آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

تاثیر بنیادین و حساس نظام تولید علم در پایداری و پویایی گفتمان انقلاب اسلامی به قدری است که می توان گفت همه چیز به آن بستگی دارد و در گرو کارآمدی و استحکام آن است.انقلاب شکوهمندی، که مبانی هستی شناسانی، معرفت شناسانی و ارزشی آن از ریشه و بنیاد با سلطه نظام سرمایه داری غرب در تضاد و چالش است، چگونه می تواند نظام تولید علم خویش را از آنها اقتباس کند و با نظام تولید علم سکولاریستی نظام و گفتمان مقدس دینی را مستحکم سازد. پرواضح است که برای استحکام و اعتلای همیشگی و همه جانبه گفتمان انقلاب اسلامی به مطالعه و آسیب شناسی دقیق نظام تولید علم کشورمان در عرصه های گوناگون آموزشی، پژوهشی و فرهنگ عمومی نیاز داریم. مقاله ذیل این موضوع پراهمیت را بررسی کرده که تقدیم حضورتان شده است.

متن

تأثیر بنیادین و حساس نظام تولید علم در پایداری و پویایی گفتمان انقلاب اسلامی به قدری است که می‌توان گفت همه چیز به آن بستگی دارد و در گرو کارآمدی و استحکام آن است.

انقلاب شکوهمندی، که مبانی هستی‌شناسانی، معرفت‌شناسانی و ارزشی آن از ریشه و بنیاد با سلطه نظام سرمایه‌داری غرب در تضاد و چالش است، چگونه می‌تواند نظام تولید علم خویش را از آنها اقتباس کند و با نظام تولید علم سکولاریستی نظام و گفتمان مقدس دینی را مستحکم سازد. پرواضح است که برای استحکام و اعتلای همیشگی و همه‌جانبه گفتمان انقلاب اسلامی به مطالعه و آسیب‌شناسی دقیق نظام تولید علم کشورمان در عرصه‌های گوناگون آموزشی، پژوهشی و فرهنگ عمومی نیاز داریم. مقاله ذیل این موضوع پراهمیت را بررسی کرده که تقدیم حضورتان شده است.

 

دانیل پاتیس، رئیس انستیتوی پژوهش‌های سیاست خارجی امریکا، در سمیناری که در پاییز سال 1368 در شهر استانبول ترکیه برگزار شد، بیداری سران امپریالیسم در برابر انقلاب اسلامی ایران را این‌گونه بیان کرد: «ما تا ده سال حساسیت خاصی نسبت به اسلام نداشتیم، اما امروز این‌طور نیست و همه ما ‌باید نسبت به این پدیده جدید در ایران و بعضی از کشورهای دیگر با حساسیت بیشتری برخورد کنیم. امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبرداری می‌کنند. امروز ایران برای مسلمانان یک آزمایشگاه است، اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر هم بیشتر خواهد شد».[1] بیان حاضر گویای دو مطلب مهم است: اول اینکه تحلیل پاتیس بر خلاف دیدگاه بسیاری از اندیشمندان غربی مبین واقعیت است؛ زیرا در دهه سوم انقلاب شاهدیم که جوامع اسلامی به‌طور گسترده از الگوی انقلاب و جمهوری اسلامی ایران اقتباس می‌کنند. امروز الگوبرداری از انقلاب ایران، چه در مشی مبارزاتی و چه اقتباس ماهیتی و حتی سازوکار حکومتی، با اقبال گسترده‌ای در جهان اسلام و حتی کشورهای غیر اسلامی مواجه شده است و مسلمانان و ملّت‌های تحقیرشده به ناکارآمدی ایدئولوژی‌های مارکسیستی و ناسیونالیستی واقف شده‌اند؛ دوم اینکه بیان فوق مبیّن نگرانی امپریالیسم از ظهور گفتمانی نوین است که اسلام دال برتر آن محسوب می‌شود. امپریالیسم نه تنها به دنبال کسب نتیجه‌ای مطلوب از اقدامات و عملکرد خود در قبال این آزمایشگاه است، بلکه نابودی آن را در سر می‌پروراند؛ ازاین‌رو توجه جدی متولّیان امر و اهتمام ایشان نسبت به قوت و صلابت گفتمان انقلاب اسلامی به میان طلبیده می‌شود. به تعبیری آنچه امروز در قالب جنگ‌هایی نابرابر محقق می‌شود جنگ و نزاع دو گفتمان بر سر کل جامعه جهانی است که نظریه برخورد تمدن‌ها روی دیگر این سکه است. مسلم آن است که میان دو گفتمان تعارض وجود دارد: یکی گفتمانی که نقطه قوام و تشکیل آن رنسانس و به‌اصطلاح حاصل غلبه ایدئولوژی‌های منبعث از مدرنیته است؛ یعنی لیبرال‌دموکراسی؛ و دیگری گفتمان اسلام. امروز دنیا میدان چالش میان این دو گفتمان است و طبعاً هر کدام از این دو که پیروز میدان باشند، امکانات رقیب را به نفع خود مصادره می‌کند. طبیعتاً نگرش سطحی به این مسئله ناکامی و استیصال به بار می‌آورد؛ زیرا ادعای ارائه راهکار جدید به بشریت در مقابل دنیای سکولار فعلی پیش از هر چیز مستلزم تحکم بنیادین مبانی نظری گفتمان انقلاب است و این مهم حاصل نمی‌شود مگر از گذرگاه مراقبت جدی و آسیب‌شناسی اجزای تشکیل‌دهنده گفتمان انقلاب. قدر مسلم این است که انقلاب اسلامی، برای تحقق آرمان‌های خود و دستیابی به اجماع جهانی و تشکیل تمدن عظیم اسلامی، به سازوکارهای هماهنگ و متناسب با مبانی اعتقادی خود به منظور ایجاد ساختار تمدنی نیاز دارد و نظام تولید علم، اعم از نظام‌های آموزشی و پژوهشی، جزء اصلی این گفتمان خواهد بود. عملکرد صحیح، متعهدانه، همسو و دلسوزانه در نظام تولید علم سبب کارایی، بازتولید و تضمین گفتمان انقلاب می‌گردد؛ ازاین‌رو مقاله حاضر با عنایت به این فرمایش مقام معظم رهبری که «حرکت عظیم انقلاب اسلامی منادی نظام‌سازی، دولت‌سازی و تمدن‌سازی با مبانی، اصول و ارزش‌های جدید است که نه با غرب همخوانی دارد و نه با شرق»[2] شایسته است که مقلّد نباشیم و بتوانیم در حوزه‌های مختلف و ابعاد گوناگونی که برای اداره هر جامعه و کشوری به نحو علمی لازم است نوآوری و نواندیشی کنیم.

 

چهارچوب نظری

آسیب از جمله مفاهیمی است که از علم پزشکی وارد حوزه جامعه‌شناسی و مطالعات سیاسی شده است و ازهمین‌رو در آغاز همان معنایی از آن مراد می‌شد که از آسیب در علم پزشکی مراد بوده است؛ یعنی جامعه و اجزای آن را موجودی زنده پنداشتند و آسیب اجتماعی یا سیاسی، نقصان حادث‌شده و عارضه پدیدآمده در کل پیکر جامعه فهمیده می‌شد.[3] در واقع آسیب‌شناسی در زمینه مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، عوامل زمینه‌ساز، پدیدآورنده یا ثبات‌بخش امنیتی، بین‌المللی، داخلی و... و آسیب‌های موجود در آن زمینه را به طور دقیق بررسی و مطالعه می‌کند. شاید بهترین تعریف مرتبط با بحث حاضر از مفهوم آسیب‌شناسی این تعریف باشد: «یعنی شناسایی آن دسته از عوامل مهم و مؤثری که به‌وجود آمدن و تداوم حیات آنها می‌تواند فرآیند تحقق اهداف هر نظامی (سیستمی) را متوقف و یا به صورت محسوسی کند نماید».[4]

آسیب‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم نمود: 1ــ آسیب‌هایی که از بدو تولد هر نظامی، اعم از پیکره، جامعه، گفتمان، پارادایم، ایدئولوژی یا هر نظام متشکل دیگر، همراه آن بوده است؛ 2ــ آسیب‌هایی که از زمان پیدایش و ظهور نظام تا زمان مورد بررسی حادث شده است؛ 3ــ آسیب‌هایی که محتمل است در آینده عارض شود؛ بنابراین پژوهش حاضر آسیب‌شناسی موارد سه‌گانه فوق را دربرمی‌گیرد. اجمالاً این پژوهش به دنبال شناسایی آسیب‌های موجود، ممکن و محتملی است که بر پیکره نظام تولید علم، اعم از نظام پژوهشی و نظام آموزشی، با توجه به چهارچوب‌های هستی‌شناسانه، معرف‌شناسی و ارزشی گفتمان انقلاب اسلامی سال 1357، وارد یا ممکن است وارد شود. نظام تولید علم مشتمل بر کلیه نیروها، عوامل، تأسیسات، تصمیمات و تدابیری است که با تولید علم، اعم از ساختارهای پژوهشی و آموزشی، ارتباط دارد. در این مبحث منظور ما از علم، «معرفت» یا معادل انگلیسی آن Knowledge است که عمدتاً به معنای گسترش و تعمیق علم و نظریه‌پردازی در حوزه علوم انسانی است؛ البته علم در معنای اصطلاحی دارای تعاریف مختلفی است که ذکر آن در این مقاله مفید به نظر نمی‌رسد. نکته مهم این است که مراد از علم در این مقاله معنای پوزیتیویستی آن Science نیست و بر این اساس، «کشف واقع در برابر جهل بسیط و مرکب علم خواهد بود»[5]  که در مسیر کشف واقع مراتب و انواع مختلفی از نوآوری علمی اتفاق خواهد افتاد.

در تعریف و چیستی گفتمان انقلاب اسلامی بدواً ‌باید معنا و مفهوم گفتمان معین شود. واژه گفتمان معانی مختلف و متعددی دارد. عده‌ای از محققان و مترجمان گفتمان را به معنای بررسی سیستماتیک یک موضوع مشخص (discourse) به کار برده‌اند و عده‌ای دیگر آن را به معنای کلام، رأی و عقیده دانسته‌اند. فرهنگ علوم سیاسی سازمان اطلاعات و مدارک علمی کشور، در بیانی کلی و مورد اجماع اکثر نظریه‌پردازان، گفتمان را به تمامی آنچه گفته می‌شود و نوشته می‌شود اطلاق کرده؛ اعم از مقولات، موضوعات، مطالب گفتاری و نوشتاری و هر آنچه موضوع گفت‌وگو، تبادل آرا و مذاکره است.

گفتمان از نظر فوکو عبارت است از تفاوت میان آنچه می‌توان در دوره‌ای معین (مطابق قوائد دستوری و منطقی) به صورت درست گفت و آنچه در واقع گفته می‌شود. از ویژگی‌های تفکر فوکو، یکی آن است که گفتمان‌ها را براساس کاربردشان می‌سنجد و دیگر آنکه آنها را در پیوندشان با قدرت تعریف می‌کند. وی گفتمان‌ها را، نه به خاطر معانی متصوّر در آنها، بلکه به منظور درک شرایطی مطالعه می‌کند که گفتمان‌ها بر حسبشان پدید می‌آیند و دگرگونی‌هایی که گفتمان‌ها سبب آنهاست.[6]

شاید بتوان گفت مفهوم گفتمان در مقایسه با مفهوم ایدئولوژی بیشتر درک می‌شود. ایدئولوژی در نظریه مارکسیستی به قلمرو ایده‌ها و بازنمایی‌های ذهنی در مقایسه با جهان مادی و فعالیت‌های عملی اشاره می‌کند. لاکلائو و موفه در مورد گفتمان قائل به تمایز میان قلمرو ایده‌ها و جهان مادی (موضوعات واقعی) و تمایز میان بازنمایی‌های ذهنی و فعالیت‌های عملی نیستند.[7]

در واقع از مفهوم‌سازی آنها در مورد گفتمان «ویژگی رابطه هویت» تأیید می‌شود. به عبارتی هویت‌های اجتماعی و سیاسی محصول گفتمان‌ها فرض می‌شوند و بدین وسیله در تقاطع بین مرزهای اندیشه و واقعیت، و ایدئالیسم و رئالیسم معبری گشوده می‌شود. در تبیین نظریه آنها از گفتمان، مفصل‌بندی و غیریت‌سازی مطرح می‌شود. مفصل‌بندی به عمل گردآوری اجزای مختلف گفتمان و ترکیب آنها در هویتی جدید اشاره می‌کند و غیریت‌سازی این است که گفتمان‌ها هویت خویش را از طریق ایجاد مرزهای سیاسی و ضدیت‌ها میان «دوستان» و «دشمنان» یا «ما» و «دیگران» به‌دست می‌آورند.[8] البته قبل از شرح مختصات گفتمان انقلاب اسلامی بهتر است گفتمان در مقوله تولید علم نیز معین شود. به باور فوکو در هر دوره‌ای از ادوار تاریخ علم، اپیستمه یا گفتمانی معرفتی حاکم است که به مثابه قدرت حدود و ثغور اندیشیدن مفاهیم و نظریه‌ها را مشخص می‌سازد و دانش‌ها برآمده از آن‌اند. به این ترتیب فوکو به سهم اراده قدرت نهادینه‌شده در ساختارهای دانایی (اپیستمه‌ها) و در تولید علم و دانش باور داشت. این اراده قدرت نهادینه‌شده در گفتمان‌ها به کردارها و فعالیت‌های افراد جامعه جهت می‌دهد و نظام‌های معانی خاص و اشکال ویژه‌ای از کردارها و هویت‌ها را ممکن می‌سازد. گفتمان‌ها خود با مواجهه نیروها، عملکرد قدرت و استیلا تولید می‌شوند و تغییر می‌یابند. اتخاذ موضع گفتمانی به معنای نفی معانی عینی و بیرونی و متعیّن برای امور و کردارهاست. در تحلیل گفتمانی، فرض آن است که واقعیات وجود دارند، ولی گفتمان‌ها به آن معنا می‌بخشند. کهکشانی تاریک از واقعیت‌های عینی وجود دارد که به واسطه نور گفتمان‌ها، قسمتی از آن روشن می‌شود. گفتمان‌ها واسطه میان ذهن انسان و جهان واقعیت هستند و ما از گذر آنها به معانی قسمت‌هایی از جهان که به نور آنها روشن شده است واقف می‌شویم. پس فرض آن است که واقعیت‌هایی مثل انسان‌ها، جامعه، دولت و... وجود دارند، ولی ذهن انسانی به واسطه گفتمان‌ها، معنای آنها را روشن می‌کند؛ بنابراین در اینجا به عبارتی واقعیت‌سازی می‌شود و گفتمان‌ها سبب تولید علم و معرفت از جهان واقع می‌شوند.[9]

 

گفتمان انقلاب اسلامی

گفتمان انقلاب اسلامی در مسیر انقلاب شکل می‌گیرد و بر رویکردهای اجتماعی تأثیر می‌گذارد. به عبارتی انقلاب ایران نقطه آغاز قوائد اندیشگی جدید است. در این انقلاب، اندیشه امام خمینی(ره) قابلیت دسترسی و اعتبار داشت و توانست بر گفتمان‌های رقیب فائق آید. پیروزی انقلاب اسلامی و استیلا یافتن گفتمان جدید حاصل دو جهت فکری امام(ره): یکی احیای دیانت و سنّت و دیگری اصلاح جامعه است.

در منطبق ساختن ویژگی‌های مهم نظریه گفتمان با انقلاب اسلامی باید به «استیلا یا هژمونی»، «دال برتر» و «در دسترس بودن و اعتبار» ــ سه رکن نظریه گفتمان ــ در گفتمان انقلاب اسلامی توجه کرد.

 

1ــ استیلا (هژمونی):

مبارزه برای دستیابی به استیلا از طریق طرح‌‌های سیاسی در نظریه گفتمان اهمیت بسیاری دارد. رفتارهای استیلاجویانه نوع ویژه‌ای از رفتارهای مفصل‌بندانه هستند که قوائد معینی را تعیین می‌کنند که این قوائد هویت گفتمان را می‌سازد؛[10]  ازاین‌رو درباره استیلای گفتمان انقلاب اسلامی دو مسئله مطرح می‌شود: 1ــ چگونگی استیلا یافتن گفتمان انقلاب؛ 2ــ قوائد اندیشگی مطرح در گفتمان انقلاب که استیلا می‌یابند. گفتمان انقلاب اسلامی از گذرگاهی فرهنگی استیلا می‌یابد. امام‌خمینی، با طرد مشی مسلحانه، به اطلاع‌رسانی و تنویر افکار عامه معتقد بود. پیروزی خون بر شمشیر به جای قیام با شمشیر راهکار ایشان در تحقق پیروزی گفتمان انقلاب است؛ ازاین‌روست که در هر فرصت حاصل‌شده، امام(ره) طرح مشروعیت‌زدایی را براساس مبانی بنیادین فکر اسلامی دنبال نمود. ایشان در این مسیر از شبکه گسترده مساجد در سراسر کشور و پشتیبانی اکثر طلاب حوزه علمیه قم و دیگر حوزه‌های علمیه خارج از شهر مقدس قم برخوردار بود. «امام خمینی، چه در آن دوران که به عنوان یک روحانی آگاه در مقابل انحرافات دینی سیاسی شبه‌روشنفکران دست‌پرورده نظام سلطنتی دست به کار مجاهدتی می‌زد و چه در آن دورانی که مستقیماً به عنوان یک رهبر دینی، سیاسی وارد صحنه مبارزه با نظام شاهنشاهی شد، متوجه سیاست‌های رژیم پهلوی و روشنفکران و نویسندگان وابسته به دربار در القای مشروعیت‌بخشی نظام پادشاهی در ذهن و اندیشه مردم ایران گردید؛ لذا مهم‌ترین وظیفه‌ای که امام(ره) از همان سال‌های بعد از سقوط رضاخان در سرلوحه مبارزات فکری و سیاسی خود قرار داد شالوده‌شکنی گفتمان‌های عقلی، دینی نظام سلطنتی بود.»[11] از سوی دیگر قوائد اندیشگی حاکم بر گفتمان انقلاب اسلامی در چهارچوب فکری و مختصات نظری امام‌خمینی معین می‌شود. به اجمال می‌توان قوائد اندیشگی امام(ره) را در عبور از مفاهیم شبه‌فکری، فلسفی و اندیشگی غرب، شالوده‌شکنی گفتمان‌های دینی، عقلی و روشنفکری حاکم، غلبه بر بی‌تاریخی‌گری و ترسیم مجدد هویت اسلامی؛ گشایش باب کارآمد و کاربردی کردن اجتهاد ضمن پایبندی بنیادین به سنّت‌های فقه شیعی و طرح پیوند وثیق دین با سیاست و حتی ابتنای سیاست بر دین دانست؛ البته دستگاه نظری اندیشه ایشان از نظرگاهی اسلامی تفسیر می‌شود؛ ازاین‌روست که امر قدسی روح حاکم بر اندیشه معمار انقلاب اسلامی ایران است.

 

2ــ دال برتر یا مرکزی:

در هر گفتمان دلالت‌کننده‌هایی هستند که شناورند و دال‌هایی وجود دارند که برای آن گفتمان جنبه محوری دارد؛ درواقع در روش گفتمانی باید دال‌هایی را به نام دال‌های مرکزی یا محوری جستجو نمود که در مفصل‌بندی گفتمانی، مفاهیم و اجزای دیگر را کنار هم نگاه می‌دارد و به آنها وحدت می‌بخشد. دال برتر مفهوم کلید‌ی و هویت‌بخش در هر گفتمان است که نشانه‌هایی دیگر در سایه آن منتظم می‌گردد و با هم مفصل‌بندی می‌شوند.[12] در گفتمان انقلاب اسلامی، اسلام دال برتر است و در نتیجه نوع  انسان‌شناسی و ویژگی‌هایی که از انسان در آن مفصل‌بندی شکل می‌گیرد شاکله هویت افراد را رقم می‌زند؛ در واقع اسلامی که امام‌خمینی مفسّر آن است دال مرکزی گفتمان انقلاب به‌شمار می‌رود. از نظر ایشان بازگشت به هر نوع تفسیر و قرائت از اسلام نمی‌توانست مسلمانان را در مواجهه با فرهنگ و تمدن غرب یاری رساند؛ زیرا همه این قرائت‌ها بیانگر چهره واقعی اسلام نیست و اسلام مانند حقیقتی همواره در پرده مانده و آنچه برنامه اسلام در میان مسلمانان بوده هیچ وقت گفته و اجرا نشده است. امام قرائت یکسونگرانه و محدود از اسلام را مردود دانسته است. در قرائت ایشان اسلام آیین جامع و کاملی است که به تمامی جنبه‌های وجودی انسان توجه کرده و جامع تمام ابعاد مادی، معنوی، غیبی و ظاهری است. به تعبیر بابی سعید، «طرح اسلام‌گرایی مصمم است که از اسلام دال برتر نظم سیاسی بسازد... . تبدیل یک دال به دال برتر مساوی است با ایجاد وحدت و هویت یک کل و اجزایش. برای اسلام‌گرایان دال برتر اسلام است».[13] اسلام، پیش از شکل‌گیری انقلاب اسلامی، دال شناوری بود که اسلام‌گرایان می‌کوشیدند بر اساس منطق هم‌ارزی و تفاوت با معنابخشی به آن و مفصل‌بندی مجدد آن در گفتمان خویش و سرانجام تبدیل آن به دال مرکزی هویت کلّی گفتمان خود را شکل دهند.

 

3ــ در دسترس بودن و اعتبار:

لاکلائو درباره تقابل بین گفتمان‌ها معتقد است: «گفتمانی در شرایط بحرانی می‌تواند به حفظ و بازتولید خود بپردازد که از دو ویژگی در دسترس بودن و اعتبار برخوردار باشد».[14] ازاین‌رو آن‌گونه‌که لاکلائو و موفه توضیح داده‌اند، بر خلاف تعیین‌کنندگی ساختاری گفتمان‌ها، فرصت‌هایی برای ظهور کنش‌گران اجتماعی، سوژه‌های مستقل از ساختارها در فرآیند تحول گفتمان‌ها فراهم می‌شود. آنها سهم سوژگی سیاسی را چنین مطرح می‌کنند که سوژه‌های سیاسی در قالب رهبران ظاهر می‌شوند که به تثبیت گفتمان جدید کمک می‌کنند و آن را بر گفتمان مسلط پیشین، در صورت وجود دو شرط در دسترس بودن و اعتبار، غالب می‌سازند. از این بحث می‌توان اهمیت امام خمینی(ره) را در قالب سوژه‌ای سیاسی توضیح داد که با رهبری خود توانست زمینه تفوّق و پیروزی گفتمان اسلام‌گرایی را بر گفتمان پهلوی در ایران فراهم کند و بدین سان در تحول گفتمان‌های غالب در ایران سهم بسزایی داشته باشد. بعد دیگر اهمیت گفتمان امام(ره) تأثیر ایشان بر تحول اندیشه سیاسی اسلامی و بیان گونه خاصی از اسلام شیعی است. نظریه ولایت فقیه امام‌خمینی، به‌رغم پیشینه نظری در اندیشه سیاسی شیعه، تا آن زمان وارد حیات سیاسی، فکری جامعه نشده بود و فقیهان هرگز در مدیریت جامعه اسلامی به مقام ولایت نایل نشده بودند؛ هرچند در مقاطعی با سلاطین وقت همکاری می‌کردند. این قرائت جدید از ولایت فقیه و ترکیب آن با آموزه‌‌های عصر جدید جایگاه تفکر امام(ره) را در اندیشه سیاسی ایران اسلامی بسیار بالا برد.

با این تفاسیر می‌‌توان ویژگی‌های کلّی گفتمان انقلاب اسلامی را به ترتیب ذیل عنوان نمود: 1ــ توحیدمحوری و تسرّی امر قدسی در زوایای مختلف حیات بشری؛ 2ــ تشکل نظام معرفتی از نظرگاه جهان‌بینی اسلامی؛ 3ــ ابتنای سیاست بر دین و تعیّن معرفت دینی در حیات سیاسی، اجتماعی؛ 4ــ تفوّق «دانش شریعت‌اندیش» بر «دانش طبیعت‌اندیش»؛ 5ــ محوریت نظریه ولایت فقیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی؛ 6ــ غیریت‌سازی و معین کردن مرزهای هویت دینی گفتمان انقلاب با سکولاریسم و اندیشه‌های انسان‌مدارانه غربی؛ به عبارتی قوام یافتن هویت ایرانی، اسلامی در تقابل با هویت مدرنیستی؛ 7ــ تعریف نوینی از انسان منطبق بر جهان‌بینی توحیدی.

 

نسبت نظام تولید علم با گفتمان انقلاب

نظام تولید علم در واقع خرده‌نظامی است که در کنار دیگر خرده‌نظام‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کارکردهایی دارد. همه این خرده‌نظام‌‌ها تحت تأثیر جهان‌بینی فراگیری طراحی و ساخته می‌شوند و البته هر نوع جهان‌بینی دربرگیرنده باورها و مفروضاتی است که انتظار می‌رود دیگر خرده‌نظام‌ها از سرچشمه آن سیراب شوند و منطبق بر هست‌های تجویزی آن، بایدها و نبایدهای خود را بارور نمایند؛ ازاین‌روست که انتظار می‌رود خرده‌نظام تولید علم، منطبق بر گفتمان انقلاب، مولّد یا مساعی علومی باشد که سبب ابقا و بازتولید گفتمان انقلاب اسلامی می‌شود؛ بنابراین اگر معرفت حاصل از گفتمان انقلاب نیست انگلار نمی‌باشد، حقیقت تاریخ غالب یعنی تاریخ غرب را بر ملا می‌کند، نظم عالم را بر هم می‌زند و نظم جدیدی را نوید می‌دهد که در آن قانون اصلی قانون مدرنیته نیست؛ هرچند ابزار و اشیای مدرن در آن حفظ می‌شود، به جامعه صفت دینی می‌دهد و نسبت جدیدی میان انسان و هستی برقرار می‌کند. اگر در این گفتمان، دین در همه شئون جامعه جاری و ساری می‌شود و عهد جدیدی برقرار می‌کند که عهد قدیم غرب‌زدگی را می‌شکند، انتظار می‌رود روح حاکم بر نظام تولید علم در سیر فعالیت و تولید خود ملاحظات حاکم بر گفتمان انقلاب را مدنظر قرار دهد. تعهد نداشتن در فرآیند تولید علم از گذرگاه برنامه‌ها، استراتژی‌ها، ملاک‌ها و معیارها خود جدی‌ترین آسیبی است که دیگر آسیب‌های مطرح بر بدنه نظام تولید علم از آن حاصل می‌شود؛ ازاین‌رو قبل از هر چیز شایسته است متولّیان نظام تولید علم حدود و ثغور گفتمان انقلاب را در نظر گیرند. باید مرزهای میان هویت اسلامی و سکولار مشخص شود. اگر نظریه‌پردازان غرب به‌طور عمده و تقریباً فراگیر درون گفتمان مدرنیسم بحث می‌کنند، از عقل نقّاد و مدرن استفاده می‌کنند، سکولار هستند و به اصالت علم، آزادی و لیبرال‌دموکراسی همچون اصولی خدشه‌ناپذیر و شبه‌مقدس سخت پایبند هستند، در گفتمان انقلاب و از منظر فلسفه وجودی شالوده‌شکن آن اولاً عقل نقّاد مدرن جایگاهی در اندیشه دینی ندارد و ثانیاً در تعارض بین سنّت و مدرنیته این بار مدرنیته است که زیر سؤال می‌رود.

 

تطبیق هستی‌شناسی

کنترل هستی‌شناختی در قالب سازوکار حاکم بر نظام تولید علم امری بدیهی تلقی می‌گردد. هر نوع جهان‌بینی نظامی جامع و فراگیر در عرصه باورها و ارزش‌های هر جامعه‌ای است و هر خرده‌نظامی همچون نظام تولید علم لزوماً باید در چهارچوب آرمان‌های آن جهان‌بینی حرکت کند. نظام تولید علم دربرگیرنده تعریفی مشخص از واقعیت است که البته انتظار می‌رود با مفروضات هستی‌شناسی جهان‌بینی گفتمان انقلاب اسلامی در تضاد و تناقض نباشد. به عبارتی آنتولوژی حاکم بر فرآیند تولید علم باید تابع و منطبق با آنتولوژی جهان‌بینی گفتمان انقلاب اسلامی باشد. کنترل هستی‌شناختی در چنین شرایطی از طریق ابزارهای سنجش واقعیت در نظام تولید علم اعمال می‌شود؛ برای مثال می‌توان به سازوکارها، برنامه‌ها، استراتژی‌ها، راهبردها و ویژگی‌ها و معیارهایی اشاره کرد که مکتب پوزیتیویسم در چهارچوب نظام بینشی و جهان‌بینی خود برای نظام تولید علم در غرب در چندین دهه گذشته تجویز نمود. بر اساس آرمان‌های هستی‌شناختی مکتب اثبات‌گرایی، واقعیت همان تجربه محض است و ازاین‌رو دستاوردهای پژوهشی صرفاً تجربه‌ای پذیرفتنی است؛ بر این اساس لازم است معیارها و سنجه‌های تعیین صدق و کذب صرفاً تجربی باشد. سازوکار متناسب با این برداشت هستی‌شناسانه نیازمند طراحی ابزارهایی است که از طریق آن بتوان سیر تولید علم را با توجه به باورها و مفروضات هستی‌شناسی اثبات‌گرا کنترل کرد؛ ازاین‌رو نظام گزینش استاد، روش آموزش دانشجو و از همه مهم‌تر روش ارزیابی و سنجش آثار علمی متأثر از مکتب اثبات‌گرا و جهان‌بینی حاکم بر آن خواهد بود.

 

تطبیق معرفت‌شناسی

رهیافت‌های مختلف نظری در شکل‌های مختلف راه‌های مختلف نیل به حقیقت را ارائه کرده‌اند، بااین‌حال سه روش نیل به حقیقت در گذشته و حال تاریخ فلسفه وجود داشته است؛ البته نمی‌توان روشی را صرفاً به دوره تاریخی خاصی مثلاً دوره مدرن، سنّت یا عصر اساطیری مربوط دانست، بااین‌حال از میان سه نظریه مهم مطابقت (Correspondence)، انسجام (coherence) و عمل‌گرا (Pragmatic)  نظریه اخیر روش غالب نیل به حقیقت در فلسفه‌های مدرن است. با گسترش اندیشه‌های معرفت‌شناختی جان لاک و ویلیام جیمز در امریکا، موج جدیدی در سازوکار فرآیند تولید علم در غرب و به دنبال آن در کل جهان پدید آمد. جان لاک و ویلیام جیمز، هرچند در بعد هستی‌شناختی بر تجارب درون تأکید می‌کردند، در عرصه شناخت و معرفت، اصالت را نه به عقل بلکه به خود تجربه می‌دادند.[15] آنها در عرصه معرفت‌شناختی شارح و مروّج پراگماتیستی بودند که تا به امروز در نظام‌های آموزش اکثر کشورها مشاهده می‌گردد. بر خلاف دو نظریه پیشین، که حقیقت را در مطابقت ذهن با جهان خارج یا درون خود ذهن پیگیری می‌نمودند، در این نظریه حقیقت می‌توانست هر آنچه باشد که به انسان سود می‌بخشد و فاید‌‌ه‌ای دارد. در چنین شرایطی ابزار بوروکراسی فایده‌گرایی برای کنترل فرآیند تولید علم و به دنبال آن کنترل طبیعت به خدمت گرفته شد. نظام آموزشی پراگماتیسم، با هدف افزایش میزان سودآوری، مروّج بوروکراسی فایده‌گرایی شد؛ بدین‌ترتیب عرصه فنّاوری و علم هدفی جز انباشت ثروت و کنترل منابع و استثمار توده‌های جهان در سر نمی‌پروراند. این نظام تولید علم عملاً مؤسس نظریه‌ها و برنامه‌های اجتماعی و اقتصادی خاصی شد که از طریق اجرای آنها، نظام سرمایه‌داری با محوریت امریکا در جهان گسترش و تعمیق یافت. اختراعات و اکتشافات علمی در خدمت تولید ثروت قرار گرفت بدون آنکه برای توزیع عادلانه آن اقدامی مهم و معنادار انجام شود. کنترل مغزها و جذب نیروهای توانمند و متخصص دیگر ملّت‌ها به هدف ارتقای قدرت سودآوری کشورهای سرمایه‌دار از طریق ابزارهای اداری در بخش‌های آموزش، پژوهش و نوآوری به اوج رسید.[16] این در حالی است که در گفتمان انقلاب اسلامی شأن حقیقت اجل از «فکری است که در مقام عمل درآید»[17] و ازهمین‌رو تعیین سودآوری ملاک تمییز حقیقت نیست. در این گفتمان حقیقت در پرتو تسرّی تقدس در پیکره اجتماع متبلور می‌شود. به عبارتی اگر شاکله و ابتنای سیاست و تعامل در گفتمان انقلاب بر شریعت است، حقیقت نمی‌تواند منفک از شریعت تفسیر شود؛ بنابراین تشویق، تسهیل و ترویج فرهنگ سرمایه‌داری تهی از عدالت اجتماعی و جنبه قدسی حیات آدمی از گذر نظام تولید معرفت خط قرمز گفتمان انقلاب اسلامی ایران محسوب می‌شود.

 

تطبیق ارزشی

از طریق نظام بینشی و جهان‌بینی حاکم بر هر جامعه حسن و قبح امور معین و تجویز می‌شود. چیستی حسن و قبح امور و چگونگی تعریف خیر و شر پرسشی است که شیوه پاسخ به آن محور ارزش‌شناسی جهان‌بینی است. ازآنجاکه این حوزه شیوه تولید و کاربرد فنّاوری و نیز نظریه‌پردازی در علوم انسانی را تحت تأثیر مستقیم قرار می‌دهد، شناسایی و تلفیق احکام خاص آن در نظام علمی هر کشور و جهت‌گیری‌های ارزشی آن اهمیت بسیاری دارد. فرآیند حاکم بر نظام تولید علم در هر جامعه‌ای در واقع به مثابه ابزاری است که هویت ذهنی ارزش‌های مفروض جهان‌بینی را عینیت می‌بخشد. ملاک‌ها و معیارهای گزینش استاد، تربیت دانشجو و همچنین معیارهای رفتار مطلوب افراد فعال در نظام مولّد علم منبعث از حوزه ارزش‌شناسی جهان‌بینی آن جامعه است.[18] نسبی‌گرایی ارزشی غرب برای مثال در پرتو پراگماتیسم فلسفی در نظام تولید علم نیازمند ابزاری است تا حسن و قبح وقایع در رویدادهای ممکن را تعیین نماید. در قرن گذشته سازوکار حاکم بر نظام تولید علم از طریق قواعد رفتار علمی ابزاری برای این امر بوده است. در هر نظام علمی معمولاً معیارها و ملاک‌هایی برای ارزیابی و سنجش رفتار علمی و اخلاقی اصحاب علم پیش‌بینی می‌گردد؛ معیارهایی که ضرورتاً کنترل رفتاری افراد را در دست دارد. از دیگر سو خود نظام علمی نیز مولّد و منشأ پیدایش ابزارهای بوروکراتیک هم در عرصه دانش و هم در قلمروهای دیگر اجتماعی، اعم از اقتصاد، تربیت، فرهنگ، و دیگر امور است.[19]

سکولاریسم سیاسی غرب بخشی از الزامات سیاسی مسلط بر نظام تولید علم است.

کنترل سیاسی و القای موضوع جدایی دین از سیاست مقوله‌ای است که در سازوکار آموزشی غرب گنجانده شده است و در واقع ابزاری است کنترل‌کننده و بازدارنده در مسیر ورود دین و گرایشات معنوی در عرصه علم و فنّاوری.[20]

بنابراین ارزش‌های جهان‌بینی غربی نمی‌تواند بر گفتمان انقلاب منطبق شود؛ زیرا سکولاریسم در شاخصه‌های مختلف آن، چون عقلانیت ابزاری، جدایی دانش از اخلاق و جدایی دین از سیاست، قدسی‌زدایی، ارزش‌هایی را تجویز و در ناخودآگاه انسان تلقین می‌کند که تأثیر مستقیم و غیر مستقیم آن در نظام تولید علم آسیب‌ها و صدماتی جبران‌ناپذیر دارد.

 

آسیب‌های مطرح در نظام تولید علم

قوام، گسترش و بازتولید گفتمان انقلاب اسلامی، قبل از در نظر گرفتن نمود عینی و توجه به کم و کیف تحقق شعارها و آرمان‌های آن در عرصه عمل، مستلزم استحکام مبانی نظری نظریه‌‌های مطرح در این حوزه است. مبانی نظری رکن بنیادین هر سازه سیاسی ــ اجتماعی است. ایجاد خلل و تردید، کنترل، بازبینی و توجه نکردن به الزامات و مقتضیات آن دربرگیرنده آسیب‌هایی است که جبران آن مشکل می‌نمایاند؛ ازاین‌رو سلامت نظام تولید علم، چه از گذرگاه آموزش و چه از گذرگاه پژوهش، متضمن سلامت مبانی نظری گفتمان انقلاب است. سلامت گفتمان انقلاب در گرو تطبیق و هماهنگی خرده‌نظام‌های متشکل آن است؛ البته ایجاد تغییرات براساس الزامات جدید جهانی و معادلات منطقه‌ای، و رویکردهای موازی و مخالف متکثر جهانی در تولید و تدوین برنامه‌ها و عملیاتی کردن آنها مؤثرند، بااین‌حال هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و ارزش‌شناسی حاکم بر گفتمان انقلاب مقولاتی تغییرپذیر قلمداد نمی‌شوند؛ به عبارت دیگر تغییر به برنامه‌ها و راهکارها مربوط می‌شود نه استراتژی و راهبرد؛ ازاین‌رو ایجاد هر گونه تغییر و تبدیل در استراتژی‌های کلان گفتمان انقلاب از گذرگاه نظام تولید علم آسیب محسوب می‌شود؛ بنابراین سلامت نظام تولید علم در هماهنگی و تطبیق آن با گفتمان انقلاب است و غیر از این آسیب تلقی می‌شود.  آسیب‌های مطرح در نظام تولید علم قبل از هر چیز از «فقدان استراتژی کلان علمی» یا «فقدان سیاست علمی» منبعث می‌شود؛ یعنی تعیین‌نکردن خواسته‌‌ها، راهکارهای تحقیق، کجایی مقصد و چرایی عمل. نقطه آغاز آسیب‌شناسی در این حوزه توجه به نمودهای عینی است. «نظام اداری حاکم بر نظام تولید علم در کشور تحت معیارها و ضوابطی عمل می‌نماید که در واقع از غرب وارد شده است. نظام آموزشی غرب برای کنترل حوزه اندیشه و به تبع آن روش زیست جوامع انسانی قوائد و ضوابط آموزشی و پژوهشی مشخصی را در قالب بوروکراسی علمی وارد ادبیات علم نمود. تبعیت از این ضوابط در کشورهای به‌اصطلاح درحال‌توسعه و توسعه‌نیافته همانند غل و زنجیری است که اجازه حرکت در دیگر جهات را سلب نموده و حلقه‌های علمی را در آغاز فعالیت برده بی‌اختیار بوروکراسی خاصی می‌نماید.»[21] آسیب‌های نظام تولید علم با توصیف فوق در حوزه‌های «نگرش‌ها و سیاست‌ها، ضوابط، روش‌ها و فرآیندها، سازمان و تشکیلات، نیروی انسانی (مدیریتی و پژوهشی)، پشتیبانی و تدارکات (لوازم، منابع و رفاه)» مشاهده می‌شود.[22] می‌توان به تفکیک نظام آموزشی و پژوهشی آسیب‌های ذیل را مترتب دانست.

 

الف) آسیب‌های حوزه پژوهش:

1ــ فقدان مطالعات و پژوهش‌های هدفمند برای تعریف هویت فرهنگی و تاریخی خود و اکتفا به آنچه با عنوان شرق‌شناسی درباره فرهنگ ایران ترویج شده است.[23]

2ــ گسترش فرهنگ ترویج علوم مبتنی بر روش تحقیق تجربی، اصالت انسان، و جدایی دین از سیاست همانند جامعه‌شناسی، مدیریت و علوم سیاسی.

3ــ بی‌اعتقاد به تبیین الگوی جامعه اسلامی و پایه‌گذاری مجدد تمدن اسلامی یا عزم اعتقاد نداشتن در آن.

4ــ تجمل‌گرایی و تمرکز رویکردها به ظواهر و سطحی‌سازی علم و دانش.

5ــ عدم تقدیر مناسب و محرّک از نوآوران و نظریه‌پردازان بومی.

6ــ ضعف تمهیدات مناسب در نظریه‌پردازی و نقادی ایده‌ها در نزد اهل فن.[24] در حوزه تحقیقات علمی در کشور، «مسئله‌محوری» نبودن اذهان ما، که از نیاموختن روش­های شناسایی و حل مسئله ناشی می‌شود، و عموماً فعالیت‌های ناموفق، سبب انجام دادن کارهای تکراری و نتایج تکراری غرب و منطبق نبودن آن بر نیازهای اساسی کشور گردیده و ادامه این امر بعضاً در زمینه‌هایی باعث شده است که دانشجویان موضوعاتی را برای پژوهش دنبال کنند و به آن علاقه نشان دهند که چند دهه پیش حل شده و بیش از چند دهه غرب  را به پیش برده و ما را مصرف‌کننده خود کرده است.

7ــ وجود ضوابط و الگوهای ناکارآمد و تقلیدی غرب در رده‌بندی توان ملّی؛ به‌طور مثال ملاک قرار دادن چاپ مقالات ISI در توضیح توان علمی.

علاوه بر موارد فوق خارج از بحث تطبیق هستی‌شناسانه، معرفتی و ارزشی نظام تولید علم با گفتمان انقلاب آسیب‌هایی در حوزه پژوهش مطرح است که در کارایی مطلوب نداشتن نظام تولید علم و منطبق نبودن ارزش‌های حاکم بر آن بر گفتمان انقلاب اسلامی بی‌تأثیر نیست؛ آسیب‌هایی همچون فقدان جایگاه و بی‌اعتمادی به محقق، کاربردی نشدن پژوهش و فقدان میدان‌های حقیقی برای استفاده از نتایج پژوهش، فقر طرح‌های پژوهشی، پژوهش‌پرور نبودن نظام آموزش عالی (البته مورد اخیر براساس تولیدات علمی منتشرشده در ژورنال­های خارجی مشخص می‌شود)، به‌گونه‌ای‌که گسترش کمّی مراکز آموزش عالی، برای پاسخگویی به نیاز کاذب جوانان و طبعاً افت شدید کیفیت در آموزش، علاوه بر فقدان انگیزه کافی در دانشجو، میزان خروجی محقق از دانشگاه‌ها را به حداقل رسانده است.

«در کشور ما به دو جهت شاهد ضعف و کاستی اثربخشی نظام پژوهش هستیم: اولاً اعتقاد به اثربخشی پژوهش در نظام مدیریتی کشور ما خاصه در علوم انسانی ضعیف است و تقاضای پژوهش در بخش‌های اجرایی و فکری نظام ضعیف و یا تشریفاتی است؛ ثانیاً، اشراف محققان به صورت فردی و یا مراکز و گروه‌های پژوهشی به نیازها و اولویت‌های پژوهشی کافی نیست و یا مطالعات آنها در این موضوع فراگیر و ذو ابعاد نمی‌باشد؛ لهذا مراکز پژوهشی باید علاوه بر ایجاد نیاز و تبیین ضرورت بهره‌برداری از پژوهش، کلیه پژوهش‌های خود را بر اساس مطالعات، نیازسنجی و اولویت‌شناسی در مسیر گره‌گشایی و تحول قرار دهند.»[25]

8ــ معین نبودن جایگاه فلسفه و فکر در ساختار نظام پژوهش؛ به عبارتی اگر انقلاب اسلامی یک وجه نرم‌افزاری، فرهنگی، فلسفی و فکری پررنگی دارد، خواه‌ناخواه باید فلسفه و فکر دارای جایگاه والایی باشد، این در حالی است که در نظام پژوهشی چنین جایگاهی به فلسفه و فکر داده نشده است.[26]

 

ب) آسیب‌شناسی نظام آموزش:

نظام آموزشی هر کشور بستر نهادینه شدن، تقویت و انتقال ارزش‌های گفتمانی آن جامعه محسوب می‌شود. نهادینه کردن ارزش‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کارویژه­های نظام آموزشی است؛ البته از میان نهادهای آموزشی دانشگاه جایگاه ویژه‌ای دارد. حیات دانشگاهی به سبب تقارن با دوره خاصی از زندگی انسان، که با نشاط، تحرّک، استقلال و حقیقت‌جویی همراه است، اهمیت بنیادینی در شکل‌گیری ایستارهای فرهنگی، سیاسی دانشجو خواهد داشت؛ ازاین‌روست که با پیروزی انقلاب اسلامی و استقبال مردم از گفتمان انقلاب اسلامی و پذیرش آن، امام‌خمینی(ره) لزوم بازنگری در فعالیت نهادهای آموزشی را با فرمان تأسیس شورایی با عنوان شورای انقلاب فرهنگی گوشزد نمود. امام(ره) فرمود: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به‌وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرب‌اند تصویه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی».[27] ایشان، در پیام خود مبنی بر تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، بر انقلاب آموزشی اسلامی تصریح فرمود: «از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد باایمان و دیگر قشرهای تحصیل‌کرده مؤمن و متعهد به جمهوری اسلامی دعوت نمایید تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه‌ریزی رشته‌های مختلف و خط مشی فرهنگی آینده دانشگاه‌ها بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده‌سازی اساتید شایسته متعهد و آگاه به امور مربوطه به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایید».[28] با این توصیف و تصریح و با معین شدن ویژگی‌های مطلوب نظام آموزشی با توجه به اندیشه‌های امام(ره)، به نظر می‌رسد با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، دانشگاه‌ها مرکز فعالیت خرده‌گفتمان‌های سکولار رقیب گفتمان اسلام‌گرایی انقلاب گردیده است. در اواخر دهه 1360 با روی آوردن جمعی از روشنفکران به لیبرالیسم و تلاش در عرضه قرائت‌های بومی از آن در ایران، بخش‌هایی از جنبش دانشجویی در این مسیر قرار گرفتند و در سال‌های بعد خرده‌گفتمان لیبرالیستی را در جنبش دانشجویی تشکیل دادند. خرده‌گفتمان مارکسیستی نیز حضور و فعالیت خود را از دهه 1380 با انتشار نشریات و تشکل گروه‌های مختلف در دوره زمانی حاکمیت اصلاح‌طلبان در کشور اعلان کرده است. شاید بتوان عمده‌ترین مطالبات و شعارهای خرده‌گفتمان مارکسیستی را در «طبقاتی و مارکسیستی» تفسیر کردن انقلاب اسلامی و «سرمایه‌محورانه» معرفی کردن جمهوری اسلامی دانست. خرده‌گفتمان‌های فمینیستی و قوم‌گرایی نیز دیگر گفتمان‌هایی هستند که در سال‌های اخیر، در دانشگاه‌ها و فضای فرهنگی، سیاسی کشور حضور دارند.[29] ازاین‌رو از مقتضیات آسیب‌شناسی نهاد آموزش در کشور لزوم اهتمام و جدیت نهادهای ذی امر در مقابله با خرده‌گفتمان‌های فوق پیش از تبدیل شدن آنها به مشکلی بحران‌ساز است. علاوه بر مسائل محوری فوق آسیب‌های متعدد دیگری، چه مربوط به سازوکار حاکم بر نظام آموزشی و چه مربوط به حوزه‌های خارج از حیطه اقتدار آموزش رسمی دولت وجود دارند که از میان آنها موارد ذیل در خور اشاره است:

1ــ ابتنای نظام آموزشی کشور بر پایه شناخت تک‌ساحتی مکاتب غربی از انسان: این شناخت با غفلت از ساحت قدسی وجود انسان در تعارض آشکار با شناخت از منظر جهان‌بینی توحیدی قرار دارد؛ ازهمین‌رو نظام فکری مبتنی بر این شناخت معرّف انسان توحیدمحور نیست. «نظام فکری در هر جامعه‌ای ترسیم‌کننده اهداف و یا نظام اهداف است، نظام فکری برای رساندن جامعه به اهداف خود باید موجب تنظیم روابط و هماهنگی بین سه حوزه انگیزش (ارزش)، اندیشه (بینش)، و رفتار (دانش) شود.»[30]

2ــ اتکای صرف راهبردهای آموزشی بر حافظه محور بودن آنها در دایره تنگ و تاریک ادراکات حسی و نیز غفلت از نیروهای برتر انسانی همچون عقل، تفکر، عاطفه، اراده.[31]

3ــ انجام ندادن اقدامات کافی در مقابل تهاجم گسترده غرب و به تعبیر مقام معظم رهبری ناتوی فرهنگی که توسط رسانه‌های جهانی و با کمک فنّاوری‌های جدید که علاوه بر نشانه رفتن جامعه دانشگاهی تا زوایای خانوادگی نیز کشیده شده است.

4ــ شیوع اباحی‌گری و برنتافتن امر به معروف و نهی از منکر و کم‌فروغ شدن تولّی و تبرّی در نظام آموزشی.

5ــ مورد حمله قرار گرفتن ارزش‌های دینی و سنّت‌های فرهنگی تحت عناوین روشنفکری و علم‌باوری.

6ــ کم فروغ شدن سناریوی وحدت حوزه و دانشگاه که سبب شده است تعارض‌ها و تضادهای نگرشی و گرایشی این دو بخش علمی و فرهنگی جامعه درباره موضوعات خطیر فرهنگی و اقتصادی برطرف نشود و پیش از پیش به بحران‌های اجتماعی جامعه دامن بزند.[32]

علاوه بر موارد فوق که ربط مستقیم با گفتمان انقلاب دارد، نظام آموزشی کشور به آسیب‌های دیگری نیز دچار است که تأثیر جانبی آنها بر گفتمان انقلاب را نمی‌توان کتمان کرد. این آسیب‌ها عبارت‌اند از: 1ــ اکتفا به محفوظات و انتقال تعاریف و مفاهیم در دانشگاه؛ 2ــ ضعف نظریه‌محوری، تولید مفاهیم منطبق با زیرساخت‌های بومی؛ 3ــ ناکارایی شیوه‌های ارزش‌گذاری و ارزش‌یابی معلومات مانند آنچه در سازوکار آزمون سراسری مشاهده می‌شود؛ 4ــ مهاجرت سالانه بخشی از متخصصان کشور و کاسته شدن از توانمندی‌های جامعه (فرار مغزها)؛ 5ــ رواج علم‌زدگی و مدرک‌گرایی نزد دانشجویان و روشنفکران جامعه و...

 

جمع‌بندی:

آنچه از این مقاله حاصل می‌شود بیان آسیب‌هایی است که از گذرگاه نظام تولید علم ممکن است سلامت، کارایی، تداوم و بازتولید گفتمان انقلاب اسلامی را با مخاطره جدی روبه‌رو ‌نماید. این مهم از آنجا ناشی می‌شود که نظام تولید علم مرتبط با آن بخش از پیکره گفتمان انقلاب است که هر گونه تشکیک، تردید، تزلزل و کم‌توجهی نسبت به آن به پویا نبودن و صلابت و استحکام نداشتن سازه مبتنی بر آن منجر می‌گردد. حوزه نظری بنیادی‌ترین اساس هر گفتمان محسوب می‌شود. حوزه نظری به قلمرو ایده‌ها، الگوها، نظام معانی، نظریه‌ها و در مجموع بنیادهای فکری یک گفتمان مربوط است که فقط در صورت دسترس بودن و داشتن اعتبار است که می‌تواند متضمن تداوم استیلای نظام حاکم باشد؛ زیرا آنچه در عرصه رقابت‌های سیاسی، اجتماعی قبل از هر چیز تعیین‌کننده است، نه تسخیر و تسلیم اجسام، بلکه گستره نفوذ در اذهان است که برنده واقعی را معین می‌نماید؛ ازاین‌رو باید دانست چنانچه نظام تولید علم، چه از گذرگاه تولیدات پژوهشی و چه از مسیر آموزش و تجهیز نظام معانی در جامعه، مولّد اعتبار و مشروعیت برای گفتمان حاصل، که بر آن اساس مقوّم است، نباشد، چرخه قدرت، دانش و مشروعیت از حرکت باز می‌ماند و ازهمین‌رو عکس آن عمل خواهد کرد. با توجه به این موضوع سلامت گفتمان انقلاب در گرو سلامت نظام تولید علم است و هر گونه آسیب در نظام تولید علم آسیب در گفتمان انقلاب محسوب می‌شود؛ بنابراین فرآیند آسیب‌شناسی در این مقاله با نصب‌العین قرار دادن ویژگی‌های گفتمان انقلاب منطبق نبودن دیگر نظا‌م‌ها یا خرده‌نظام‌های متشکل گفتمان انقلاب (که در اینجا خرده‌نظام تولید علم مدنظر بود) را بر آن آسیب محسوب می‌نماید؛ ازهمین‌رو بحث تطبیق هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و ارزش‌شناسی به میان آمد. از این دیدگاه تطبیق مبانی هستی‌شناسی، معرفتی و ارزشی گفتمان انقلاب با نظام تولید علم مبیّن عملکرد سالم نظام است؛ البته وجه مشخصه گفتمان انقلاب، یعنی تسرّی امر قدسی در ساحات و زوایای مختلف جامعه، مرزهای خود را با هویت سکولار معین می‌نماید.

 

پی‌نوشت‌ها


 

*  پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

[1] ــ دانیل پاتیس، فصل‌نامه 15 خرداد، ش دیماه (1369)، ص 1

[2] ــ سخنرانی مقام معظم رهبری، 9/2/1369

[3] ــ محمدرحیم عیوضی، آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385، ص 33

[4] ــ حسن بنیانیان، مدلی بر آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات)، تهران: نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی شریف، 1379، ص 128

[5] ــ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، قم: مؤسسه آموزش و پژوهش امام‌خمینی، 1363، ج 1، ص 63

[6] ــ علی‌ آقابخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چابهار، 1383، ص 191

[7] ــ دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمة میرمحمد حاج‌یوسفی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1378، ص 201

[8] ــ همان، ص 202

[9] ــ عباس کشاورز، «گفتمان تولید علم» روزنامه قدس، ش 5312

[10] ــ دیوید مارش و جری استوکر، همان، صص 209، 208

[11] ــ مظفر نامدار، «امام‌خمینی و شالوده‌شکنی گفتمان رسمی»، 15 خرداد، ش 7، (1385)، ص 42

[12] ــ غلام‌رضا بهروز لک، «اسلام سیاسی و جهانی‌شدن»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش 13، ص 149

[13] ــ بابی سعید، «هراس بنیادین»، ترجمة غلام‌رضا جمشیدی، تهران: وسفی، 1379، ص 57

[14] ــ همان، ص 163

[15] ــ محمدتقی مصباح یزدی، همان، ج 1، ص 65

[16] ــ سیاوش نادری فارسانی، «آسیب‌شناسی بوروکراسی تولید علم»، ماهنامه زمانه، ش 73 و 74، (مهر و آبان 1387).

[17] ــ محمدتقی مصباح یزدی، همان.

[18] ــ سیاوش نادری فارسانی، همان.

[19] - Bturce Kimball, The Condition of American liberal Education.

[20]- John Mcauley, Secular Versus religious Eduration.

[21] ــ سیاوش نادری فارسانی، همان.

[22] ــ رضا غلامی، جنبش تولید علم و نظریه‌پردازی، تهران: آفتاب توسعه، 1384

[23] ــ ابراهیم ابراهیمی، «آسیب‌شناسی مهندسی فرهنگی در دانشگاه اسلامی»، فصلنامه دانشگاه آزاد اسلامی، سال 11، (1386)، ص 113

[24] ــ همان، ص 114

[25] ــ رضا غلامی، همان، ص 18

[26] ــ عماد افروغ، روزنامه آفتاب، 1/11/87

[27] ــ روزنامه اطلاعات، فروردین 1359، ص 6

[28] ــ امام‌خمینی، صحیفه نور، تهران: موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج 13، صص 3ــ2

[29] ــ مهدی جمشیدی، کیهان، 1/4/87

[30] ــ مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علوم دینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377

[31] ــ علی‌رضا حسن‌زاده، روزنامه ایران، 25/10/85

[32] ــ ابراهیم ابراهیمی، همان، صص 112 ــ 110

 

تبلیغات