آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

در مورد پدیده ای مانند انقلاب مشروطیت ایران که از همان ابتدا با توطئه، دسیسه و خیانت عجین شد و سرانجامی بسیار تلخ داشت، نباید متوقع بود که تاریخ نگاشته هایی کاملاً شفاف و بی غرض و بی پرده پدید آید.کاملاً طبیعی است که در مورد تاریخ معاصر ایران و به ویژه عصر پرالتهاب و اغتشاش مشروطیت، روایت های تاریخی کاملاً خالصانه نباشند؛ زیرا هرگونه تحلیل و ترسیم عصر مشروطیت در نظم سیاسی کنونی هم تاثیرگذار و جهت دهنده است و در معادلات قدرت جایگاهی خواهد داشت. ترجمه و انتشار بخش مدخل انقلاب مشروطیت از دایره المعارف امریکایی ایرانیکا در ایران، که هفت مقاله از نویسندگان مختلف را شامل می شود، با نقدهای جدی و روشن محققان تاریخ مواجه شده است و اگرچه از دایره المعارفی که در زمان پهلوی بنیان گرفته وانقلاب سیاسیبا حمایت مالی امریکا و تحت نظارت یکی از چهره های شاخص مخالف با جمهوری اسلامی تداوم یافته است نمی توان توقع تاریخ نگاری بی پیرایه و مسئولانه ای داشت، به هرحال نقد و نقادی را در مورد سخیف ترین و معلوم الحال ترین نگاشته ها نیز نباید دریغ کرد، چه رسد به مجموعه ای که می کوشد خود را به صورت مرجع اصلی ایران شناسی بر جوامع علمی تحمیل کند.برهمین اساس در ادامه نقد این قسمت از دایره المعارف ایرانیکا را ــ که آقای دکتر پیمان آن را ترجمه، و انتشارات امیرکبیر با عنوان «انقلاب مشروطیت» در سال 1382 به بازار کتاب عرضه کرده است ــ پیش روی شما گرامیان نهاده ایم تا در سیر تاریخ نگاری مشروطیت ایران نکته هایی را درباره این اثر و بایستگی ها و نبایستگی های آن در نظر آوریم.

متن

در مورد پدیده‌ای مانند انقلاب مشروطیت ایران که از همان ابتدا با توطئه، دسیسه و خیانت عجین شد و سرانجامی بسیار تلخ داشت، نباید متوقع بود که تاریخ‌نگاشته‌هایی کاملاً شفاف و بی‌غرض و بی‌پرده پدید آید.

کاملاً طبیعی است که در مورد تاریخ معاصر ایران و به‌ویژه عصر پرالتهاب و اغتشاش مشروطیت، روایت‌های تاریخی کاملاً خالصانه نباشند؛ زیرا هرگونه تحلیل و ترسیم عصر مشروطیت در نظم سیاسی کنونی هم تأثیرگذار و جهت‌دهنده است و در معادلات قدرت جایگاهی خواهد داشت. ترجمه و انتشار بخش مدخل انقلاب مشروطیت از دایره‌المعارف امریکایی ایرانیکا در ایران، که هفت مقاله از نویسندگان مختلف را شامل می‌شود، با نقدهای جدی و روشن محققان تاریخ مواجه شده است و اگرچه از دایره‌المعارفی که در زمان پهلوی بنیان گرفته و پس از انقلاب با حمایت مالی امریکا و تحت‌ نظارت یکی از چهره‌های شاخص مخالف با جمهوری اسلامی تداوم یافته است نمی‌توان توقع تاریخ‌نگاری بی‌پیرایه و مسئولانه‌ای داشت، به‌هرحال نقد و نقادی را در مورد سخیف‌ترین و معلوم‌الحال‌ترین نگاشته‌ها نیز نباید دریغ کرد، چه رسد به مجموعه‌ای که می‌کوشد خود را به صورت مرجع اصلی ایران‌شناسی بر جوامع علمی تحمیل کند.

برهمین‌اساس در ادامه نقد این قسمت از دایره‌المعارف ایرانیکا را ــ که آقای دکتر پیمان آن را ترجمه، و انتشارات امیرکبیر با عنوان «انقلاب مشروطیت» در سال 1382 به بازار کتاب عرضه کرده است ــ پیش روی شما گرامیان نهاده‌ایم تا در سیر تاریخ‌نگاری مشروطیت ایران نکته‌هایی را درباره این اثر و بایستگی‌ها و نبایستگی‌های آن در نظر آوریم.

 

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران محصول تعامل و افت‌وخیز جریان‌های فکری متعدد و وقوع حوادث گوناگون در عرصه فرهنگ و سیاست و اقتصاد کشور ــ دست‌کم ــ در دویست سال اخیر بود و به دگرگونی‌های ژرفی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه انجامید. چنین رخداد عظیمی، به‌طور طبیعی، همه عرصه‌های نظری و عملی زندگی افراد و جامعه را تحت‌تأثیر قرار داد و دستخوش دگرگونی ساخت. این انقلاب، به‌دلیل ویژگی‌های خاص خود، افزون بر سرنگونی رژیم سیاسی  و ایجاد دگرگونی‌های ژرف در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، مبانی و گفتمان مسلط تمدن غالب کنونی و ساختار بین‌المللی مبتنی بر آن را نیز زیر سؤال برد. این امر، به همان‌سان که سبب نگرانی قدرت‌های مسلط و سلطه‌جوی جهانی گردید، کنجکاوی‌های عالمانه اندیشمندان داخل و خارج از کشور را نیز برانگیخت.

بدین‌ترتیب، محافل علمی و سیاسی داخل و خارج از کشور برای واکاوی دوره‌ها و ابعاد مختلف تاریخ معاصر ایران به طور گسترده و عمیق تلاش نمودند. محصول این تکاپوها، حجم عظیمی از کتاب‌ها و مقالات را در حوزه تاریخ معاصر ایران پدید آورد که به‌طور طبیعی، میزان اعتبار علمی آنها، با توجه به تفاوت انگیزه‌های نگارش، توانایی علمی نویسندگان، پیشینه و موقعیت سیاسی آنها و میزان آلودگی به انگیزه‌های غیرعلمی یا پالودگی آنها از اغراض سیاسی، متفاوت خواهد بود.

در چنین شرایطی، دانش تاریخ اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا از یک‌سو بستری است که همه کاوش‌ها، تحلیل‌ها، ارزیابی‌ها و جهت‌گیری‌ها در متن آن انجام می‌شود، و از سوی دیگر، ضمن انتقال گزارش رخدادها و عملکرد گذشتگان به امروزیان و آیندگان، حامل هویت جامعه نیز خواهد بود؛ ازاین‌رو تاریخ، در تکوین هویت جامعه و شکل‌گیری نظام باورها و داوری‌های جامعه نسبت به ماهیت رویدادهای تاریخی تأثیر بنیادین دارد؛ به همین دلیل است که افراد و گروه‌های مختلف فکری ــ سیاسی به تاریخ و بازخوانی و بازنویسی آن توجه می‌کنند و به آن روی می‌آورند. ازآنجاکه افراد وابسته به رژیم که به وسیله انقلاب اسلامی به موزه تاریخ سپرده شد از کسانی هستند که مسئول نابسامانی‌ها و بیدادگری‌های آن رژیم قلمداد می‌شوند و به همین دلیل در معرض پرسش‌های جدی قرار می‌گیرند، با شدت بیشتری در پی واکاوی تاریخ و توجیه آن برای تبرئه خود هستند. بدین‌ترتیب، تعداد بسیاری از آثار این قبیل افراد در قالب نوشته‌های تاریخی ــ به صورت خاطره‌نویسی یا شبه‌آکادمیک ــ ظاهر می‌شوند. با توجه به کارکرد هویت‌سازی تاریخ، چنین آثاری نیز از چنین قاعده‌ای مستثنا نیستند. ازآنجاکه این آثار بیش از آنکه دغدغه بیان حقایق تاریخی را داشته باشند، ماهیتی توجیه‌گرانه برای تبرئه خود و رژیم متبوع خود را دارند، آمیختگی آنها با داوری‌های غیرعلمی و به دور از واقعیت، امری طبیعی است. بی‌تردید، ضرورت نقد و بررسی عالمانه چنین نوشته‌هایی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا پاسخ ندادن به روایت‌های نادرست مطرح‌شده در این قبیل نوشته‌ها، شاید در ذهن افراد کم‌اطلاع سبب ایجاد شبهاتی گردد.

ازآنجاکه نقد و ارزیابی متون تاریخی، از نظر علمی به تصحیح بینش تاریخی و تعالی درک و دریافت جامعه کمک شایانی می‌کند و از نظر عملی و کاربردی نیز غنای آگاهی تاریخی جامعه را افزایش می‌دهد و بستر مناسب‌تری برای جهت‌گیری‌های آگاهانه و واقع‌گرایانه افراد، قشرها و احزاب گوناگون جامعه در حوزه‌های فرهنگ، سیاست و اقتصاد فراهم می‌آورد، در این نوشتار نقد کتاب «انقلاب مشروطیت» مدنظر قرار گرفته است.

 

مقدمات مشروطه‌پژوهی

دوره مشروطه، اگرچه به لحاظ کمی کوتاه بود، به سبب تأثیر کیفی عمیقی که بر جامعه ایرانی گذاشت، از جمله برهه‌های حساس و سرنوشت‌ساز تاریخ ایران و یکی از مقاطع مهم تاریخ ایران به شمار می‌رود، که به گواه کتاب‌ها و مقالات فراوانی که دربارة این دوره کوتاه چاپ شده، ذهن و اندیشه تاریخ‌پژوهان را به خود جلب کرده است.

ضرورت توجه به رویدادهای ایران معاصر ازاین‌روست که رفتار تاریخی نیاکان ما الگویی است که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در رفتار سیاسی جمعی و تاریخی ما مشاهده می‌شود و بهانه‌ای است تا الگوهای رفتاری خود را بازنگری و بازاندیشی کنیم.

باید تأکید کرد شیوة مواجهة هر ملّتی، با گذشته و پیشینه خویش، معرّف سطح پختگی و بلوغ روحی یا به عکس، خامی و گسستگی شخصیت آن ملّت است. وحدت شخصیت یک ملّت در وسعت و عینیت تاریخ‌نگری‌اش تجلی می‌یابد.

امروزه با وجود پژوهش‌های متعدد و فراوان، هنوز پاسخ بعضی از پرسش‌ها، درباره انقلاب نافرجام مشروطیت، روشن نیست و این در حالی است که اطلاعات تاریخی این برهه به توجه بسیار و بازاندیشی نیاز دارد؛ شاید چون آرمان‌های این انقلاب، همچون مردم‌سالاری، قانون‌مداری و عدالت اجتماعی، آزادی‌خواهی، و... ، همچنان در جامعه ما خواست و اراده ملّی است و مردم ایران، با برپایی جنبش‌های مردمی، به‌ویژه با برانداختن سلطنت پهلوی، گام‌های بلندی برای محقق ساختن ارزش‌ها و رویاهای مشروطیت به جلو برداشته‌اند.

بی‌شک، به‌طور جامع پژوهش کردن درباره مشروطیت و تدوین دانشنامه مشروطه، گذشته از روش‌های نوین دانشنامه‌نگاری، به روش‌شناختی منطبق بر حوزة مطالعات تحلیلی ــ تاریخی، که امکان جمع‌بندی یافته‌های تاریخی را فراهم کند، منوط است.

تاریخ‌پژوهی، به‌ویژه مشروطه‌پژوهی، همواره فرصت مغتنمی است برای معرفت نسبت به تحولات تاریخی این برهة حساس، اما بحران معرفت و شناخت که از تخصص‌زدگی، گسسته‌نگری، جزءگرایی، تقلیدگرایی، غیربومی‌اندیشی، آمارپرستی و فلسفه‌گریزی و... ناشی می‌شود وحدت معرفت و شناخت را خدشه‌دار کرده است.

نگرش طولی، یکی از رهیافت‌های ضروری برای فهم همه‌سویه و جامع مقولات و پدیده‌هاست؛ رهیافت‌های تعمیق شناخت، ژرفانگری و فلسفه‌ورزی نیز یکی دیگر از رویکردهای مهم است؛ رویکردی که پیامدهای منفی و گریز‌ناپذیر پژوهش‌های صرفاً تجربی را کاهش می‌دهد.

برای شناخت مشروطه، به شیوه علمی و بر پایة اسلوب تاریخی باید سه نگرش توصیفی، تحلیلی و سنجشی را منفک از هم بررسی کرد؛ همچنین باید آسیب‌هایی را که ممکن است واقعیت تاریخی را دستخوش تحریف سازد شناخت؛ زیرا بسیاری از این آسیب‌ها امروزه نیز، به اشکال و صور مختلف، در صحنه سیاسی جامعه ما مشاهده می‌شوند؛ ازهمین‌رو باید به دور از گرایش‌ها و پیش‌داوری‌ها و ارزش‌گذاری‌ها، عمل کرد و مشروطه‌پژوهی را در خدمت گرایش‌های خاص تحریف نکرد. به گمان نگارنده، شاید لازم باشد برای ثبت و حفظ عینیت تاریخی، به دو اصل ذیل توجه کرد:

1ــ جامعیت: جامعیت بدین معنی که همه ابعاد مختلف و متنوع تاریخ مشروطیت در نظر گرفته شود. توجه به بعضی از جنبه‌ها، هرچند آن جنبه مهم باشد، و ندیدن ابعاد دیگر ــ تعمداً یا سهواً ــ خطری است که همواره وجود دارد؛ این مهم حتی به لحاظ جا و مکان نیز صدق می‌کند. در تاریخ‌نگاری این برهه، باید جغرافیای نهضت مشروطه، به درستی ترسیم، و به سهم مناطق مختلف ایران در انقلاب توجه شود. درباره سهم مردم آذربایجان، مازندران و گیلان، اصفهان، و خراسان خوشبختانه اطلاعات تاریخی ارزشمندی در دست است، اما به مناطق دیگر ایران، همچون خوزستان، کرمانشاه، کردستان... ، نیز باید بیشتر توجه شود؛

2ــ تناسب: در توصیف و تبیین جریانات و پدیده‌ها... باید از بزرگ‌بینی و کوچک‌بینی دوری کرد. تا «تناسب»، در توصیف واقعیت تاریخی (گرایش‌ها، عوامل، رجال و حوادث)، در نتیجه ارزش‌گذاری، پیش‌داوری و تحمیل فرضیات و گمانه‌ها، به هم نخورد، مغلطه در تناسب و افراط و تفریط در تصویر کردن و عمده‌سازی یا به عکس، غیر مهم جلوه دادن بعضی از عوامل از بیماری‌های رایج در تاریخ‌نگاری و به‌ویژه مشروطه‌نگاری است.

نکته دیگر در پژوهش‌های تاریخی، به ویژه مشروطه‌پژوهی، شیوه سندآوری است؛ بی‌شک سندآوری و ذکر منبع و مأخذ امانت‌داری پژوهشگر را نشان می‌دهد و ادای دین نسبت به دیگر محققان و نویسندگان است. متأسفانه این امر بعضاً در پژوهش‌های دانشگاهی به امری تشریفاتی بدل شده است، و ازاین‌رو در پژوهش‌سنجی باید به این مسئله به طور جدی توجه شود.

 

لزوم تدوین دانشنامه

دانشنامه، ثمره نهایی چرخه و پویه پرسشگری و پژوهشگری است. بی‌شک تمدن ایرانی ــ اسلامی خود یکی از خاستگاه‌های دایره‌المعارف و دانشنامه بوده است. با اینکه به گواه آثار دورة رنسانس اسلامی (احصاء العلوم فارابی ــ دانشنامه علایی،...) نیاکان ما خود از آغازگران نهضت دانشنامه‌نویسی ــ ولو در شکل ابتدایی و آغازین آن ــ بوده‌، نسل‌های بعد، کمتر در این حوزه فعالیت کرده و محققان نتوانسته‌اند اثری مناسب و شایسته در عرصة دانشنامه‌نگاری گرد آورند.

امروزه دانشنامه‌نویسی، مراحل تکاملی چندی را از سر گذرانده است. در عصر اطلاعات، اگرچه دانشنامه‌های عمومی جایگاه خاص خود را نزد مخاطبان همچنان حفظ نموده، دانشنامه‌هایی تخصصی و ویژه نیز ظهور کرده‌اند.

مهم‌ترین ویژگی مقالات دانشنامه‌های تخصصی را می‌توان به‌دست دادن اطلاعات جامع، فشرده، ژرف، موثّق و دقیق در زمینه‌های خاص دانست؛ ازاین‌رو برخلاف مقالات علمی، در مقاله‌نویسی دانشنامه‌ای، هدف ارائة اطلاعاتی نو و یافتن حقایقی تازه نیست.

دانشنامه‌ها روز به روز تخصصی‌تر می‌شوند، به‌طوری‌که مثلاً می‌گویند در امریکا دانشنامه‌ای در دست تدوین است با عنوان دانشنامه جریان ترور کندی. وقتی حادثه‌ای این چنین می‌تواند دانشنامه‌ای را به خود اختصاص دهد، بی‌شک مقوله عظیمی چون انقلاب مشروطیت باید موضوع تألیف و تدوین دانشنامه باشد؛ ازاین‌رو شایسته است مقدمات تدوین و تنظیم دانشنامه‌ای مستقل و ملّی دربارة این مقطع مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ ایران فراهم گردد.

اینکه در دایره‌المعارف‌هایی مثل «ایرانیکا» مدخلی دربارة انقلاب مشروطیت باشد، چندان مدنظر نیست و کارهایی در این سطح، توقعات و چشم‌داشت‌های به‌حق مخاطبان را برنمی‌آورد.

دانشنامه‌نویسی در خلأ انجام نمی‌شود و پیوندی ارگانیک و تنگاتنگ با نیازهای اطلاعاتی جامعه دارد. پیدایی مجموعه‌ای به نام «دانشنامه» پیامد مستقیم و غیرمستقیم تعمیق فرهنگ و روحیه پرسشگری و پژوهشگری در جامعه است و از آنجا که دربارة تحول عظیمی چون انقلاب مشروطه از یکی دو دهه گذشته به این سو نه فقط در میان نخبگان فکری جامعه، بلکه حتی در میان عموم مردم پرسش‌هایی بسیاری مطرح گردیده و گذشته از برگزاری همایش‌ها و جلسات، دامنه بحث به رسانه‌های همگانی نیز کشیده شده است، این نیاز بیش از پیش احساس می‌شود.

درباره جنبش مشروطیت، پس از گذشت یک سدة پر فراز و نشیب، اکنون از چشم‌اندازی بالاتر و با اطمینان بیشتری می‌توان داوری کرد. سطح پژوهش‌ها و مطالعات انجام‌شده ــ چه به لحاظ کمّی و چه به لحاظ کیفی ــ در حدی است که می‌توان از سطح مقاله‌نویسی و تک‌نگاری و همچنین مجموعه مقالات و کتاب‌نگاری فراتر عمل کرد و به تدوین دانشنامه انقلاب مشروطیت، اما با جلوگیری از آفات ذکرشده در امر دانشنامه‌نویسی، همّت گمارد.

 

دانشنامه‌نویسی و تحریف تاریخ اسلام

اهمیت و جایگاه دایره‌المعارف در عرصة علمی و فرهنگی بر کسی پوشیده نیست. تفکر صهیونیسم با شناخت کافی نسبت به این مسئله در گردآوری و تدوین اکثر دایره‌المعارف‌های جهان سهم بسزایی داشته است؛ بنابراین جای تعجب نیست که اغلب دایره‌المعارف‌های موجود، با اینکه اطلاعات خود را در همة زمینه‌ها، به شیوه‌ای علمی و موضوعی بیان کرده، دربارة اسلام و مسلمانان، به طور غیرمستند و تحریف‌شده سخن گفته‌اند.

دکتر کامل‌العسلی دراین‌باره گفته است: «نگاهی شتاب‌زده به دایره‌المعارف انگلیسی بریتانیکا، دایره‌المعارف امریکایی مایر، دایره‌المعارف فرانسه و دایره‌المعارف آلمان، این واقعیت را آشکار می‌کند که چگونه این دایره‌المعارف‌ها، دیدگاه‌های صهیونیستی را اساس کار خود قرار داده و از آن دفاع می‌کنند. در این دایره‌المعارف‌ها حکومت داوود و سلیمان آغاز تاریخ بیت‌المقدس قلمداد شده است. این در حالی است که قدس کنعانی، پیش از دوران داوود و سلیمان و حداقل دوهزار سال قبل سابقه داشته است».

دکتر العسلی در ادامه اشاره کرده که فصل مربوط به قدس در دایره‌المعارف اسلامی را یک یهودی صهیونیست نوشته است. (گفت‌وگو با نشریه الدستور (چاپ اردن)، 15/5/1982).

دایره‌المعارف انگلیسی (نیوکاکستون) شدیداً ضد اسلامی است و توزیع آن در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع است.

نگرش گزینشی غیرعلمی و سیاسی صهیونیسم در دایره‌المعارف‌های مختلف از جمله دایره‌المعارف «سازمان‌های بین‌المللی» مشهود است.

در جلد سوم دایره‌المعارف یونسکو، موسوم به «تاریخ بشریت و پیشرفت علمی و فرهنگی آن»، باعنوان «تمدن‌های بزرگ در دوره‌های میانه»، این ادعای گستاخانه درباره اسلام به چشم می‌خورد: «اسلام تلفیقی از ادیان یهود و مسیح، به اضافة سنّت‌های بت‌پرستی اعراب است. اسلام سنّت‌ها و مراسم قبیله‌ای را به این جهت حفظ کرد تا قبایل را به این دین جذب کند».

در فرهنگ امریکایی «وبستر» ــ که بیشتر به دایره‌المعارف شباهت دارد ــ از شخصیت اعراب با عباراتی اهانت‌بار چون: «مردمی حیوان‌صفت»، «قاتل»، «خون‌ریز»، «زن‌باره»، «آواره»، «گدا»، و «شورشی» یاد شده است. سرپرست انتشارات فرهنگ وبستر ویلیام لئونیان، امریکایی مدافع صهیونیسم، است.

یکی دیگر از دایره‌المعارف‌هایی که با سرمایه‌گذاری علنی امریکا و حمایت صهیونیسم جهانی انتشار یافته دایره‌المعارف «ایرانیکا» است.

این دایره‌المعارف در چهارچوب اهداف ضدفرهنگی و ضداسلامی امریکا و صهیونیسم در ایران، طی سال‌های اخیر، زیر نظر احسان یارشاطر، از وابستگان فکری رژیم پهلوی، صهیونیسم و امریکا نوشته و منتشر شده است.

احسان یارشاطر از پیروان فرقة بهائیت و از چهره‌های معروف عرصة فرهنگ دوران رژیم پهلوی، ارتباطی پنهان و آشکار با آژانس اطلاعاتی غرب داشته است و از فراماسون‌های ایران به شمار می‌رود. وی عضو لژ فراماسونری «مهر» بود. این لژ  «زیرمجموعة جناح امریکایی ــ صهیونیستی فراماسونری در ایران» بود.

از ویژگی‌های دیگر احسان یارشاطر مخالفت سرسختانه و عناد با اسلام و تشیع است. این مخالفت از بهایی بودن او ناشی می‌شود؛ ازهمین‌رو وی می‌کوشد تا اسلام و تشیع را غیرمنصفانه به نقد بگیرد.

او مدیریت و سردبیری دانشنامة ایران و اسلام را بر عهده داشت و آن را با سرمایة «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» انتشار ‌داد و در آن از کسانی تجلیل کرد که در مخالفت با اسلام شهرت داشتند. افزون بر آن احسان یارشاطر تعلق خاطر ویژه‌ای به صهیونیسم بین‌المللی دارد، تا جایی که عده‌ای از دوستان قدیمی‌اش، از جمله سعید سیرجانی، وی را «یک یهودی صهیونیست» می‌نامیدند.

این ویژگی‌های احسان یارشاطر سبب شد دولت امریکا وی را مناسب‌ترین نامزد برای تصدی پست ریاست «مرکز ایران‌شناسی» تشخیص دهد و رسماً در این مقام به کار گیرد.

مؤسسه‌های امریکایی عمدتاً تأمین‌کنندة نیازهای مالی و امکانات تدارکاتی دایره‌المعارف ایرانیکا هستند؛ به‌ویژه دانشگاه کلمبیا که به‌طور رسمی و نیمه‌رسمی به مراکزی مانند سیا و پنتاگون سرویس‌های تحقیقاتی ارائه می‌دهد و طرح‌های تحقیقاتی خود را به سفارش و زیر نظر مستقیم سازمان سیا انجام می‌دهد. احسان یارشاطر در گفت‌وگویی که در تاریخ 28 مهر 68 با نشریه «ایران تایمز» دربارة «منابع مالی» دایره‌المعارف ایرانیکا انجام داد، بودجة مجموعه دایره‌المعارف ایرانیکا را 35 میلیون دلار اعلام کرد. دانشگاه کلمبیا و تشکیلاتی به نام «بنیاد علوم انسانی» از منابع اصلی تأمین‌کنندة ‌بودجة 35 میلیون‌دلاری دانشنامة ایرانیکا هستند. این مؤسسه نیز با سازمان سیا ارتباط دارد.

تدوین دایره‌المعارف ایرانیکا بی‌تردید یکی از اقدامات بنیادین و ظریف غرب، به‌ویژه صهیونیسم، برای تحریف تاریخ و تمدن اسلامی ایران است. تدوین‌کنندگان این دایره‌المعارف درصددند تاریخ را آن‌گونه که می‌خواهند روایت کنند.

احسان یارشاطر، نویسنده بهایی و فراماسونر مورد توجه اربابانش، در مأموریتی موظف شد تمامی توان خود را در خدمت به کانون‌های قدرت وابسته به صهیونیسم به‌کار گیرد و با سازمان‌دهی افراد مورد نظر غرب، مجموعه‌ای به نام «دایره‌المعارف ایرانیکا» را تهیه و تدوین کند.

دکتر علی شریعتی دراین‌باره گفته است: «ایرانیکا مجموعه‌ای است که تهیه‌کنندگان آشکار و پنهان آن، یعنی دولت امریکا، سازمان سیا و مؤسسه‌های وابسته و تعدادی روشنفکران فراماسون، سعی می‌کنند آن را به عنوان دایره‌المعارف فرهنگ و تمدن ایرانی طرح و معرفی کنند».

احسان یارشاطر همکاران خود در دایره‌المعارف ایرانیکا را از میان یهودیان و صهیونیست‌ها انتخاب کرده است. حضور یهودی‌ها در گوشه و کنار ایرانیکا، به‌ویژه در هیئت مشاوران، بسیار چشمگیر است. اعضای این هیئت بیش از 35 نفرند که اغلب آنها فراماسون یا صهیونیست‌ هستند. آمنن نترز از جملة این افراد به شمار می‌رود. او از مهره‌های به‌ظاهر فرهنگی شبکة جهانی صهیونیسم است که درحال‌حاضر ریاست بخش ایران‌شناسی دانشگاه اورشلیم را در فلسطین اشغالی بر عهده دارد. در میان همکاران او اعضای شناخته‌شدة سازمان سیا، مانند استیل ولان، پردز آکتور شرو و جان والبریچ، نیز حضور دارند. بیشتر نویسندگان و کارگردانان ایرانیکا غیرایرانیان و مستشرقان غرب‌زده و ضدایرانی‌اند. افرادی چون سر هارولد بیلی (تبعة انگلیس)، ژرا دونولی (تبعة ایتالیا)، ادی برادار (تبعة امریکا)، هانس روم (تبعة آلمان)، ناویر ویلان هل (تبعة فرانسه) و پریما کوف روسی در کمیتة مشاوران بین‌المللی ایرانیکا حضور دارند و صهیونیست‌هایی چون هایده سهیم، آمنون نترز و باز فرس رابط مالی رژیم صهیونیستی با ایرانیکا، و شائول بخلش، روزنامه‌نگار صهیونیست ایرانی و عضو سابق سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، از جملة این افراد هستند.

«براساس اعتراف احسان یارشاطر، در مجموعة ایرانیکا ــ که تاکنون حدود ده جلد آن منتشر شده ــ تنها 11 درصد مقالات توسط ایرانی‌ها نوشته شده و بقیه توسط عناصر صهیونیست به رشتة تحریر درآمده است.»

ترکیب نویسندگان و اعضای تحریریة دایره‌المعارف ایرانیکا سبب شده است محافل غربی و به‌ویژه صهیونیستی نظریات خود را دربارة تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران به خوانندگان دایره‌المعارف القا کنند و با تأکید بر فرهنگ ایران‌ باستان و جریان‌های انحرافی و غیراسلامی، تاریخ و تمدن اسلامی و شخصیت‌های دینی اسلامی را کم‌رنگ جلوه دهند.

به طور نمونه «درحالی‌که در مجلات ایرانیکا مقالات مربوط به میرزاحسینقلی نور کجوری (بهاءالدوله) ــ بنیان‌گذار فرقة بهائیت ــ بیش از دوازده صفحه را به خود اختصاص داده و مطالب مربوط به سیدعلی محمد شیرازی ــ باب ــ حدود هفت صفحة کامل از ایرانیکا را اشغال کرده است، مطالب مربوط به امام محمدباقر(ع) تنها حدود سه ستون ــ کمتر از نصف صفحه ــ را به خود اختصاص داده است. نکتة جالب‌تر اینکه همین مطالب نیز توسط یک مسلمان به رشتة تحریر درنیامده است و توسط یک مستشرق غربی به نام ویفرد مدلونگ تألیف شده است».

 

نقد و ارزیابی کتاب «انقلاب مشروطیت»

الف) معرفی کتاب و نویسندگان آن:

«انقلاب مشروطیت» عنوان کتابی شامل هفت مقاله از مدخل «انقلاب مشروطیت» دانشنامه ایرانیکا است که در سال 1382 انتشارات امیرکبیر آن را به بازار کتاب عرضه کرد. مقالاتی که فصول هفتگانة این کتاب را به خود اختصاص داده‌ عبارت‌اند از: زمینه‌های فکری (عباس امانت)، حوادث و رخدادها (ونسا مارتین)، قانون اساسی (سعید امیرارجمند)، پیامدهای مشروطیت (منصوره اتحادیه)، احزاب سیاسی دوران مشروطیت (منصوره اتحادیه)، مطبوعات در عصر مشروطیت (علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی) و سیر مشروطه‌خواهی در ادبیات (سرور سرودی)، به انضمام کتاب‌شناسی نشریات و جراید عصر مشروطیت به قلم علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی.

این کتاب را در سال 1382 آقای دکتر پیمان متین به فارسی ترجمه کرده و دکتر ناصر تکمیل همایون نیز، طی مقدمه‌ای، نقدی کوتاه و گذرا بر پاره‌ای مطالب آن نوشته است.

انتشارات امیرکبیر، گزیده‌ای از مدخل «انقلاب مشروطیت» را با عنوان انقلاب مشروطیت، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا، چاپ و منتشر کرده است. پیمان متین مقاله‌ها برگزیده است. گذشته از مقاله‌ای که در معرفی دانشنامه ایرانیکا آمده، ناصر تکمیل همایون، هفت مقاله منتخب و ترجمه‌شده را، ضمن معرفی و توصیف، بعضاً با ذکر جزئیات، سنجیده و ارزیابی کرده است. مترجم در دیباچه‌ای که در مقدمة کتاب آمده توضیح نداده که مقاله‌گزینی بر مبنای چه اصول و معیارهایی بوده و آیا مقاله‌های دیگری نیز در ذیل مدخل کلی «انقلاب مشروطیت» در دانشنامه ایرانیکا آمده است یا نه. او دست کم می‌بایست عناوین همة مقاله‌های هم‌پیوند با انقلاب مشروطیت را ــ که به هر دلیل ترجمه نکرده است ــ نیز می‌آورد و به خواننده فارسی‌زبان، تصویری کلی از گسترة موضوع و مدخل «انقلاب مشروطیت» در دانشنامه معروف ایرانیکا ارائه می‌داد تا بر پایه آن، خواننده نسبت مقالات ترجمه‌شده را به حجم مطالب ارائه‌شده ذیل مدخل انقلاب مشروطیت دریابد. این امر بررسی و سنجش کلیت موضوع (مدخل مربوطه) را ناممکن می‌سازد. تردیدی نیست که درباره انقلاب مشروطیت، چه پژوهشگران ایرانی و چه محققان خارجی کتاب‌ها، مقالات و بررسی‌های متعدد و فراوانی نگاشته‌اند و حجم وسیع بررسی‌ها و وفور اطلاعات موجود ایجاب می‌کند که در وهله نخست، کتاب‌شناسی مشروطیت تدوین گردد.

بی‌شک علاوه بر کتابشناسی نشریات و جراید دوره مشروطیت (مقالة ششم) که سعیدی سیرجانی آن را تهیه کرده است، باید کتاب‌های نگاشته‌شده از مشروطیت تاکنون، طی کتاب‌شناسی توصیفی و تفصیلی تدوین شود؛ کاری که اهمیتی حیاتی و انکارناپذیر دارد.

در زمینة تدوین کتاب‌شناسی مشروطیت، کارهای انجام شده است که از جمله می‌توان به کتاب محسنیان راد (مطالعه‌ای تطبیقی بین مطبوعات دوره مشروطیت با انقلاب اسلامی) اشاره کرد که با رویکرد و هدفی متفاوت با پژوهش‌های کتاب‌شناختی انجام شده است؛ یعنی مطالعه تطبیقی که می‌تواند و باید در زمینه‌ها و ابعاد دیگر مربوط به مشروطیت انجام شود. حوزه پژوهشی مهمی که باید در مشروطه‌‌پژوهی جای شایستة خود را پیدا کند، پژوهش‌های تطبیقی بین انقلاب مشروطه با انقلاب‌های دیگر در منطقه و جهان است.

همچنین ضروری است مطالعات تطبیقی همه‌سویه و مفصلی بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی انجام شود؛ به‌ویژه اگر به مثابه سیری بی‌وقفه و واحد، به نهضت مردم‌سالاری و عدالت‌خواهی ملّت ایران نگریسته و انقلاب اسلامی تداوم این فرآیند دانسته شود.

پیشتر، درباره لزوم جدا کردن سه دید توصیفی، تحلیلی و سنجشی (تفسیری) صحبت شد. پیداست که توصیف مقدم بر تحلیل، و تبیین و نقد و سنجش در ادامة این دو، موضوعیت پیدا می‌کند؛ چنان‌که در مورد یک اثر نیز، فقط در صورت در دسترس بودن متنی تصحیح‌شده و موثّق ــ می‌توان آن را تحلیل، نقد و ارزیابی کرد.

بر پایه اسلوب علمی، برای حفظ عینیت تاریخی لازم است پیش از نگارش تاریخ تحلیلی و تفسیری مشروطه، توصیفی حتی‌المقدور جامع، متناسب و دقیق از عصر مشروطه به دست داد. این مهم تحقق نمی‌یابد، مگر با تدوین روزشمار و تقویم رویدادهای انقلاب مشروطیت. تا آنجا که به تاریخ‌نگاری توصیفی این دوره برمی‌گردد، ــ مقاله سوم به قلم ونسا مارتین، در این کتاب با هدف و منظور تاریخ‌نگاری، توصیفی جامع و تنظیم دقیق حوادث و رخدادهای مراحل مختلف نهضت را برنمی‌آورد. طبیعی است که در تدوین روزشمار حوادث عصر مشروطیت می‌توان و باید رویدادهای پیش از مشروطه را ــ که به نوعی، زمینه‌ساز انقلاب بوده‌اند ــ آورد.

اما واضح است که روزشمار حوادث پیش از مشروطیت، جای بررسی چند سویه و همه‌جانبة زمینه‌ها و ریشه‌های انقلاب را نمی‌گیرد. پرداختن به پیش‌زمینه‌ها و ریشه‌های نهضت، خود مرحله‌ای مهم در مشروطه‌پژوهی است. مقاله «زمینه‌های فکری مشروطیت»، نخستین مقاله کتاب که «امانت» نگاشته است، عنوانی بسیار مفصل، گسترده و کلی دارد که با توجه به گستردگی موضوع، می‌بایست به صورت جداگانه و طی مقالاتی ویژه و مستقل دربارة پیش‌زمینه‌ها و زمینه‌های فکری و اندیشگی انقلاب مشروطیت (زمینه‌های فکری، معرفتی، فلسفی، دینی و فقهی، سیاسی و حقوقی، ...) پژوهش می‌شد.

دو مقاله چهارم و پنجم، «پیامدهای مشروطیت» و «احزاب سیاسی دوران مشروطیت»، به قلم نظام فانی دربارة دو رکن مشروطیت (پارلمان، تحزب) سخن گفته است.

ابهامی در عنوان مقاله چهارم هست که مشخص نیست، از ترجمه است یا در متن مبدأ نیز وجود دارد. پیامدهای مشروطیت هم می‌تواند به معنی رخدادهای پس از مشروطیت باشد و هم بررسی بازتاب تأثیرات مشروطه بر جنبه‌ها و ابعاد مختلف حیات اجتماعی مردم ایران. محتوای مقاله نشان می‌دهد که نویسنده، بررسی رویدادهای پس از مشروطه را به لحاظ تقویمی در نظر داشته وگرنه پیداست که پیامدهای مشروطه، به مفهوم رویاها و آرمان‌های این انقلاب، باید فراتر از این دوران بررسی شود. عنوان مناسب برای مقاله پیش‌گفته، «مجلس یک دهه پس از مشروطیت است». نویسنده با بزرگ کردن سهم ناصرالملک در به تعطیلی کشاندن مجلس طی سال‌های 1911 تا 1914.م، به آغاز به کار مجدد مجلس در اواخر سال 1914.م و ناتوانی ناصرالملک از به تعویق انداختن بازگشایی مجلس سوم، اشاره نموده و فراز و فرودهای کار مجلس را طی یک دهه (1911 تا 1921.م) بررسی کرده است.

در مقاله پنجم، باز هم به قلم نظام فانی، یکی دیگر از ارکان مشروطیت ــ یعنی تحزب در این دوره ــ مدنظر قرار گرفته است. این مقاله به نوعی مکمل مقالة مربوط به مجلس است. می‌توان گفت نویسنده بیشتر به احزاب سیاسی این دوران در ارتباط با مجلس و سهمی که به عنوان فراکسیون داشته‌اند توجه نموده و سیاست‌های حزبی آنها را در مجلس دوم و سوم بررسی کرده است. قسمت پایانی مقاله چهارم و پنجم تقریباً مضمونی واحد دارد و بر تأثیر جنگ جهانی اول در توسعه و تعمیق نیافتن نهادهای مدنی در ایران و ناکام ماندن انقلاب مشروطه تأکید می‌ورزد. جا داشت نویسنده، در این مقاله، گذشته از فعالیت‌ها و سیاست‌های احزاب در مجلس، به جنبه‌ها و کارکردهای دیگر آنها طی دورة فعالیت مجلس دوم و سوم توجه و تأمل بیشتری مبذول می‌کرد.

همچنین می‌بایست درباره فعالیت احزاب سیاسی، در مقطع پیش از مجلس دوم و شرایط پیدایی و تکوین آنها، اطلاعات و توضیحاتی در ابتدای مقاله آورده می‌شد، تا خواننده تصویری ــ ولو اجمالی ــ از سیر شکل‌گیری احزاب سیاسی ایران داشته باشد. ذکر این نکته لازم است که بر خلاف تصوّر رایج در روزگار ما، مرزهای فکری، عقیدتی و سیاسی بین جریانات و احزاب سیاسی عصر مشروطیت چندان روشن و شفاف نبود.

در مقاله‌نویسی برای دانشنامه هدف و نوآوری و دادن اطلاعاتی تازه در مورد موضوع نیست، بلکه بیشتر ارائة چکیده و فشرده‌ای دقیق و موثّق از اطلاعات موجود است.

درباره حقوق و قانون، که مقوله مرکزی در فرهنگ مشروطه است، ضمن ارائه کتاب‌شناسی کامل مقالات کتاب‌های مربوط به قانون و قانون‌گرایی در دوران مشروطیت ‌باید به زبانی غیرفنّی و همه‌فهم، اطلاعات ضروری آورده شود. نکته مهم تأثیر انقلاب و قیام‌های اجتماعی در بالا رفتن سطح توقعات و خواسته‌های مردم، در زمینه حقوق شهروندی و بازتاب آن در فرهنگ مردم و افول یا تثبیت آن در دوره‌های پس از انقلاب است. اگرچه «قانون اساسی» موضوع بنیادین در فرهنگ حقوقی و قانون‌مداری است، می‌توان و باید به جنبه‌های دیگر قانون‌مداری در دوران مشروطیت، به مثابه یکی از مقوله‌های محوری انقلاب، توجه کرد.

در هر بررسی جدی و جامع در مورد عصر مشروطیت، باید بحث و جستار «تأثیر مشروطیت در هنر و ادبیات» جایگاهی مناسب و درخور خود را بیابد؛ ازاین‌رو، بازتاب مشروطه در هنرهای این دوره: موسیقی، نقاشی، عکاسی و به‌ویژه هنرهای نمایشی و شعر و ادبیات حوزه وسیعی است که مطالعه‌ای پرحوصله را می‌طلبد.

تردید نیست که انقلاب مشروطیت، از هر لحاظ، سرفصلی نو در تاریخ ادبیات ایران است؛ چنان‌که در بسیاری زمینه‌های مربوط به ترجمه و واژه‌سازی، داستان و به‌ویژه رمان تاریخی، نمایشنامه‌نویسی، خبرنویسی، مقاله‌نویسی، طنز و ... آغازی تازه است.

چنان‌که گفته شد، دگردیسی و تحول در زبان و نثر، توجه و درنگ ویژه‌تری را می‌طلبد که نه فقط تحول در برخی قالب‌های ادبی، بلکه پیدایی قالب‌های نو را در عرصه «نثر» در پی داشت.

در بحث «شعر و نظم»، که به گفته نویسندة مقالة سیر مشروطه‌خواهی در ادبیات، «چنان رسانه‌ای انقلاب عمل کرد»، پژوهش گسترده‌تری لازم است؛ دربارة اینکه «ساختار ادبیات تغییر کرد» باید جنبه‌ها و جلوه‌های این دگردیسی به‌طور مشخص‌تری تعیین شود.

در زمینة «نثر» و فرآورده‌های آن، مانند خبرنویسی، رمان‌نویسی، مقاله‌نویسی، دستورنویسی و... ، پژوهش‌های موردی و مستقل باید انجام شود.

نگارنده مقاله «مشروطه‌خواهی در ادبیات»، سه مرحله را در سیر ادبیات این دوره در نظر می‌گیرد: 1ــ پیش از مشروطیت؛ 2ــ مشروطیت تا پایان مجلس دوم؛ 3ــ پس از مشروطیت تا آغاز دورة پهلوی.

پدیده‌های ادبی، همچون هر حوزه متفاوت زندگی اجتماعی، دارای قانون‌مندی، مرحله‌بندی، و سیر تکوین و تکامل خاص خویش است. نمی‌توان منطق پدیده‌های سیاسی را به پدیده‌های ادبی تحمیل کرد. پدیده‌های ادبی بطئی و دیرپوی هستند. همچنان که آب، برخلاف فلزات، دیر گرم می‌شود و دیر حرارت خود را از دست می‌دهد، پدیده‌های ادبی نیز برخلاف پدیده‌های سیاسی، کند هستند و به سادگی دچار دگردیسی و دگرگونی نمی‌شوند و تابع صرف پدیده‌های روساختی نیستند؛ همچنان که زبان نیز چنین است.

نکته محوری که در بررسی زبان (به ویژه نثر) و ادبیات به چشم می‌خورد، فرو ریختن دیوار زبان محاوره و زبان رسمی و همچنین ادب عامیانه و ادب رسمی است که این امر سبب شکوفایی و غنای زبان و ادبیات رسمی شد و خون تازه‌ای در کالبد بی‌طراوت زبان و ادبیات فارسی تزریق کرد؛ تحولی که در دوره مشروطیت آغاز شد.

 

ب) نقد محتوایی کتاب:

در ذیل بعضی از انتقادات وارد بر این کتاب شرح داده شده است:

1ــ کتاب با مجموعه‌ای از تمجیدهای بسیار هدف‌دار درصدد است این اثر را بهترین اثر تاریخی، ملّی و اسلامی معرفی کند. اصرار یادداشت‌نویسان و نویسندگان بر آن است که این کتاب به مانیفست فکری و پژوهشی دوره معاصر و مطالعات اسلامی و ایرانی تبدیل گردد و به صورت منبعی برتر، اصیل و کاملاً علمی به آن توجه شود. این در حالی است که احسان یارشاطر از چهره‌های شناخته‌شده و مشهور به بهائیت است.

2ــ نکته آشکار دیگر آن است که این کتاب کاملاً با هدف تبلیغ مذهبی و فکری بابیه و سکولاریسم و مبارزه و منازعه با تشیع و اسلام‌گرایی نگاشته شده و این مسئله از ابتدا تا انتهای آن کاملاً مشهود است؛ به‌گونه‌ای‌که نویسندگان از ابراز خصومت و مخالفت خود با چهره‌های مسلمان و روحانیت نه تنها ابا نکرده، بلکه به طرز کاملاً محسوس و روشمندی از چهره‌های غیرمسلمان و سکولار حمایت آشکار نموده‌اند.

3ــ نکته مهم آن است که این مجموعه با حمایت مالی اولیه رژیم پهلوی و در زمانی که آقای یارشاطر رئیس مؤسسه امریکایی بنگاه نشر و ترجمه کتاب بود آغاز به کار کرد و پس از انقلاب اسلامی تحت حمایت مالی مؤسسة «موقوفات ملّی ادبیات و علوم انسانی» دولت امریکا قرار گرفت که نویسندگان خود بدان اذعان کرده‌اند.

4ــ مترجمان اثر، کتاب را برای بررسی و نقد به آقای دکتر ناصر تکمیل همایون ارجاع نمودند. هرچند ایشان نیز در مقدمه خود به اشکالات متعددی اشاره کرده‌اند که اتفاقاً اشکالات درست و واردی است، به باور ایشان نویسندگان این مجموعه بدون غرض! بسیاری از چهره‌ها را به بابیه و بهائیت نسبت داده‌اند که «در فقدان غرض» آنان جای بسی تأمل است.

5ــ در صفحة 30 کتاب، نویسنده بر هماهنگی کامل روحانیت شیعه با دولت استبدادی قاجار تأکید کرده و شکل‌گیری فرقه بابیه را باعنوان تحرکات ابداعی باب، جنبشی ضد استبدادی تلقی نموده و از صدراعظم، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، به خاطر سرکوب بابیه و مجازات سیدعلی‌محمد باب انتقاد کرده است؛ زیرا با سرکوب بابیه سبب شد حاکمیت قاجار و استمرار و همزیستی مسالمت‌آمیز روحانیان و حکومت قاجار تداوم یابد. نویسنده که در این صفحه از واژه مرکب و نامفهوم، «تدیّن حاکمه» استفاده کرده به هیچ روی توضیح نداده است که مفهوم «تدیّن حاکمه» یعنی چه؟ اما فعالیت‌های فرقه بابیه و سید علی‌محمد باب را، «که به دروغ مدعی امامت و رسالت» بود، راه «برون‌رفت» از سیطرة پادشاهان قاجار و روحانیت معرفی کرده و اقدام شجاعانه و درست میرزا تقی‌خان امیرکبیر را برای مبارزه با بابیه اشتباه و سهوی دانسته است.

6ــ نویسنده در صفحة 32 کتاب بر مبنا بودن اندیشه‌های میرزا ملکم‌خان اصرار بسیاری دارد و آخوندزاده، که تفکر ضد دینی دارد، آقاخان کرمانی، که گذشتة اسلامی ایران را سبب انحطاط کشور دانسته و نویسنده وی را متجدد اسلامی معرفی کرده، و سید جمال‌الدین اسدآبادی را، که او را افغانی نامیده، همراه سید محمد طباطبایی و میرزای نائینی در کنار هم قرار داده و جالب‌تر آن است که اعتقاد دارد میرزا ملکم‌خان تحت‌تأثیر آثار میرزا محمدحسین نائینی قرار گرفته بود. نویسنده، در توضیح دیدگاه‌های آخوندزاده، باورهای وی را، که به طور آشکار ضداسلام و روحانیت بود، در قالب آموزش سکولاریسم و بازسازی اخلاقی و عناد با موهوم‌پرستی معرفی کرده و جامعه روسیه تحت حاکمیت تزارهای مستبد را «جامعه مدنی» به شمار آورده است که قطعاً کسی چنین اعتقادی ندارد که جامعه روسیه تحت حاکمیت تزارها «جامعه مدنی» بوده باشد و البته محتمل است این ادعا به خاطر خدمات تزار به جامعه بهائیان در مناطق تحت نفوذ قدرت خود و دادن آزادی عمل به آنها ترویج شده است.

7ــ نویسنده، با وجود تأکید بر نظر میرزا آقاخان کرمانی مبنی بر باورهای سکولار و تأثیرپذیری وی از فرقه بابیه، انتقادش از گذشته اسلامی ایران، به مثابة عامل اصلی انحطاط، و باورهای مشابه وی دربارة نفی اسلامیت در ایران با آخوندزاده، از وی با عنوان اسلامی «شهید» یاد کرده و افکارش در نفی گذشته اسلامی را منبعی برای بیداری ملّی معرفی نموده است.

8ــ نویسنده، در تلاش برای اثبات سهم بیشتر برای بهائیت در تاریخ مشروطیت، کتاب میرزا عباس نوری عبدالبها، به نام «الرساله المدینه» را یکی از منابع الهام‌بخش مشروطه‌خواهی معرفی نموده است، حال آنکه اکثر منابع معتبر بر هماهنگی کامل میان اصحاب دولت استبدادی و بهائیان تأکید کرده‌اند؛ و این کتاب تألیف یکی از رهبران بهائیت است. نکتة جالب این است که نویسنده برای اثبات این ادعا هیچ مأخذی را حتی از بهائیان نیز ارائه نکرده است.

9ــ نویسنده، در صفحه 37 کتاب، ضمن تأکید بسیار بر نفوذ جدی اندیشه‌های بابی ازلی، بخش عمده اندیشه‌های واردشده به ایران توسط شش خطیب مطرح در جنبش مشروطه را از بابی‌ها دانسته و با ادعای تقیه از میرزا نصرالله بهشتی معروف به ملک‌المتکلمین، سیدجمال واعظ اصفهانی، میرزا یحیی دولت‌آبادی، محمدمهدی شریف کاشانی، که نویسندگان به اشتباه شریف‌خانی نوشته‌اند، و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل (یعنی پنج نفر از آن شش خطیب) با تمجید و ستایش نام برده و ظاهراً نفر ششم هم از دید نویسنده و هم از دید سرویراستار و هم از نگاه مترجم دور مانده است. نویسنده از نفر ششم در این مدعا نامی نبرده است. اگرچه در صفحه بعد از شیخ‌هادی نجم‌آبادی و رساله «تحریرالعقلاء» به صورتی دیگر یاد کرده است، قطعاً مفهوم عبارات هیچ اشاره‌ای به موضوع شش خطیب بزرگ انقلابی ندارد. نکته جالب‌تر در این مقاله و این صفحات، تلاش بسیار زیاد نویسنده و ویراستار بر بابی و بهایی نشان دادن همه تلاش‌های انجام‌شده در این دوره است. نویسنده در صفحة 37، وقتی که از اختلافات داخلی در کشور ایران سخن به میان آورده، فقط به شکل‌گیری اختلافات میان بهائیان و بابیه ازلی اشاره کرده و با طرح موضوع «تقیه» بسیاری از مسلمانان معتقد را بابی ازلی، و کلیّت جنبش مشروطه را «پروژه‌ای بابی» به شمار آورده است که دیگران به نوعی دنباله‌رو آن بود‌ه‌اند. اگر این کتاب هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد، همین تلاش نویسنده برای اثبات تأثیرگذاری بیش از حد واقعی بابیان ویژگی این اثر است.

10ــ در صفحه 39 نویسنده، ضمن تأکید مجدد بر فقدان تعارض بین حکومت قاجار و روحانیت شیعی و اصرار بر هماهنگی علما و حکومت، عامدانه بدون توجه به سوابق تاریخی اقدامات علما در قضیه اشغال ایران به دست روس‌ها و شرکت در نبرد، اعلام جهاد و معارضه با آنها، واقعه گریبایدوف، اختلافات ناصرالدین‌شاه و علما در جنبش تنباکو و مقاومت‌های گسترده در برابر واگذاری امتیازات مهم به بیگانگان، با نادیده گرفتن هدف‌دار حضور گسترده علما و روحانیت، با اینکه اولین شهید جنبش مشروطه نیز از طلاب بوده، نوشته است: «فداکاری طباطبایی با تمام صلابتش، تنها تا اندک زمانی مورد حمایت سایر علما واقع گردید. اغلب مجتهدین بلندمرتبه تمایل به تصدیق اصلاحات سیاسی را تنها در گرو کسب سیطره بیشتر بر زندگی مردم ابراز کرده، آنچه ایشان را برای حضور در صحنه انقلاب تطمیع می‌کرد صرفاً ترس از کاهش نفوذشان بر وعاظ تندرو و روشنفکران سکولار بود. انتقاد تند از مجتهدین به دلیل تاریک‌اندیشی، فساد و ارتشا و همکاری آتی آنها با سلطنت‌طلبان، آنها را از ابتدا در موضع دوگانه و تدافعی قرار داد».

جالب آن است که نویسنده برای اثبات این ادعای خویش هیچ مأخذ معتبر یا غیرمعتبری ارائه نکرده و کاملاً آشکار است که وی با توجه به بن‌مایه‌های اعتقادی ضد اسلامی خود کوشیده تا آنجا که ممکن است در قالب متنی دایره‌المعارفی هر آنچه به ذهنش می‌رسد نثار علمای عصر مشروطه و به تبع آن اسلام نماید؛ خاصه آنکه علمای عصر مشروطه با فرقه‌ای که وی و صاحبان دایره‌المعارف به آن اعتقاد دارند مبارزه سختی کرده‌اند. اما همین نویسنده، پس از فحاشی‌های مختلف، در صفحه 41، وقتی که به تعبیر خودش، به «روشنفکران سکولار غرب‌گرا» می‌رسد، ناگهان چنان عنان قلم در مسیر تمجید می‌چرخاند که خواندنی است. «روشنفکران سکولار غرب‌گرا سومین گروه اصلی بودند که نقشی تأثیرگذار بر انقلاب مشروطیت داشتند. آنها شامل پسران مقامات عالی‌رتبه، رجال تحصیل‌کرده فرنگ، دیپلمات‌های ایرانی خارج از کشور و فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های نظامی تهران، تبریز و اصفهان و نیز دو مؤسسة ایرانی تحصیلات عالیه، یعنی دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی در تهران بودند... . آنها در معرفی الگوی مشروطه و مبادله آن بسیار نقش‌آفرین بودند. چهارچوب مشروطیت، ساختار مجلس و رفتار حکومت مشروطه همگی متأثر از اعتدال رفتار، علایق و اغلب نیز میزان صداقت ایشان بود.»

نیاز به هیچ توضیحی برای اهل فن ندارد که تعداد بسیاری از افراد فوق، فراماسونرها و عوامل هماهنگ با منافع بیگانگان بودند و بحث در اثبات آن، سخن گفتن از واضحات تاریخ معاصر است و ما را به بیراهه خواهد برد، اما برای اثبات غیرعلمی بودن این ادعا نیز باید متذکر شد که نویسنده اینجا نیز برای اثبات فحاشی‌ها و تمجیدات خود نتوانسته است حتی یک مأخذ هرچند ضعیف و یک‌جانبه‌گرا برای خویش بیابد.

11ــ در صفحه 44 نویسنده چنین آورده است: «در مرحلة دوم انقلاب، شریعت‌خواهی کم‌کم فروکش کرد و قانون به صورت حقوق ملّت و قانون اساسی تعریف شد». نویسنده، که در صفحات قبل علت حضور علما را امتیازطلبی و تلاش برای افزایش نفوذ و اعتبار خود در نظم جدید معرفی کرده بود و به فسادهای مفروض ذهن خویش بسیار تأکید می‌کرد و ریشه جنبش را در باورهای سکولار و ضددینی معرفی کرده بود، ناگهان اعتراف می‌کند که «در دور دوم، شریعت‌خواهی کم‌کم فروکش کرد.» و این بدین معناست که در دوره اول مشروطه، شریعت‌خواهی اساس و محور نهضت بوده است و رهبری جنبش را علما به دست داشته‌اند؛ البته در دور دوم، با قدرت یافتن سکولارها، شریعت‌خواهی فروکش نکرد، بلکه همان‌طورکه نویسندگان دیگر نیز آورده‌اند، با اعدام شیخ فضل‌الله نوری، ترور سید عبدالله بهبهانی، تبعید ملامحمد آملی و مرگ مشکوک آخوند خراسانی، که در مسیر بازگشت به ایران بود، و قتل، تبعید و زندانی کردن تعداد بسیاری از علما و روحانیان دیگر در شهرستان‌ها، درواقع این حرکت با خون‌ریزی سرکوب شد که آن‌گونه‌که همین نویسندگان آورده‌اند این امر توسط اعضای فراماسون ضدمذهب حزب دموکرات و عوامل بابی حاضر در اردوی مشروطه‌خواهان اتفاق افتاد.

12ــ در صفحه 49، نویسنده با تلاش برای رقابتی نمایاندن مخالفت‌های شیخ فضل‌الله نوری ــ با مشروطه‌طلبان سکولار ــ با سید عبدالله بهبهانی، که به هیچ روی دلایل و نشانه‌های این رقابت و حسادت را مستنداً توضیح نمی‌دهد، نوشته است: «برای نوری و حامیانش، مشروطه مشروعه به معنای نظامی مشروطه بود که در آن مجتهدین تنها مرجع قانون‌گذار هستند که شریعت را، به منظور وسعت بخشیدن به شعاع عمل آن و جایگزین کردن ’عرف‘ در حوزه قوانینی عمومی، می‌توانند تدوین کنند، یک ”مجلس شورای اسلامی“ شاید شامل نمایندگان سایر طبقات اجتماعی باشد، اما وظیفه تحکم بر آن بر عهده فقهاست و این طرز قاعده مورد توجه علما و نیز سلطنت‌طلبان بود؛ چرا که حقوق و امتیازات هیچ‌یک را نقض نمی‌کرد».

نویسنده درصدد است دیدگاه‌های شیخ‌ فضل‌الله نوری را با نهادهای حاکمیت جمهوری اسلامی همانند سازد تا بتواند براساس یک عبارت، دو مفهوم را هم‌زمان به ذهن خوانندگان متبادر نماید. عبارت نقل‌شده از سید احمد کسروی است که خود ید طولایی در مبارزه علیه اسلام و شریعت و شریعت‌خواهی دارد. متن نامبرده را نویسنده و سرویراستاری مشهور به انتساب به فرقه ضاله بهائیت بازپروری کرده‌اند که جز این، از ایشان توقعی نمی‌توان داشت. این اثر زیر نظر چهره مشهور بهائیان در حوزه تاریخ نگاشته شده است. اما با وجود این، نویسنده الزاماً و از موضع تخاصم مجبور شد به هوشمندی شیخ فضل‌الله دربارة آینده سیطره و استیلای بابی‌ها، ملحدان و سکولارها بر مجلس و کشور اقرار نماید؛ استیلایی که حاکمیتِ دیکتاتوری ضدمشروطه رضاخانی را بدون هیچ‌گونه توجه به حداقل آزادی‌های مطرح‌‌شده در قانون اساسی مشروطه‌طلبان سکولار به دنبال آورد، و همان مشروطه‌خواهان، نظریه‌‌پردازان و مدیران ارشد استبداد رضاخانی در ایران شدند. بازکاوی دقیق کتاب به خوبی نشان می‌دهد که نویسندگان بدون هیچ دقت علمی کتاب را به نگارش درآورده‌اند؛ آن‌گونه که به نظر نمی‌رسد که حتی سرویراستار آقای یارشاطر حتی یکبار هم این کتاب بغض‌آلود را به دقت خوانده باشد؛ زیرا نام آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی، فقیه و مجتهد صاحب‌نام شیعی و صاحب کتاب عظیم فقهی «عروه‌الوثقی»، اظهر من الشمس است، ولی نویسنده، ویراستار و مترجم، هیچ‌کدام این مسئله ساده و ابتدایی را نمی‌دانستند. هرچند آقای دکتر تکمیل همایون در مقدمه خویش تذکر داده است، تذکر ایشان چیزی از فقدان اعتبار علمی و دقت نویسندگان و سرویراستاری کتاب کم نمی‌کند.

از نکات جالب توجه دیگر پاسخ نقد توسط آقای پیمان متین، در مورد آقای سرودی است که «استاد اسبق دانشگاه تل‌آویو» بوده ‌است که همین اشارة ایشان دربارة این اثر کافی است که «العاقل یکفیه الاشاره»؛ زیرا پشتوانه مالی این اثر پول پهلوی‌ها و دولت امریکاست و بانیان فکری آن چهره‌های مشهور فرقة ضاله بهائیت و استادان دانشگاه‌های اسرائیل با آمیزه‌ای از چند استاد دگراندیش ایرانی هستند و چاپ آن با امکانات و اعتبار یکی از سازمان‌های بزرگ مذهبی و اسلامی دولت جمهوری اسلامی ایران، و با نگرش غالب و توجه ویژه به بهائیت و روشنفکری سکولار انجام شده است.

13ــ نویسنده مقاله قانون اساسی، آقای سعید امیرارجمند، در صفحه 105 کتاب درباره تلاش‌های شهید شیخ‌ فضل‌الله نوری آورده است: «اما در عوض، امتیازات ویژه دیگری به او و طرفدارانش اعطا شد. برای مثال در دیباچه قانون اساسی، هدف از تشکیل سیستم پارلمانی چنین بیان شده است: به منظور ارتقای پیشرفت و سعادت پادشاه و میهن و بقای اساس حکومت و کمک در برقراری قوانین اسلامی پیامبر عظیم‌الشأن اسلام، ماده 1 متمم، صراحتاً مذهب رسمی کشور را شیعه اعلام می‌کند».

همچنین باید توجه کرد نویسندگان محترم این دانشنامه نسبت به مشهورترین حوادث و قضایای تاریخی ایران نیز آگاهی ندارند و در کمال فقدان التفات علمی کتاب را به چاپ رسانده و ناشران داخلی آنها نیز متوجه خبط‌های جدی تاریخی آنها نشده‌اند. کتاب حاوی اشتباهات تاریخی بسیاری است که آوردن آن سبب طولانی شدن متن خواهد شد. در کل این کتاب اثری است ضعیف و با گرایش خاص و در جهت ضعف دین‌گرایان مشروطه و تقویت بهائیت.

شاید بسیاری این سخن را مطرح نمایند که مورخ باید بی‌طرف باشد و حتماً نویسندگان و سرویراستاران باید به این اصل توجه کنند. این سخن، درست است، اما واقعیت چنین نیست. بسیار کم می‌توان مورخی را یافت که حداقل ظرفیت را داشته باشد و قطعاً مورخ بی‌طرف همانند سیمرغ نایافتنی است و چنانچه خواننده‌ای منصف این اثر را مطالعه نماید، به خوبی حاکمیت اندیشه تاریخ‌نگاری برای بهائیان و سیطره اندیشه بهائیت را بر این شکل تاریخ‌نگاری مشاهده می‌کند. حال چه شده است که در مؤسسه امیرکبیر، طرفداران یارشاطر توانستند با لطایف‌الحیل این اثر را چاپ کنند، جای تعجب دارد! شاید بسیاری گمان برند که این اثر را محققان مسلمان داخلی مطالعه کرده، و آنان متوجه چنین مباحثی در این اثر نشده‌اند، ولی ما باور و اطلاع داریم که عوامل آقای یارشاطر کتاب را بدون هرگونه توجه مورخان مسلمان چاپ کرده‌اند. به نظر می‌رسد در این بین فقط آقای پیمان متین و آقای تکمیل همایون، محرم انتشارات امیرکبیر بوده‌اند. هرچند آقای تکمیل همایون به ایرادات درستی اشاره کرده، واقعیت آن است که به روح حاکم بر کتاب به هیچ روی توجه نشده است.

 

تبلیغات