آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

کشورهای برخوردار از قدمت تاریخی نظیر ایران، حامل عناصر و عوامل فرهنگی ریشه داری هستند که موجودیت و هویت آن جامعه را در گذر زمان موجب شده اند. عناصر و عواملی که زمینه ساز بازتولید هویت این جوامع می شوند از پتانسیل قوی اجتماعی و لذا سیاسی بهره مند می باشند. علمای دین در ایران چنین جایگاه و مرتبه ای دارند. در این مقاله، حضور سیاسی ایشان از دوره صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته است؛ حضوری که همچنان ادامه دارد.

متن

 

 

روحانیت شیعه محور اصلی بسیاری از تحولات فکری ــ فرهنگی و سیاسی در ایران بوده است. از همین روست که بسیاری از پادشاهان و حکام مستبد به منظور رسیدن به اهداف خود سعی کرده‌اند به نوعی با مراجع بزرگ مذهبی و علمای مورد قبول مردم رفتار کنند که موقعیت خود را در خطر قرار ندهند. این خصوصیت دین‌باوری مردم ایران و قدرت علما و روحانیان، که از تعلیمات تشیع و قداست‌بخشی به روحانیت نشأت گرفته، باعث شده است مردم، که اکثر آنان مسلمانان شیعه‌مذهب‌اند، در تمامی مسائل از آن‌ها پیروی کنند. اولین نشانه‌های جدی حضور فعال روحانیان در عرصه سیاسی تاریخ معاصر ایران را می‌توان به خوبی در قضیه تحریم تنباکو و وقایع منجر به نهضت مشروطیت رؤیت کرد. از مواردی که قدرت ویژه‌ای به روحانیان شیعه می‌دهد استقلال اقتصادی آن‌هاست. منشأ این استقلال اقتصادی خمس و زکات است که براساس فقه شیعه به روحانیان پرداخت می‌شود و دولت از آن‌ها سهمی نمی‌برد. هرچند رژیم پهلوی در دهه‌های آخر حکومت خود به نحو فزاینده‌ای سعی کرد از نفوذ آنان در میان مردم بکاهد و مانع فعالیتشان شود، این تلاش ثمری نداشت و نهایتا انقلاب اسلامی نشان داد که رژیم شاه در این عرصه بسیار ناموفق بوده است.[1]

وابسته نبودن روحانیت به طبقه حاکم و حضور آنان در میان تمام گروه‌های مردم از عوامل مهمی به شمار می‌رود که باعث شده است در مواقع حساس این قشر بتواند با جهت‌گیری صحیح منطبق بر خواست‌های مردم حرکت کند. وقایع منجر به پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که درک صحیح روحانیت از موقعیت عمومی جامعه ایرانی و هدایت درست مخالفت‌ها و اعتراض‌های مردم، تا چه اندازه در تسریع سیر انقلاب موثر بوده است. آنچه مسلم است نهاد روحانیت، که در تاریخ ایران ریشه دارد، همواره عاملی نیرومند در تعیین خط‌مشی داخلی و خارجی دولت بوده و هست. این حضور دائمی و انکارناپذیر، با پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهای تصمیم‌گیرنده نظیر شورای انقلاب، کمیته‌ها و سپاه پاسداران نمود عینی یافت.

انقلاب اسلامی ایران، که از سرچشمه زلال اندیشه سیاسی اسلام سیراب می‌شد، توانست پیام اصلی انقلاب ایران را به گوش همه مردم جهان برساند. اگرچه این انقلاب در ایران به وقوع پیوست، شعارهای اساسی آن، که مبارزه با ظلم و ستم و تلاش برای اقامه عدل و عدالت‌خواهی بود، به سرعت در سطح جهان گسترش یافت. انقلاب اسلامی ایران با اتکا به مبانی ایدئولوژیکی خود توانست جایگاهی حساس در میان دیگر جوامع جهانی به دست آورد و فضای سیاسی منطقه و جهان را دستخوش دگرگونی سازد.

مهم‌ترین متغیرهای این انقلاب، حضور سیاسی روحانیان در عرصه مبارزات سیاسی و تأثیر آن‌ها در شکل‌گیری مبانی فکری مردم، امواج فکری و ایدئولوژیکی اسلام، ظهور تعاریف جدید از اسوه‌ها و الگوهای اسلامی و حضور گسترده مردم در چارچوب یک ایدئولوژی جدید اسلامی می‌باشد. تحولات موجود در این متغیرها در بستر اسلام شیعی متحقق شد. تشیع در بستر تاریخی با کمک به مفاهیم بنیادین، همچون امامت، جهاد و شهادت و تولی و تبری تا به امروز توانسته است تحولات بنیادین در اندیشه و عمل را موجب گردد.

انقلاب ایران نظامی الهی ــ مذهبی را جانشین نظام سلطنتی کرد و هدف رهبری روحانیت استقرار حکومت مذهبی و اجرا کردن احکام الهی بود. این امر محور جذب نیروهای مردمی به رهبری انقلاب بوده است. شاید به ظاهر این‌گونه تلقی شود که در سال‌های قبل از انقلاب، کشور ایران روز به روز به سوی استقرار جامعه‌ای غیردینی حرکت می‌کرد و میزان تاثیرگذاری روحانیت در سیاست و مملکت‌داری به شدت تقلیل یافته بود. اما جنبش دهه 1350، که یک جنبش شیعی نوین بود و به سرعت گسترش یافت، نشان داد که هر زمان شرایط و مقتضیات ایجاب کند، جنبش انقلابی شیعه همچون تجارب تاریخی خود قد علم خواهد نمود. در این زمان جنبش شیعی بار دیگر به سرعت گسترش یافت و در همه قشرهای مردم نفوذ کرد و بسیاری از زمینه‌های اجتماعی را که قبلا در انحصار نفوذ بلامنازع گروه‌های غیرمذهبی بود اشغال نمود. روحانیت در میان توده‌های مردم نبض قیام را در دست داشت و به عنوان زبان و صدای ملت فعالیت می‌کرد. در این خیزش انقلابی شعار عموم به صورت استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی مبیّن این بود که رهبری روحانیّت در میان توده‌های میلیونی به صورت قدرت بلامنازع درآمد و خواست گروه‌های غیرمذهبی در میان اقیانوس خروشان نهضت اسلامی کم‌فروغ شد. باری روبین معتقد است برای پی بردن به زمینه‌های انقلابی که به سقوط شاه منتهی شد، باید دو خصوصیت مهم مذهب شیعه را، که برحق شمردن قیام برضد حکومت‌های ظالم و ناحق، و وجود مراکز قدرت مذهبی مستقل از دولت است، در نظر داشت. جذبه روحانی و قدرت پیشوایان مذهبی شیعه هم بیش از پیشوایان سنی است و مذهب شیعه در ایران در دوران قدرت حکومت‌های سلطنتی نیز سلسله مراتب مستقلی برای خود داشته است و پیشوایان شیعه همیشه نفوذ و قدرت خاصی داشته‌اند. بنابراین نخستین کلید معمای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آزادی عمل پیشوایان مذهبی و روحانیان شیعه در هدایت این انقلاب و اصول اعتقادات شیعه بود، که نهضت مخالفت با حکومت شاه را در چارچوب قابل دفاعی قرار داده بود. رهبران مذهبی ایران براساس تعالیم قرآن و نقل روایات و احادیث، سیاست‌ها و اعمال حکومت شاه را بر خلاف اسلام و ناحق و ناروا معرفی می‌کردند و مردم را به قیام بر ضد این حکومت فرا می‌خواندند. همین امر باعث شد میلیون‌ها ایرانی، به ویژه روستاییانی که در سال‌های آخر حکومت شاه به شهرها هجوم آورده بودند، گوش به فرمان رهبران مذهبی بر ضد شاه به حرکت درآمدند.

در مرحله انقلاب تمام گروه‌های سیاسی که با روحانیت پیوند نداشتند، یا حذف شدند یا کمتر مورد اقبال مردم قرار گرفتند. وضع به گونه‌ای شد که مردم از درخواست‌های غیردینی، حتی اگر روشنفکران مسلمان آن‌ها را مطرح کرده بودند، چندان استقبال نمی‌کردند و نهضت اسلامی به رهبری روحانیت شیعه، فعالیت‌های گروه‌های غیرمذهبی و تلاش‌های فعالان سیاسی قدیمی را نیز بی‌رنگ ساخته بود. تمامی توان ملت در اختیار رهبران مذهبی قرار گرفته بود و میلیون‌ها شیعه فداکار با اشتیاق، گوش به سخنان رهبری دینی بودند و از روحانیت شیعه، به عنوان رهبری سیاسی، اطاعت می‌کردند. در این اوضاع بود که امام خمینی، به صورت رهبر بلامنازع مذهبی و سیاسی، مورد قبول عامه مردم قرار گرفت و حکومت دینی تولد یافت. بنابراین اولین نتیجه مثبت این نهضت در پاسخ منطقی به این سوال بود که نهضت‌های فرهنگی و ایدئولوژیکی تا چه اندازه قادرند نظام سیاسی را تغییر دهند؟ انقلاب دهه 1350 ایران پاسخی به این پرسش بود. هرگونه مطالعه سیر فکری انقلاب اسلامی به بررسی ریشه‌ای کادر رهبری این نهضت و تحقق مثلث رهبری، ساماندهی بسیج مردمی و ایدئولوژی منوط است که این امر مستلزم تجزیه و تحلیل پیشینه تاریخی ایران، رخدادهای فرهنگی و زمینه‌های دینی و روانشناسی مردم ایران و نقش روحانیت در تحکیم وحدت کلمه به منظور دستیابی به پیروزی است.

 

روحانیت در عرصه سیاست و فرهنگ از دوران صفویه تا عصر پهلوی

تشکیل دولت صفوی، رویدادی مهم در تقویت دولت ملی پس از اسلام در ایران بود. این دولت موفق شد با تکیه بر مذهب شیعه که در ایران هواداران بسیاری داشت با موفقیت‌های نظامی در سراسر ایران، نخستین دولت ملی در ایران پس از اسلام را به وجود آورد و مذهب شیعه را رسمیت بخشید. ایجاد نخستین دولت مقتدر، مهاجرت بسیاری از روحانیان شیعه به ایران را باعث شد و بدین‌ترتیب از این زمان نهاد روحانیت نضج گرفت. توضیح اینکه قبل از تاسیس دولت صفویه، ایران مرکز عمده شیعیان نبود، بلکه مراکز عمده شیعیان در اطراف بغداد و در شهرهای کربلا و نجف قرار داشتند و تحولات عمده تقریبا در خارج از ایران رخ می‌داد. حکومت صفویه شرایطی ایجاد کرد تا روحانیت شکل گیرد و به تدریج در این دوران با تأسیس حوزه‌ای علمیه و کسب منابع اقتصادی مستقل، صاحب قدرت و نفوذ در جامعه گردد. اولین چالش در زمان حکومت شاه عباس رخ داد. ملااحمد اردبیلی به شاه‌عباس درباره فقدان مشروعیت حکومتش تذکر داد و به او اخطار کرد که اگر خواهان ادامه حاکمیت خویش است، باید حرمت و اعتقاد به امام غایب را مراعات نماید و الا توسط علما از او سلب قدرت می‌گردد.[2]

در انتهای این دوره آنان قدرت بسیاری کسب کردند و به نوعی اقتدار بر حکومت دسترسی یافتند، بدین‌ترتیب در این دوران روحانیان در مقابل مشروعیت سلطنت واکنش نشان دادند، اما این چالش به صورت خشونت‌آمیز نبود. مخالفت عمده روحانیان در این دوران تضعیف مشروعیت حکومت بود و اینکه حکام باید از شریعت اسلام پیروی کنند و در برابر آن قرار نگیرند.

به تدریج که قدرت سلسله صفویه کاهش یافت قدرت علمای شیعه تداوم روزافزونی پیدا کرد و آنان با حفظ انسجام خویش سیر جدایی میان نهادهای دینی و سلطنت را تداوم بخشیدند.[3] با روی کار آمدن سلسله قاجاریه قدرت روحانیان و علمای دینی بر اثر بحث‌های دینی و علمی بین اخباریون و اصولیون ادامه یافت. بر طبق تفکر اصولیون وجود علما و مجتهدان برای تفسیر مسائل جامعه و استفاده از مبانی دینی لازم و ضروری است. این برداشت در نهایت مبنای ایدئولوژی تشکیلاتی شد که به انقلاب اسلامی منجر گردید. مجتهدان و علمای دینی از جایگاهی خاص برخوردار بودند، که به سهولت در انتقال افکار و اندیشه‌های دینی و انقلابی می‌توانستند بر مردم تاثیر داشته باشند. آن‌ها به منزله کسانی بودند که مردم می‌بایست از آن‌ها در تحلیل احکام و مسائل فقهی تبعیت می‌کردند. تقلید از رهنمودهای یک عالم دینی واجد شرایط، واجب بود. این تقلید نه تنها در دین و حقوق بلکه در همه شئون زندگانی عامل تقویت روحانیت بوده است. بر این اساس بود که علما و مراجع مبنای اعتقادی مطمئنی برای تهدید رهبران و حکام به شمار می‌رفتند و به عنوان مقامی بالاتر از حکام و براساس اصول اسلامی، می‌توانستند به طور مستقل به اتخاذ تصمیمات سیاسی جدی و اساسی اقدام کنند. علمای دین و روحانیان در چنین شرایطی در شکل‌گیری اندیشه‌های انقلابی مردم و ایجاد انگیزه قوی دینی در درون آن‌ها، به منظور اطاعت از فرامین دینی و مشارکت در مسائل جامعه، موفق شدند. با گسترش اختلافات به خاطر نفوذ بیگانگان در عصر قاجار، تعارضی جدی بین علما و سلاطین به وجود آمد.

در دوره قاجاریه چهار طبقه قدرتمند وجود داشت: 1ــ طبقه حاکم «شاه و دربار»؛ 2ــ روحانیان؛ 3ــ عشایر؛ 4ــ زمین‌داران.

ناتوان بودن شاهان قاجار در به وجود آوردن حکومت قهری و مقتدر، عامل مهم و تعیین‌کننده در قدرت یافتن روحانیت بود. در این دوره با توجه به خلأ قدرت حکومت، روحانیان قدرت یافتند. علل ناتوانی شاهان قاجار را در به وجود آوردن چنین قدرتی می‌توان در موارد ذیل جستجو کرد: 1ــ قدرت تضعیف‌کننده عشایر؛ 2ــ فقدان ارتش قوی؛ 3ــ ضعف دیوان نیرومند و کاری؛ 4ــ رقابت کشورهای بیگانه؛ 5ــ فقدان یک ایدئولوژی که هم نظام سیاسی و هم برنامه‌ها و اهداف آن را توجیه کند.

به عنوان مثال در بحبوحه جنگ ایران و روس، علمای دینی به خاطر ضعف شاه در جنگ با روسیه، وی را تهدید کردند. با شدت گرفتن تعارض میان روحانیت و سلاطین قاجار، به ویژه به دلیل سازش شاهان با اروپاییان، علما توجه بیشتری به حوزه‌های سیاسی نمودند و در عرصه سیاست حضور جدی پیدا کردند و مردم را از سیاست‌های استعماری آن‌ها آگاه نمودند. مردم به تدریج فهمیدند که سلسله قاجار فاقد مشروعیت لازم برای حکومت کردن و ابزار دست قدرت‌های بیگانه است. این برداشت سیاسی از سوی مردم به لحاظ روشنگری‌هایی بود که روحانیت در میان آحاد مردم رواج می‌داد. برداشت مردم از حکومت در این دوران این بود که پادشاهان قاجار فقط تضعیف احکام اسلامی را باعث شده‌اند و ابزار ظلم و بی‌عدالتی می‌باشند، همچنین آن‌ها به عنوان عامل بیگانه سعی دارند نفوذ بیگانگان بر ایران را افزایش دهند. اولین حرکت روحانیت در این دوران خود را در واقعه تحریم تنباکو نشان داد که طی آن مردم تحت رهبری روحانیت علیه نفوذ بیگانگان قیام کردند. تظاهرات گسترده و وسیع به رهبری روحانیت، اولین تجربه در فعالیت اجتماعی در جهت محدود نمودن اقتدار سلطنت بود و به علما در بسیج موثر نیروهای مردمی اعتماد به نفس داد. از این زمان تلاش علما برای محدود ساختن و کاهش قدرت و نفوذ سلسله قاجار ادامه داشت تا آنکه به انقلاب مشروطه منجر شد. از این زمان حرکت اسلامی به رهبری روحانیت نهادینه گردید. با شکست انقلاب مشروطیت، مداخله بیگانگان در ایران همچنان تداوم یافت و در نهایت به سقوط حکومت قاجار، ظهور رضاشاه و استقرار سلسله پهلوی در ایران منجر شد. در این دوران روحانیت سعی نمود بنیادی نهادمند و منسجم در حوزه‌های علمیه به‌وجود آورد. تاسیس حوزه علمیه قم با همّت آیت‌الله شیخ‌عبدالکریم حائری، احترام و شأن قم را به عنوان مرکز تعلیمات دینی در جهان اسلام افزایش داد. در همین حوزه علمیه بود که هزاران عالم دینی از جمله امام‌خمینی تربیت شدند. بدین‌ترتیب قم محل نشر افکار و عقاید اسلامی در بین آحاد مردم شد و زمینه شکل‌گیری مبانی فکری و اعتقادی لازم برای رویارویی با مخالفان دین فراهم گشت. از سوی دیگر پایگاه عمیق روحانیت در بین مردم زمینه مشارکت سیاسی و حضور گسترده مردم را در همه عرصه‌های مختلف اجتماعی، چه علیه مشروعیت حکومت و چه علیه نفوذ بیگانگان، مهیا ساخت. جایگاه تاریخی نهاد روحانیت، تقویت پایگاه اجتماعی، مشروعیت و تاثیر این نهاد بر شکل‌گیری اندیشه‌های انقلابی جامعه با توضیحات تاریخی ارائه‌شده تبیین شدنی است.

 

روحانیت و رژیم پهلوی

در دوران پهلوی جامعه با تغییرات چشمگیری در ساخت سیاسی و اقتصادی مواجه بود. در دهه 1310ــ1300 ایران دوره‌ای از نوگرایی غربی و تمرکزگرایی را سپری کرد و حکومت به منظور تحقق این سیر به مبارزه علیه علما اقدام کند. حمله رژیم رضاشاه به موقعیت علما در جامعه ایران با تصویب قانون نظام‌وظیفه در سال 1304 آغاز شد که به دولت اجازه می‌داد از طلاب علوم دینی برای معافیت آن‌ها از خدمت نظام امتحان به عمل آورد. در سال 1315 قانونی به تصویب رسید که به گونه‌ای قاطع علما را از مقام قضا محروم می‌کرد. در سال 1307 قانونی تصویب شد که به دولت اجازه می‌داد برای طلاب علوم دینی و صدور مجوز برای مدرسان مذهبی امتحان برگزار کند. در کنار این اقدامات، سیاست رضاشاه برای محدود ساختن یا از بین بردن اعمال و مراسم فرهنگی و مذهبی، مانند کشف حجاب در سال 1314 و ممنوعیت عزاداری امام‌حسین(ع) اعمالی بودند که ارزش‌های مذهبی مردم را تهدید می‌کردند. مهم‌ترین عکس‌العمل علما را در مقابل سیاست‌های خصمانه دولت می‌توان نوسازی و توسعه حوزه در قم به وسیله آیت‌الله عبدالکریم حائری دانست. با اجرای اصلاحات در قوانین قضایی و آموزشی و گسترش آموزشگاه‌های دولتی، مدارس و دانشگاه‌ها، از قدرت و نفوذ روحانیان در امور حقیقی و آموزشی کاسته شد. سیر کاهش قدرت سیاسی روحانیان را می‌توان با بررسی تعداد نمایندگان روحانی از دوره قاجاریه تا دوره محمدرضاشاه در مجلس شورای ملی نشان داد. در حالی که در دوره نخست‌ مشروطیت 24 درصد از نمایندگان مجلس از قشر روحانیان بودند، را در دوره رضاشاه این نسبت به 11 درصد و یک‌سوم و در اواخر همین دوره به یک‌ششم رسید. در دوره محمدرضاشاه این نسبت به 3 درصد تنزل یافت.[4]

در دوره پهلوی هرچند که هر دو شاه این سلسله کوشیدند با افزایش توان مادی و صنعتی، قدرت حکومت را افزایش دهند، از حیث مشروعیت نظام سیاسی همچنان با مشکل مواجه بودند.

معضل مشروعیت رژیم پهلوی این فرصت و توانایی را به مخالفان مذهبی رژیم داد که با انگشت نهادن بر آن، رژیم را به مبارزه فراخوانند. امام‌خمینی در مقدمه رساله ولایت فقیه سلطنت را امری ضداسلامی و ناقض طرز حکومت و احکام اسلام دانست. به نظر ایشان سلطنت همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است.[5]

بر این اساس، این فرضیه تایید می‌گردد که نارضایتی طبقه روحانی در کنار دیگر طبقات اجتماعی، چون طبقه متوسط و بازاریان به رهبری روحانیت، انقلاب و سرنگونی رژیم محمدرضاشاه را موجب شد.

بیشترین طبقه‌ای که در میان مردم صاحب‌ نفوذ و احترام بوده است، روحانیت می‌باشد. این طبقه در بین توده مردم و قشرهای مختلف اجتماعی به لحاظ پیوند عمیق مردم با مذهب تاثیر مهمی در تحولات سیاسی ــ اجتماعی به جای گذاشته است. این واقعیت در فرهنگ سیاسی و مبارزات انقلابی ملت ایران مشهود است. قدرت علما و روحانیان شیعه، که از نفوذ دین در قشرهای مختلف جامعه ناشی می‌شد و مشروعیت می‌یافت، فقط در دایره موضوعات خاص دینی محصور نماند، بلکه در تاریخ ایران بعد از اسلام همواره حضور پرفراز و نشیب آنان را در صحنه‌های تصمیم‌گیری، رهبری مردم، هدایت و شرکت در جنبش‌های انقلابی شاهد بوده‌ایم. در کنار پیوند عمیق مردم با مذهب، که از عوامل موثر در جایگاه والای روحانیت در بین مردم بوده است، شرایط دیگری نیز دخیل می‌باشد. برای مثال روحانیان همواره ملجائی برای دادخواهی مردم و سرپناهی برای افراد تحت تعقیب احکام دولتی بودند[6] و هم اینکه تاثیر نفوذ کلام و فتاوای آنان همواره مبدأ خروش و قیام‌های محلی و سراسری بوده است که دگرگونی اوضاع از مسیر معمول خود را موجب می‌گشت.[7]

به عنوان مثال و از بین شواهد و قراین بسیار، اشاره به نامه‌ای که سید جمال‌الدین اسدآبادی در قضیه نهضت تنباکو به میرزای شیرازی نوشت مؤید جایگاه در خور توجه روحانیت در بین مردم است: «اگر بخواهی می‌توانی با یک کلمه افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آن‌ها دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانی و شرّ کفار را از سرشان برطرف نمایید.»[8] این تعریف ریشه در واقعیت‌های نهفته و آشکار تاریخی داشت که سیدجمال بر آن واقف بود و عملا نیز نتیجه داد. برای چنین جایگاه و پیوندی حداقل سه عامل نیرومند را می‌توان در نظر گرفت: اول، مشروعیتی بود که فصل مشترک قدرت علما و ایمان قلبی مردم را شامل می‌شد و اعتماد بسیار عامه مردم به روحانیت را موجب می‌گردید. این فصل مشترک همان دین بود که تا عمق لایه‌های زیرین جامعه ایرانی نفوذ داشت. به علاوه ماهیت اعتراضی شیعه در بسط و گسترش این پیوند اهمیت اساسی داشت؛ چرا که در میان اصطکاک همیشگی آحاد ملت و دولت‌های ستمگر، جهت‌گیری اغلب علما و روحانیان شیعه به سوی مردم و حمایت از آنان بود.

موضع ضداستعماری روحانیت شیعه از اوایل دوره قاجار به رهبری با واسطه طبقات مختلف مردم توسط آنان منجر گردید. فتاوای علمای شیعه در حمایت از مردم در برابر نیروهای خارجی، از جمله فتوای جهاد در جنگ دوم ایران و روسیه و فتوای حاجی‌میرزا مسیح در نجات زنان مسلمان، که به قتل گریبایدوف و هیات روسی منجر گردید، تا لغو امتیاز «رویتر» و قیام تنباکو، حاکی از آن وجه ضداستعماری و بیگانه‌ستیزی روحانیت است که در رشد خودآگاهی ملی تاثیر فراوانی داشت.

 

گرایش سیاسی روحانیت و بازتاب آن

درخصوص گرایش سیاسی روحانیان، باید توجه کرد که علمای شیعه به دلیل فقدان مشروعیتی که برای حاکمیت‌های دوران غیبت قائل بودند، اولا از مشارکت در امور سیاسی و همکاری با حکومت‌ها اجتناب می‌کردند و ثانیا تمایلی برای کسب حکومت و احراز کانون‌های قدرت از سوی آنان دیده نمی‌شد. با تقویت حوزه علمیه قم و استقرار علما در این شهر، عملا احیای مرکزی برای حضور موثر روحانیت شیعه در صحنه مسائل اجتماعی کشور، و تغییر کانون اهمیت حوزه‌های علمیه شیعه از خارج کشور به داخل، تحقق یافت. امام از جمله شخصیت‌هایی بود که برای ایجاد اصلاحات در جهت ساماندهی به حوزه‌های علمیه اقدام کرد، اگرچه رژیم پهلوی از هرگونه حرکتی که سودای تشکل و سازماندهی را در سر می‌پروراند، ممانعت می‌کرد.

در دو قرن اخیر از انگیزه‌های مهم ورود روحانیان و علمای شیعه به صحنه سیاست، موضع بیگانه‌ستیزی و مبارزه با استعمار بود که اغلب گرایش‌های سیاسی روحانیت را نیز تشکیل می‌داد. دو نمونه انقلاب مشروطه و نهضت ملی نفت تا حدودی در همین چارچوب قرار داشت. موضع روحانیت در این دو نمونه و تلخی نتیجه‌ای که از کنار گذاشتن یا کنار رفتن روحانیت در این دو قیام پدید آمد درواقع حاصل همین موضوع است، که بعدها توجه شخص امام را به خود جلب کرد. امام معتقد بود: «یکی از خصلت‌های ذاتی تشیع از آغاز تاکنون، مقاومت و قیام در برابر دیکتاتوری و ظلم است که در تمامی تاریخ شیعه به چشم می‌خورد، هرچند اوج این مبارزات در بعضی از مقطع‌های زمانی بوده است.»[9]

مهم‌ترین واقعه‌ای که در این دوران رخ داد مرجعیت امام‌خمینی و طرح حکومت اسلامی بود که تحولی بنیادین در پیکره روحانیت ایجاد کرد.

کانون‌های قدرت و جایگاه آن‌ها در تعیین سرنوشت ملت‌های مسلمان همواره از دغدغه‌های فکری امام بود. وی معتقد بود که ماهیت و کیفیت احکام شرع به گونه‌ای است که اجرا و عمل به آن‌ها مستلزم حکومت است، و بدون دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.[10]

طرح ایجاد اصلاحات در حوزه‌های علمیه در دوران مرجعیت آیت‌الله بروجردی به صورت کتابی حاوی بیانات مشهور امام‌خمینی برای اولین‌بار با عنوان ولایت فقیه در سال 1350 منتشر شد، که در آن بر لزوم پذیرش مسئولیت سیاسی روحانیان تاکید شده بود. امام‌خمینی، که همواره بر جایگاه اجتماعی و سیاسی روحانیت تاکید می‌کرد، دراین‌باره اعلام نمود: «روحانیت قدرت بزرگی است که با از دست دادن آن خدای نخواسته پایه‌های اسلام فرو می‌ریزد و قدرت جبار دشمن، بی‌معارض می‌شود. مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد شکسته شود و تبلیغات دامنه‌دار آن‌ها و عمال آن‌ها در چند سال، موجب شده که تعدادی از روشنفکران را از آن‌ها جدا و به آن‌ها بدبین کنند تا جبهه دشمن بی‌معارض شود. اگر احیانا بین آن‌ها کسانی بی‌صلاحیت خود را جا بزنند، لکن نوع آن‌ها در خدمت هستند... . چنانچه روحانیون محترم باید به طبقه جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامی است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته آن‌ها را چون فرزندانی عزیز و برادرانی ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ، که مقدرات خواه‌ناخواه در دست آن‌ها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبلیغات سوئی که بر ضد آن‌ها در این چند سال شده و آن‌ها را در نظر بعضی طور دیگر جلوه داده‌اند تا از تفرقه استفاده هر چه بیشتر برند، احتراز کنند.»[11]

امام‌خمینی با تدوین کتاب ولایت فقیه به طور واضح بحث مسئولیت سیاسی برای علما را مطرح ساخت و اعلام کرد که اگر نقطه ابهامی برای رهبران وجود داشته باشد، باید با مشورت علمای اسلام از بین برود و حقایق اسلام را علمای اسلام به خوبی روشن سازند.

امام جنبه سیاسی اسلام را به عنوان معیار ایدئولوژیکی مهمی به حساب می‌آورد و آن را در فرآیند انقلاب اسلامی مقدم بر هر چیز دیگری می‌دانست.

یکی از جنبه‌های سیاسی اسلام که امام‌خمینی به عنوان رهبر روحانی بر آن تاکید می‌کرد مشارکت سیاسی بود. وی روحانیان بی‌علاقه به امور سیاسی را سرزنش می‌نمود و از آن‌ها مکرر می‌خواست در مسائل سیاسی مداخله کنند. او با تاکید بر سیره پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، و ائمه معصومین(س) مداخله در سیاست را مسئولیت روشن روحانیت دانسته است. در اندیشه سیاسی امام عقیده بر این است که از همان آغاز شخصیت‌های بزرگ دینی با ظلم و ستم مخالفت می‌نمودند و خداوند متعال حضرت موسی(ع) را برای نابودی فرعون فرستاد.[12]

امام رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی را گوشه‌ای از وظایف و مسئولیت‌های رهبری دینی می‌داند. انقلاب اسلامی ایران و پیامدهای آن، جامعه سیاست‌مداران و اندیشمندان سراسر جهان را به شگفتی واداشت. یکی از مصادیق بارز شگفتی‌ساز انقلاب از سوی نظریه‌پردازان غربی این بود که فقط روحانیان شیعه توانسته بودند قدرت را در دست گیرند. جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان می‌پنداشتند به دلیل مبارزات چشمگیر و مداوم گروه‌های آزادی‌خواه و ملی گرا در ایران، رهبری انقلاب اسلامی از میان شخصیت‌های آزادی‌خواه و ملی‌گرا انتخاب می‌شود، اما انقلاب اسلامی این آینده‌نگری را با شکست مواجه ساخت و انقلاب نشان داد تنها جناحی که توانست به اعتبار لازم و مشروعیت سیاسی ــ فرهنگی در بین آحاد ملت دست یابد روحانیت بود.[13]

انقلاب اسلامی ایران به رهبری روحانیت متکی بود. مردم به نام حفظ مذهب و دفاع از مرز و حدود اسلام و اینکه رژیم محمدرضاشاه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است، قیام کردند. مردم با آشنایی که نسبت به اصول اسلامی در طی چهارده قرن داشته‌اند، انقلاب اسلامی را پذیرفتند. چون اسلام حدود و حقوق مسلمانان و حتی افراد غیرمسلمان را معین و مشخص نموده و دینی است محکم و متقن و از طرف خداوند، نه ساخته بشر که هر آن در معرض تغییر و تبدیل باشد.

 

نتیجه:

روحانیت در طی تاریخ، به ویژه در دوران معاصر که به صورت یک نهاد متشکل درآمد، رهبری نهضت‌های اسلامی را برعهده داشته است. تامین و هدایت چارچوب‌های فکری تحولات سیاسی و گسترش اندیشه انقلابی یکی از کارویژه‌های این نیروی اجتماعی بوده است. اگرچه در مقاطعی از تاریخ گذشته فعالیت روحانیت ضعیف به نظر می‌رسد، این ضعف ناشی از عوامل متعدد بیرونی و درونی جامعه بوده است که با پیشرفت در سازماندهی سیر مشارکتی روحانیت متحول شد. یکی از عوامل موثر، ویژگی‌های خاصی است که در فرهنگ سیاسی شیعه وجود داشته؛ به طوری که شکل‌گیری تشکیلات روحانیت و علمای دینی و رشد آن را باعث شده است. حتی در مواقعی که روحانیت قدرت سیاسی نداشته تشکیلات آن‌ها در بین توده مردم منشأ سامان‌دهی فکری لازم و بسیج عمومی بوده و ارتباط عاطفی و مردمی روحانیت با قشرهای مختلف، این سامان‌دهی متقابل را مستحکم نموده است و همین امر یکی از مصادیق بارز رشد منسجم و فراگیر بسیج سیاسی مردم می‌باشد که نمود عینی آن در انقلاب اسلامی مشهود و ثمر‌بخش بود.

جنبش روحانیت در ایران با تکیه بر اجتهاد و فقه طی قرن‌ها دائما براساس الگوی سیاسی مبتنی بر اسلام، که توسط پیامبر اسلام ــ بنیان‌گذار الگوی اسلامی حرکت‌های سیاسی ــ دینی ــ استقرار یافت، عمل نمود.

پیروزی انقلاب اسلامی مرهون حضور گسترده مردم و رهبری امام‌خمینی(ره) است که از حوزه‌های علمیه به مثابه پایگاه اجتماعی رهبری نهضت به پا خواست و قاطعیت و جدیت او متاثر از الگوی سیاسی پیامبر بود.

 

پی‌نوشت‌ها


 

[1]ــ فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، تهران، امیرکبیر، 1358، ص228

[2]ــ حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص25

[3]ــ همان، ص16

[4]ــ زهرا شجیعی، نخبگان سیاسی ایران، ج4، تهران، سخن، 1372، ص271

[5]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه، ص12

[6]ــ حامد الگار، همان، ص74

[7]ــ ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1363، ص36

[8]ــ همان، ص40

[9]ــ امام‌خمینی، صحیفه نور، ج4، ص188

[10]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه، همان، ص29

[11]ــ امام‌خمینی، صحیفه نور، ج2، همان، ص20

[12]ــ حمید دباشی، ترجمه سیدرضا میرموسایی، نشریه حضور، ش24، (تابستان 1377)، ص58

[13] - See: Soosan Ciavashy, Liberal Nationalism in Iran, America, Westview, 1990

 

 

تبلیغات