نویسندگان: مرتضی شیرودی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

دین و بزرگان آن یکی از سرچشمه های اندیشه و رفتار در جوامع بشری بوده اند و به همین دلیل‏، آموزه های دینی همواره یکی از منابع مورد ارجاع در تبیین و تفسیر تحولات آنها در تاریخ محسوب گشته اند. در جهان کنونی نیز این پرسش درخصوص دین اسلام مطرح گردیده است و به آن دامن زده می شود که آموزه های پیامبرخاتم(ص) حاوی چه نوع اندیشه و رفتارهایی است و تا چه اندازه می توان مقوله ناپسند و ضدانسانی ترور را بدان نسبت داد؟ در مقاله پیش رو سعی شده است به این سوال از منظر دین اسلام و اندیشه و رفتار پیامبر اعظم(ص) پاسخ داده شود.

متن

اکثر غربی‌ها، پیامبراکرم را خشونت‌طلب و پیروان مسلمانش را تروریست می‌دانند! در این مقاله برای رد این اتهام (پیامبر اسلام(ص) خشن بود و مسلمانان هم خشونت را از پیامبرشان آموخته‌اند!) نخست ترور در فرهنگ علوم سیاسى تعریف گشته و مؤلفه‏هاى آن بیان شده است. در قسمت بعدی، معادل کلمه ترور در ادبیات قدیم و جدید عرب ذکر شده و سپس به آیات و روایاتى که ترور را رد مى‏کنند، اشاره گشته است تا تفاوت مجازات اسلامى با ترور در قرآن، سیره پیامبراعظم(‏ص) و ائمه اطهار(ع) آشکار شود. تفاوت این دو با ذکر نمونه‏هایى از نفى ترور در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامى توضیح داده شده است. سرانجام، مقاله با استخراج منطقى نکاتى از مطالب مطرح‌شده که در آن طرد ترور به وضوح معلوم است، پایان مى‏یابد.

 

تعریف ترور

در فرهنگ و عرف سیاسى، تعاریف مختلفى از ترور، تروریست و تروریسم  ارائه شده که در عین تنوع، بسیار به هم شبیه‏اند. در عوض، معناى ترور در اسلام چندان پراکندگى ندارد و اغلب در یک گستره و فضاى محدود به‌کار رفته است. به همین جهت، قبل از ورود به بحث، تشریح مفهوم ترور در فرهنگ علوم سیاسى که بیشتر از فرهنگ غرب متأثر است و نیز توضیح ترور در فرهنگ اسلامى اجتناب‏ناپذیر است.

 

الف ــ ترور در فرهنگ علوم سیاسى

تروریسم که از ریشه لاتین terror به معناى ترس و وحشت گرفته شده است، به رفتار و اعمال فرد یا گروهى اطلاق مى‏شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور مى‏خواهد به هدف سیاسى خود برسد. همچنین، کارهاى خشونت‏آمیز و غیرقانونى حکومتها براى سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد، که از آن به عنوان تروریسم دولتى یاد مى‏شود.[1]

شیوه‏هاى تروریست‏ها عبارت است از: هواپیما ‌ربایى، گروگان‏گیرى، خرابکارى، بمبگذارى، بانک‌زنى، آدم‌ربایى سیاسى و آدم‌کشى. سازمانهاى تروریستى نوعاً سعى مى‏کنند با اقداماتشان توجه رسانه‏هاى گروهى و مردم را جلب نمایند. بسیارى از دولتها نیز براى نیل به اهداف سیاسى‏شان از اشکال گوناگون تروریسم، از جمله ضربات هوایى، اعدام‏هاى وسیع و بازداشت‏هاى گسترده، استفاده مى‏کنند.[2]

در قانون داماتو اصطلاح اقدام تروریستی بین‏المللى به عملى گفته مى‏شود که: الف‌ــ براى جان انسان، خشونت‏آمیز یا خطرناک باشد، یا اینکه ارتکاب آن در حوزه صلاحیت ایالات متحده یا هر کشور دیگر، جرم جنایى محسوب شود؛ ب‌ــ ظاهراً با اهداف زیر انجام شود: 1ــ ایجاد ارعاب و وحشت و فشار بر اشخاص غیرنظامى 2ــ حکومت از طریق ارعاب و فشار 3ــ تأثیرگذارى بر رفتار حکومت از طریق سوء قصد یا آدم‌ربایى.[3]

 

ب‌ــ ترور در ادبیات عرب

معادلى که براى واژه ترور، در ادبیات قدیم و جدید عرب به‌کار مى‏رود، با هم متفاوت است؛ امّا در معنا، تفاوتى بین آن دو به چشم نمى‏خورد. در مجموع، در زبان عربى براى کلمه ترور سه معادل زیر وجود دارد:

1- فَتْکْ: در کتاب فرهنگ اصطلاحات معاصر، فتک به معناى ترور کرد، کشت، از میان برد، و به قتل رسانده، آمده است.[4] در لسان‏العرب، الفتک یعنى هر شخصى که فردى را بى‌خبر و از روى غفلت بکشد، و نیز، به معناى شخصى است که از غفلت فرد دیگرى استفاده مى‏کند و او را مى‏کشد یا مجروح مى‏سازد.[5]

2- اِرْهابْ: کلمه ارهاب و مشتقات آن، در ادبیات قدیم عرب به معناى ترس، ترسانیدن و دچار هراس کردن بود. قرآن هم بر همین معنا تأکید می‌کند. به عنوان نمونه به این آیه بنگرید: ایَّاىَ فَاُرْهَبُونِ( بقره/40) و در راه ادای وظیفه، و عمل به پیمانها، فقط از من بترسید. الاءِرْهابّى یعنى کسى که براى برپا داشتن قدرت و سلطه خود به ترساندن متوسل مى‏شود. الحکم الاءِرْهاءَبّى، نوعى حکومت است که بر پایه ارعاب و زور قرار دارد.[6]

3ــ اغْتیال: اغتیالاً یا قَتَلَهُ غیلَتاً یعنى پنهانى و به شکلى که مقتول با خبر نشود، او را از پاى در آوردن.[7] در المنجد، الغِیْلَهًْ به معنى فریب دادن و به‌ناگاه کشتن و قَتَلَهُ غِیْلَهًًْ به معنى به او نیرنگ زد و به ناگاه او را کشت، آمده است.[8] از سوی دیگر، اغتیال به معناى ترور و سوء قصد و مُحاوَلَةُ الاءغتیال به معناى طرح ترور و توطئه ترور به‏کار مى‏رود.[9]

 

ج‌ــ ترور در زبان فارسى

در فرهنگ فارسى عمید ترور به معنى ترس زیاد، بیم هراس، خوف و وحشت است، و در اصطلاح سیاست، یعنى کشتن و از بین بردن مخالفان و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم. تروریست به عامل ترور، طرفدار ترور، آدم‏کش، آنکه براى رسیدن به هدف خود کسى را غافلگیرانه بکشد یا وحشت و هراس ایجاد کند. تروریسم روش کسانى است که آدم‏کشى و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریق که باشد، براى رسیدن به هدف‏هاى سیاسى خود از قبیل تغییر حکومت یا در دست گرفتن زمام امور لازم و مباح مى‏دانند.[10]

در لغت‏نامه دهخدا آمده است: ترور مأخذ از فرانسه و به معنى قتل سیاسى به‏وسیله اسلحه است و در فارسى متداول شده است. تازیان معاصر اِهراق را به جاى ترور به‌کار مى‏برند، و این کلمه در فرانسه به معنى وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابى بود که پس از سقوط ژیروندن‏ها (از سی‌ویکم مه 1793 تا 1794) در فرانسه مستقر گردید و اعدام‏هاى سیاسى فراوانى را به دنبال داشت. تروریست در زبان فارسى به شخصى اطلاق مى‏شود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسى شود و تروریسم به اصلى گفته مى‏شود که در آن از قتل‏هاى سیاسى و ترور دفاع گردد.[11]

در مجموع و به‏طور خلاصه مى‏توان گفت ترور در لغت به معناى ترس، هراس، خوف و وحشت است و در اصطلاح سیاسى به معناى کشتن و از بین بردن مخالفان و ایجاد رعب و وحشت میان مردم مى‏باشد. تروریست به کسى اطلاق مى‏گردد که براى رسیدن به هدف خود، کسى را غافلگیرانه بکشد یا وحشت و هراس ایجاد نماید.

تروریسم روش کسانى است که آدم‌کشى و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریقى که باشد، براى رسیدن به هدفهاى خود لازم و درست مى‏دانند. در نتیجه، علاوه بر شیوه و روش اقدام، انگیزه افراد یا گروه‏ها برای اجرای آن اقدام، ملاک تروریستى بودن یا نبودن عمل است؛ یعنى اگر فرد یا گروهى با هدف سرقت یا کسب منفعت اقتصادى به آدم‌کشى اقدام نماید، به این عمل، عمل تروریستى اطلاق نمى‏گردد؛ چرا که ‏باید انگیزه فرد یا گروهى که به آدم‌کشى یا ایجاد رعب و وحشت دست مى‏زنند، سیاسى باشد. به عنوان مثال، پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، برخى از گروه‏هاى سیاسى، با قتل، آدم‌کشى و ایجاد رعب و وحشت، قصد داشتند انقلاب اسلامى را ساقط نمایند و زمام امور را به دست گیرند؛ یعنى براى وصول به اهداف سیاسى، به قتل و خونریزى اقدام مى‏کردند، لذا اقدام آنها دقیقا یک اقدام تروریستى بود.

   

حرمت شرعی ترور

آیات و روایات متعدد و فراوانى در حرمت و منع ترور و قتل پنهانى وجود دارد که هیچ‏گونه تردیدى را درباره حرمت ترور از دیدگاه اسلام باقى نمى‏گذارد. از جمله:

 1ــ «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکى کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزى مى‏دهیم، و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر به حق (و از روى استحقاق)، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید!» (انعام)

2ــ «بر بنى‏اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته، هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى‏اسرائیل آورده‏اند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدى و اسراف کردند.» (مائده/32)

در نتیجه، در آیات قرآن، از کلمه فتک، اغتیال یا ارهاب به معناى ترور، استفاده نشده  بلکه در آن کلمه قتل آمده که اعم از کشتن پنهانى است. بنابراین، مى‏توان دریافت که قرآن با کشتن انسانها به غیر حق مخالف است. به عنوان مثال، خداوند در آیه 178 بقره، اگرچه قصاص را حق اولیاى دم مى‏داند، از آنان مى‏خواهد قاتل را عفو کنند یا اینکه فقط از او دیه دریافت نمایند. و نیز، توصیه مى‏کند دو طرف در دریافت و پرداخت دیه انصاف را رعایت کنند.

روایات متعددى در منع ترور وجود دارد که در ذیل به چند مورد آن اشاره مى‏شود:

 1ــ پیامبراکرم‏(ص) فرمود: وقتى در معراج بودم، چیزها و مواردى را دیدم. پرسیدم اینها چیست؟ گفتند: اینها نشانه‏هاى آخرالزمان است. پرسیدم: چه زمانى آخرالزمان است؟ خداوند عزوجل فرمود: آخرالزمان وقتى است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد، قاریان قرآن زیاد شوند و عمل کاهش یابد، ترور بالا رود، فقهاى هدایتگر اندک و فقهاى گمراه و خیانتکار زیاد و شعر فراوان شود.[12]

2ــ در شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید آمده است: «هنگامى که پیامبر(ص) رحلت فرمود و على(ع) به غسل و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبکر بیعت شد. در این هنگام زبیر و ابوسفیان و گروهى از مهاجران با عباس و على‏(ع) براى تبادل نظر و گفت‏وگو خلوت کردند. آنان سخنانى گفتند که لازمه تهییج مردم و قیام بود. عباس (که خدایش از او خشنود باد) گفت: سخنان شما را شنیدم و چنین نیست که به سبب اندک بودن یاران خود از شما یارى بخواهیم و چنین نیست که به سبب بدگمانى، آراى شما را رها کنیم. ما را مهلت دهید تا بیندیشیم، اگر براى ما راه بیرون شدن از گناه فراهم شد، حق میان ما و ایشان بانگ برخواهد داشت؛ بانگى چون زمین سخت و دشوار، و در آن صورت دستهایى را براى رسیدن به مجد و بزرگى فرا خواهیم گشود که تا رسیدن به هدف، آنها را جمع نخواهیم کرد. و اگر چنان باشد که به گناه درافتیم، خوددارى خواهیم کرد و این خوددارى هم به سبب کمى شمار و کمى قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند اگر نه این است که اسلام مانع از هرگونه غافل‏گیرى (فتک و ترور) است، چنان سنگهاى بزرگ را بر هم فرو مى‏ریختم که صداى برخورد و ریزش آن از جایگاه‏هاى بلند به گوش رسد.»[13]

3ــ ابوصباح کنانى به امام جعفر صادق‏(ع) مى‏گوید: یکى از همسایه‏هایم که از قبیله همدان و نامش جعد بن عبدالله است، به على‏(ع) دشنام مى‏دهد. آیا اجازه مى‏دهى که او را بکشم؟ فرمود: اسلام ترور را منع کرده است.

نتیجه‏اى که از این روایات مى‏توان گرفت، آن است که  ایمان مانع ترور است و مؤمن ترور نمى‏کند. بنابراین، از روایات استفاده مى‏شود که هرگونه کشتن به صورت پنهانى (ترور) شرعاً حرام و ممنوع است. اسلام حتى خدعه و نیرنگ در جبهه اسلامى و خودى را جایز نمى‏داند.

 

تفاوت ترور با مجازات در اسلام

در برخى از آیات و روایات، به ظاهر منعى بر کشتن برخى از انسانها وجود ندارد، اما بررسى عمیق این آیات و روایات، نتیجه دیگرى در بر دارد.

 

الف‌ــ  قرآن مجید

در آیات ذیل، کشتن برخى از انسانها مجاز شمرده شده است: 1ــ اى افرادى که ایمان آورده‏اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است.[14] 2ــ کیفر آنکه با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند، و اقدام به افساد در روى زمین مى‏کنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند) فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند.[15]

مراد از قصاص قاتل و مجازات فاسد محارب چیست؟ و اینها چه کسانى هستند؟ قصاص در اصطلاح قرآن، نوعى قانون کیفرى براى مجازات قاتل است. بنابراین، قصاص در آیه 178 بقره، فقط به معناى کشتن نیست، بلکه کشتن آشکار قاتل، یکى از اقسام آن است؛ قاتلى که به عمد مرتکب قتل شده است، هم مى‏توان او را به قتل رساند و هم اولیاى دم مى‏توانند او را ببخشند و فقط وى را با پرداخت دیه، مجازات نمایند. بدین سان، قصاص فقط راهى براى از بین بردن افراد مزاحم و زمینه‏هاى جرم و دریچه‏اى به سوى حیات اجتماعى و نیز ضامن آن است. زیرا قصاص در مقابل این شعار «زیاد بکشید تا کشتار کم شود»، و نیز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است»، قرار دارد.[16]

آیه 32 مائده، کشتن قاتل و مفسد را جایز شمرده است. فاسد کسى است که به جنگ خدا و رسول او برخیزد، یا اینکه در میان مردم ترس و ناامنى ایجاد کند. نکته مهم دیگر این آیه، مقام انسان در نزد خداوند است. از این رو، از پاى درآوردن این صاحب مقام، همانند کشتن همه مردم دانسته شده است، شاید به آن دلیل که اگر کسى دست به خون انسان بى‌گناهى بیالاید، آمادگى آن را پیدا مى‏کند که انسانهاى بى‏گناه دیگرى را به قتل برساند.[17]

در آیه 33 مائده که تنها به عصر پیامبر(ص) اختصاص ندارد، مراد از محاربان، افرادى هستند که اسلحه بر روى مسلمانان مى‏کشند، و با تهدید به مرگ، و حتى کشتن، اموال آنها را به غارت مى‏برند. به بیان دیگر، منظور از محارب کسى است که با تهدید یا با به‌کارگیرى اسلحه، به جان یا مال مردم تجاوز مى‏کند، اعم از اینکه دزد سرگردنه باشد یا در داخل شهر به این اقدام دست زند. البته محارب با کلمه افساد آمده است. بنابراین، مراد از محاربه با خدا، افساد در روى زمین از طریق اخلال در امنیت عمومى است. جزاى چنین کسى، اگر مرتکب قتل شده باشد، قتل است و اگر فقط دزدى کرده باشد، قطع دست و پاى مخالف است و اگر فقط رعب و وحشت ایجاد کرده، نفى بلد است.[18]

نتیجه‏اى که از آیات فوق و تفسیر آن به‌دست مى‏آید، آن است که اعدام قاتل، مفسد و محارب، در صورت تحقق شرایط لازم، صرفاً به اذن امام عادل یا نایب خاص او یا رهبر و حاکم اسلامى به شکل آشکار، بدون پرده‏پوشى و به منظور بازگرداندن امنیت عمومى اجرا می‌شود، در حالى که ترور علیه مخالفان سیاسى و برای نیل به اهداف سیاسى انجام مى‏گردد. بنابراین در اقدام تروریستی اذن امام عادل وجود ندارد و اغلب این عمل پنهانى و براى ضربه زدن و اخلال در نظم عمومى اجرا می‌شود.[19]

 

ب‌ــ پیامبر اکرم(ص)

در مجموع اقدام پیامبر(ص) در صدور حکم قتل کعب بن الاشرف و یهودیان بنی نضیر را نمى‏توان ترور نامید زیرا هیچ‌کدام نشانه‏هاى ترور را نداشت. به بیان دیگر، پیامبر(ص) حاکم اسلامى است و یکى از شئون حاکم اسلامى قضاوت است. بنابراین، پیامبر(ص)، بر اساس این شأن، و بر پایه احراز مجرم بودن فرد، حکم قتل آن را آشکارا و نه مخفیانه صادر و نحوه اجراى آن را نیز مشخص نمود. مسأله مهم دیگرى که در اینجا وجود دارد، آن است که هر کس نمى‏تواند به تشخیص خود به ترور دست بزند، بلکه نخست باید یک مرجع صلاحیت‏دار که صلاحیت آن از نظر عقل، شرع و افکار عمومى پذیرفته است، مجرم بودن وى را تأیید و سپس فرد یا افرادى واجد شرایط حکم آن مرجع صلاحیت‏دار را که مى‏تواند پیامبر(ص) باشد، اجرا کنند.[20] پیامبر(ص) به دلیل مجرم‌بودن کعب دستور قتل او را صادر نمود. اما جرم او چه بود؟ جرم وی عبارت بود از: پیامبر(ص) و مسلمانان با یهودیان، پیمان عدم تجاوز و همزیستى مسالمت‏آمیز داشتند، در حالى که او (کعب) پیمان شکست، و به یارى دشمنان پیامبر(ص) شتافت، به آنها کمک مالى و روانى کرد و سرباز داد، آنان را تشویق کرد به پیامبر(ص) حمله کنند، و به مسلمانان اعلام جنگ داد.[21] همچنین، کعب متعرض زنان مسلمان مى‏شد، آنها را مورد اذیت و آزار قرار مى‏داد. اشرف بعد از جنگ بدر و شکست مشرکان، به مکه رفت و در خانه کشته‌شدگان جنگ، زنان و مردان قریش را جمع کرد، و اشعارى را در وصف کشته‏هاى آنان سرود، و احساسات آنان را تحریک کرد تا آنان را علیه پیامبر(ص) بشوراند و بسیج کند. او به این وسیله زمینه جنگهاى بعدى قریش را علیه پیامبر(ص) پدید آورد. او همچنین، علیه پیامبر(ص) یاوه‌سرایى و شایعه‌پراکنى مى‏کرد، و اصل اسلام را زیر سوال مى‏برد.

 

ج‌ــ ائمه اطهار

در سیره ائمه معصومین‏(ع) نیز مواردى از تجویز قتل دیگران دیده مى‏شود. مثلاً: اسحاق انبارى مى‏گوید: امام جواد(ع) به من فرمود: این چه کارى است که ابوالسمهرى که خدا لعنتش کند، انجام مى‏دهد، و ما را تکذیب مى‏کند؟ او ادعا مى‏کند که خودش و ابن ابى‏رزقاء براى ما تبلیغ مى‏کنند، من شما  را شاهد مى‏گیرم که من از آنها به سوى خدا تبرى مى‏جویم. آن دو فریبکار و ملعون‏اند. یا اسحاق، ما را از شر آنها راحت کن! خداى عزوجل با بردن تو به بهشت به تو آرامش مى‏دهد. عرض کردم: فداى تو شوم، کشتن آنها بر من حلال است؟ فرمود: آن دو فریبکاراند و مردم را فریب مى‏دهند و زندگى من و دوستانم را در معرض خطر قرار مى‏دهند، لذا خون آنها بر مسلمین حلال است. او را نبایستى در ملأ عام به قتل برسانى، زیرا اسلام آدم‌کشى در ملأ عام را نمى‏پذیرد، و اگر او را به صورت آشکار بکشى، ترحم و دلسوزى ایجاد مى‏شود، و از تو سوال مى‏کنند چرا او را کشتى و تو نمى‏توانى دلیل موجهى ارائه کنى و قادر نیستى حجتى بیاورى تا از خود دفاع کنى، و خون مؤمنى از دوستان ما به خاطر یک فرد کافر ریخته مى‏شود. پس باید مخفیانه به ترور اقدام کنید.[22]

اقدام امام جواد(ع) و سایر ائمه را نیز که به امور مشابه مبادرت کردند، نمى‏توان ترور نامید، زیرا اگرچه ائمه معصوم‏(ع) حاکمیت نداشتند، در کنار شأنیت افتاء، داراى شأنیت قضاوت هم بوده‏اند. بنابراین، آنها هم، همانند پیامبر(ص) و در مقام قضاوت، پس از احراز مجرمیت فرد، دستور کشتن آنها را دادند. منتها این حکم به صورت پنهانى به اجرا درآمد، همانند شلاقى که به دلایلى، به صورت پنهانى بر مجرم نواخته مى‏شود.[23] اینجا هم این سوال مطرح است که چرا امام جواد(ع) دستور کشتن ابوالسمهرى را صادر کرد. پاسخ این است: اولاً، او به دروغ خود را نماینده امام معرفى، و به نام امام از مردم خمس و زکات دریافت مى‏کرد، و خود از آن استفاده مى‏نمود، در حالى که نه نماینده امام بود و نه حق استفاده از وجوه شرعیه را داشت. علاوه بر آن، اخبار جعلى را به عنوان عقاید شیعیان ترویج مى‏کرد، و در این راه، با بهره‏بردارى از نام امام‏ مردم را فریب مى‏داد، و هیچ راهى براى آگاه کردن مردم و دور کردن آنها از وى وجود نداشت.[24] ثانیاً، او درباره امام غلو می‌کرد، و بدعت‏هاى تازه‏اى در شیعه پدید آورد، آن هم به نام امام. بدین سان، عقاید شیعیان را تباه کرد. از این رو، وجود او خطرى بزرگ و جدى براى جامعه شیعه به شمار مى‏آمد.[25] ثالثاً، او فردى هرزه و منحرف هم بود.[26] البته فریبکارى و هرزگى به تنهایى شخصى را شایسته مرگ نمى‏سازد، بلکه فریبکارى و هرزگى و بدعتگذارى توأم با حکم و تشخیص امام مى‏تواند او را شایسته مرگ آشکار یا پنهانى سازد. زیرا وجود چنین شخصى موجب می‌شود امنیت سلب گردد، در حالى که در مورد تروریسم، اقدام تروریستی باعث سلب امنیت مى‏شود.

از سیره پیامبر(ص) و امامان مى‏آموزیم که آنها، در مقام حاکم اسلامى یا قاضى، به صدور حکم قتل افرادى دست زده‏اند که وجودشان جرثومه فساد و تباهى و موجب گمراهى و ضلالت جامعه اسلامى مى‏شد. به رغم این، پیامبر(ص) و ائمه معصومین‏(ع) حاضر نشدند در خفا حکم به قتل آنان صادر نمایند، و عاملان کشتن آنها را از بازگو کردن واقعه باز دارند، یا به قصد دستیابى به هدفهاى سیاسى به آن مبادرت کنند نه دینى، یا براى ایجاد رعب و وحشت در مردم، که از شاخصه‏هاى عملیات تروریستى است، به آن دست بزنند. البته به این نکته اساسى هم باید توجه کرد که ترور مخالفان شرور در زمان صدر اسلام در میان غیرمسلمانان، یک امر عادى بود، در حالى که در زمان ما، چون دولتها تعهدات حقوقى در قبال هم دارند، و نیز در دنیاى مدرن امروزى زندگى مى‏کنند، ترور منتفى است. قطعاً اگر پیامبر(ص)، و سایر معصومان‏(ع) در دنیاى امروز مى‏زیستند، نسبت به تعهدات حقوقى فیمابین دولتها که ترور را نفى مى‏کنند، پاى‏بند بودند. اما استثنائی در متون دینى وجود دارد که بر پایه آن اجرای مجازات فرد گناه‏کار فوریت پیدا مى‏کند، و در آن رجوع به قاضى هم لازم نیست و هر فرد، در صورت مواجهه و مشاهده آن، فوراً باید فرد خاطى را از پاى درآورد و آن سبّ‌النبى است؛ سبّ‌النبى یعنى اینکه کسى نعوذ بالله به ساحت مقدس پیامبر(ص)، ائمه هدى‏(ع) یا زهراى مرضیه‏(س) توهین و اسائه‏ادب کند، اما همین مسأله هم در جامعه‏اى که در آن حاکمیت دینى وجود دارد، باید از سوى حکومت انجام شود؛ آن هم آشکار، نه مخفى، مثل قضیه سلمان رشدى که امام به عنوان قاضى و حاکم شرع وارد میدان شدند و با صدور حکمى علنى تکلیف رشدى را معلوم کردند.[27]

 

چند نمونه از نفی ترور در اسلام

در تاریخ اسلام و انقلاب اسلامى، نمونه‏هاى فراوانى از نفى ترور وجود دارد که به چند نمونه از آن اشاره مى‏شود:

1ــ مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد خوددارى کرد: به پیشنهاد شریک، تصمیم بر آن شد که مسلم در پستوى خانه و پشت پرده کمین کند و در وقت حضور ابن زیاد، با علامتى که به مسلم مى‏دهند (آب خواستن شریک) بیرون آمده و او را به قتل برساند. ابن زیاد آمد و نشست و صحبت‏هایى کردند، ولى وقتى شریک آب طلبید، مسلم براى اجراى طرح بیرون نیامد و با تکرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زیاد که احتمال خطرى را مى‏داد، از هانى پرسید: او چه مى‏گوید؟ گفتند: تب کرده و هذیان مى‏گوید، اما عبیدالله زیاد، زود از آنجا رفت. پس از رفتن او، از مسلم پرسیدند چرا نقشه را عملى نکردى؟ گفت: به خاطر سخنى که على‏(ع) از پیامبر اسلام‏(ص) نقل کرده که: ایمان، مانع کشتن غافل‏گیرانه (ترور) است.[28]

2ــ در حدیثى معتبر نقل شده که ابوصباح کنانى به امام صادق‏(ع) مى‏گوید: همسایه‏اى داریم که نسبت به امیرالمومنین‏(ع) بدگویى مى‏کند. اجازه عملى ( ترور) را نسبت به او مى‏دهید؟ حضرت فرمودند: آیا تو اهل کار هستى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهید، در کمین او مى‏نشینم و هنگامى که به دام افتاد، با شمشیر او را مى‏کشم. حضرت فرمود: اى ابوصباح این کار ترور است و رسول خدا(ص) از ترور نهى فرمودند. اى ابوصباح اسلام تحقیقاً قید و مانع ترور است.[29]

3ــ آقاى سید حمید روحانى، مورخ انقلاب اسلامى، در این باره خاطره‌ای از امام خمینی(ره) نقل می‌کند: «ما در نجف خدمت امام رفتیم، فکر مى‏کردیم سیدمهدى هاشمى واقعاً مبارز است و ساواک تهمت قتل آیت‌الله شمس‏آبادى را بى‏خودى به او زده‏اند. به امام گفتیم: سیدمهدى هاشمى در زندان است. ممکن است اعدامش کنند. اجازه مى‏دهید عده‏اى از روحانیون برویم در یکى از کلیساهاى پاریس متحصن شویم. بلکه سیدمهدى هاشمى را آزاد کنند؟ که امام با یک نگاه غضب‏آلود به ما فرمود: شما مى‏خواهید براى یک قاتل اعتصاب کنید و تحصن کنید؟!»[30] آقاى روحانى در پاسخ به سوالى راجع به نظر حضرت امام(‏قدس‌سره) درباره ترور حسنعلى منصور گفت: امام اصولاً با ترور مخالف بود، به دلیل آنکه ممکن بود پس از آن فرد یا افرادى روى کار بیایند که بدتر باشند و دیگر اینکه ممکن بود در ترور، افراد بى‏گناه کشته شوند و جراحت و وحشت ایجاد شود.

4ــ در سیره حضرت امام‏(قدس‌سره)، بعد از انقلاب اسلامى هم موردى از دستور ارهابى از سوى ایشان دیده نمى‏شود و امام‌خمینی آن را از ناحیه هر کسى که بخواهد انجام شود، محکوم مى‏کند. وی در این باره فرموده است: «گمان نکنید که اینها از روى قدرت یک همچو کارهایى را انجام مى‏دهند، یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه دوازده ساله هم مى‏تواند او را بگیرد یک جایى بگذارد و خود او منفجر بشود. این قدرتى نیست، این کمال ضعف است. من ابن‏ملجم را از اینها مردتر مى‏دانم، براى اینکه او آمد در حضور مردم، کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند و اینها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدى یک کارى انجام مى‏دهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمى‏کنند. من آن عباس آقا را که صدراعظم ایران (امین‌السلطان) را در نزدیک مجلس با هفت‏تیر زد، در حضور همه و خودش را بعد هم دید گرفتار مى‏شود، کشت، او را مرد مى‏دانم و اینها را نامرد. این‏هایى که از اینجا فرار کردند و از خارج دستور مى‏دهند که مردم را اغتیال کنند، و به طور دزدکى بکشند، اینها تز نامردهاست.»[31]

پس در سیره عملى مردانى که مجسمه اسلام‏اند، ترور جایى ندارد، زیرا ترور با ایمان و اسلام در تضاد است.

 

فرجام سخن

ترور اقدامى ترس‌آفرین، وحشت‏آمیز، غیرقانونى، پنهانى، غافل‏گیرانه، رعب‏انگیز است که با کشتن افراد مخالف (مخالفان سیاسى) و تخریب اماکن متعلق به آنها از طریق روش‏هاى زورمدارانه، با وسایل و ابزار خشن اجرا می‌شود، در حالى که آیات مختلف قرآن، ترور پنهانى را مردود مى‏داند، کشتن انسان پاک را رد مى‏کند، قتل انسان غیر قاتل و غیر فاسد را نمى‏پذیرد و نیز ریختن خون انسانى که خونش محترم است، منع کرده است. روایات اسلامى هم ترور را، به عنوان نشانه‏اى از علائم ظهور امام زمان(عج)، مخالف ایمان و اسلام ذکر کرده است و آن را باطل مى‏داند. البته قرآن در قصاص، افساد در روى زمین و محاربه با خدا و رسول خدا، دستور کشتن داده است، ولى در هیچ یک از موارد، بر خلاف ترور، قتل به صورت پنهانى، بی‌اذن امام معصوم‏(ع) یا نایب آنان، یا رهبرى و حاکم اسلامى انجام نمی‌شود و نیز بر خلاف ترور، این اقدام به بازگشت آرامش به جامعه و بازگرداندن امنیت عمومى منجر مى‏گردد.

پیامبر(ص) در مواردى، دستور کشتن افرادى را صادر کرده‏اند؛ افرادى که به هجو مسلمانان پرداخته‏اند، به دشمنان مسلمانان مدد رسانده‏اند، به سلب امنیت عمومى دست زده‏اند، به ناموس مسلمانان تعدى کرده‏اند، به پیمان صلح با پیامبر(ص) پای‌بند نمانده‏اند. بنابراین، فرمان پیامبر(ص) براى کشتن آنها، ترور نبود. زیرا ترور مخفیانه اجرا می‌گردد، وحشت مى‏آفریند و ترورشونده بدون محاکمه ترور مى‏شود. پیامبر(ص) در مقام حاکم اسلامى که شأن قضاوت را نیز دارد، آشکارا دستور کشتن این افراد را صادر کرد و این اقدام‏ها، آرامش را براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد. از این رو، در سیره نبوى نشانى از ترور به مفهوم امروزین وجود ندارد. حتى در برخى از احادیث برجامانده از پیامبر(ص) ترور نهى شده است. چگونه ممکن است پیامبری که پیامبر رحمت است، بی‌محابا و بدون حساب و کتاب به قتل کسی فرمان داده باشد؟[32]

در سیره امامان معصوم‏(ع) هم نمونه‏هایى از کشتن افراد دیده مى‏شود که حیله‌‌گر، بدعت‌آور، فریبکار، غارتگر، جعل‌کننده احادیث، غلوکننده امام معصوم‏‏(ع)، بهتان‌زننده به شیعیان، تباه‌کننده عقاید مسلمانان، هرزه، منحرف، شرور، جرثومه فساد و تباهى، گمراه‌کننده مردم و... بوده‏اند. اقدام‏هاى امامان معصوم‏‏(ع) هم معنا و مفهوم ترور را ندارد، به آن دلیل که فرد کشته‌شده از سوى امام معصوم‏‏(ع) که شأنیت قضا و افتاء را داشته، مجرم شناخته شده است و مردم با نابودی از انحراف، زنان مسلمان از تجاوز، مسلمانان از بهتان، عقاید مردم از بدعت نجات یافتند، در حالى که ترور به انحراف فکرى، سلب آسایش عمومى، برقرارى خشونت و نفى امنیت مى‏انجامد.

 

پی‌نوشت‌ها


 

* عضو هیات علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.

[1]ــ  حسین على‌زاده، فرهنگ خاص علوم سیاسى، تهران، روزنه، 1377، ص 274

[2]ــ جک سى. پلینو و روى آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق حسن پستا، تهران، فرهنگ معاصر، 1375، ص 243

[3]ــ زیبا فرزین‌نیا، از نفوذ تا سد نفوذ، فصلنامه سیاست خارجى، سال 11، شماره 1، بهار 1376، ص 118

[4]ــ نجف‌على میرزایى، فرهنگ اصطلاحات معاصر، قم، دارالاعتصام، 1376، ذیل کلمه فتک

[5]ــ لسان العرب، ذیل کلمه فتک

[6]ــ ترجمه المنجد، مترجم مصطفى رحیمى، تهران، صبا، 1377، ذیل کلمه رَهَبَ

[7]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ص 584

[8]ــ ترجمه المنجد، همان، ذیل کلمه غیله

[9]ــ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، اسلام، 1365، ذیل کلمه اغتیال

[10]ــ فرهنگ فارسى عمید، ذیل کلمه ترور

[11]ــ لغت نامه دهخدا، ذیل کلمه ترور

[12]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ص 586؛ بحار الانوار، ج 52، ص 277

[13] ــ شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل، بیروت، دارالحیاهًْ التراث العربى، 1285، ص 219

[14]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، صص 610 ــ 602؛ محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوى همدانى، ج1، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364، ص664؛ بهاء‌الدین خرمشاهى، ترجمه و توضیحات قرآن، تهران، نیلوفر و جامى، 1374، ص 27

[15]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج4، ص360؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج5، ص533

[16]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج1، ص610 ــ 602؛ محمد حسین طباطبایى، همان، ج1، ص664؛ بهاء‌الدین خرمشاهى، همان، ص 27

[17]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج4، ص255؛ بهاءالدین خرمشاهى، همان، ص 113؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج 5، ص520؛ طبرسى، مجمع البیان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، ج 7 ،تهران، فراهانى، 1350، ص 13

[18]ــ جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، همان، ج 4، ص 360؛ محمدحسین طباطبایى، همان، ج5، ص 533

[19]ــ همان.

[20]ــ سخنرانى شهید آیت‌الله سعیدى پیرامون ترور در اسلام در سال 1343

[21]ــ دعموش عاملى، دایرهًْ‌المعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامی، ترجمه: غلامحسین باقر مهیاری و رضا گرمابدری، تهران، دانشگاه امام‌حسین(ع)، 1379، ص283

[22]ــ همان، ص 303

[23]ــ همان.

[24]ــ همان.

[25]ــ همان.

[26]ــ همان.

[27]ــ جمعى از نویسندگان، تساهل و تسامح، تهران، آفرینه، 1379، ص 35

[28]ــ جواد محدثى، مسلم بن عقیل، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375، ص  25

[29]ــ اصول کافى، ج 7، ص 375

[30]ــ روزنامه کیهان، 5 خرداد 1368، ص 8

[31]ــ امام‌خمینى‏(ره) حاضر نشدند حکم ترور حسنعلى منصور، عاقد و طراح کاپیتولاسیون، را صادر کنند: «در قضیه ترور حسنعلى منصور با اینکه... نماینده‏اى (از گروه مؤتلفه اسلامى) خدمت ایشان به نجف جهت استیذان فرستاد، آن حضرت (امام خمینى‏قدس سره) از صدور چنین حکمى استنکاف ورزیدند و این (گروه) ناچار شد، به سراغ بعضى دیگر... برود.» (جمعى از نویسندگان، تساهل و تسامح، همان)

محسن رضایى در مصاحبه‏اى با کیهان گفت: «ایشان (امام خمینى‏قدس سره) خط‌مشى مسلحانه را نفى مى‏کردند؛ یعنى به عنوان استراتژى، کار مسلحانه را قبول نداشتند... (تا) جایى که ایشان اجازه، اعدام خسرو داد (فرمانده نیروى هوایى رژیم پهلوى) را ندادند؛ یعنى آن دوستى که واسطه ما با حضرت امام بود، گفت که حضرت امام سکوت کردند و ما از سکوت، برداشت مخالفت کردیم... حضرت امام کار مسلحانه را به عنوان یک مشى و استراتژى قبول نداشتند. ایشان اصل مبارزه را در توده‏هاى مردم مى‏دیدند و لذا بر آگاهى مردم تأکید داشتند.» (محاصبه محسن رضایى با روزنامه کیهان، 19 بهمن 1378، ص 8) در واقع امام با هر اقدام نظامی مخالف بود. روش امام براى تأثیرگذارى و تحول اجتماعى، یک روش فرهنگى بود. رک: امام‌خمینى، صحیفه امام، ج 15، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، 1378، ص139

[32]ــ اسلام دین رحمت است. آیات ذیل رحمت بودن دین اسلام را به وضوح نشان مى‏دهد.

خداوند در بیان کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (انعام/12)؛ رحمت و بخشش را بر خود واجب کرده است. از این رو، به پیامبراکرم(ص) مى‏فرماید: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.(انبیا/107)

 

 

تبلیغات