد به هدف سیاسى خود برسد. همچنین، کارهاى خشونتآمیز و غیرقانونى حکومتها براى سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد، که از آن به عنوان تروریسم دولتى یاد مىشود.[1]
شیوههاى تروریستها عبارت است از: هواپیما ربایى، گروگانگیرى، خرابکارى، بمبگذارى، بانکزنى، آدمربایى سیاسى و آدمکشى. سازمانهاى تروریستى نوعاً سعى مىکنند با اقداماتشان توجه رسانههاى گروهى و مردم را جلب نمایند. بسیارى از دولتها نیز براى نیل به اهداف سیاسىشان از اشکال گوناگون تروریسم، از جمله ضربات هوایى، اعدامهاى وسیع و بازداشتهاى گسترده، استفاده مىکنند.[2]
در قانون داماتو اصطلاح اقدام تروریستی بینالمللى به عملى گفته مىشود که: الفــ براى جان انسان، خشونتآمیز یا خطرناک باشد، یا اینکه ارتکاب آن در حوزه صلاحیت ایالات متحده یا هر کشور دیگر، جرم جنایى محسوب شود؛ بــ ظاهراً با اهداف زیر انجام شود: 1ــ ایجاد ارعاب و وحشت و فشار بر اشخاص غیرنظامى 2ــ حکومت از طریق ارعاب و فشار 3ــ تأثیرگذارى بر رفتار حکومت از طریق سوء قصد یا آدمربایى.[3]
بــ ترور در ادبیات عرب
معادلى که براى واژه ترور، در ادبیات قدیم و جدید عرب بهکار مىرود، با هم متفاوت است؛ امّا در معنا، تفاوتى بین آن دو به چشم نمىخورد. در مجموع، در زبان عربى براى کلمه ترور سه معادل زیر وجود دارد:
1- فَتْکْ: در کتاب فرهنگ اصطلاحات معاصر، فتک به معناى ترور کرد، کشت، از میان برد، و به قتل رسانده، آمده است.[4] در لسانالعرب، الفتک یعنى هر شخصى که فردى را بىخبر و از روى غفلت بکشد، و نیز، به معناى شخصى است که از غفلت فرد دیگرى استفاده مىکند و او را مىکشد یا مجروح مىسازد.[5]
2- اِرْهابْ: کلمه ارهاب و مشتقات آن، در ادبیات قدیم عرب به معناى ترس، ترسانیدن و دچار هراس کردن بود. قرآن هم بر همین معنا تأکید میکند. به عنوان نمونه به این آیه بنگرید: ایَّاىَ فَاُرْهَبُونِ( بقره/40) و در راه ادای وظیفه، و عمل به پیمانها، فقط از من بترسید. الاءِرْهابّى یعنى کسى که براى برپا داشتن قدرت و سلطه خود به ترساندن متوسل مىشود. الحکم الاءِرْهاءَبّى، نوعى حکومت است که بر پایه ارعاب و زور قرار دارد.[6]
3ــ اغْتیال: اغتیالاً یا قَتَلَهُ غیلَتاً یعنى پنهانى و به شکلى که مقتول با خبر نشود، او را از پاى در آوردن.[7] در المنجد، الغِیْلَهًْ به معنى فریب دادن و بهناگاه کشتن و قَتَلَهُ غِیْلَهًًْ به معنى به او نیرنگ زد و به ناگاه او را کشت، آمده است.[8] از سوی دیگر، اغتیال به معناى ترور و سوء قصد و مُحاوَلَةُ الاءغتیال به معناى طرح ترور و توطئه ترور بهکار مىرود.[9]
جــ ترور در زبان فارسى
در فرهنگ فارسى عمید ترور به معنى ترس زیاد، بیم هراس، خوف و وحشت است، و در اصطلاح سیاست، یعنى کشتن و از بین بردن مخالفان و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم. تروریست به عامل ترور، طرفدار ترور، آدمکش، آنکه براى رسیدن به هدف خود کسى را غافلگیرانه بکشد یا وحشت و هراس ایجاد کند. تروریسم روش کسانى است که آدمکشى و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریق که باشد، براى رسیدن به هدفهاى سیاسى خود از قبیل تغییر حکومت یا در دست گرفتن زمام امور لازم و مباح مىدانند.[10]
در لغتنامه دهخدا آمده است: ترور مأخذ از فرانسه و به معنى قتل سیاسى بهوسیله اسلحه است و در فارسى متداول شده است. تازیان معاصر اِهراق را به جاى ترور بهکار مىبرند، و این کلمه در فرانسه به معنى وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابى بود که پس از سقوط ژیروندنها (از سیویکم مه 1793 تا 1794) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهاى سیاسى فراوانى را به دنبال داشت. تروریست در زبان فارسى به شخصى اطلاق مىشود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسى شود و تروریسم به اصلى گفته مىشود که در آن از قتلهاى سیاسى و ترور دفاع گردد.[11]
در مجموع و بهطور خلاصه مىتوان گفت ترور در لغت به معناى ترس، هراس، خوف و وحشت است و در اصطلاح سیاسى به معناى کشتن و از بین بردن مخالفان و ایجاد رعب و وحشت میان مردم مىباشد. تروریست به کسى اطلاق مىگردد که براى رسیدن به هدف خود، کسى را غافلگیرانه بکشد یا وحشت و هراس ایجاد نماید.
تروریسم روش کسانى است که آدمکشى و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریقى که باشد، براى رسیدن به هدفهاى خود لازم و درست مىدانند. در نتیجه، علاوه بر شیوه و روش اقدام، انگیزه افراد یا گروهها برای اجرای آن اقدام، ملاک تروریستى بودن یا نبودن عمل است؛ یعنى اگر فرد یا گروهى با هدف سرقت یا کسب منفعت اقتصادى به آدمکشى اقدام نماید، به این عمل، عمل تروریستى اطلاق نمىگردد؛ چرا که باید انگیزه فرد یا گروهى که به آدمکشى یا ایجاد رعب و وحشت دست مىزنند، سیاسى باشد. به عنوان مثال، پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، برخى از گروههاى سیاسى، با قتل، آدمکشى و ایجاد رعب و وحشت، قصد داشتند انقلاب اسلامى را ساقط نمایند و زمام امور را به دست گیرند؛ یعنى براى وصول به اهداف سیاسى، به قتل و خونریزى اقدام مىکردند، لذا اقدام آنها دقیقا یک اقدام تروریستى بود.
حرمت شرعی ترور
آیات و روایات متعدد و فراوانى در حرمت و منع ترور و قتل پنهانى وجود دارد که هیچگونه تردیدى را درباره حرمت ترور از دیدگاه اسلام باقى نمىگذارد. از جمله:
1ــ «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکى کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزى مىدهیم، و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر به حق (و از روى استحقاق)، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید!» (انعام)
2ــ «بر بنىاسرائیل مقرر داشتیم که هرکس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته، هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن براى بنىاسرائیل آوردهاند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدى و اسراف کردند.» (مائده/32)
در نتیجه، در آیات قرآن، از کلمه فتک، اغتیال یا ارهاب به معناى ترور، استفاده نشده بلکه در آن کلمه قتل آمده که اعم از کشتن پنهانى است. بنابراین، مىتوان دریافت که قرآن با کشتن انسانها به غیر حق مخالف است. به عنوان مثال، خداوند در آیه 178 بقره، اگرچه قصاص را حق اولیاى دم مىداند، از آنان مىخواهد قاتل را عفو کنند یا اینکه فقط از او دیه دریافت نمایند. و نیز، توصیه مىکند دو طرف در دریافت و پرداخت دیه انصاف را رعایت کنند.
روایات متعددى در منع ترور وجود دارد که در ذیل به چند مورد آن اشاره مىشود:
1ــ پیامبراکرم(ص) فرمود: وقتى در معراج بودم، چیزها و مواردى را دیدم. پرسیدم اینها چیست؟ گفتند: اینها نشانههاى آخرالزمان است. پرسیدم: چه زمانى آخرالزمان است؟ خداوند عزوجل فرمود: آخرالزمان وقتى است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد، قاریان قرآن زیاد شوند و عمل کاهش یابد، ترور بالا رود، فقهاى هدایتگر اندک و فقهاى گمراه و خیانتکار زیاد و شعر فراوان شود.[12]
2ــ در شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید آمده است: «هنگامى که پیامبر(ص) رحلت فرمود و على(ع) به غسل و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبکر بیعت شد. در این هنگام زبیر و ابوسفیان و گروهى از مهاجران با عباس و على(ع) براى تبادل نظر و گفتوگو خلوت کردند. آنان سخنانى گفتند که لازمه تهییج مردم و قیام بود. عباس (که خدایش از او خشنود باد) گفت: سخنان شما را شنیدم و چنین نیست که به سبب اندک بودن یاران خود از شما یارى بخواهیم و چنین نیست که به سبب بدگمانى، آراى شما را رها کنیم. ما را مهلت دهید تا بیندیشیم، اگر براى ما راه بیرون شدن از گناه فراهم شد، حق میان ما و ایشان بانگ برخواهد داشت؛ بانگى چون زمین سخت و دشوار، و در آن صورت دستهایى را براى رسیدن به مجد و بزرگى فرا خواهیم گشود که تا رسیدن به هدف، آنها را جمع نخواهیم کرد. و اگر چنان باشد که به گناه درافتیم، خوددارى خواهیم کرد و این خوددارى هم به سبب کمى شمار و کمى قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند اگر نه این است که اسلام مانع از هرگونه غافلگیرى (فتک و ترور) است، چنان سنگهاى بزرگ را بر هم فرو مىریختم که صداى برخورد و ریزش آن از جایگاههاى بلند به گوش رسد.»[13]
3ــ ابوصباح کنانى به امام جعفر صادق(ع) مىگوید: یکى از همسایههایم که از قبیله همدان و نامش جعد بن عبدالله است، به على(ع) دشنام مىدهد. آیا اجازه مىدهى که او را بکشم؟ فرمود: اسلام ترور را منع کرده است.
نتیجهاى که از این روایات مىتوان گرفت، آن است که ایمان مانع ترور است و مؤمن ترور نمىکند. بنابراین، از روایات استفاده مىشود که هرگونه کشتن به صورت پنهانى (ترور) شرعاً حرام و ممنوع است. اسلام حتى خدعه و نیرنگ در جبهه اسلامى و خودى را جایز نمىداند.
تفاوت ترور با مجازات در اسلام
در برخى از آیات و روایات، به ظاهر منعى بر کشتن برخى از انسانها وجود ندارد، اما بررسى عمیق این آیات و روایات، نتیجه دیگرى در بر دارد.
الفــ قرآن مجید
در آیات ذیل، کشتن برخى از انسانها مجاز شمرده شده است: 1ــ اى افرادى که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است.[14] 2ــ کیفر آنکه با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند، و اقدام به افساد در روى زمین مىکنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند) فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند.[15]
مراد از قصاص قاتل و مجازات فاسد محارب چیست؟ و اینها چه کسانى هستند؟ قصاص در اصطلاح قرآن، نوعى قانون کیفرى براى مجازات قاتل است. بنابراین، قصاص در آیه 178 بقره، فقط به معناى کشتن نیست، بلکه کشتن آشکار قاتل، یکى از اقسام آن است؛ قاتلى که به عمد مرتکب قتل شده است، هم مىتوان او را به قتل رساند و هم اولیاى دم مىتوانند او را ببخشند و فقط وى را با پرداخت دیه، مجازات نمایند. بدین سان، قصاص فقط راهى براى از بین بردن افراد مزاحم و زمینههاى جرم و دریچهاى به سوى حیات اجتماعى و نیز ضامن آن است. زیرا قصاص در مقابل این شعار «زیاد بکشید تا کشتار کم شود»، و نیز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است»، قرار دارد.[16]
آیه 32 مائده، کشتن قاتل و مفسد را جایز شمرده است. فاسد کسى است که به جنگ خدا و رسول او برخیزد، یا اینکه در میان مردم ترس و ناامنى ایجاد کند. نکته مهم دیگر این آیه، مقام انسان در نزد خداوند است. از این رو، از پاى درآوردن این صاحب مقام، همانند کشتن همه مردم دانسته شده است، شاید به آن دلیل که اگر کسى دست به خون انسان بىگناهى بیالاید، آمادگى آن را پیدا مىکند که انسانهاى بىگناه دیگرى را به قتل برساند.[17]
در آیه 33 مائده که تنها به عصر پیامبر(ص) اختصاص ندارد، مراد از محاربان، افرادى هستند که اسلحه بر روى مسلمانان مىکشند، و با تهدید به مرگ، و حتى کشتن، اموال آنها را به غارت مىبرند. به بیان دیگر، منظور از محارب کسى است که با تهدید یا با بهکارگیرى اسلحه، به جان یا مال مردم تجاوز مىکند، اعم از اینکه دزد سرگردنه باشد یا در داخل شهر به این اقدام دست زند. البته محارب با کلمه افساد آمده است. بنابراین، مراد از محاربه با خدا، افساد در روى زمین از طریق اخلال در امنیت عمومى است. جزاى چنین کسى، اگر مرتکب قتل شده باشد، قتل است و اگر فقط دزدى کرده باشد، قطع دست و پاى مخالف است و اگر فقط رعب و وحشت ایجاد کرده، نفى بلد است.[18]
نتیجهاى که از آیات فوق و تفسیر آن بهدست مىآید، آن است که اعدام قاتل، مفسد و محارب، در صورت تحقق شرایط لازم، صرفاً به اذن امام عادل یا نایب خاص او یا رهبر و حاکم اسلامى به شکل آشکار، بدون پردهپوشى و به منظور بازگرداندن امنیت عمومى اجرا میشود، در حالى که ترور علیه مخالفان سیاسى و برای نیل به اهداف سیاسى انجام مىگردد. بنابراین در اقدام تروریستی اذن امام عادل وجود ندارد و اغلب این عمل پنهانى و براى ضربه زدن و اخلال در نظم عمومى اجرا میشود.[19]
بــ پیامبر اکرم(ص)
در مجموع اقدام پیامبر(ص) در صدور حکم قتل کعب بن الاشرف و یهودیان بنی نضیر را نمىتوان ترور نامید زیرا هیچکدام نشانههاى ترور را نداشت. به بیان دیگر، پیامبر(ص) حاکم اسلامى است و یکى از شئون حاکم اسلامى قضاوت است. بنابراین، پیامبر(ص)، بر اساس این شأن، و بر پایه احراز مجرم بودن فرد، حکم قتل آن را آشکارا و نه مخفیانه صادر و نحوه اجراى آن را نیز مشخص نمود. مسأله مهم دیگرى که در اینجا وجود دارد، آن است که هر کس نمىتواند به تشخیص خود به ترور دست بزند، بلکه نخست باید یک مرجع صلاحیتدار که صلاحیت آن از نظر عقل، شرع و افکار عمومى پذیرفته است، مجرم بودن وى را تأیید و سپس فرد یا افرادى واجد شرایط حکم آن مرجع صلاحیتدار را که مىتواند پیامبر(ص) باشد، اجرا کنند.[20] پیامبر(ص) به دلیل مجرمبودن کعب دستور قتل او را صادر نمود. اما جرم او چه بود؟ جرم وی عبارت بود از: پیامبر(ص) و مسلمانان با یهودیان، پیمان عدم تجاوز و همزیستى مسالمتآمیز داشتند، در حالى که او (کعب) پیمان شکست، و به یارى دشمنان پیامبر(ص) شتافت، به آنها کمک مالى و روانى کرد و سرباز داد، آنان را تشویق کرد به پیامبر(ص) حمله کنند، و به مسلمانان اعلام جنگ داد.[21] همچنین، کعب متعرض زنان مسلمان مىشد، آنها را مورد اذیت و آزار قرار مىداد. اشرف بعد از جنگ بدر و شکست مشرکان، به مکه رفت و در خانه کشتهشدگان جنگ، زنان و مردان قریش را جمع کرد، و اشعارى را در وصف کشتههاى آنان سرود، و احساسات آنان را تحریک کرد تا آنان را علیه پیامبر(ص) بشوراند و بسیج کند. او به این وسیله زمینه جنگهاى بعدى قریش را علیه پیامبر(ص) پدید آورد. او همچنین، علیه پیامبر(ص) یاوهسرایى و شایعهپراکنى مىکرد، و اصل اسلام را زیر سوال مىبرد.
جــ ائمه اطهار
در سیره ائمه معصومین(ع) نیز مواردى از تجویز قتل دیگران دیده مىشود. مثلاً: اسحاق انبارى مىگوید: امام جواد(ع) به من فرمود: این چه کارى است که ابوالسمهرى که خدا لعنتش کند، انجام مىدهد، و ما را تکذیب مىکند؟ او ادعا مىکند که خودش و ابن ابىرزقاء براى ما تبلیغ مىکنند، من شما را شاهد مىگیرم که من از آنها به سوى خدا تبرى مىجویم. آن دو فریبکار و ملعوناند. یا اسحاق، ما را از شر آنها راحت کن! خداى عزوجل با بردن تو به بهشت به تو آرامش مىدهد. عرض کردم: فداى تو شوم، کشتن آنها بر من حلال است؟ فرمود: آن دو فریبکاراند و مردم را فریب مىدهند و زندگى من و دوستانم را در معرض خطر قرار مىدهند، لذا خون آنها بر مسلمین حلال است. او را نبایستى در ملأ عام به قتل برسانى، زیرا اسلام آدمکشى در ملأ عام را نمىپذیرد، و اگر او را به صورت آشکار بکشى، ترحم و دلسوزى ایجاد مىشود، و از تو سوال مىکنند چرا او را کشتى و تو نمىتوانى دلیل موجهى ارائه کنى و قادر نیستى حجتى بیاورى تا از خود دفاع کنى، و خون مؤمنى از دوستان ما به خاطر یک فرد کافر ریخته مىشود. پس باید مخفیانه به ترور اقدام کنید.[22]
اقدام امام جواد(ع) و سایر ائمه را نیز که به امور مشابه مبادرت کردند، نمىتوان ترور نامید، زیرا اگرچه ائمه معصوم(ع) حاکمیت نداشتند، در کنار شأنیت افتاء، داراى شأنیت قضاوت هم بودهاند. بنابراین، آنها هم، همانند پیامبر(ص) و در مقام قضاوت، پس از احراز مجرمیت فرد، دستور کشتن آنها را دادند. منتها این حکم به صورت پنهانى به اجرا درآمد، همانند شلاقى که به دلایلى، به صورت پنهانى بر مجرم نواخته مىشود.[23] اینجا هم این سوال مطرح است که چرا امام جواد(ع) دستور کشتن ابوالسمهرى را صادر کرد. پاسخ این است: اولاً، او به دروغ خود را نماینده امام معرفى، و به نام امام از مردم خمس و زکات دریافت مىکرد، و خود از آن استفاده مىنمود، در حالى که نه نماینده امام بود و نه حق استفاده از وجوه شرعیه را داشت. علاوه بر آن، اخبار جعلى را به عنوان عقاید شیعیان ترویج مىکرد، و در این راه، با بهرهبردارى از نام امام مردم را فریب مىداد، و هیچ راهى براى آگاه کردن مردم و دور کردن آنها از وى وجود نداشت.[24] ثانیاً، او درباره امام غلو میکرد، و بدعتهاى تازهاى در شیعه پدید آورد، آن هم به نام امام. بدین سان، عقاید شیعیان را تباه کرد. از این رو، وجود او خطرى بزرگ و جدى براى جامعه شیعه به شمار مىآمد.[25] ثالثاً، او فردى هرزه و منحرف هم بود.[26] البته فریبکارى و هرزگى به تنهایى شخصى را شایسته مرگ نمىسازد، بلکه فریبکارى و هرزگى و بدعتگذارى توأم با حکم و تشخیص امام مىتواند او را شایسته مرگ آشکار یا پنهانى سازد. زیرا وجود چنین شخصى موجب میشود امنیت سلب گردد، در حالى که در مورد تروریسم، اقدام تروریستی باعث سلب امنیت مىشود.
از سیره پیامبر(ص) و امامان مىآموزیم که آنها، در مقام حاکم اسلامى یا قاضى، به صدور حکم قتل افرادى دست زدهاند که وجودشان جرثومه فساد و تباهى و موجب گمراهى و ضلالت جامعه اسلامى مىشد. به رغم این، پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) حاضر نشدند در خفا حکم به قتل آنان صادر نمایند، و عاملان کشتن آنها را از بازگو کردن واقعه باز دارند، یا به قصد دستیابى به هدفهاى سیاسى به آن مبادرت کنند نه دینى، یا براى ایجاد رعب و وحشت در مردم، که از شاخصههاى عملیات تروریستى است، به آن دست بزنند. البته به این نکته اساسى هم باید توجه کرد که ترور مخالفان شرور در زمان صدر اسلام در میان غیرمسلمانان، یک امر عادى بود، در حالى که در زمان ما، چون دولتها تعهدات حقوقى در قبال هم دارند، و نیز در دنیاى مدرن امروزى زندگى مىکنند، ترور منتفى است. قطعاً اگر پیامبر(ص)، و سایر معصومان(ع) در دنیاى امروز مىزیستند، نسبت به تعهدات حقوقى فیمابین دولتها که ترور را نفى مىکنند، پاىبند بودند. اما استثنائی در متون دینى وجود دارد که بر پایه آن اجرای مجازات فرد گناهکار فوریت پیدا مىکند، و در آن رجوع به قاضى هم لازم نیست و هر فرد، در صورت مواجهه و مشاهده آن، فوراً باید فرد خاطى را از پاى درآورد و آن سبّالنبى است؛ سبّالنبى یعنى اینکه کسى نعوذ بالله به ساحت مقدس پیامبر(ص)، ائمه هدى(ع) یا زهراى مرضیه(س) توهین و اسائهادب کند، اما همین مسأله هم در جامعهاى که در آن حاکمیت دینى وجود دارد، باید از سوى حکومت انجام شود؛ آن هم آشکار، نه مخفى، مثل قضیه سلمان رشدى که امام به عنوان قاضى و حاکم شرع وارد میدان شدند و با صدور حکمى علنى تکلیف رشدى را معلوم کردند.[27]
چند نمونه از نفی ترور در اسلام
در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامى، نمونههاى فراوانى از نفى ترور وجود دارد که به چند نمونه از آن اشاره مىشود:
1ــ مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد خوددارى کرد: به پیشنهاد شریک، تصمیم بر آن شد که مسلم در پستوى خانه و پشت پرده کمین کند و در وقت حضور ابن زیاد، با علامتى که به مسلم مىدهند (آب خواستن شریک) بیرون آمده و او را به قتل برساند. ابن زیاد آمد و نشست و صحبتهایى کردند، ولى وقتى شریک آب طلبید، مسلم براى اجراى طرح بیرون نیامد و با تکرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زیاد که احتمال خطرى را مىداد، از هانى پرسید: او چه مىگوید؟ گفتند: تب کرده و هذیان مىگوید، اما عبیدالله زیاد، زود از آنجا رفت. پس از رفتن او، از مسلم پرسیدند چرا نقشه را عملى نکردى؟ گفت: به خاطر سخنى که على(ع) از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده که: ایمان، مانع کشتن غافلگیرانه (ترور) است.[28]
2ــ در حدیثى معتبر نقل شده که ابوصباح کنانى به امام صادق(ع) مىگوید: همسایهاى داریم که نسبت به امیرالمومنین(ع) بدگویى مىکند. اجازه عملى ( ترور) را نسبت به او مىدهید؟ حضرت فرمودند: آیا تو اهل کار هستى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهید، در کمین او مىنشینم و هنگامى که به دام افتاد، با شمشیر او را مىکشم. حضرت فرمود: اى ابوصباح این کار ترور است و رسول خدا(ص) از ترور نهى فرمودند. اى ابوصباح اسلام تحقیقاً قید و مانع ترور است.[29]
3ــ آقاى سید حمید روحانى، مورخ انقلاب اسلامى، در این باره خاطرهای از امام خمینی(ره) نقل میکند: «ما در نجف خدمت امام رفتیم، فکر مىکردیم سیدمهدى هاشمى واقعاً مبارز است و ساواک تهمت قتل آیتالله شمسآبادى را بىخودى به او زدهاند. به امام گفتیم: سیدمهدى هاشمى در زندان است. ممکن است اعدامش کنند. اجازه مىدهید عدهاى از روحانیون برویم در یکى از کلیساهاى پاریس متحصن شویم. بلکه سیدمهدى هاشمى را آزاد کنند؟ که امام با یک نگاه غضبآلود به ما فرمود: شما مىخواهید براى یک قاتل اعتصاب کنید و تحصن کنید؟!»[30] آقاى روحانى در پاسخ به سوالى راجع به نظر حضرت امام(قدسسره) درباره ترور حسنعلى منصور گفت: امام اصولاً با ترور مخالف بود، به دلیل آنکه ممکن بود پس از آن فرد یا افرادى روى کار بیایند که بدتر باشند و دیگر اینکه ممکن بود در ترور، افراد بىگناه کشته شوند و جراحت و وحشت ایجاد شود.
4ــ در سیره حضرت امام(قدسسره)، بعد از انقلاب اسلامى هم موردى از دستور ارهابى از سوى ایشان دیده نمىشود و امامخمینی آن را از ناحیه هر کسى که بخواهد انجام شود، محکوم مىکند. وی در این باره فرموده است: «گمان نکنید که اینها از روى قدرت یک همچو کارهایى را انجام مىدهند، یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه دوازده ساله هم مىتواند او را بگیرد یک جایى بگذارد و خود او منفجر بشود. این قدرتى نیست، این کمال ضعف است. من ابنملجم را از اینها مردتر مىدانم، براى اینکه او آمد در حضور مردم، کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند و اینها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدى یک کارى انجام مىدهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمىکنند. من آن عباس آقا را که صدراعظم ایران (امینالسلطان) را در نزدیک مجلس با هفتتیر زد، در حضور همه و خودش را بعد هم دید گرفتار مىشود، کشت، او را مرد مىدانم و اینها را نامرد. اینهایى که از اینجا فرار کردند و از خارج دستور مىدهند که مردم را اغتیال کنند، و به طور دزدکى بکشند، اینها تز نامردهاست.»[31]
پس در سیره عملى مردانى که مجسمه اسلاماند، ترور جایى ندارد، زیرا ترور با ایمان و اسلام در تضاد است.
فرجام سخن
ترور اقدامى ترسآفرین، وحشتآمیز، غیرقانونى، پنهانى، غافلگیرانه، رعبانگیز است که با کشتن افراد مخالف (مخالفان سیاسى) و تخریب اماکن متعلق به آنها از طریق روشهاى زورمدارانه، با وسایل و ابزار خشن اجرا میشود، در حالى که آیات مختلف قرآن، ترور پنهانى را مردود مىداند، کشتن انسان پاک را رد مىکند، قتل انسان غیر قاتل و غیر فاسد را نمىپذیرد و نیز ریختن خون انسانى که خونش محترم است، منع کرده است. روایات اسلامى هم ترور را، به عنوان نشانهاى از علائم ظهور امام زمان(عج)، مخالف ایمان و اسلام ذکر کرده است و آن را باطل مىداند. البته قرآن در قصاص، افساد در روى زمین و محاربه با خدا و رسول خدا، دستور کشتن داده است، ولى در هیچ یک از موارد، بر خلاف ترور، قتل به صورت پنهانى، بیاذن امام معصوم(ع) یا نایب آنان، یا رهبرى و حاکم اسلامى انجام نمیشود و نیز بر خلاف ترور، این اقدام به بازگشت آرامش به جامعه و بازگرداندن امنیت عمومى منجر مىگردد.
پیامبر(ص) در مواردى، دستور کشتن افرادى را صادر کردهاند؛ افرادى که به هجو مسلمانان پرداختهاند، به دشمنان مسلمانان مدد رساندهاند، به سلب امنیت عمومى دست زدهاند، به ناموس مسلمانان تعدى کردهاند، به پیمان صلح با پیامبر(ص) پایبند نماندهاند. بنابراین، فرمان پیامبر(ص) براى کشتن آنها، ترور نبود. زیرا ترور مخفیانه اجرا میگردد، وحشت مىآفریند و ترورشونده بدون محاکمه ترور مىشود. پیامبر(ص) در مقام حاکم اسلامى که شأن قضاوت را نیز دارد، آشکارا دستور کشتن این افراد را صادر کرد و این اقدامها، آرامش را براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد. از این رو، در سیره نبوى نشانى از ترور به مفهوم امروزین وجود ندارد. حتى در برخى از احادیث برجامانده از پیامبر(ص) ترور نهى شده است. چگونه ممکن است پیامبری که پیامبر رحمت است، بیمحابا و بدون حساب و کتاب به قتل کسی فرمان داده باشد؟[32]
در سیره امامان معصوم(ع) هم نمونههایى از کشتن افراد دیده مىشود که حیلهگر، بدعتآور، فریبکار، غارتگر، جعلکننده احادیث، غلوکننده امام معصوم(ع)، بهتانزننده به شیعیان، تباهکننده عقاید مسلمانان، هرزه، منحرف، شرور، جرثومه فساد و تباهى، گمراهکننده مردم و... بودهاند. اقدامهاى امامان معصوم(ع) هم معنا و مفهوم ترور را ندارد، به آن دلیل که فرد کشتهشده از سوى امام معصوم(ع) که شأنیت قضا و افتاء را داشته، مجرم شناخته شده است و مردم با نابودی از انحراف، زنان مسلمان از تجاوز، مسلمانان از بهتان، عقاید مردم از بدعت نجات یافتند، در حالى که ترور به انحراف فکرى، سلب آسایش عمومى، برقرارى خشونت و نفى امنیت مىانجامد.
پینوشتها
* عضو هیات علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.
[1]ــ حسین علىزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسى، تهران، روزنه، 1377، ص 274
[2]ــ جک سى. پلینو و روى آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق حسن پستا، تهران، فرهنگ معاصر، 1375، ص 243
[3]ــ زیبا فرزیننیا، از نفوذ تا سد نفوذ، فصلنامه سیاست خارجى، سال 11، شماره 1، بهار 1376، ص 118
[4]ــ نجفعلى میرزایى، فرهنگ اصطلاحات معاصر، قم، دارالاعتصام، 1376، ذیل کلمه فتک
[5]ــ لسان العرب، ذیل کلمه فتک
[6]ــ ترجمه المنجد، مترجم مصطفى رحیمى، تهران، صبا، 1377، ذیل کلمه رَهَبَ
[7]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ص 584
[8]ــ ترجمه المنجد، همان، ذیل کلمه غیله
[9]ــ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، اسلام، 1365، ذیل کلمه اغتیال
[10]ــ فرهنگ فارسى عمید، ذیل کلمه ترور
[11]ــ لغت نامه دهخدا، ذیل کلمه ترور
[12]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ص 586؛ بحار الانوار، ج 52، ص 277
[13] ــ شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل، بیروت، دارالحیاهًْ التراث العربى، 1285، ص 219
[14]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، صص 610 ــ 602؛ محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوى همدانى، ج1، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364، ص664؛ بهاءالدین خرمشاهى، ترجمه و توضیحات قرآن، تهران، نیلوفر و جامى، 1374، ص 27
[15]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج4، ص360؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج5، ص533
[16]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج1، ص610 ــ 602؛ محمد حسین طباطبایى، همان، ج1، ص664؛ بهاءالدین خرمشاهى، همان، ص 27
[17]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج4، ص255؛ بهاءالدین خرمشاهى، همان، ص 113؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج 5، ص520؛ طبرسى، مجمع البیان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، ج 7 ،تهران، فراهانى، 1350، ص 13
[18]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج 4، ص 360؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج5، ص 533
[19]ــ همان.
[20]ــ سخنرانى شهید آیتالله سعیدى پیرامون ترور در اسلام در سال 1343
[21]ــ دعموش عاملى، دایرهًْالمعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامی، ترجمه: غلامحسین باقر مهیاری و رضا گرمابدری، تهران، دانشگاه امامحسین(ع)، 1379، ص283
[22]ــ همان، ص 303
[23]ــ همان.
[24]ــ همان.
[25]ــ همان.
[26]ــ همان.
[27]ــ جمعى از نویسندگان، تساهل و تسامح، تهران، آفرینه، 1379، ص 35
[28]ــ جواد محدثى، مسلم بن عقیل، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375، ص 25
[29]ــ اصول کافى، ج 7، ص 375
[30]ــ روزنامه کیهان، 5 خرداد 1368، ص 8
[31]ــ امامخمینى(ره) حاضر نشدند حکم ترور حسنعلى منصور، عاقد و طراح کاپیتولاسیون، را صادر کنند: «در قضیه ترور حسنعلى منصور با اینکه... نمایندهاى (از گروه مؤتلفه اسلامى) خدمت ایشان به نجف جهت استیذان فرستاد، آن حضرت (امام خمینىقدس سره) از صدور چنین حکمى استنکاف ورزیدند و این (گروه) ناچار شد، به سراغ بعضى دیگر... برود.» (جمعى از نویسندگان، تساهل و تسامح، همان)
محسن رضایى در مصاحبهاى با کیهان گفت: «ایشان (امام خمینىقدس سره) خطمشى مسلحانه را نفى مىکردند؛ یعنى به عنوان استراتژى، کار مسلحانه را قبول نداشتند... (تا) جایى که ایشان اجازه، اعدام خسرو داد (فرمانده نیروى هوایى رژیم پهلوى) را ندادند؛ یعنى آن دوستى که واسطه ما با حضرت امام بود، گفت که حضرت امام سکوت کردند و ما از سکوت، برداشت مخالفت کردیم... حضرت امام کار مسلحانه را به عنوان یک مشى و استراتژى قبول نداشتند. ایشان اصل مبارزه را در تودههاى مردم مىدیدند و لذا بر آگاهى مردم تأکید داشتند.» (محاصبه محسن رضایى با روزنامه کیهان، 19 بهمن 1378، ص 8) در واقع امام با هر اقدام نظامی مخالف بود. روش امام براى تأثیرگذارى و تحول اجتماعى، یک روش فرهنگى بود. رک: امامخمینى، صحیفه امام، ج 15، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، 1378، ص139
[32]ــ اسلام دین رحمت است. آیات ذیل رحمت بودن دین اسلام را به وضوح نشان مىدهد.
خداوند در بیان کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (انعام/12)؛ رحمت و بخشش را بر خود واجب کرده است. از این رو، به پیامبراکرم(ص) مىفرماید: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.(انبیا/107)