امام، انقلاب و قومیت ها
آرشیو
چکیده
یکی از وجوه مهم مطالعاتی در حوزه انقلاب اسلامی و سیره امام خمینی(ره) قدرت شگفت انگیز پدیدآوردن انسجام قوی و ایجاد هم گرایی بین قشرها و اقوام و گروه های مختلف مردم ایران است. برای تعمق در این پدیده کم نظیر تاریخی باید به ویژگی های فقهی و سیاسی رهبری امام(ره) توجه کافی شود و جایگاه مصلحت عمومی، مشارکت عمومی، وظایف و خدمت گزاری عمومی، اصل عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون، مردمی بودن و... در اندیشه و سیره ایشان بررسی گردد. در مقاله زیر پژوهش دراین باره مدنظر قرار گرفته است.متن
رابطه دوطرفه قشرها، اقوام و گروههای مختلف مردم با امام خمینى(ره)، بهویژه در دوران پس از انقلاب اسلامى تا آخرین لحظه زندگى ایشان، یکى از مقاطع طلایى و بهیادماندنى حکومت دینى است؛ نظیر آنچه در عصر رسولالله(ص) اتفاق افتاد و تحولى شگرف در لایههاى اجتماعى سرزمین حجاز بهوجود آورد.
جایگاه اقوام و گروههای مختلف مردم در فرهنگ و دولت و همچنین نوع نگاه و دیدگاه امام خمینى(ره) نسبت به این موضوع از بخشهای اصلی تفکری ایشان در حوزه مسائل اجتماعى است. امام(ره)، در عرصه زندگى و حرکت اجتماعى خود، بارها بر توجه به اقوام و قشرهای مختلف مردم تأکید کرد و به کسانى که عهدهدار مسئولیتهاى حکومتى بودند، یادآور شد تا هرگز از توانمندى قشرها و گروههای مختلف مردم و سهم آنان در ماندگارى یک نظام غافل نشوند و تعاملى صادقانه و صمیمانه با توده مردم داشته باشند. در این نوشتار این موضوع نشان داده شده است که باور امام(ره) نسبت به مردم در تثبیت حکومت، باوری حقیقى و اصولى بود و هرگز از روى مصلحت و ظاهرمندى این اعتقاد اعلام نمىشد و به همین جهت نیز مردم متقابلاً این احساس پاک و بىشائبه را با عشقورزى و عقلانیت نسبت به پیروی از ایشان پاسخ مىدادند.
بخش مهمى از این ویژگی در رفتار و افکار امامخمینی(ره) به سیره اعتماد پیامبر(ص) به مردم، که خود از اقوام و گروههای مختلفی بودند، مربوط مىشد، بهگونهاىکه همه افراد نسبت به رسولالله(ص) احساس دوستى و صمیمیت خاصى پیدا کرده بودند و تمام سعادت و کمال خود را در عمل به سیره و دستورات ایشان مىدانستند.
مبانى سیره رفتارى امام خمینى(ره) در تعامل با اقوام و قشرهای مختلف مردم
برای شناخت مبانی سیره رفتاری امامخمینی(ره) باید به سراغ سیره پیامبر(ص) رفت؛ زیرا عقیده بر این است که همه حرکتها و نهضتهاى دینى و اجتماعى پس از حیات رسولالله(ص)، به گونهاى متأثر از سیره رفتارى ــ اخلاقى ایشان بوده و همچنان خواهد بود. در سنّت و روش پیامبراکرم(ص) حضور مردم در عرصه تحولات اجتماعى، و تعامل آنان در امور خیرخواهانه در بستر جامعه، یکى از اصول مهم تلقى مىشد. ایشان به شیوههای گوناگون میکوشید یکپارچگى و همبستگى را همواره میان مسلمانان نهادینه کند و براى تحقق این ویژگی از فرصتها به خوبى استفاده مىکرد.
رسولالله(ص) نیک مىدانست یک جامعه فقط در پرتو وحدت و همکارى همهجانبه اقوام و گروههاى مردمى مىتواند به اهداف اساسى خود دست پیدا کند، و از این رهگذر، حیات و شادابى آن تأمین مىشود. قرارداد برادرى (عقد اخوت)، به عنوان سمبل وحدت، نخستین عملى بود که پیامبر(ص) در مدینه میان مهاجرین و انصار برقرار نمود. این قرارداد سبب شد زمینههاى اختلاف و چندگانگى پس از پیروزى مسلمانان، در درون جامعه، اجازه بروز و ظهور پیدا نکند.
توصیههاى مؤکّد رسولالله(ص) در برپایى مراسم عبادى همچون نماز به جماعت و برگزارى نماز جمعه، اشاعه امر به معروف و نهى از منکر و حتى مشارکت دادن زنان در عرصه جنگها، برای این بود که بخشهایى از اجتماع مسلمانان دچار غفلت نشوند و مسئولیت اجتماعى خویش را فراموش نکنند. شرکت رسولالله(ص)، به روایت اصحاب و یاران، در ساخت مسجد در کنار دیگر مسلمانان، براى تثبیت فرهنگ جمعگرایى و احساس مسئولیت در حرکت جمعى بود.
در حوزه اخلاق نیز برآیند همه سفارشات رسولالله(ص) خلق وحدت و همدلى بود. مقولههایى از قبیل ابتدا سلام کردن در مواجهه مسلمانان با هم، گرهگشایى از کار برادر یا خواهر دینى و حتى غیر دینى، دید و بازدیدها (صله رحم)، عیادت از بیماران، رواج مبادلات پولى به صورت قرضالحسنه، بزرگداشت مقام پدر و مادر و نمونههای فراوان از این نوع، نشاندهنده این بود که شخص رسولالله(ص) به بنیاد تعاون و وحدت باورى اصولى و ژرف داشت و از همه مهمتر، ترویج اصل مشاوره و رأىخوانى از دیگران و اهمیت دادن به آن است که به تعبیر یکى از پژوهشگران، «ماهیت حکومت اسلامى رویه آن را ملاطفتآمیز و مشورتى ساخته است».[1]
آنچه بر خامه قلم آمد، قطرهگونهاى بود از سنّت و سیره رسول گرامى(ص) درباره اهمیت وحدت و همکارى میان مردم با یکدیگر و تعامل آنان با رهبرى جامعه، که در نهضت امام خمینى(ره) و انقلاب اسلامى جامعه ایرانى، تاریخ مشابه آن را در صفحات خود ثبت نمود. آیتالله خامنهای درباره سیره امام خمینى(ره) چنین فرموده است: «امام(ره) ما براى حیات دوباره اسلام، همان راهى را پیمود که رسول معظم(ص) پیموده بود؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب اصل بر حرکت است. حرکتى هدفدار، سنجیده، پیوسته، خستگىناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص... . در انقلاب اسلامى چند خصوصیت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت اسلامى بود...؛ براى تحقق این هدف از تودههاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداکار و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاى سیاسى، نیروى انسانى لازم گرفته شد و رهبر حکیم نصرت را پس از توکّل بر خدا، از نیروهاى لایزال مردم جستجو کرد».[2] به واقع امام(ره) نیز به پیروی از رسول خدا(ص) اصل مهم وحدت و همکاری میان گروههای مختلف مردم را در جنبههای مختلف زندگی اجتماعی خویش سرلوحه کار قرار داد که اصول ذیل را شامل میشد.
1ــ اصل اعتماد و باور به اقوام و گروههای مختلف مردم:
هر نظام سیاسى در صورتى مىتواند ضمانت ماندگاری داشته باشد که از پشتوانه قدرتمند مردمى برخوردار باشد. امام خمینى(ره) از روزى که حرکت انقلابى خویش را آغاز نمود، همواره مخاطبان اصلى را در هنگامه بحرانها و افتوخیزهاى سیاسى ــ اجتماعى مردم قرار داده بود و راز عنوان حکومت مردمى و حاکمیت بر قلبها در نهضت امام خمینى(ره) در همین نکته نهفته است.
امام(ره) هیچگاه در مسیر پیشبرد اهداف نهضت به گروهها و جناحهای سیاسى متوسل نمیشد، بلکه در بستر انقلاب اسلامى به همه آنها توصیه مىکرد: اگر مىخواهید به این مردم خدمت کنید و بمانید، باید به اقیانوس ملّت مسلمان ایران بپیوندید. ایشان حقیقتاً مردم را باور کرده بود و به حمایت و دلدادگى آنان نسبت به ارزشهاى دینى، اعتقادى راسخ داشت و به این نکته واقف شده بود که اگر با مردم صادقانه سخن گفته شود و صمیمانه براى آنها کار شود، حتماً در مراحل سخت و تنگ، به یارى حکومت قیام خواهند کرد؛ آنچنانکه در انقلاب اسلامى، این حقیقت را به تمام جهانیان اثبات کردهاند. به این سخن امام(ره) دقت کنید: «ما در مشکلات باید متوسل بشویم به ملّت؛ ملّتى که بحمدالله مهیا براى کمک و فداکارى بوده و هستند. با فداکارى ملّت بحمدالله مراحلى را که بسیار اهمیت داشت پشت سر گذاشتیم و موانع مرتفع شد».[3]
روش و شیوه امام خمینى(ره) در زمامدارى و حکومت، که برگرفته از سنّت پیامبر(ص) و حکومت علوى بود، بر اساس احترام به مردم، به عنوان حامیان اصلى نظام حکومتى، پىریزى شد و ایشان از همان آغاز پیروزى و حتى پیش از آن، در مناسبتهاى گوناگون، بر مراجعه به آرای عمومى و برگزارى انتخابات تأکید کرد. امام(ره) درباره توانمندی مردم گفته است: «اگر مردم پشتیبان یک حکومتى باشند، این حکومت سقوط ندارد. کارى نکنید که مردم از شما بترسند، کارى بکنید که مردم با شما صحبت کنند».[4]
امامخمینی(ره) توصیه میکردند که مسئولان به گونهاى عمل کنند که حضور مردم در صحنههاى مختلف اجتماعى و سیاسى خدشهدار نشود؛ چون معتقد بود کار بزرگ شروعشده، یعنى جمهورى اسلامى، بدون این پشتوانه بزرگ به نتیجه نخواهد رسید. ازاینرو مسئولان امور را از اختلاف پرهیز مىداد و به خدمت براى مردم فرا مىخواند. این جمله امام(ره) در خور تأمّل است که «آن چیزى که براى همه ما لازم است، این است که مردم را در صحنه نگاه داریم». آیتالله خامنهاى درباره این باور امام خمینى(ره) نسبت به مردم گفته است: «کمتر کسى را دیدهام که به قدر امام(ره)، نسبت به مردم، از عمق دل احساس محبت و اعتماد کند. او به شجاعت و ایمان و وفا و حضور مردم باور داشت».[5] ایشان در بخش دیگرى از سخنان خود، شگفتى حضور مردم و اعتماد امام خمینى(ره) به وفادارى ملّت مسلمان ایران را این گونه بیان کرده است: «درحالحاضر که من به پشت سر نگاه مىکنم و عملکرد این ده سال را مىبینم، حقیقتاً حیرت مىکنم که ما از چه راههایى عبور کردهایم و با چه درّهها و پرتگاههاى سختى مواجه بودهایم... چه قدر دست او [امام خمینى] قوى و دلش پرظرفیت بود. در سختترین مراحل، به مردم اطمینان فراوان داشت. در یکى از پیامهاى خود به مردم فرمود: من شما را خوب مىشناسم؛ شما هم من را خوب مىشناسید. واقعاً این گونه بود؛ امام(ره) این مردم را خوب شناخته بود و به صفا و وفا و غیرت و شجاعت و صداقتشان واقف بود».[6]
یکى از مسئولان رده بالای اجرایى کشور در سالهاى جنگ تحمیلى دراینباره چنین گفته است: «از ویژگىهاى امام(ره) این بود که به مردم اطمینان داشتند و هر جا تودهها بیشتر مشارکت مىیافتند، ایشان احساس اطمینان بیشترى نسبت به اوضاع مىکردند».[7]
امام خمینى(ره) درباره ضرورت همراهى مداوم مردم با نظام جمهوری اسلامى فرموده است: «بالاخره ما مردم را لازم داریم؛ یعنى جمهورى اسلامى تا آخر مردم را مىخواهد. این مردماند که این جمهورى را به اینجا رساندند و این مردماند که باید این جمهورى را راه ببرند تا آخر».[8]
2ــ اصل خدمت و آسانگیرى:
در بینش فقهى و سیاسى امامخمینی(ره)، مردمدارى و مردممدارى براى کسانى که عهدهدار مناصب اجرایى هستند، بهویژه در ردههاى بالا، باید یک اصل تلقى گردد. این جمله ساده، اما پرمعناى ایشان که به من خدمتگزار بگویید نه رهبر، باید به مثابه نوعی یادآوری همواره پیش چشم مسئولان قرار بگیرد. امام(ره) براى مردم ستمدیده دوران طاغوت به راستى دلسوز، و بر ظلمهاى رفته بر آنان واقف بود و پس از آنکه با همّت توده رنجکشیده، نظام سلطنت برچیده شد و جمهورى اسلامى به جای آن برقرار گردید، آرزوى ایشان این بود که مردم تفاوت این دو نظام را به خوبى احساس کنند. امام(ره) در دیدار با رئیسجمهور و هیئت دولت وقت، این مسئله را گوشزد مىکرد که هرگز احراز پست و مقام را هدف و ارزش تلقى نکنند، بلکه «باید افراد متوجه این معنا باشند، کسانى که واقعاً دلشان براى اسلام مىتپد و براى کشورشان، متوجه این باشند که پست میزان نیست، مقام میزان نیست، مقام ریاستجمهورى، این میزان نیست... اینها چیزى نیستند. این مقامات تمام مىشود، آنى که هست، خدمت است».[9]
امام خمینى(ره)، در مقام حاکم اسلامى، بر مسامحه و رفتار مهربانانه و این مسئله تأکید مىکرد که جهتگیرى نظام جمهورى اسلامى باید بر اصلاح زندگى مردم باشد. و میفرمود: «مسئلة دیگر رفتار نهادها با مردم است. باید حرکتها به صورتى باشد که مردم بفهمند که اسلام براى درست کردن زندگانى دنیا و آخرت آمده است تا ملّت احساس آرامش کنند. اینکه آمده است: الاسلام یجب ما قبله، این یک امر سیاسى است. اسلام دیده است اگر بخواهد با کسانى که تازه مسلمان شدهاند، سختگیرى کند، هیچکس به اسلام رو نمىآورد. در جایى دیدم کمیته صنفى گفته است تمام اصنافى که از چند سال قبل از انقلاب گرانفروشى کردهاند باید بیایند و مجازات شوند. این امر بر خلاف اسلام و رضاى خداوند است. ما باید این قدر سخت نگیریم و به فکر مردم باشیم. مردم خیلى زحمت کشیدهاند».[10]
امام(ره)، در قسمت دیگرى از سخنان خود، احساس رضایت مردم از حکومت را از عوامل ماندگارى آن دانسته و از نظر اعتقادى، اهمیت این موضوع را به گونهاى مطرح کرده است که این احساس، رضایت خداوند را نیز به دنبال خواهد داشت و تعامل مردم با حکومت، سبب پایدارى قدرت و استحکام آن مىگردد. «کارى بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه را پیدا کنید در بین مردم. وقتى پایگاه پیدا کردید، خدا از شما خیلى راضى است، ملّت از شما راضى است.»[11]
در ادامه به پندآموزى از وضعیت تاریخى نظام پیشین، اشاره کرده و اینکه عامل اصلى سقوط محمدرضا پهلوى فقدان صداقت در رفتار با مردم و همچنین نارضایتی عمومى بوده است: «ما از این تاریخ موجودى که بر ما گذشت، باید عبرت بگیریم. اگر پایگاه داشت این مرد[محمدرضاشاه] بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود براى ارضاى مردم، هرگز این قدرت به هم نمىخورد، هرگز با او مخالفت نمىشد. لکن معالأسف همه قدرتش را روى هم گذاشت بر ضد مردم، بهطورىکه اگر مىرفت به زیارت حضرت رضا(ع)، هر که مىشنید مىگفت دارد حقهبازى مىکند».[12]
3ــ اصل مشورت و نظارت:
گرچه مردم ایران، در سابقه تاریخى خود در عصر مشروطیت، چند صباحى طعم آزادى و حق تعیین سرنوشت خویش را چشیدند، در پی تحولات و پیشامدهاى بهوجودآمده پس از آن، دوباره به خودکامگى و استبداد حکومتها دچار شدند. آنچه در این مدت بر این ملّت گذشت، بسیار سهمگین و طاقتفرسا بود تا اینکه در پرتو نهضت امام خمینى(ره)، دریچههاى آزادى یکى پس از دیگرى بر روى آنان گشوده شد و مردم اینبار هوشمندانهتر از گذشته بر تعیین سرنوشت خود تسلط یافتند. امام(ره)، در همان روزهاى نزدیک به پیروزى انقلاب اسلامى، از برگزارى انتخابات خبر مىداد و این حق را از حقوق مسلّم مردم اعلام مىکرد و پس از پیروزى نیز بر عهد خود با مردم وفادار ماند و همواره بر جایگاه نظارتى و مشورتى مردم پافشارى مىکرد.
تعبیرى از این قبیل که «مجلس در رأس امور است»، گویاى این مهم بود؛ زیرا نمایندگان مجلس شوراى اسلامى گردآمده از گوشهگوشه این سرزمین پهناور هستند که مىتوانند در مقام تحقق خواستههاى همه مردم باشند. امام(ره) درباره نظارت مردم میفرمود: «اگر خداى نخواسته یک کس پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند همه مردم؛ مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را مىکنى؟».[13]
4ــ اصل عدالت در حکومت:
عدالت یکی از ارکان همگرایی قشرها و گروههای مختلف مردم بهشمار میآید و با رعایت آن میتوان انسجام واقعی را به دست آورد. یکى از شاخصها و معیارهاى مهم یک حکومت مطلوب از دیدگاه امام خمینى(ره) این است که آن حکومت بر مبناى عدل و قسط استقرار یابد، بهگونهاىکه عدالت در تمامى تار و پود آن ریشه دواند و در سرتاسر وجود و ابعاد متعدد آن، چون اهداف، مسئولیتها، وظایف و اعمال زمامداران، متجلى گردد. از دید ایشان تحقق عدالت نه تنها وظیفه حکومت اسلامی و بزرگترین مقصد اسلام، بلکه بنیان و اساس هر حکومت مطلوبی است. مطلوبیت حکومت با تحقق عدالت، عدالتخواهى و عدالتگسترى شناخته مىشود. برای همین است که آن بزرگوار بر این مهم بارها تأکید کرده است: «ما که مىگوییم حکومت اسلامى، مىگوییم حکومت عدالت، ما مىگوییم یک حاکمى باید باشد که به بیتالمال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند. بیتالمال مسلمین را برندارد، ما این مطلب را مىگوییم این یک مطلب مطبوعى است که در هر جامعه بشرى که گفته مىشود، براى هر کس که گفته بشود، از ما مىپذیرد».[14]
در این بیان، امام اولاً حکومت اسلامى را ــ که مطلوبترین خواستشان در تحقق انقلاب اسلامى بوده ــ مترادف با حکومت عدالت قرار داده است و لذا اسلامى بودن در این نگرش مىتواند به معنایى، با عادل بودن ترادف داشته باشد؛ چون محال است حکومت اسلامى باشد، ولى عدالت در آن نباشد؛ اگر عدالت نبود، اسلامى نیست. البته مىتواند حکومتى کافر یا کافره باشد، ولى ظالم یا ظالمه نباشد؛ اما این بدان معنا نیست که حتماً عادله است. هرچند عدهای مطرح مىسازند که اسلامى بودن غیر از عادل بودن است، ولى اگر بپذیریم که بنیان و اساس دین الهى اسلام عدل است؛ بدین معنا که بر اساس عدالت تشریع شده، آیا مىتوان گفت که اسلامى بودن غیر از عادل بودن است. شاید معناى عدالت گستردهتر باشد، ولى اسلامى بودن نمىتواند از عدالت جدا باشد. امام خمینى(ره) خود بهصراحت این موضوع را مطرح ساخته که اسلام بر عدل بنا شده: «اسلامى که اساسش بر عدل است».[15]
ثانیاً، اینکه حکومت مطلوب مورد نظر ما حکومت عدالت است این مطلب مطبوعى است؛ زیرا مطابق طبع و فطرت بشر است و لذا مخالفى ندارد. از طرفى چون مطابق فطرت آدمى است، امرى انسانى و عمومى است بنابراین براى همگان مسئلهای پذیرفتنی به شمار میآورد. برای همین است که امام، بعد از بیان مطبوع بودن عدل، فرموده است که در هر جامعهاى پذیرفته مىشود و کسى با آن مخالفت و معارضه نمىکند. او همچنین درباره عادلانه بودن حکومت در عبارتى دیگر گفته است: «ما یک حکومت عدل مىخواهیم، یک حکومتى مىخواهیم که منافع مملکت ما خرج خود مملکت بشود».[16]
«ما یک حکومت عدل مىخواهیم، حکومت عدل اسلامى مىخواهیم. این مهم آرزوى هر آدمى است که یک حاکمى باشد براى آن حکومت بکند که بعد از چند وقتى جیبهایش را پر نکند و از این مرز برود».[17]
در این عبارت، حکومت عدل، آرمان و آرزوى هر انسانى تلقى گردیده است. همچنین ایشان فرموده است: «کارگران کارخانهها و دیگر کارگران و کارمندان طبقات هر صنف باید بدانند که اسلام، از بدو ظهور، طرفدار آنان بوده و در حکومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمىشود و نخواهد شد».[18]
در بیان فوق به دو ویژگى از ویژگیهاى مهم حکومت عدل توجه شده است: 1ــ فقدان اجحاف؛ 2ــ حمایت از قشرهای ضعیف جامعه. در بیانات زیر نیز به نتایج عدالت و حکومت عدل اشاره شده است: «اگر شما یک حکومت عدل بخواهید یک حکومت انصافى بخواهید، بخواهید که در رفاه باشید، بخواهید که فقراى شما در رفاه باشند، بخواهید که اغنیا به شما ظلم نکنند، بخواهید که دولت با شما ظلم نکند...». [19]
همچنین امام(ره) تأکید کرده است: «عدل اسلامى را مستقر کنید. با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود».[20]
بهطور کلى مىتوان استنباط کرد که تعاریف و توضیحاتى که امام در ادامه عبارات مربوط به عدل، حکومت عدل یا حکومت عدل اسلامى مىآورند، بیان اهداف، نتایج، شاخصها یا مصادیق عدل و حکومت عدل است. بعضی از شاخصها و مصادیق مهم آن از دیدگاه امام عبارتاند از: 1ــ فقدان ظلم و ستم، «ما نه ظلم مىکنیم و نه مظلوم مىشویم»؛[21] 2ــ تحقق آزادى در جامعه؛ 3ــ تحقق استقلال و فقدان وابستگى به بیگانگان؛ 4ــ تحقق رفاه و وسعت در معیشت؛ 5ــ منطبق بودن بر قوانین و مقررات دین اسلام؛ 6ــ رسیدن تمام قشرهای جامعه به حقوق حقه خود؛ 7ــ فقدان فرق بین زن و مرد و اقلیتهاى مذهبى[22] و دیگران و سایر موارد تبعیضآمیز؛ 8ــ وجود انصاف؛ 9ــ فقدان اجحاف؛ 10ــ علاقهمندى به افراد رعیّت و برابرى مسئولان با آنان در شیوه زندگى: «ما آرزوى یک همچون حکومتى داریم [حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام]، یک حکومت عادل که نسبت به افراد رعیّت علاقهمند باشد، عقیدهاش این باشد که باید من نان خشک بخورم که مبادا یک نفر در مملکت من زندگىاش پست باشد، گرسنگى بخورد. ما مىخواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم»؛[23] 11ــ منافع مملکت خرج مملکت شود؛ 12ــ به بیتالمال خیانت نشود؛ 13ــ به جاى نظام استثمارى، عدالت اقتصادى را برقرار سازد؛ 14ــ ابتنا بر رأى و نظر مردم: «موافق میل مردم باشد، رأى مردم و موافق حکم خدا، آن چیزى که موافق با اراده خداست، موافق میل مردم هم هست. مردم مسلماناند، الهى هستند»؛[24] 15ــ رشد اقتصادى و... .
همچنین از دیدگاه امام خمینى(ره) تمامى احکام شرعى ابزار و وسایلى هستند براى تحقق عدالت و حکومت عدل در جامعه؛ بنابراین بدون تحقق عدالت و حکومت مبتنى بر عدل، معنا و مفهومى ندارند. امام در این باره فرموده است: «احکام شرعى، قوانین اسلام هستند و این احکام، شأنى از شئون حکومت مىباشند، بلکه احکام مطلوب بالعرض و امورى ابزارى هستند براى اجراى حکومت و گسترش عدالت».[25]
دلیل اینکه برترین نمونه حکومت مطلوب و عملى تحققیافته در زمین حکومت رسولالله(ص) بهشمار میرود تأسیس شدن آن با انگیزه بسط عدالت و عادلانه بودن آن است؛ یعنى بر عدل الهى و صراط مستقیم بنا شده و این وظیفهاى است که تمامى پیامبران و اولیاى الهى نیز آن را در حد توان و مقدورات خود و بر اساس مقتضیات، متحقق ساختهاند: «پیغمبر اسلام(ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان، لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعى».[26]
عدالت در حکومت از دید امام خمینى(ره)، هم به مثابه خصلت و ملکهاى فردى و امرى باطنى دیده مىشود؛ لذا مىتواند صفت و خصلت زمامداران و تمامى کسانى باشد که با بشر و اداره زندگى او سر و کار دارند: «اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضىاش هم بهتر است که عادل باشد، فقیهش هم بهتر است عادل باشد، مشاور طلاق هم بهتر است عادل باشد،... زمامدار باید عادل باشد، ولاتشان باید عادل باشد».[27] و هم به مثابه خصلت بنیادین و ساختارى وجود و بالطبع خصلت نهادهاى بشرى، و بر همین اساس عدالت مىتواند صفت و خصلت نهاد حکومت باشد. این است که در بیانات و آثار امام خمینى(ره) تعابیرى چون حکومت عدل، حکومت عادل، حکومت عادله و... به کار رفته است.
5ــ قانون مداری در حکومت:
عنوان کلى و اولیهاى که امام در مورد حکومت مطلوب مورد نظر به کار مىبرد حکومت اسلامى بود و منظورشان از اسلامى بودن حکومت نیز این بود که بر موازین و قوانین الهى و دینى اسلام بنا شده باشد، قوانین و ضوابط آن از شرع مقدس اخذ گردد و بر اساس جهاننگرى و ایدئولوژى اسلامى تشکیل شده باشد. حکومت اسلامى در منظر امام خمینى(ره) حکومتى است که هدف آن تحقق اسلام، قوانین آن قوانین اسلام و بنیاد و اساس آن نیز جهانبینى اسلامى باشد. همچنین از دیدگاه ایشان، حکومت اسلامى به معناى این است که حکومت از درون اسلام بهوجود مىآید؛ زیرا اسلام داراى نظام خاص اجتماعى، سیاسى و فرهنگى است؛ لذا اسلام بدون حکومت معنا ندارد.
«اسلام... خود داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمامى ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذیرد».[28]
این بیان امام خمینى(ره) نشاندهنده این است که در اسلام نظام حکومتى نیز هست؛ چه اگر مکتبى داراى نظام خاص اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى باشد، طبعاً داراى نظام حکومتى نیز است و نظام اجتماعى، بدون وجود نظام حکومتى و سیاسى معنا نخواهد داشت.
امام تعبیرى گستردهتر را در بیان مفهوم سیاست داشت و در یکى از جلسات درس در نجف اشرف در مورد سیاست فرمود: «مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملّت، روابط بین حاکم و سایر حکومتها، جلوگیرى از مفاسدى که هست، همه اینها سیاست است».[29] و اگر سیاست این است دین به طور عام و دین اسلام به طور خاص نیز جز این نیست و لذا اسلام سیاست است و مبناى سیاست مُدن و اداره امور جامعه؛ زیرا سیاست در کل یعنی راه بردن و هدایت انسان به سوى سعادت خود و صلاح جامعه و این همان خواست و هدف اسلام نیز است. ازهمینرو ایشان فرموده است: «والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفى کردند، سیاست مُدن از اسلام سرچشمه مىگیرد».[30]
بنابراین از دیدگاه امام هیچگونه تفکیکى بین سیاست و دین و لذا بین سیاست و اسلام وجود ندارد و بر همین اساس، دین اسلام داراى نظام حکومتى است؛ نظام حکومتى که امام از آن با عنوان حکومت اسلامى یاد کرده است.
همچنین امام خمینى(ره) گاه از تعابیرى چون حکومت الهى، حکومت حق، حکومت دین، حکومت امین، حکومت عدل اسلامى، حکومت قانون و... در بیانات و آثار خود استفاده کرده است که همگى بیانگر یکى از شاخصههاى مهمی است که ارزش، مفهوم و محتواى حکومت اسلامی و تفاوت آن با سایر انواع حکومت به وسیله آن شناخته مىشود. برای همین است که ایشان در برابر حکومت اسلامى و حکومت الهى، حکومتهاى شیطانى و طاغوتى، حکومت استبدادى و... را به کار مىبرد. امام(ره) در بیان و معرفى حکومت اسلامى فرموده است: «حکومت اسلامى هیچیک از انواع طرز حکومتهاى موجود نیست، مثلاً استبدادى نیست که رئیس دولت مستبد و خودرأى باشد... حکومت اسلامى نه استبدادى است، نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروط به معنى متعارف فعلى آنکه تصویب قوانین تابع آراى اشخاص و اکثریت باشد. مشروط از این جهت که حکومتکنندگان، در اجرا و اداره، مقیّد به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنّت رسولاکرم(ص) معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حکومت اسلامى حکومت قانون الهى بر مردم است».[31]
بنابراین از دیدگاه امام خمینى(ره)، حکومت اسلامى، حکومت قانون است و منظور از قانون نیز نه قانونهاى موضوعه بشرى، بلکه قوانین الهى یا قوانین شرع و اسلام است که در قرآن کریم و سنّت رسولالله(ص) آمده است. در عبارتى دیگر امام(ره) این موضوع را به این صورت شرح داده است: «حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد. همه افراد، از رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند؛ همان قانونى که از طرف خداى تبارک و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبىاکرم(ص) بیان شده است».[32]
حکومت اسلامى از منظر امام داراى دو بعد اساسى است که عبارتاند از: 1ــ مطابق رأى، نظر و خواست مردم بودن؛ 2ــ مطابق خواست و رضاى خدا و قانون الهى بودن.
به عبارت دیگر این حکومت، حکومتی الهى ــ مردمى است. این بیان در عبارت زیبایى از حضرت امام خمینى(ره) به این صورت آمده است: «ما هم که حکومت اسلامى مىگوییم، مىخواهیم یک حکومتى باشد که هم دلخواه ملّت باشد و هم حکومتى باشد که خداى تبارک و تعالى نسبت به او گاهى بگوید که اینهایى که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند و انما یبایعون الله،... حکومت، حکومت الهى باشد. آرزوى ما این است که یک همچو حکومتى سرکار بیاید که تخلف از قانون الهى نکند».[33]
شاید بتوان گفت که امام بر اساس قاعده تلازم عقل و شرع، تعارضى بین رأى و نظر مردم و خواست و رضاى خدا یا به عبارت دقیقتر، بین عقل و شرع نمىدید. بهعلاوه ایشان اعتقاد داشت که انسان داراى فطرتى الهى است و دین خدا با فطرت و نهاد او سازگارى کامل دارد. آرى مهمترین معادلى که امام براى اسلامى بودن حکومت مطرح کرده است، قانونى بودن است و این موضوع بهکرات در بیانات و آثار ایشان با دقت و توجهى خاص مطرح شده است. براى نمونه، امام خمینى(ره) حکومت پیامبر اسلام(ص) را حکومتى قانونى مىداند و حکومت مورد نظر خود را نیز حکومتى مىداند که همانند حکومت آن حضرت باشد: رسول اکرم(ص) «هرچه داشت تبع قانون بود، پیغمبر قرآن مجسم بود، پیغمبر قانون مجسم بود. ما یک حکومتى مىخواهیم که قانون باشد، تبع قانون باشد، نه یک حکومتى که تبع شیطان باشد».[34]
اسلامى بودن حکومت مفهومى است بسیار کلى؛ لذا امام شاخصهاى متعددى را مطرح ساخته که بودن آنها نشاندهنده اسلامى بودن حکومت است. در اینجا فهرستوار به بعضى از این شاخصها اشاره شده است:
1ــ قانونى بودن حکومت (قانون در اینجا به مفهوم قانون الهى یا فرمان و حکم خداست)؛ 2ــ الهى بودن حکومت؛ 3ــ غیر استبدادى بودن حکومت؛ 4ــ مطلقه نبودن حکومت؛ 5ــ مشروطه بودن به مفهوم اینکه حکومتکنندگان مقیّد به مجموعهاى از شرطها باشند؛ 6ــ حاکمیت در حکومت اسلامى منحصر به خداست؛ 7ــ عادل بودن زمامداران و حاکمان؛ 8ــ هدف حکومت اسلامى تأمین سعادت بشر است؛[35] 9ــ حکومت وسیله و ابزاری است براى تحقق عدالت و سعادت بشر: «پس نفس حاکم شدن و فرمانروایى، وسیلهاى بیش نیست و براى مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهاى عالى نیاید هیچ ارزشى ندارد»؛[36] 10ــ اتکا به آراى عمومى داشتن؛ 11ــ مجرى احکام اسلام بودن؛ 12ــ ملهم بودن از سیره پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)؛ 13ــ غیر تحمیلى بودن حکومت؛ 14ــ مساوى بودن همه طبقات، قشرها و افراد در برابر قانون: «در حکومت اسلامى همه طبقات در برابر قانون مساوىاند. هیچیک از اقشار جایگاه ویژهاى در حاکمیت ندارند»؛[37] 15ــ تحقق آزادى، استقلال، رفاه، توسعه سیاسى و رشد اقتصادى و... .
6ــ مردمى بودن حکومت:
مردمى بودن در اصل به معناى این است که حکومت، از نظر شکلگیرى، بر اساس آرا، نظر و خواست مردم باشد و لذا از مشروعیت و مقبولیت مردمى بهره ببرد؛ از لحاظ ادامه و استمرار نیز باید بر اعتماد مردم استوار گردد. حکومت مردمى به لحاظ اهداف و کارویژهها نیز باید در خدمت مردم باشد و تأمین مصلحت عمومى را در سرلوحه برنامهها، اقدامات و عملکرد خود قرار دهد. بنابراین مردمى بودن حکومت، هم در بقا و استمرار است، هم در اهداف و مقاصد و هم در کارکرد و مسئولیتها.
مردم در منظر و اندیشه امام خمینى(ره) جایگاه والایى دارند. ایشان کلیة اقدامات خود را در حوزه رهبرى، بهویژه در مواردى که تصمیمات فراقانونى گرفته، بر اساس میثاق خود با مردم، که نشأتگرفته از اعتماد دوجانبه در روابط متقابل امام و مردم طی ده سال رهبرى آن بزرگوار بود، انجام داده است، بدینگونهکه مردم مىدانستند امام علیه آنان تصمیم نمىگیرد؛ زیرا باور داشتند که امام در اسلام ذوب شده و تمام وجود خویش را فداى اسلام کرده و بهاصطلاح در مورد این مسئله امتحان خود را داده است. از سوى دیگر امام نیز باور داشت که مردم او را دوست دارند، به او عشق مىورزند و به او اعتماد دارند؛ لذا بر اساس سلوک عرفانى، اخلاقى و ایمانى خود به این اعتماد ارج مىگذاشت و به طور کلى میثاقى بین او و مردم بهوجود آمده بود که حاصل این اعتماد دوجانبه بود. براى شناخت سیره سیاسى امام خمینى(ره) و تصمیمات و اقدامات آن بزرگوار، این موضوع جنبه محورى و اساسى دارد. تأکید ایشان بر مردم به گونهاى است که حتى در مورد برنامههاى رادیو و تلویزیون چنین فرموده است: «من مدتهاست که وقتى مىبینم، رادیو و تلویزیون را هر وقتى بازش مىکنم، از من اسم مىبرد خوشم نمىآید. ما باید به مردم ارزش دهیم، استقلال دهیم و خودمان کنار بایستیم و روى خیر و شر کارها نظارت کنیم. ولى اینکه تمام کارها دست ما باشد، رادیو تلویزیون دست ماها باشد، اما آن بیچارهها که کار مىکنند هیچ چیز دستشان نباشد، ولى ما [که] هیچ کاره هستیم دست ما باشد، به نظر من این صحیح نیست».[38]
یکى از ویژگیهاى مهم حکومت مطلوب از منظر امام خمینى(ره) پذیرش عمومى مردم در ایجاد و بقای حکومت است که در انتخاب طبیعى مستقیم یا غیرمستقیم (از طریق خبرگان منتخب مردم) جلوهگر مىشود. همچنین پذیرش و مقبولیت مردمى در حوزه اهداف، عملکرد و مسئولیتهاى حکومت است که از طریق نظارت عمومى، امر به معروف و نهى از منکر و... تحقق مىیابد.
بنابراین پیوند رهبرى در این حکومت با مردم، به طور طبیعى پیوندى عمیق، عاطفى و اعتقادى است و همین راز و رمز بود که سبب شد امام خمینى(ره) بتواند یکى از نظامهاى سیاسى مردمى را پایهریزى و رهبرى نماید.
به علاوه در این نوع حکومت، برخلاف همه نظامهاى سیاسى موجود جهان، مردم پس از تعیین رهبرى و برگزارى انتخابات از خود سلب مسئولیت نمیکنند و به خود وانهاده نمىشوند، بلکه حضور آنان در صحنه اداره جامعه اسلامى و مشارکت در سرنوشت نظام اسلامى خود به مثابه یک تکلیف تضمین مىگردد.
از منظر امام خمینى(ره)، حکومت اسلامى بر اساس عشق و اعتماد متقابل و دوجانبه مردم و رهبرى صالح ایجاد مىگردد و ازهمینروست که فرموده است: «رهبر و رهبرى در ادیان آسمانى و اسلامى بزرگ چیزى نیست که خودبهخود ارزش داشته باشد و انسان را خداى ناخواسته به غرور و بزرگاندیشى وادارد».[39]
امام(ره) همچنین بر ضرورت آگاهى مردم و مشارکت آنان در حکومت و نظارت آنها بر مسئولان حکومتی و همگامىشان با نظام تأکید کرده و این شیوه رفتار با حکومت را بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه دانسته است: «آگاهى مردم و مشارکت و نظارت و همگامى آنها با حکومت منتخب خودشان خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه مىباشد».[40]
بر اساس این گفتار امام خمینى(ره) وظیفه مردم را در یک حکومت مطلوب در موارد ذیل دانسته است: آگاهى، مشارکت، نظارت، همگامى و انتخاب.
بر همین اساس مردم مهمترین پایگاه و تکیهگاه حکومت تلقى مىشوند؛ پایگاهى که اگر نباشد یا فرو ریزد حکومت از بین خواهد رفت. به تعبیرى «یک قدرت بزرگ وقتى پایگاهى ندارد این قدرت نمىتواند بایستد».[41]
همچنین امام در رهبرى حکومت جامعه اسلامى پیشازآنکه به هدایت و نمایندگى اعتقاد داشته باشد به ارشاد، تعلیم و دادن آگاهى به مردم معتقد بود تا خود بتوانند حرکت کنند، مشارکت سیاسى داشته باشند، نظارت نمایند و با حکومت همگامى داشته باشند. چه اگر مردم آگاه به امور باشند، بقیه راهها را خود با دارا بودن قوه عقل و اختیار طى مىکنند، ولى اگر به آگاهى نرسند، طى طریق براى آنها مشکل یا شاید غیرممکن میگردد؛ زیرا راه رفتن در تاریکى براى آنها مقدور نیست، بلکه باید نورى بتابد تا مقابل خود را ببینند و بتوانند به پیش حرکت کنند.
به طور کلى با توجه به آثار امام(ره) مىتوان دریافت که مردمى بودن حکومت از منظر او در سه بعد مطرحشده، یعنى ابعاد سهگانه ایجاد، استمرار و بقا؛ در قالب بنای حکومت بر آراى مردمى و مشارکت عمومى، کارکرد و وظایف در شکل خدمت و خدمتگزارى عمومى، و اهداف در قالب مصلحت عمومى، موضوعیت تام دارد. بر همین اساس در ادامه بحث مردمى بودن حکومت در هر یک از این سه محور به اختصار بررسی شده است.
الف) ایجاد، استمرار و بقا؛ بناى حکومت بر آراى مردم و مشارکت عمومى: از دیدگاه امام حکومت بر اساس دیدگاهها، خواستها و آراى مردم بنا مىشود و اگر حکومتى بر مردم تحمیل گردد، آن حکومت اسلامى و لذا مطلوب نخواهد بود: «ما بناى این را نداریم که یک تحمیلى بر ملّتمان بکنیم. اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتورى بکنیم، ما تابع آراى ملّت هستیم. ملّت ما هر طور رأى داد ما هم از آنها تبعیت مىکنیم. ما حق نداریم. خداى تعالى به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملّتمان چیزى را تحمیل کنیم».[42]
امام همچنین در بیان مهمترین معیارها و ضوابط حکومت مطلوب و مورد نظر خود فرموده است: «اولاً متکى به آراى ملّت باشد، بهگونهاىکه تمامى آحاد ملّت در انتخاب فرد یا افرادى که باید مسئولیت و زمام امور را به دست گیرند، شریک باشند».[43]
حکومت در بقا و استمرار نیز بر اساس نظر امام باید مبتنى بر مشارکت عمومى باشد و مردم از طریق نمایندگان خود در اداره امور جامعه سهیم باشند. آنها باید بر کارکرد زمامداران نظارت نمایند و انتقادات سازنده و پیشنهادات لازم را در جهت بهبود وضعیتحکومت و جامعه بدهند؛ به طور مثال تعیین شوراى انقلاب را امام نه تنها به موجب حق شرعى، بلکه بر اساس رأى اعتماد اکثر مردم ایران نیز مىدانست: «به موجب حق شرعى و بر اساس رأى اعتماد اکثر قاطع مردم ایران، شورایى به نام شوراى انقلاب تعیین شده است». «ایشان درباره ضرورت ادامه و استمرار مشارکت سیاسى و مشورت مردمى و... فرموده است: «در این حکومت، به طور قطع، باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملّت در تصمیمگیریها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند، نمىتوانند به تنهایى تصمیم بگیرند».[44]
از دیدگاه امام رجال سیاسى و حکومتى جامعه باید مردم را در نظر داشته باشند و توده مردم را در تصمیمگیریها و توزیع و تقسیم منابع و امکانات در نظر بگیرند و در مقابل، مردم نیز باید ضمن حضور در صحنههاى سیاسى جامعه و مشارکت در سرنوشت خود، بر رفتار و عملکرد دولتمردان و مسئولان امر نظارت کنند: «اگر مردم بخواهند جمهورى اسلامى را حفظ کنند، باید مواظب باشند که رئیسجمهور و وزرا و نمایندگان مجلس انحراف پیدا نکنند از حیث قدرتطلبى و مالطلبى. اگر رئیسجمهورى بخواهد قدرتمندى نشان دهد، آن روز بدانند علامت این است که شکست بخوریم؛ لذا خود مردم باید جلوشان را بگیرند».[45]
ب) کارکرد و وظایف؛ خدمت و خدمتگزارى عمومى: از دیدگاه امام خمینى(ره)، مهمترین وظیفه حکومت مطلوب این است که خود را خادم جامعه بداند و در راه تأمین نیازهاى فردى و اجتماعى مردم بکوشد، نه اینکه به فکر تأمین منافع خود باشد. از منظر آن بزرگوار، حکومت وسیله و ابزارى است براى تأمین نیازهاى مردم. تربیت و هدایت و خدمت به آنان و تحقق عدالت و رساندن آدمیان به سعادت باقى و پایدار. بنابراین افراد زمامدار نیز خود صرفاً وسیله و ابزارى هستند در خدمت جامعه و مردم و حکومت امانتى است در دستان آنها. امام بارها و بارها در آثار و بیانات خود بر این موضوع تأکید کرده است؛ به طور مثال: «ائمه و فقهاى عادل موظفاند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد. منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است».[46]
ازهمینروست که در منظر امام خمینى(ره)، خدمت کردن رهبران در حکومت مطلوب ایشان وظیفه و تکلیف است؛ وظیفهاى که اسلام به عنوان دین آسمانى و مکتب الهى، که مطابق فطرت و سرشت بشر و لذا عقلى و انسانى است، براى او تعیین نموده است. بنابراین در اسلام، اساس حکومت خدمت و خدمتگزارى به مردم است.
امام خمینى(ره)، آنگاه که در رأس چنین حکومتى قرار گرفت، براساس همین برداشت فرمود: «من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان مىدانم».[47]
همچنین خطاب به دولتها ــ به مفهوم هیأت حاکمه و قواى حکومتى در جامعه اسلامى ــ فرمود: «دولت در حکومت اسلامى در خدمت ملّت است، باید خدمتگزار ملّت باشد».[48]
بهعلاوه احترام به رأى، نظر و خواستههاى مردم در نظام مطلوب مورد نظر امام خمینى(ره) جایگاه فوقالعاده والایى دارد. خود او آنچنان به این مسئله اهمیت مىداد که در بسیارى از موارد حاضر نبود شخصاً اعمال نظر کند و میکوشید بداند رأى و نظر مردم در آن خصوص چیست؟
همچنین سیره سیاسى امام(ره) بیانگر این است که او نمیکوشید مطابق تشخیص و نظر خود، مردم را، بدون آنکه آمادگى پذیرش داشته باشند، به سمت و سوى معینى سوق دهد یا چیزى را بر آنها تحمیل نماید، بلکه به نظر و خواست آنها تا جایى که خطرى جدى و اساسى براى انقلاب یا ارزشهاى دینى و اسلامى بهوجود نمىآمد احترام میگذاشت و در عین حال در بعضى شرایط نیز میکوشید با بیانات و پیامهاى خود، آگاهى لازم را در عامه مردم بهوجود آورد تا آمادگى پذیرش حقیقت و واقعیت را داشته باشند.
شاید بتوان گفت تنها خط قرمز امام خمینى(ره) نسبت به مردم تخطى به اسلام و ارزشهاى اسلامى بود که براى او اهمیت والایى داشت و در اینگونه موارد بدون تأمل و تحمل اقدام مىکرد.
ج) اهداف؛ مصالح عمومى: یکى از ویژگیهاى مهم حکومت مطلوب از منظر امام خمینى(ره) شکلگیری آن بر اساس مصالح عمومى است؛ یعنی حکومت مصالح را به خوبى تشخیص دهد، بر اساس مصالح عمومى رفتار و عمل نماید و بر همان اساس بقا و استمرار یابد. در بیانى آمده است: «الحاکم منصوب للمصالح؛ حاکم یا رهبر وظیفهاش تشخیص مصالح و اجراى آن است»؛[49] بهعبارت دیگر حکومت و حاکم در هرجا براى مصالح عموم افراد جامعه نصب شده است.
بنابراین تشخیص مصالح سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى جامعه، یعنى آنچه به مصلحت امت و جامعه اسلامى است، بر عهده حاکمان و رهبران است و حکم آنها در این موارد نافذ مىباشد.
امام همواره مصلحت مردم و مصلحت نظام سیاسى جامعه را در رأس مصالح دیگر و حفظ نظام را از اوجب واجبات مىدانست. او با هر گروه، شخص، و تفکرى که با مصلحت مردم و نظام معارضه مىنمود مقابله مىکرد تا نظام و جامعه اسلامى محفوظ باقى بماند. بدیهى است که حفظ عزت و اقتدار نظام اسلامى، که بر اساس موازین شرع اسلام و قانون و مبتنى بر آراى مردم است، بر آحاد ملّت یک فریضه و واجب شرعى تلقى مىگردد و حکومت در راه تحقق مصلحت، از احکام اولیه اسلام است و مقدم تمامى احکام فرعیه: «حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله(ص) است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است».[50]
ایشان در ادامه این بیان تأکید نموده: «آنچه که گفته شده است تاکنون و یا گفته مىشود ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلى است که مزاحمت نمىکنم».[51]
امام خمینى(ره) این سخنان را در جواب نامه رئیسجمهور وقت درباره اختیارات حکومت اسلامى مطرح ساختهاند.
به طور کلى از منظر امام(ره)، موضوع مصلحت اسلام و مردم (مصالح عامه) مهمترین رکن در تعیین اختیارات و اهداف حکومت است؛ حکومت مىتواند همه چیز را فداى مصالح عمومى و اسلام نماید. ناگفته نماند که بین این دو نیز از نظر ما تعارضی وجود ندارد. بنابراین حکومت اختیار دارد تا آنچه را مصلحت جامعه اسلامى بدان متوقف است انجام دهد و منافع فردى را در صورت ضرورت، فداى مصالح عمومى نماید و تنها حکومت مطلوب حکومتى است که مطابق مصلحت مردم باشد. «جز سلطنت خدایى، همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است».[52]
نتیجه:
بررسی رفتار فردی و شیوه مدیریت و رهبری امام(ره) از جمله نکات جالب و ارزشمندی است که به واسطه مطالعه رفتار و منش مدیریتی و رهبری ایشان بهدست میآید و میتواند برای علم مدیریت موهبتی بزرگ باشد. همچنین مدیران و رهبران سیاسی و اجتماعی در تمامی سطوح میتوانند از روش رفتاری ایشان بیاموزند. پدیده «رهبری» با پیدایش زندگی جمعزیستی انسان در کره خاکی پیوند دارد و تجربههای گوناگون سیاسی ــ اجتماعی طی تاریخ حیات بشریت، نیازمندی به رهبری را اثبات نموده است. از دیدگاه قرآن کریم، که گنجینه معارف الهی و کتاب هدایت بشریت است، بعثت رسولان الهی و کیفیت دعوت آنان از مردم برای ایمان آوردن به خداوند متعال، مشحون از لطایف و نکات ظریف رهبری انبیای عظام است. در فرهنگ شیعی نیز به رهبری جامعه اهتمام خاصی شده و آن را یکی از نیازهای اصیل بشری قلمداد نموده است. نکته مهم دیگر این است که از دیدگاه تشیع، رهبری اعمال ولایت خداوند در زمین است و رهبر باید حتماً از طرف خداوند متعال بیواسطه یا با واسطه اذن داشته باشد تا مردم را رهبری کند و شیعه این مهم را پس از پیامبر اکرم(ص) در شجره طیبه اهل بیت(ع) منحصر میکند. بر همین اساس است که رفتار امامخمینی(ره) ریشه در سیره نبوی و علوی دارد.
امام(ره) شخصیتی جامع در ابعاد مختلف علمی و عملی بود که یکی از حادثههای کمنظیر تاریخ اسلام را آفرید. از جلوههای بارز زندگی سیاسی و معنوی امام خمینی(ره) و تأثیر شگرف آن بر همگرایی قشرها، اقوام و گروههای مختلف مردم، هدایت و رهبری ایشان است. بزرگمردی که هدایت و رهبریاش آمیخته به بالاترین مراتب عرفان، فقهش متبلور در فلسفه عملی حکومت اسلامی، و حکمتش، شالوده سیاستهای نظام اسلامی بود.
پىنوشتها
* کارشناس ارشد علوم سیاسی.
[1] ــ جلالالدین فارسی، انقلاب تکاملی اسلام، تهران: پیام، 1363، ص 134
[2] ــ علی ایاری احمد، حدیث ولایت، ج 4، تهران: آستانه، 1384، ص 246
[3] ــ صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امامخمینی)، تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ج 7، ص 135
[4] ــ همان، ص 253
[5] ــ حدیث ولایت، ج 1، ص 130؛ به نقل از نشریه حوزه، ویژه صدمین سال میلاد امامخمینی(ره).
[6] ــ همان، ص 137؛ به نقل از نشریه حوزه، ش 94 ــ 95
[7] ــ کیهان هوایی، ش 1356، ص 3
[8] ــ صحیفه نور، همان، ج 19، ص 36
[9] ــ همان، ص 217
[10] ــ همان، ج 16، ص 52
[11] ــ همان، ج 7، ص 6
[12] ــ همانجا.
[13] ــ همان، ص 34
[14] ــ محسن آژینی، (جمعآوری و تدوین)، اندیشههای اقتصادی امامخمینی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ص 232
[15] ــ صحیفه نور، همان، ج 15، صص 96 ــ 97
[16] ــ همان، ج 4، ص 13
[17] ــ همان، ج 5، ص 49
[18] ــ همان، ص 120
[19] ــ همان، ص 149
[20] ــ همان، ج 6، ص 77
[21] ــ همان، ص 166
[22] ــ همان، ص 223
[23] ــ همان، ج 5، ص 29
[24] ــ همان، ج 3، ص 111
[25] ــ همان، ج 2، ص 472
[26] ــ همان، ج 21، ص 178
[27] ــ همان، ج 1، ص 444
[28] ــ همان، ج 4، ص 167
[29] ــ همان، ص 229
[30] ــ همان، ص 65
[31] ــ امامخمینی، ولایت فقیه، صص 53 ــ 52
[32] ــ همان، صص 54 ــ 53
[33] ــ صحیفه نور، همان، ج 15، صص 97 ــ 96
[34] ــ همان، ج 4، ص 190
[35] ــ امامخمینی، ولایت فقیه، همان، صص 70 ــ 69
[36] ــ صحیفه نور، همان، ج 2، ص 27
[37] ــ همان، ج 19، ص 206
[38] ــ همان، ج 4، ص 139
[39] ــ همان، ص 139
[40] ــ همان، ج 2، صص 258 ــ 257
[41] ــ همان، ج 27، صص 7 ــ 4
[42] ــ همان، ج 10، ص 181
[43] ــ همان، ج 4، ص212
[44] ــ همان، ج 2، ص 212
[45] ــ همان، ج 16، ص 32
[46] ــ امامخمینی، ولایت فقیه، همان، صص 71 ــ 70
[47] ــ همان، ج 4، ص 145
[48] ــ همان، ج 5، ص 238
[49] ــ آذری قمی، «حکومت اسلامی، دموکراسی و مقتضیات زمان، ویژهنامه رسالت، 1/2/1370
[50] ــ صحیفه نور، همان، ج 20، ص 180
[51] ــ همان، ج 2، ص 170
[52] ــ امامخمینی، کشف اسرار، قم: آزادی، ص 186