ابطال یا تحول در نظریه های انقلاب
آرشیو
چکیده
وقوع انقلاب اسلامی ایران، نه تنها ساختار سیاسی داخلی ایران و نه فقط نظام بین المللی، بلکه دنیای نظریه پردازی های عرصه علوم سیاسی و اجتماعی را هم به نقد کشید. بسیاری از نظریه پردازان مطرح انقلاب ناچار شدند در آثار جدید خود تغییرات و تعدیل هایی را لحاظ کنند؛ زیرا انقلاب اسلامی ایران مطابق هیچ کدام از نظریه های پیشین در مورد انقلاب تحلیل و درک نمی شد. با وجود تنوع فراوان روشی در نظریه های انقلاب، هیچ کدام از آنها قابلیت تحلیل این رویداد مهم را ندارند و گویی روش و دیدگاه تازه و وسیع تری برای این کار لازم است.در این مقاله به انواع رویکردها و روش های به کاررفته در تحلیل انقلاب اسلامی اشاره شده است که تقدیم حضورتان می گردد.متن
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش علمی برای پاسخ به چرایی وقوع این انقلاب، بهویژه در بین متفکرین غربی، آغاز شد. گروهی از نظریهپردازان از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بر آن شدند انقلاب اسلامی را براساس نظریات موجود تبیین کنند و گروه دیگری نیز کوشیدند نظریات علمی موجود را به کمک انقلاب اسلامی محک بزنند و نقاط ضعف و قوت آنها را شناسایی کنند. عدهای از نظریهپردازان نیز درصدد برآمدند به کمک تحلیلهای چند متغیری، انقلاب اسلامی را تحلیل نمایند. بههرحال علل مختلفی برای پیروزی انقلاب اسلامی عنوان شد. در مجموع رهیافتهای مختلف در تبیین و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، به دو گروه تقسیم میشوند: الفــ رهیافتهای تکعاملی؛ بــ رهیافتهای چندعاملی.
الفــ رهیافتهای تکعاملی
عوامل فرهنگی و ارزشی:
گروهی از اندیشمندان و نویسندگان در تحلیل انقلاب اسلامی تمرکز خود را بر روی یک عامل قرار دادند و بر یکی از عوامل فرهنگی، ارزشی، رهبری و روحانیون انقلاب، تأکید میکنند و سهم دیگر عوامل را نادیده میگیرند. از این چشمانداز، علت انقلاب را نباید در مسائل اقتصادی یا علت دیگری جستجو کرد، بلکه باید آن را در عوامل فرهنگی یافت. در بسیاری از آثاری که بعد از انقلاب اسلامی در ایران درباره انقلاب منتشر شده این رهیافت حاکم است، برای نمونه در کتاب «نهضت روحانیون ایران»[1] نویسنده با بررسی تاریخی مبارزات روحانیون شیعه در ایران بر این باور است که در کل، ادله انقلاب اسلامی همان ادله حرکت است و علت سقوط رژیم شاه را باید پیش از هر چیز در جدایی آن از اسلام و بیتوجهی به شعائر دینی، از یکسو، و قدرت روحانیون در بسیج مردم بر مبنای شعارهای اسلامی، از سوی دیگر، جستجو کرد.
حامد الگار در کتاب «ریشههای انقلاب اسلامی»،[2] تشیع و رهبری امامخمینی، به عنوان تجسم یک سنّت، و طرح اسلام، به عنوان یک ایدئولوژی، را ریشههای انقلاب دانسته، اما این عوامل را در چهارچوب نظری خاص قرار نداده است. آصف بیات در کتاب «انقلاب اسلامی: انقلاب و ضد آن» بر این نکته تأکید نموده که «درک و سنجش انقلاب اسلامی با معیارهای سکولار غرب ناممکن است.»[3] تحلیل او بیشتر تلاش در جهت درک انقلاب اسلامی محسوب میشود تا تحلیل علمی آن.
به غیر از نویسندگان فوق که چنین دیدگاهی نسبت به انقلاب اسلامی دارند، گروهی از تحلیلگران منتقد انقلاب نیز بر اهمیت فرهنگی آن تأکید دارند. سعید امیرارجمند در کتاب «عمامه به جای تاج»، توجه به دو عامل اساسی را برای درک انقلاب اسلامی ایران ضروری دانسته است: یکی ساختار مرجعیت تشیع، و دیگری تأثیر دولت مدرن بر جامعه ایران. او نگاهی گذرا به علل اجتماعی ــ اقتصادی داشته و ویژگی تعیینکننده انقلاب را ارزشی بودن آن دانسته است. این نویسنده اهمیت ایدئولوژیک انقلاب به عنوان ویژگی اصلی تعریفکننده آن تأکید نموده است. در این کتاب، انقلاب بیشتر از آنکه نتیجه تلاشی ارزشی محسوب شود معلول از میان رفتن مشروعیت شاه است.[4]
از نگاه فوران مشکل این دیدگاه این است که با تأکید بر عوامل فرهنگی، تشیع و روحانیون، سهم نیروهای اجتماعی دیگر نادیده گرفته میشود.
عوامل اقتصادی:
در بعضی از دیدگاهها بر تأثیر اقتصاد سیاسی یا ساختار اجتماعی بیشتر تأکید میگردد و عوامل فرهنگی و روانشناختی مفروض گرفته میشود. تحلیلهای چپگرایان و (گروههای مختلف مارکسیستی)، که انقلاب را بر مبنای زیرساخت اقتصادی تفسیر میکنند، در شمار تحلیلهای اقتصادی جای دارند. رابرت لونی در کتاب «ریشههای اقتصادی انقلاب ایران» آورده است رژیم به استراتژیهای توسعه، رابطه هدف و برنامه و مشکلات حاصل از تورم توجه نمیکرد و برنامه رشد فراگیر و یکپارچه بحران را بهوجود آورد که به توزیع نابرابر درآمدها و نارضایتی عمومی انجامید. همایون کاتوزیان نیز در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» سالهای 1357 ــ 1340 را سالهای استبداد نفتی معرفی کرده است. از دیدگاه او ترکیب این عامل با آنچه شبهتجدد نامیده است، ریشههای انقلاب ایران را تشکیل داد. خانم تدا اسکاچپل در مقاله «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب اسلامی» آسیبپذیریهای یک دولت رانتیه یا تحصیلدار (صاحب درآمد مستمر ــ نفت) و وجود جماعتهای شهری و تشکیلات محلی مستقل از حکومت و مرتبط با سایر قشرهای اجتماعی (بازار) را در کنار وجود یک ایدئولوژی ریشهدار در جامعه (تشیع) با نمادها و اسطورههای خاصی که از آنها برای توجیه شهادت و ایثار و در نتیجه رویارویی آنان با مرگ در مقابل سرنگونی رژیم استفاده میشد، علل وقوع انقلاب اسلامی ایران معرفی کرده است.[5]
اسکاچپل، که با نظریه ساختارگراییاش تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از اعتبار بسیاری در تبیین انقلابهای قرن بیستم برخوردار بود، با وقوع انقلاب ایران مجبور شد در نظریه خود تجدیدنظر کند. او دریافت که برخلاف نظریهاش، ساخت دولت شاهنشاهی ایران به سرعت متلاشی شد و نیروهای مسلح قدرتمند و دولتهای غربی حامی شاه نتوانستند از انهدام آن جلوگیری کنند. درواقع درست در شرایطی که اوضاع بینالمللی به نفع شاه و در جهت حمایت وی بود نظام سیاسی ایران توان ایستادگی خود را در مقابل خواست مردم از دست داد. در نتیجه وی با تأکید بر تشیع، به عامل تأثیر ایدئولوژی در انقلاب اسلامی توجه نمود. اسکاچپل در مقاله یادشده آورده است: «درک وی از نقش ممکن نظامهای عقیدتی و مفاهیم فرهنگی در شکل دادن به کنشهای سیاسی، تعمیم یافته و این امر به دلیل نقش رهبری و ایدئولوژی در انقلاب ایران بوده است. نقش علما در بسیج منابع کلیدی چون مساجد، شبکه گسترده روحانیون، تاریخ و ایدئولوژی شیعه و... و همچنین نقش آیتالله خمینی[ره] در انقلاب ایران به عنوان نیروی اتحادبخش جمعیت متفرق و با علائق متفاوت، به قدری واضح است که هیچکس نمیتواند از آن سرباز زند یا آن را کوچک بشمارد... . ایرانیان با داشتن درجات اعتقادی ــ مذهبی مختلف با یکدیگر متحد شدند؛ زیرا تشیع و رهبری بیّن و سازشناپذیر امامخمینی راهی به سوی وفاق ملّی پیش پای آنها قرار داد تا از طریق آن نارضایتی عمومی خود علیه سلطنت را، که به شدت به بیگانگان تلقی میشد، ابراز دارند.» چنانکه ملاحظه میشود، به علت جایگاه مهم امامخمینی، اسکاچپل نظر خود را راجع به سهم ایدئولوژی در رهبری انقلابهای اجتماعی تعدیل کرد.[6]
عوامل روانشناختی:
نوشتههایی که مبنای تحلیل خود را بر عوامل روانی قرار دادهاند، مانند آثاری که یا با بهرهگیری از روانشناسی فردی به سهم شخصیت شاه در مواجهه با اغتشاشات توجه نموده یا رویکرد روانشناسی جمعی را برای شناخت این اقدام جامعه ایرانی مدنظر قرار دادهاند، در دسته تحلیلهای روانشناختی قرار میگیرند. ماروین زوییس در کتاب «شکست شاهانه» معتقد است که اگر شاه شخصیت روانی و کودکانه نداشت، جلوی انقلاب را میتوانست بگیرد. نکته اصلی تحلیلهای روانشناختی اجتماعی بررسی شکافهای حاصل از انتظارات شکلگرفته و سطح ارضای نیازها در سالهای قبل از پیروزی انقلاب است. تبیینهایی که در چهارچوب تحلیلهای روانشناختی دیویس وگر انجام شده نیز در این راستاست.[7]
دیویس وگر چنین بیان میکند: بهبودی یا تنزیل شرایط این پرسش را پیش روی مینهد که آیا هنگام رشد اجتماعی ــ اقتصادی، انقلاب رخ میدهد یا در زمان تنزیل و عقبگرد؟ پس خود در پاسخ چنین میگوید: «احتمال وقوع انقلابها زمانی است که مدتی طولانی از توسعه عینی اجتماعی و اقتصادی، به وسیله یک دوره کوتاهمدت عقبگرد سریع دنبال شود.» به نظر وی، دوران توسعه باعث افزایش انتظارات اجتماعی میشود. وقتی بر اثر رکودی شدید، دریافتهای عمومی با تهدید واقعی روبهرو گردد و فاصلهای تحملناپذیر بین انتظارات و دریافتها پدید آید، جامعه دستخوش انقلاب میگردد.
عوامل سیاسی:
گروهی از نظریهپردازان کوشیدهاند به صراحت یا به طور ضمنی از کارکردگرایی پارسونزی به عنوان چهارچوب نظری کلی خود برای تبیین انقلاب ایران استفاده کنند. این پژوهشگران که بیشتر به روایت هانتینگتونی از کارکردگرایی متکی هستند بر سرعت نوسازی در ایران تأکید میکنند.[8] یرواند آبراهامیان سخنگوی اصلی تحلیل کارکردگرایانه به روایت هانتینگتون است. به اعتقاد او، انقلاب ایران به این علت رخ داد که شاه در سطح اجتماعی ــ اقتصادی به نوسازی دست زد و به این ترتیب طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در سطح سیاسی به توسعه دست زند. برایناساس سرعت تغییر بهعنوان نیروی تعادلزا عمل کرد که فشار بسیاری را بر نظام اجتماعی وارد آورد. در زمانی که شاه برنامه کار توسعه اقتصادی ــ اجتماعی وسیع خود را عملی میکرد، گروههای جدیدی شکل گرفتند که لازم بود در نهادهای سیاسی جذب شوند، که در این صورت میتوانستند سازماندهی اقتصادی ــ اجتماعی جدیدی بهوجود آورند. اما شاه نهادهای بادوامی ایجاد نکرد تا بتواند گروههای تحرکیافته جدید را که در نتیجه فرایند نوسازی بهوجود آمده بودند جذب کند.[9]
آبراهامیان اغلب گزارههایی را مطرح کرده است که ریشه در چهارچوب مارکسیستی دارند و گاه با تحلیل کارکردی او هماهنگ نیستند. چهارچوب هانتینگتون متضمن توجه به روابط قدرت میان طبقات و میان طبقات و دولت نیست. علاوه بر مشکلات ناشی از فقدان یکپارچگی منطقی، شواهد تجربی نیز حاکی از وجود رابطهای میان نوسازی سریع و پیامدهای انقلابی نیست. در نیمه دهه 1970 (1350) که برنامه نوسازی شاه در اوج خود بود، هیچ ناظری در محافل آکادمیک یا سیاستگذاری وقوع ناآرامی انقلابی در ایران را پیشبینی نمیکرد. برقرار نبودن توازن میان توسعه اقتصادی ــ اجتماعی و توسعه سیاسی به عنوان علت انقلاب نیز ناکافی و تاملپذیر است؛ لذا استفاده از گونههای مختلف تبیین کارکردی مشکلات جدی تجربی، روششناختی و نظری به دنبال دارد.
ب) رهیافتهای چندعاملی
بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی بر این باورند که انقلاب نمیتواند فقط به یک یا دو عامل مسلط متکی باشد، بلکه این رویداد نتیجه تقارن عوامل مختلفی است. برای نمونه فرد هالیدی در مقاله «انقلاب ایران: توسعه ناموزون و مردمگرایی مذهبی» در تبیین علل اصلی انقلاب پنج علت اصلی را شناسایی میکند که عبارتاند از: 1ــ توسعه ناهماهنگ و سریع اقتصادی سرمایهداری ایران؛ 2ــ ضعف سیاسی رژیم شاهنشاهی؛ 3ــ ائتلاف گسترده نیروهای مخالف؛ 4ــ سهم اسلام در بسیج نیروها؛ 5ــ زمینه متغیر و نامعلوم محیط بینالمللی.[10]
مایکل فیشر با اینکه بخش اعظم تحلیل خود را به بررسی فرهنگ مذهبی ایران اختصاص داده و شاید بتوان اثر او را نیز در میان آثاری قرار داد که بر اهمیت علل فرهنگی انقلاب اسلامی تأکید دارند، اما خود بر آن است که در زمان وقوع انقلاب، عوامل اقتصادی و سیاسی مؤثر بودند، در مقابل، شکل انقلاب و محل وقوع آن تا حد بسیاری نتیجه سنّت اعتراض مذهبی بود.»[11]
نیکی کدی در تحلیل «ریشههای انقلاب ایران» نیز به اصلاحات شتابان رژیم شاه و ایدئولوژی تشیع اشاره کرده است. در مجموع، تحلیل او کلاً تاریخی و فاقد دید نظری است.
فریده فرهی در مقاله «فروپاشی دولت و بحران انقلابی در شهرها: تحلیل مقایسهای ایران و نیکاراگوئه» سعی کرده است با افزودن دو عاملِ موازنه متغیر نیروهای طبقاتی بر اثر توسعه ناموزون سرمایهداری، و درک وسیعتر از ایدئولوژی از چهارچوب نظری اسکاچپل فراتر رود. رویکرد جان فوران نیز شبیه فریده فرهی است. سعید امیرارجمند نیز دو پویش سیاسی (که به فروپاشی ساختار سلطه شاهی انجامید)، و پویش اخلاقی و فرجامخواهی انقلاب (ایدئولوژی انقلاب تشیع) را در کنار هم مطرح کرده است.
حمید عنایت نیز در مقاله «انقلاب در ایران 1979، مذهب بهعنوان ایدئولوژی سیاسی»، نخست تضادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را وجوه مشترک انقلابها دانسته، سپس بر سقوط روحی شاه تأکید ورزیده و در نهایت مذهب شیعه را نقطه افتراق انقلاب ایران از سایر انقلابهای جهان خوانده است و اعتقاد دارد که در تاریخ صدساله اخیر ایران، مردم فقط به خواست عالمان مذهبی در تحولات شرکت کردهاند.[12]
رهیافت چند علتی (چند عاملی)، هرچند بر عوامل مختلف تأکید میکند و نمیکوشد فقط یک عامل را بزرگ جلوه دهد، ممکن است به کلّیگویی دچار شود. در اینکه علل و عوامل مختلفی در همه انقلابها دخیل بودهاند شکی نیست، اما بحث بر سر این است که کدام علت و به چه میزان تأثیر بیشتری در هر یک از مراحل انقلاب داشته است.
هرچند نویسندگان، در بررسی علل وقوع انقلاب اسلامی، رهیافتهای علتی متفاوتی در پیش گرفتهاند، آن دسته از رهیافتهایی که به عوامل مختلف اجتماعی، فکری، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و روانشناختی با تأکید بیشتر بر عوامل فرهنگی توجه میکنند. جامعیت بیشتری دارند. البته در چنین رهیافتهایی، علاوه بر توجه به عوامل مختلف، تبیین جایگاه هر یک از آنها و در نتیجه تحلیل فرایند وقوع انقلاب اسلامی، به جایگاه محوری عوامل فرهنگی مانند دین مبین اسلام و مذهب تشیع (ظلمستیزی و عدالتخواهی تشیع و مراسم و مفاهیم ویژه آن) و رهبری الهی هوشمندانه و قاطع امامخمینی اشاره شده است.
تحول در نظریههای انقلاب
به این ترتیب انقلاب اسلامی، در کنار سایر دستاوردهای سیاسی ــ اجتماعی خود، مهمترین عرصه برای ابطال و ناکارآمدی نظریههای رایج در تحلیل این انقلاب شکوهمند اسلامی بود و توانست در پیشبرد این رشته از علوم تأثیر بیبدیلی برجای گذارد. امامخمینی(ره) بهعنوان معمار انقلاب اسلامی، نیز درباره این ویژگی انقلاب اسلامی فرموده است: «انقلاب اسلامی از همه انقلابها جداست، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام.»
حتی شرایط وقوع انقلاب اسلامی نیز منحصر به فرد بود و تحتتأثیر آن شرایط سبب شد متغیرهای جدی و جدیدی در عرصه مطالعات مربوط به رهیافت انقلاب پدید آید و بسیاری از نظریههای کلاسیک و جدید در جامعهشناسی سیاسی انقلاب در چهارچوب حوزه اجتماعی ایران بازسازی شود. تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی، نظریهپردازان با بررسی نمونههای متعددی از انقلابها (نظیر انقلاب فرانسه، روسیه، چین و انقلابهای ضداستعماری دیگری که در قرن بیستم بهوقوع پیوستند) و با انتزاع وجوه مشترک آنها، کوشیدند نظریهای جهانشمول عرضه کنند که در پرتو آن بتوانند هر انقلاب اجتماعی دیگری را تفسیر کنند و آینده جوامعی را که شرایط عینی و ذهنی آنها برای وقوع تحولات سیاسی آماده است، پیشبینی نمایند. اما انقلاب اسلامی ایران به مثابه نظریهای جدید، متغیرهای مختلف موجود در رهیافتهای جامعهشناسانه و روانشناختی انقلاب را متحول کرد؛ چراکه این انقلاب از نظر پیدایی و چگونگی استمرار نهضت، مشارکت مردم، بسیج عمومی و جایگاه روحانیت در رهبری آن از مرتبه بالایی برخوردار بوده است. علاوه بر این، یکی از نتایج آشکار انقلاب اسلامی ایران ابطال نظریههای تکعلتی در عرصه مطالعات انقلابشناسی است. همچنین نشان داده است که تحلیلهای افرادی چون کرین برینتون، جرج، اس، پیتی و اسکاچپل[13] ... ــ که انقلاب را فقط نتیجه رویگردانی قشر روشنفکر جامعه و طبقات متوسط جدید از نظام پیشین میدانند ــ بر همه اجزای تشکیلدهنده جامعه، که مظهر و مصدر وقوع تحول سیاسی است، منطبقشدنی نیست.
نظریات مارکسیستی که براساس رهیافت اقتصادی بنا شدهاند توانایی تبیین انقلاب اسلامی را ندارند. در این رهیافت، بر آگاهی اجتماعی در روند مبارزات انقلابی و طبقهبندی گروهها و نیروهای مطرح اجتماعی به طبقات مستقل و دارای منافع مشترک تأکید میشود. در نظر آنها، نیروها و طبقات اجتماعی در سیر مبارزات خویش و اقدامات سیاسی علیه حکومت، هر یک منافع خاص خود را دنبال میکنند. طبقات به مثابه عوامل انقلاب مطرح هستند، و لازمه موفقیت آنها در منازعه طبقاتی دستیابی به سطحی از همبستگی درونی، سازماندهی نیروها و آگاهی به منافع خویش است. آگاهی جمعی مستلزم خروج طبقات از خودبیگانگی و رسیدن به جایگاه مناسبی در عرصه کار و تولید است. از دیدگاه مارکس، منازعه طبقاتی از ساختار منافع اجتماعی و آگاهی طبقات به آنها برمیخیزد.
سازماندهی، آگاهی، همبستگی و ارتباط، لازمه بسیج انقلابی است.[14] متغیرهای عمدهای که در انقلاب اسلامی جایگاه مهمی دارند، جملگی نظریه مارکسیستی را در تبیین انقلاب رد میکنند؛ زیرا بسیج عمومی و مشارکت نیروهای اجتماعی در خارج از طبقات اجتماعی تحقق یافته و برخلاف این تحلیل، مذهب در سیر شکلگیری انقلاب تأثیر مثبت و زیربنایی داشته است. ازاینرو افرادی چون پولانزاس و آلتوسر به گونهای کوشیدهاند نظریه مارکسیستی را درخصوص انقلابهای اجتماعی بازسازی کنند.
تحول دیگر، در نظریههای ساختارگرایانه نسبت به انقلاب بود. در نظریههای ساختارگرایانه، به عواملی چون رهبری، ایدئولوژی، احزاب و سازمانهای سیاسی، فرهنگ، روشنفکران و کارگزاران تاریخی کمتر توجه شده و بیشتر، عوامل ساختاری چون ساخت اجتماعی و سیاسی، ساخت بینالمللی و ساخت دولت مدنظر قرار گرفته است. نظریهپرداز شاخص این دیدگاه، اسکاچپل، پس از انقلاب اسلامی دریافت که ساخت دولت ایران به سرعت متلاشی شد و ارتش قدرتمند و حامیان بینالمللی آن نتوانستند مانع از فروپاشی آن شوند. علاوه بر این انقلاب ایران، دهقانی نبود و اصلاً دهقانان در آن تعیینکننده نبودند، و این مخالف نظریه ساختارگرایی بود که دهقانان را رهبران انقلاب میدانست. در انقلاب اسلامی ایران عامل ایدئولوژی، رهبری و بسیج عمومی سهم بسزایی داشتند و اسکاچپل نیز ضمن تأکید بر اینکه انقلاب اسلامی ایران همه ضوابط یک انقلاب بزرگ را داراست، عوامل شکلگیری انقلاب را گونهای ناهنجاری و تهدیدی جدی برای نظریه خود میدانست.
بنابراین میتوان گفت انقلاب اسلامی ایران، به اشکال مختلف، همه نظریههای مهم و مطرح در زمینه انقلاب را به نقد کشیده و ازاینرو همه نظریهپردازان به این نتیجه دست یافتهاند که هیچ یک از نظریات آنها نمیتواند به تنهایی و بر مبنای تکعلتی، عمل انقلابی ملّت ایران را تبیین نماید و فقط رهیافتهای چند علتی ــ که در آنها به سهم عوامل مختلف توجه میشود ــ میتوانند کارا و موفقتر باشند. به عبارت دیگر توجه به عوامل مختلف در کنار یکدیگر رهیافت چند علتی را به ارمغان میآورد. در این میان از جمله عواملی که دیرتر به آن توجه شد عامل فرهنگ و به ویژه دین بود. درواقع بسیاری از نظریهپردازان که عمدتاً علل انقلاب را در مسائل اقتصادی و اجتماعی، دیده بودند با ملاحظه انقلاب اسلامی به جایگاه نظری عوامل فرهنگی در پیدایی انقلابها پی بردند و در نتیجه به آن اهمیت بیشتری دادند. افرادی چون جان فوران، حمزه علوی، احمد اعجاز، و مایکل فیشر در زمره این نظریهپردازان هستند.
مایکل فیشر، که در تحلیل انقلابها بر عوامل اقتصادی و سیاسی تأکید بسیاری دارد، به هنگام تحلیلِ انقلاب اسلامی، به عامل فرهنگ مذهبی بیش از هر چیز بها میدهد و اهمیت علل فرهنگی را در وقوع انقلاب اسلامی یادآور میشود.[15]
نیکی کدی نیز از جمله پژوهشگرانی است که در تحلیل انقلابها به سهم عوامل اقتصادی و رشد اصلاحات تأکید دارد. امّا تحلیل وی از انقلاب اسلامی بیشتر توجه به تحول در فرهنگ شیعی به مثابه عاملی اساسی در انقلاب اسلامی متمایل است. وی یادآور شده است که در انقلاب اسلامی، عوامل فرهنگی در رشد ایدئولوژی انقلاب و تقویت زمینههای فکری و ایدئولوژیک آن سهم بسزایی داشتهاند.[16] کدی، در تحلیل چندعلتی از انقلاب اسلامی، بر عوامل فکری ــ فرهنگی انقلاب از یکسو و جایگاه علمای شیعه، نهاد مرجعیت، بازار و تجار در جامعه مدنی سنّتی از سوی دیگر تأکید کرده است. وی ضمن توجه به سهم نهادهای جدید، نظیر تشکلات دانشجویی در جامعه مدنی و کارکرد آنها در شکلگیری انقلاب اسلامی، عامل محوری را نیروها و نهادهای مذهبی دانسته است. در این میان امامخمینی(ره) در تبیین و تشریح انقلاب اسلامی، به روح فرهنگ این انقلاب توجه نموده و در تحلیل آن همواره جایگاه اساسی و مرکزی را از آن عوامل فرهنگی دانسته است. به عبارت دیگر تأکید بر عوامل فرهنگی، محور نظریههای انقلاب اسلامی در سطح کلان است.
«آن چیزی که در اینجا حاصل شده و باید او را جزء معجزات حساب بکنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملّت موجب شد که این انقلاب پیدا شود و همان انقلاب درونی آنها از اسلام و توجه آنها به خدای تبارک و تعالی موجب شد... . پیروزی را ما باید از انقلاب درونی مردم جستجو کنیم و تا این معنا حاصل نشود، انقلابها یک انقلابهای تحویل قدرت از او به قدرت دیگر، و وضع برای ملّت همانجور که بوده باشد.»[17]
تأکید امام(ره) بر مبنای فرهنگی انقلاب اسلامی به معنای رد رهیافت تکبعدی کلاسیک و مدرن از انقلاب اسلامی است: «انقلابی که در ایران واقع شد قبل از انقلاب مهم که کوبنده بود، یک انقلابی در باطن مردم حاصل شد. آن انقلاب گرایش اقشار ملّت به اسلامی که تا این عصر خصوصاً در این سدههای آخر به طاق نسیان سپرده شده بود و از اسلام جز یک آداب خشکی که هیچ به حال دیگران ضرر نداشت باقی مانده بود.»[18]
ایشان بر اهمیت دین اسلام بسیار تأکید نموده است: «آنها هیچ کاری نکردند. به هیچ ترتیب به انقلاب کمکی نکردند. برخی از آنها جنگیدند، ولی فقط برای عقاید و اهداف و منافع خودشان، آنها عنصر اصلی پیروزی نبودند. انقلاب از آن مردمی بود که برای اسلام کشته شدند و برای اسلام جنگیدند.»[19]
از میان شخصیتهای صاحبنام دیگر میتوان به گفتههای شهید بهشتی و شهید باهنر اشاره کرد. شهید بهشتی درباره ماهیت انقلاب اسلامی گفته است: «اگر انقلابی در ایران روی داده است جهت این انقلاب روشن است، حاکمیت صدق، حاکمیت حق، حاکمیت عدل، حاکمیت عفت، حاکمیت تقوا، حاکمیت مهر و عطوفت برادری الهی، حاکمیت قهر و غضب فیالله، دوستی با دوستان خدا، دشمنی با دشمنان خداست. انقلاب برای حاکمیت این ارزشهای متعالی و مبارزه با نفی ضدارزشهایی بود که سالها و قرنها بر زندگی ما مردم، بر اخلاق ما مردم، بر روابط ما مردم، در زندگی خصوصی و خانوادگی، اجتماعی، اداری، سیاسی، اقتصادی ما مردم حاکم بود. انقلاب برای این بود که آن ضد ارزشها را از حاکمیت بیندازد و ارزشهای اصیل متعالی و الهی و نور را به جای ظلمات حاکم کند... صادقانه میگویم که ما جز تأکید و پافشاری روی معیارهای اسلامی و مکتبی هیچ انگیزهای نداریم.»[20]
شهید باهنر نیز درباره اهمیت فرهنگ در انقلاب اسلامی گفته است: «شما فکر میکنید مهمترین عاملی که توانست انقلاب عظیم این ملّت را به پیروزی برساند کدام بود؟ ... به نظر من ابتدا مردم ساخته شدند، با ایمان شدند، فکرشان عوض شد، رشد اخلاقی و فکری پیدا کردند، ارزشهای فرهنگی جدید در جامعه بهوجود آمد و بعد در پناه این ملّت ساختهشده به پاخاستهای که منبع قدرت و هیجان از درون آنها زبانه میکشید و شعلهور میشد، انقلاب به ثمر رسید... این فرهنگ تازه بر جامعه ما حاکم شد و روح اصیل اسلامی احیا گشت.»[21]
بههرحال انقلاب اسلامی ایران رویداد مهمی به شمار میرود که در توجه به عوامل فرهنگی و تقویت آن سهم بسزایی داشت. همچنین عاملی مؤثر در دستیابی بسیاری از پژوهشگران به چهارچوبهای نظری نوین در تبیین و تحلیل انقلابها، آشنا کردن آنها با سهم عوامل مهمی چون فرهنگ، ایدئولوژی و رهبری در وقوع انقلابها و نیز ویژگیهای انقلاب دینی و تأثیر انقلاب اسلامی بر جامعهشناسی دین بود.[22]
به این ترتیب انقلاب اسلامی عبارت است از: تلاشی مستمر و تاریخی برای بازسازی جامعه بر پایه ویژگیهای هویتبخش خودش.[23]
نتیجه
نظریههای مربوط به رهیافت انقلاب، مبتنی بر اطلاعاتی هستند که از جوامع دستخوش انقلاب بهدست آمدهاند و محققان و نظریهپردازان براساس همین اطلاعات به مطالعه ریشههای شکلگیری انقلاب همت گماردهاند. انقلاب اسلامی ایران به لحاظ ماهیت درونی خویش و بستر اجتماعی حاکم که بر پایه مجموعهای از خصوصیات و ویژگیهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی قرار داشت، شرایط جدیدی در نظریهپردازی ایجاد کرد. این انقلاب ضمن تأیید بسیاری از شاخصهای انقلاب، متغیرهای نوینی در عرصه مطالعات مربوط به این رهیافت معرفی نمود و بسیاری از نظریههایی را که بر پایه تحلیل انقلابهای پیشین قرار داشت در چهارچوب حوزه اجتماعی ایران انقلابی، تأیید، بازسازی، ترمیم و حتی رد نمود.
پینوشتها
[1]ــ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، 10 جلد، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا، 1361
[2] - Hamed Algar, the Rootsof Iranian Revolution, London, open Press, 1983
[3] - Asaf Hussain, Islam Iran: Revolution and Counter, London, Open Press, 1983
[4] - John Forh, Islamic Revolution of 1977 – 78, London, Open Press, 1983
[5] - Teda Skopol “Rentier State Sh’a Islam in the Iranian Revolution’ Theory and Society, Vol. 111 (May 1982), PP. 256, 83
[6]ــ ناصر هادیان، «نظریه تدا اسکاچپل و انقلاب اسلامی»، فصلنامه راهبرد، ش 9 (بهار 1357)، ص 18
[7]ــ مصطفی ملکوتیان، بررسی نظری درباره انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، به قلم جمعی از نویسندگان، معاونت امور اساتید نهاد رهبری دانشگاهی، 1377، صص 185 ــ 86
[8]ــ حمیرا مشیرزاده، «نگاهی به رهیافتهای مختلف در مطالعه انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه راهبرد، ش 9 (بهار 1375)، ص 39
[9] - Ervand Abrahamian, Stratural Causes of the Iranian Revolution, 81, May 1980, P. 21
[10] - Fred Halidy, “the Iranian Revolution: Uneven Development and Religious Populism”, Journal of Ztrenational Fiffairs, Vol. 26 (fall – Winter – 1982 – 83)
[11] - Micheal Fischer “from Religious Pispute to Revolution”, (cam bridge MA: Harvard University Press, 1980
[12]ــ حمید عنایت، «انقلاب در ایران در سال 1979، مذهب بهعنوان ایدئولوژی»، ترجمه منتظر لطف، فرهنگ توسعه، ش 4
[13]ــ در این باره رک:
Theda Skocpol, States and Social Revolution A Comparative Analysis of France, Russia and China, Cambidge: Cumbridge University Press, 1979
[14]ــ رک: آلوین استانفورد، تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر قومس، چ 3، 1372، ص 45
[15]ــ رک:
Michael Fisher, From Religious Dispute to Revolution, Cambridge MA: Harvard University Press, 1980)
[16]ــ دراینباره رک: نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، نشر قلم، 1369
[17]ــ صحیفه نور، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 19، صص 269 و 270
[18]ــ همان، ص 200
[19]ــ همان، ج 8، ص 151
[20]ــ ارزشها از نگاه شهید بهشتی، تهران، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، چ 3، 1378، صص 111 و 112
[21]ــ دکتر محمدجواد باهنر، مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، دفتر نشر فرهنگ انقلاب اسلامی، چ 1، 1371، صص 89 و 91
[22]ــ رک:
John Foran, A Century of Revolution, Boulder. West View Press, 1993
[23]ــ رک: حسین کچوییان، انقلاب دینی، چالشی در نظریهپردازی کلاسیک، در: آخرین انقلاب قرن، (گفتوگو) تنظیم و تدوین عباس زارع، انتشارات معارف، چ 1، 1379، ص 89