آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

اصلاحات و امیرکبیر دو واژه ای هستند که تداعی کننده یکدیگرند و پیرامون تاریخ اصلاحات اجتماعی ایران بی آنکه نام قهرمان راستین آن ذکر شود سخن نمی توان گفت. اما اصلاحات امروزه واژه ای غریب شده و از بس که جوامع معاصر آن را به بازی گرفته اند، دیگر بوی ناب و تاز گی گذشته را نمی دهد؛ به ویژه که در اواخر قرن پیش، استراتژی اصلاحات باعث فروپاشی قطب بزرگ بلوک شرق گردید و ردپای دخالتهای بلوک غرب در آن نمودار گشت. اما مصلحان اجتماعی دهه های دورتر که هنوز جوامع بشری در عوامفریبیهای دموکراتیک فرو نرفته بود، کاملا شریف و شفاف و شسته پای به میدان می گذاشتند و چون بوق و کرناهای تبلیغاتی و ترفندهای انتخاباتی رایج نشده بود، اصلاحات آنها در عینیت و عمل نمود می یافت.گرچه اقدامات امیرکبیر از نوع درون حکومتی بود و او درواقع از داخل نظام سیاسی اصلاحات خویش را آغاز کرد، اما اگر می توانست اساس حکومت را هم دگرگون می ساخت؛ چنانکه خود نیز گفته بود که قصد کنستیتوسیون (نظام مشروطه) داشته، ولی مجالش ندادند. واقعا هم از مرد روشن بین و استوار و باهمتی چون او بعید به نظر نمی رسید که نظام اجتماعی و سیاسی قرون وسطایی ایران را به کلی زیروزبر کند و طرحی نو درافکند و ایران را به عظمتی که شایسته آن بود برساند؛ حال چه از طریق ایجاد کنستیتوسیون باشد و چه طرق دیگر. اما هرچه بود و هرچه گذشت، ایده های بزرگ و آمال بلند امیرکبیر ناجوانمردانه در فین کاشان غروب کرد تا شاید روز و روزگاری دیگر در پیشانی فرزند دیگری از مام وطن طلوع کند و ایران را دوباره مرکز فرهنگ و تمدن سازد. بااین حال همان اقدامات چندین ساله امیر، شالوده تحولات بزرگ بعدی گردید و در حقیقت پایه های ایران نوین را پی افکند.تضعیف نظام ملوک الطوایفی و ایجاد مرکزیت نیرومند سیاسی، اعاده امنیت اجتماعی و مرزی، ایجاد توازن منفی در سیاست خارجی، تعدیل خرج و مخارج درباریان، تاسیس و طبع روزنامه رسمی، تاسیس دارالفنون، توسعه نشر و ترجمه کتب، توجه به نهادهای دینی و مذهبی، پی ریزی صنایع بزرگ، حمایت از صنایع دستی، ارتقاء سطح بهداشت عمومی، اصلاح امور مالی کشور، بهبود وضع کشاورزی و باغداری و امور دامی، مبارزه با فساد مالی، ایجاد نیروی نظامی قدرتمند زمینی و دریایی، ساخت بناهای تجاری و اداری در طهران و مراکز ایالات و غیره نمونه های درخشانی از اصلاح گریهای آن مرد بزرگ است. او پیش از وقوع انقلاب میجی در ژاپن به این درک رسید و همت خود را مصروف این اصلاحات کرد اما نظام سیاسی ژاپن دچار خیانتها و دودسته گریهای دربار پادشاهان ایران آن عصر نبود و آن کشور را به جایگاهی رساند که یکی از قدرتهای بزرگ جهان شد، ولی درباریان ایران با ازمیان بردن اراده های محکم و رجال استوار و روشن بین کار این سرزمین را به آنجا رساندند که همگی می دانیم. مقاله زیر اصلاحات همه جانبه میرزاتقی خان امیرکبیر را مرور نموده و به شما خوانندگان عزیز و گرامی تقدیم داشته است.

متن

اصلاحات و امیرکبیر دو واژه‌ای هستند که تداعی‌کننده یکدیگرند و پیرامون تاریخ اصلاحات اجتماعی ایران بی‌آنکه نام قهرمان راستین آن ذکر شود سخن نمی‌توان گفت. اما اصلاحات امروزه واژه‌ای غریب شده و از بس‌که جوامع معاصر آن را به بازی گرفته‌اند، دیگر بوی ناب و تاز‌گی گذشته را نمی‌دهد؛ به‌ویژه که در اواخر قرن پیش، استراتژی اصلاحات باعث فروپاشی قطب بزرگ بلوک شرق گردید و ردپای دخالتهای بلوک غرب در آن نمودار گشت. اما مصلحان اجتماعی دهه‌های دورتر که هنوز جوامع بشری در عوامفریبیهای دموکراتیک فرو نرفته بود، کاملا شریف و شفاف و شسته پای به میدان می‌گذاشتند و چون بوق و کرناهای تبلیغاتی و ترفندهای انتخاباتی رایج نشده بود، اصلاحات آنها در عینیت و عمل نمود می‌یافت.

گرچه اقدامات امیرکبیر از نوع درون‌حکومتی بود و او درواقع از داخل نظام سیاسی اصلاحات خویش را آغاز کرد، اما اگر می‌توانست اساس حکومت را هم دگرگون می‌ساخت؛ چنانکه خود نیز گفته بود که قصد کنستیتوسیون (نظام مشروطه) داشته، ولی مجالش ندادند. واقعا هم از مرد روشن‌بین و استوار و باهمتی چون او بعید به‌نظر نمی‌رسید که نظام اجتماعی و سیاسی قرون وسطایی ایران را به‌کلی زیروزبر کند و طرحی نو درافکند و ایران را به عظمتی که شایسته آن بود برساند؛ حال چه از طریق ایجاد کنستیتوسیون باشد و چه طرق دیگر. اما هرچه بود و هرچه گذشت، ایده‌های بزرگ و آمال بلند امیرکبیر ناجوانمردانه در فین کاشان غروب کرد تا شاید روز و روزگاری دیگر در پیشانی فرزند دیگری از مام وطن طلوع کند و ایران را دوباره مرکز فرهنگ و تمدن سازد. بااین‌حال همان اقدامات چندین‌ساله امیر، شالوده تحولات بزرگ بعدی گردید و در حقیقت پایه‌های ایران نوین را پی‌افکند.

تضعیف نظام ملوک‌الطوایفی و ایجاد مرکزیت نیرومند سیاسی، اعاده امنیت اجتماعی و مرزی، ایجاد توازن منفی در سیاست خارجی، تعدیل خرج و مخارج درباریان، تاسیس و طبع روزنامه رسمی، تاسیس دارالفنون، توسعه نشر و ترجمه کتب، توجه به نهادهای دینی و مذهبی، پی‌ریزی صنایع بزرگ، حمایت از صنایع دستی، ارتقاء سطح بهداشت عمومی، اصلاح امور مالی کشور، بهبود وضع کشاورزی و باغداری و امور دامی، مبارزه با فساد مالی، ایجاد نیروی نظامی قدرتمند زمینی و دریایی، ساخت بناهای تجاری و اداری در طهران و مراکز ایالات و غیره نمونه‌های درخشانی از اصلاح‌گریهای آن مرد بزرگ است. او پیش از وقوع انقلاب میجی در ژاپن به این درک رسید و همت خود را مصروف این اصلاحات کرد اما نظام سیاسی ژاپن دچار خیانتها و دودسته‌گریهای دربار پادشاهان ایران آن عصر نبود و آن کشور را به جایگاهی رساند که یکی از قدرتهای بزرگ جهان شد، ولی درباریان ایران با ازمیان‌بردن اراده‌های محکم و رجال استوار و روشن‌بین کار این سرزمین را به آنجا رساندند که همگی می‌دانیم. مقاله زیر اصلاحات همه‌جانبه میرزاتقی‌خان امیرکبیر را مرور نموده و به شما خوانندگان عزیز و گرامی تقدیم داشته است.

 

 

اصلاحات در ایران معاصر به دو گونه «اصلاحات درون حکومتی» و «اصلاحات برون‌حکومتی» تقسیم شده است. اصلاحات نوع اول در عصر قاجاریه، توسط افرادی چون عباس‌میرزا به شکل اصلاح‌طلبانه و رفرمیستی انجام می‌گرفت. امیرکبیر نیز در این دوره با قبول شالوده نظام سیاسی، تلاش داشت در چارچوب  نظام مستقر از ظرفیتهای موجود برای ایجاد اصلاحات در راستای سامان‌دادن به امور و رفع موانع و غلبه بر آنچه عقب‌ماندگی کشور را به دنبال داشت عمل نماید. برخلاف جریان درون‌حکومتی اصلاحات که بیشتر جنبه سخت‌افزاری و خصوصا اقتصادی ــ مالی داشت، اصلاحان برون‌حکومتی بیشتر نرم‌افزاری و خصوصا سیاسی ــ فکری بود. این مقاله بر آن است تا در چارچوب گونه‌شناسی اصلاحات درون‌حکومتی ایران معاصر، اقدامات اصلاحی در دوران صدارت امیرکبیر را مورد بررسی قرار دهد و تاکید دارد که اصلاحات این دوره کاملا درونزا می‌باشد و از افت یک اصلاحات برونزا و الهام‌گرفته از غرب به‌دور بوده است.

 

پیش‌فرضهای تحلیل اصلاحات در دوران امیرکبیر

ـــ یکی از آسیبهای ساختاری اصلاحات، وجود ابهام در مفهوم اصلاحات و در تعریف انواع مصادیق، فرآیند و هدف اصلاحات می‌باشد. برخی صاحبنظران آن را در مقابل افساد و به معنای سامان‌بخشی به وضع موجود برای تبدیل آن به نظم مطلوب دانسته‌اند و برخی نیز آن را در مقابل انقلاب و به معنای رفرم، تغییرات روبنایی، محدود و سطحی یا اصلاح روبناها تلقی نموده‌اند.

ـــ در روند اصلاحات در ایران، گروهی از اصلاح‌طلبان بر ساخت کارخانه‌، تاسیس خط راه‌آهن، ترقی صنعت، گسترش تجارت و . . . تاکید دارند، همان‌گونه که در زمان امیرکبیر آغاز شد و گروه دوم بیشتر بر قانون، آزادی، عدالت، پارلمان، علم و . . . تاکید دارند، همانگونه که در زمان مشروطیت رخ داد.

ـــ اصلاح در مقابل انقلاب(revolution)  و در قیاس با آن به کار می‌رود و معادل رفرم (reform) می‌باشد. این دیدگاه اصلاحی، خاص فرهنگ و اندیشه سیاسی بوده و به‌گونه‌ای از تحولات و تغییرات اجتماعی نظر دارد که در چهارچوب یک نظام سیاسی رخ می‌دهد. کلمه «اصلاح» مصدر عربی و مفرد واژه اصلاحات می‌باشد که در لغت‌نامه‌های فارسی و عربی معانی متعددی برای آن ذکر شده که از جمله می‌توان به درست و راست و به کردن، التیام‌دادن، به‌سامان‌آوردن، سروسامان‌دادن، دورکردن تباهی، سازش‌دادن و آشتی‌نمودن، رفع عیب و فساد چیزی، به‌صلاح‌آوردن، نیک و بهتر و استوارکردن، ضد افساد و . . . اشاره کرد.[1]

در ادبیات کهن فارسی نیز به این واژه فراوان اشاره شده مثلا در کلیله‌ودمنه آمده است: «نیش کژدم . . . را اگرچه بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمایند، چون بگشایند به قرار اصل باز رود» و در گلستان سعدی آمده است: «. . . یکی از وزراء بر زیردستان رحمت آوردی و اصلاح همگنان را به خیر توسط کردی.»

قرآن کریم در مجموع تعبیرات خود پیامبران را مصلحان می‌خواند؛ چنان‌که از زبان شعیب پیامبر(ع) می‌فرماید:

«ان ارید الاّ الاصلاح ماستطعت و ما توفیقی الاّ بالله علیه توکلت و الیه اُنیب.» (هود/آیه 88)

 

زمینه‌های اصلاحات در دوران امیرکبیر

میرزاتقی‌خان معاصر با ایام حیات اسپنسر، مارکس، اگوست کنت، نیچه، ادیسون، ولتر، روسو، هگل و کانت بود. وی به نام میرزاتقی‌خان امیرکبیر اتابک اعظم به منصب صدارت اعظمی ایالت ایران رسید و در مدتی کوتاه (سه‌سال‌ویک ماه و بیست‌وهفت روز) اولین پایه‌های سنگ‌بنای اصلاحات در ایران معاصر را پی‌ریزی نمود.

اروپا در زمان امیرکبیر همه دانه‌های کاشته‌شده خود را به ثمر رسانده و دولتمردان اروپایی در رقابتی بی‌امان تمام سعی‌ را وقف توسعه علوم، فنون، قدرت و صنعت کشورشان کرده بودند و از صنایع، اختراعات و صاحبان آن به‌طور همه‌جانبه حمایت می‌کردند. در این زمان بود که تحولات عظیمی رخ داد و علوم به‌تدریج به کمک صنایع، حرف و سرمایه‌داران شتافت و روش قدما در علم به‌کلی متروک شد.

امیرکبیر در زمانی به مسند نشست که اروپا به‌‌تدریج از دیدگاههای کسانی چون منتسکیو، ولتر، دیدرو، دالامبر، هیوم، ژان‌ژاک روسو، آدام اسمیت  و . . . با شدت و ضعفهایی متاثر می‌شد و همگی‌ این صاحبنظران ــ هرکدام به نحوی ــ  معتقد بودند که حاکمیت از آن مردم بوده و غیرقابل تفویض به یک شخص خاص می‌باشد، بلکه به قانونگزار تفویض می‌گردد تا به‌نحواحسن از آن حمایت کند. آنان به آزادی فردی و امنیت اجتماعی معتقد بودند و بهزیستی، رشد و توسعه زندگی افراد را در گرو آزادی و امنیت اجتماعی امکان‌پذیر می‌دانستند. این متفکران از حقوق طبیعی فاصله گرفته و سودجویی و مفیدبودن را مرجع ضوابط زندگی قرار دادند.

 

اصلاحات سیاسی در دوره صدارت امیرکبیر

استعمارگران واقف بودند که اگر کادر رهبری یک مملکت سالم باشد، روابط خارجی آن کشور را به نفع ملت و مملکت تنظیم کرده و اجازه غارت و چپاول را به دزدان خارجی نخواهد داد؛ بنابراین آنان پیش‌ازهرچیز در داخل کشورهایی که به آنها به دیده طعمه می‌نگریستند، فساد عمیق داخلی را ترویج می‌کردند و نیز، برهمین اساس شرط اول نجات یک ملت و دولت از چنگال استعمار، درواقع اصلاح داخلی و آماده‌کردن زمینه‌های استقلال و اتکاء به نفس بود؛ چنان‌که مثلا اگر امیرکبیر می‌خواست بدون تغییر در این وضعیت نامناسب داخلی به جنگ استعمار برود، همین کسانی که می‌بایست به کمک آنها استعمار را به زانو درمی‌آورد، درواقع پیش از هرچیز خود او را از پای درمی‌آوردند. لذا امیر در عرصه سیاسی به اصلاحاتی اقدام کرد که عمده‌ترین آنها را به شرح زیر می‌توان برشمرد.

 

1ـ تمرکز قدرت یا مبارزه با ملوک‌الطوایفی:

یکی از حربه‌های موثر استعمار در راه تحصیل نفوذ بیشتر و سلطه عمیق‌تر، تضعیف قدرت حکومت مرکزی کشورهای مورد استعمار است. گرانت واستون، منشی سفارت انگلیس در تهران، می‌نویسد: «در این هنگام آشکارا پیش‌بینی شد که دوره حکومت قاجار به زودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد.»[2]

وقتی امیرکبیر زمام امور را به دست گرفت، کشور ایران جز در چند ایالت بلوچستان، افغانستان و ترکستان، در تمامی مناطق دچار اختلاف داخلی و کشمکش میان قدرتهای محلی شده بود؛ چنان‌که ناامنی تمامی نواحی غرب (بروجرد و کردستان) و جنوب (بوشهر، دشتستان و نیز کرمان، رفسنجان و یزد) و همچنین شرق و شمال (خطه خراسان) کشور را فراگرفته و فتنه همچون سرطان شهرهای شمالی و شمالغربی کشور را درنوردیده بود.

 

2ـ تجدید آرامش و امنیت:

امیرکبیر در چنین وضعیتی برای اعاده امنیت و بسط نفوذ و قدرت دولت به سراسر کشور، با پشتکار و جدیتی شایان ستایش دست به کار شد. او برای رام‌کردن یاغیان و سرکوب تجزیه‌طلبان و حفظ مملکت از تجزیه و ملوک‌الطوایفی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. امیر در مدت کوتاهی تمام شورشهای جنوب را علیرغم وسعت و عمقی که داشت سرکوب نمود و سراسر آن منطقه را در کنترل دولت مرکزی درآورد. این موفقیت به‌قدری اعجاب‌آور بود که وزیرمختار انگلیس بعد از آن‌همه گزارشها که قبل از آن تاریخ راجع به ناامنی و هرج‌ومرج منطقه جنوب به وزارت امورخارجه انگلیس داده بود، با یاس و ناامیدی به پالمرستون، وزیرخارجه انگلیس، می‌نویسد: «سالیان درازی است که منطقه فارس به‌‌طوری‌که اکنون تحت اطاعت حکومت مرکزی می‌باشد مطیع نبوده است.»

سران بلوچ در سیستان و بلوچستان، به تاثیر از تحریکات انگلیس به‌خاطر هندوستان مبنی بر جداکردن این مناطق از ایران‌، سر به شورش و یاغی‌گری برداشته بودند. امیر با ایجاد هنگهای سواره و ساختن پاسگاهها و قراولخانه‌های فراوان و مستحکم و مجهز، سرتاسر آن منطقه را چنان آرام ساخت که انگلیسیها را به‌کلی از رسیدن به هدف خویش مایوس نمود.

سرسخت‌ترین یاغیان و آشوبگران، ترکمنهای شمال بودند که در اثر یاغی‌گری و چپاول آنان، آرامش و امنیت به‌کلی از شمال ایران رخت بر بسته بود اما امیر آنها را نیز با اعزام قشون و تهدید، به زیر نفوذ کشید؛ چنان‌که دو تیره «یموت» و «تکه» بدون زدوخورد تسلیم شدند و فقط تیره «گوگلان» که در دشت گرگان بودند و جاسوسان و ماموران انگلیسی در میان آنها نفوذ بیشتری داشتند، به تحریک و ترغیب آنها مقاومت نمودند؛ که سرانجام در مقابل نیروهای دولتی شکست خورده و تسلیم گردیدند. نماینده سیاسی روس در تاریخ هشتم صفر 1266.ق خبر این موفقیت دولت را ضمن نامه‌ای که به روسیه ارسال داشته، چنین گزارش داده است: «. . .  در شانزدهم محرم‌الحرام عساکر پادشاهی در محل موسوم به قراشیخ، فتح عظیمی نموده و پنج‌هزارتن ترکمن را که بر سر اردوی شاه حمله آورده بودند شکست فاحشی داده، پس از چنین نصرت، گوگلانیها شرایط اطاعت را نسبت به سردار عساکر منصوره به عمل آوردند. . .  [3]

امیر با ساختن چند قلعه محکم و مجهز در نقاط حساس ترکمن‌صحرا و ساختن سد بزرگ گرگان‌رود، زمینه اشتغال ترکمنهای بیکار به کشاورزی را فراهم آورد و سراسر منطقه را چنان امن و آرام نمود که روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره بیست‌وهشتم خود، درباره امنیت آن منطقه چنین نوشت: «امنیت ترکمن‌صحرا به‌حدی است که یک‌نفردونفر از اردو به استرآباد و از استرآباد به اردو آمدورفت می‌نمایند و اگر مالی از اردو در صحرای ترکمانان گم بشود، ترکمانان پیدا نموده می‌آورند در اردو و جارکشیده به صاحبش می‌رسانند.»

همچنین فتنه باب و آشوب بهائیها را که در سراسر کشور و مخصوصا در شمال به قدری وسیع و عمیق بود که اگر با زمامداری امیرکبیر مصادف نمی‌شد به احتمال زیاد تجزیه کشور و به‌وجود آمدن یک دولت نامشروع، دست‌نشانده و عامل استعمار را در خاک ایران در پی می‌داشت سرکوب کرد؛ به‌ویژه‌آن‌‌که این فتنه از سوی انگلیسیها حمایت می‌شد و آنها به علی‌محمد باب به طعنه Mr. Door (آقای در) می‌گفتند، دری که از طریق آن به متد و روش قدیمی و همیشگی فرقه‌سازی خود پرداختند و این فتنه و آشوب را به سراسر ایران گسترش دادند که نابودی نفوس بیشماری را به ‌دنبال داشت تا آنجا که بابیان حتی قصد جان امیر را کردند.

 

3ـ سیاست موازنه منفی:

آنچه امیر انجام می‌داد در اجرای سیاست ملی و استقلال‌طلبانه خویش بود. رفتار شخصی امیرکبیر با سفرای خارجه مقیم تهران سیاست مدارا و بیطرفی بود؛ به‌این‌معناکه نه با آنها ضدیت می‌کرد و نه تسلیم آنها می‌شد، از خود هیچوقت تمایل خصوصی که موجب فعالیت و رقابت سیاسی باشد به هیچ یک از بیگانگان نشان نمی‌داد و واستون[4] در تاریخ خود راجع به میرزاتقی‌خان امیرکبیر چنین می‌نویسد: «میرزاتقی‌خان امیرنظام یگانه کسی است که دست اجانب را از دخالت در امور داخلی ایران در مدت صدارت خود کوتاه نمود و یگانه مردی بود که توانست بدون دخالت اجانب مسائل غامض ایران را حل و عقد کند. در زمان او احدی قادر نبود با عمال اجانب روابط خصوصی داشته باشد. تمام مامورین دولتی را غدغن نمود با خارجیها ایجاد رابطه کنند. این افتخار برای او بس که در زمان او هیچ یک از همسایگان نتوانستند در امور داخلی دخالت کنند و یا به حقوق سیاسی آن تجاوز نمایند. امتیاز شمال را از دست روسها بیرون ساخت و مستقیما زیر نظر دولت ایران قرار داد. روسها را از ساختن بیمارستان در استرآباد بازداشت که معمولا استعمارگران برنامه‌های استعماری خود را در لوای ساختن بیمارستان و مدرسه و پخش دارو پیاده می‌کنند.»

وقتی‌ انگلیسیها تقاضای ایجاد و افتتاح کنسولگری در استرآباد نمودند، امیر جلوگیری از ساختن بیمارستان به وسیله روسها را بهانه قرار داد و گفت: وقتی من به آنها چنین اجازه‌ای را نمی‌دهم، این چه حق و امتیازی است که انتظار دارید در چنین منطقه‌ای که نزدیک روسیه است برای شمال قائل شوم.

امیرکبیر مصونیت جزائی خارجیان را منسوخ کرد و آزادی تجارتی‌ای را که روسها با استفاده از عهدنامه ترکمنچای به دست آورده‌ بودند و انگلیسیها به موجب عهدنامه 1257 و با استناد به اصل دولتهای کاملة‌الوداد آن را به‌زور گرفتند، عملا بی‌خاصیت ساخت. دولت فرانسه هم با استفاده از شرایط موجود، استفاده از قانون آزادی تجارت و استفاده از حقوق دولتهای کاملة‌الوداد را تقاضا نموده بود که امیرکبیر آن را نپذیرفت و در نتیجه سفیر فرانسه از ایران قهر کرده و به کشور خود مراجعت نمود و البته امیر همچنان حاضر به انعقاد چنین قراردادی نشد.

امیرکبیر حوزه نظم، قانون، تامین عدالت و درواقع آنچه را که به «نظم میرزاتقی‌خانی» معروف شد بسیار وسیع می‌دید. او از این نظم، نوعی قانونمند‌کردن قدرت خودکامه و به ضابطه‌کشیدن هر نوع بی‌ضابطگی را مدنظر داشت و به‌جد در راه آن ایستاده بود. امیر نظم‌ را در تمام کارها جستجو می‌کرد، هم در سیاست، هم در اجتماع و هم در فعالیت اقتصادی.

میرزاآقاخان نوری دشمن شماره‌یک امیر و قاتل او در نامه‌ای به برادرش آورده است: «. . . حالت امروز ایران دخلی به شلوغ‌کاری و هرزگی عهد خارج میرزاآغاسی مرحوم ندارد. کار، نظم و حساب به هم رسانیده . . .  [5]

دیگر از اصلاحات سیاسی امیرکبیر، رسیدگی به موضوع تحصن و پناهنده‌شدن اتباع ایرانی به سفارتخانه‌های خارجی بود؛ به‌این‌معنا‌که برخی افراد ایرانی همین‌که مرتکب خطا شده و مورد بازخواست قرار می‌گرفتند، برای رهایی خود فورا به یکی از سفارتخانه‌های مقیم تهران رفته و در آنجا تحصن می‌جستند. بدیهی است هیچ اقدامی برای احضار و جلب این قبیل اشخاص، نظر به امکان اهانت به سفارتخانه میسر نبود. استمرار این رویه، از نظر امیرکبیر، ناشایسته‌ بود؛ چرا که اثرات خوبی نداشت و محمل عواقب وخیمی بود. بنابراین امیر با سفرای خارجه مقیم ایران مذاکرات مفصلی به عمل آورد و با ادله و استدلال آنها را مجبور ساخت از حمایت و پناه‌دادن اتباع ایرانی که مرتکب خطا و جرمی شده‌اند خودداری نموده، متحصنین را در صورت اخطار دولت ایران فورا تسلیم نمایند.

 

اصلاحات فرهنگی امیرکبیر

زندگی شهری و تولید صنعتی نیاز به ترتیب و نشر فرهنگ صنعتی دارد. بخش عظیمی از آموزشهای علمی، درواقع متوجه رشد افکار عمومی و آموزش رفتار صنعتی می‌باشد که با رفتار ایلی و دامداری سنتی فاصله بسیار دارد. فرهنگهای کشاورزی سنتی که با همان قالب فکری وارد دنیای زندگی صنعتی می‌شوند، دچار گرفتاری جدی در حل مسائل خود می‌گردند و این مساله از عدم سازگاری میان این دو نوع رفتار اجتماعی ناشی می‌شود. آموزش عمومی به صورت جدی با اقدامات امیرکبیر آغاز گردید. او نشر مطبوعات و دانش را به شیوه های مختلف شروع کرد و تا زنده بود بر این امر تاکید داشت. امیر نقش روزنامه‌ها را در توسعه و گسترش آگاهی مردم بسیار اساسی می‌دانست. اهمیت این قبیل اقدامات در این دوران زمانی آشکار می‌گردد که به این شعار استعمار که در نوشته سرگوراوزلی، سفیر انگلیس در ایران، منعکس‌ گردیده، توجه ‌شود: «باید ملت ایران را گذاشت تا همین حالت توحش و بربریت باقی بماند.»[6]

 

1ـ تاسیس و طبع روزنامه:

امیرکبیر برای بالا‌بردن سطح دانش و بینش جامعه و آشنا‌نمودن مردم با وضع جدید و اطلاع‌یافتن ایرانیان از خبرهای داخله و خارجه و تعمیم فرهنگ در نقاط مختلف کشور، به راه‌اندازی روزنامه‌ای به نام وقایع‌اتفاقیه همت گماشت. وجهه نظر امیر درباره روزنامه «اطلاع‌یافتن دولت از اوضاع جهان و دیگر پرورش عقلانی مردم و آشنا کردن آنها با دانش جدید و احوال دیگر کشورها بود.»[7] روزنامه وقایع‌اتفاقیه در شماره بیست‌وششم خود موضوع را این‌گونه منعکس می‌نماید: «بعضی مردم نفهمیده و نمی‌دانند که حسن این روزنامه چیست و مصرفش چه می‌باشد؟ پاره‌ای اشخاص خیال می‌کنند که کاری است که دیوانیان عظام راه انداخته‌اند به جهت منفعت و مداخل، برخی هم چنین تصور می‌کنند که این روزنامه منصبی است که به کسانی که از دیوان اعلی اسامی آنها معین شده باید برسد و دیگران نباید برسد، لکن هیچ یک از اینها نیست . . . این اخبار چیزی است . . . به جهت تربیت خلق و اطلاع آنها از امورات دیوانی و غیره و اخبار دول خارجه و منفعت خاص و عام.»

 

2ـ گسترش ترجمه و نشر کتاب:

امیر از تمام وسایل برای تنویر افکار مردم کمک می‌گرفت؛ از جمله به ترجمه کتاب بسیار توجه می‌کرد. گرچه قبل از او نهضت ترجمه در ایران شکل گرفته بود، اما درواقع او بود که آن را گسترش داد؛ چنان‌که برای رفع کمبود مترجم، به هر وسیله‌ای برای ازدیاد این طبقه توسل می‌جست.

امیرکبیر از مترجم سفارت، ژان داوود که زبان فرانسه و انگلیسی را می‌دانست، درخواست کرد کتاب «جهان‌نمای جدید» را ترجمه نماید. این کتاب از جهات مختلف ارزنده و درخور توجه بود؛ چراکه نه‌تنها از زمان آشنایی ایران با دانش جدید اروپایی، کتابی بدان صورت و معنی به فارسی نگارش نیافته بود بلکه تا سالیان بعد هم کتابی مانند آن را نتوانستند تدارک ببینند. در آن کتاب اطلاعات گسترده‌ای درباره وضعیت بیشتر کشورها در زمینه‌های مصنوعات، منسوجات، قوای بحری و بری، مدرسه، کتابخانه، موزه، کاغذ اخبار، مجلس جوانان، آزادی، پارلمان، شورای عامه، وکلای ملت و . . . درج گردیده بود. امیر می‌دانست که برای بیداری و تنویر افکار ایرانیان اطلاعات و دانش در این زمینه نیاز جامعه فعلی او می‌باشد. فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران در این زمینه می‌نویسد: امیرکبیر «برای مطالعه ناصرالدین‌شاه، تاریخ مفصل فرانسه را تا زمان ناپلئون در دو جلد به ترجمه رسانید. موضوع جلد نخست راجع به قبل از ایام انقلاب فرانسه و آشوب ممالک فرنس [فرانسه] و جلد دیگر در [خصوص] زندگانی ناپلئون است. ترجمه جلد اول به دست نیامد اما از مطالعه مندرجات جلد دوم باید گفت بامعنی‌ترین تاریخ فرانسه و زندگانی ناپلئون است که آن دوره به فارسی ترجمه و به انشاء میرزاشفیع منشی و خط خوش رضاقلی تاریخ‌نویس، تحریر یافت.»

چنین کتابی در زمان حکومت شاهی ــ ناصرالدین‌شاه ــ انتشار می‌یافت که خود در بطن استبداد پرورش یافته بود و به گزارش امین‌الدوله در خاطراتش، «شاه بارها در خلوت به زبان می‌راند که نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و بالمثل اگر اسم پاریس و یا بروکسل نزد آنها برده شود، ندانند این دو خوردنی است یا پوشیدنی.»

 

3ـ تاسیس دارالفنون:

امیرکبیر به نقص تشکیلات فرهنگی و فقدان موسسات علمی و نبود وسایل تمدن و فرهنگ جدید در ایران کاملا وقوف داشت و در اثر همین نواقص بود که در تلاش خود برای اصلاح و پیشرفت ایران دائما به موانعی از قبیل نفوذ متنفذین کهنه‌پرست، خرافاتی و خشک‌عقیده‌ برمی‌خورد و اصلاحات او را عقیم می‌گذاشت. او از طرفی نیز می‌دید که کشور ستمدیده ایران از حیث علوم و تمدن جدید کاملا بی‌بهره است و لذا تا در افکار عموم مردم اندک انقلاب و تحولی ایجاد نمی‌کرد و جوانان ایرانی بهره‌ای از این تمدن و علوم مختلفه ملل غرب نمی‌گرفتند، نمی‌توانست در افکار ایرانیان ایجاد روشنایی کرده، کشور را به ترقی و تعمق سوق دهد. دو سفر امیر به خاک روسیه و مشاهده اوضاع و احوال دنیای جدید در اصول تعلیم و تربیت ملل اروپایی و مسافرت دیگر او به خاک عثمانی او را به این اندیشه واداشت که اگر بخواهد دوش‌به‌دوش دنیای جدید پیش برود، ناگزیر است سازمان خود را تغییر داده و از روشها و متدهای پیشرفته اروپایی استفاده نماید و این مساله را با اعزام عده‌ای محصل به اروپا و یا فراهم نمودن زمینه حضور عده‌ای از استادان اروپایی در ایران برای تعلیم جوانان این سرزمین پی‌گرفت. اعزام دانشجو به خارج، زیاد مشکل نبود چون در زمان عباس‌میرزا و محمدشاه این کار صورت پذیرفته بود اما خواستن استاد از اروپا و تاسیس مدرسه‌ای عالی همواره در ذهن میرزاتقی‌خان وجود داشت و به محض اینکه صدراعظم ایران گردید به تکاپو افتاد تا فکر خود را عملی کند و دارالفنون را تاسیس نماید. لذا دارالفنون را به‌عنوان اولین مدرسه جدید ایران در هفت‌ شعبه تاسیس نمود.[8] فارغ‌التحصیلان اولیه این مدرسه، فرزندان رجال قاجار بودند که در کنار ازفرنگ‌برگشتگان بدنه اصلی اجرایی کشور را تشکیل دادند که این خود البته داستان غم‌انگیز و عبرت‌آموزی دارد. شاید اگر امیرکبیر این مقدار مهلت می‌یافت یک کادر علمی و فنی را آن‌طور که خود او شروع کرده بود تربیت نماید، یعنی افرادی را که دارای صفات خودباوری و حریت بوده و به فکر اعتلا و استقلال ایران و ایرانی باشند، به احتمال زیاد کشور ما بااین‌همه امکانات و مقدورات در صف پیشرفته‌ترین ممالک جهان بود.

 

 امیرکبیر و مذهب

امیر شخصا مردی متدین، متعبد و مقید به اجرای دستورات دین مقدس اسلام بود و البته برخلاف بیشتر رجال متدین و متعصب آن زمان، روشن‌بینی و خوش‌فکری خاصی در زمینه اعتقادات دینی داشته و حتی بسیار از خواسته‌های مدنظر روحانیون و مسلمانان روشنفکر و مطلع امروز که نمی‌توانند آنها را با سطح افکار عمومی مسلمانان وفق دهند و در برنامه اصلاحات آن روز امیرکبیر به چشم می‌خورد.[9]

امیرکبیر با کمال شهامت با بعضی از بدعتها و پدیده‌ها که به غلط به اسم دین مردم را منحرف می‌کرد، مخالفت می‌کرد و بعضی از شخصیتهای به‌ظاهر مذهبی را که از شخصیت و نفوذ مذهبی خود سوءاستفاده می‌کردند مورد مؤاخذه قرار می‌داد.

جای تاثر و تاسف است که افراد روشنفکر و متجدد هم که می‌‌خواهند بحثی از اقدامات مذهبی امیرکبیر بنمایند فقط به سراغ زیارت عاشورا و نماز شب‌خواندن و حضور او در مجالس روضه‌خوانی و تعمیر مساجد و مدرسه و امامزاده و موضوعاتی دیگر از این قبیل می‌روند و ابدا توجهی به این مساله که تمام رشته‌های اصلاحی امیر عین خواسته اسلام و قرآن و وظیفه قطعی یک زمامدار مسلمان است نمی‌کنند؟ مگر مبارزه با ارتشاء و فساد، هرج‌ومرج، جلوگیری از غارت بیت‌المال، ازبین‌بردن پارتی‌بازی و خریدوفروش پست و مقام، اجرای عدالت و قانون و تقسیم پستها به مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص، استخراج معادن و ذخایر کشور اسلامی، اشاعه علم، فرهنگ و هنر و نیز اقتباس علوم و فنون جدید ملل دیگر از متن وظایف فردفرد مسلمین و مخصوصا روساء و زمامداران مسلمان نیست؟[10]

 

اصلاحات اقتصادی امیرکبیر

1ـ تشویق صنعت و تکثیر ثروت:

برای یک اقتصاد سالم و مستقل، آن‌ هم در زمانی‌که انقلاب صنعتی، اروپا را در راه یک ترقی بی‌سابقه انداخته بود، لزوم و وجوب صنعت کاملا احساس می‌شد و این چیزی نبود که از دیده تیزبین و فکر نکته‌سنج امیرکبیر مخفی بماند. او برای اقتباس صنعت جدید اروپا عده‌ای از استادکاران باهوش و خوش‌ذوق ایرانی را انتخاب کرد و به پطرزبورگ فرستاد تا رشته‌های مختلف صنعت جدید را بیاموزند. این افراد پس از فراگرفتن صنایع مربوطه به ایران بازگشتند و کارخانه‌های بلورسازی تهران، کاغذسازی اصفهان و کارگاههای چدن‌ریزی و نساجی‌ و چند کارخانه و کارگاه دیگر را با سبک نسبتا جدید احداث نمودند.

 

2ـ حمایت از صنایع دستی:

امیرکبیر درک کرد که به مقتضای طبع سرمایه‌داری جدید و صنعت ماشینی، که ابتکار آن به دست دول استعمارگر بود، آنان سعی خواهند کرد برای رواج بازار مصنوعات و محصولات صنعتی خویش و تضعیف بنیه مالی ملتهای عقب‌افتاده، صنایع دستی و ملی این کشورها را نابود کنند؛ لذا همپای هدایت کشور به راه صنعت ماشینی، تلاشهای فراوانی را هم برای توسعه و تکمیل صنایع دستی مبذول داشت. امیر دستور داد لباس نظامیان از شال پشمین مازندرانی تهیه شود و شالهای دستی کرمانی را طوری ارتقاء کیفیت داد که با شالهای کشمیری رقابت می‌کرد و لذا معروف به شال امیری شد.

سردوشی نظامیان تا آن زمان از اتریش وارد می‌شد، تا این‌که روزی امیر سردوشی زیبا و جالبی را که توسط خانمی به نام بانوخورشید دوخته شده بود ملاحظه کرده و آن زن را بسیار تشویق کرد و سپس دستور داد امتیاز تهیه سردوشی را برای مدت پنج‌سال به او واگذار کنند که با کارگاه مجهز و شاگردان زیاد، سردوشی مورد احتیاج ارتش را تهیه کند.[11] او معتقد بود خیانت به ملت و کشور است اگر از آنچه می‌توان آن را در داخل کشور تولید کرد استفاده نشود بلکه از خارج وارد گردد و از همین رو، هرگونه تساهل در راستای صنعتی‌شدن کشور را نمی‌پسندید. وی حمایت از صنایع ملی را در مقابل حمله و هجوم صنایع غرب به جایی رساند که مورد انتقاد و خرده‌گیری برخی نویسندگان غربی واقع شد؛ به‌عنوان مثال، بی‌نینگ، مورخ شهیر انگلیسی، با بغض و ناراحتی نوشت: «امیرکبیر علاقه مخصوصی دارد که با تشویق صنایع ملی تمام صنایع خارجی را از ایران بیرون کند. این سیاست ناشی از کوته‌بینی، به‌هیچ‌وجه کمک به پیشرفت تجارت و مدنیت نمی‌کند.»[12]

 

3ـ معادن:

امیرکبیر خوب می‌دانست که صنعتی‌شدن کشور بدون استخراج معادن ممکن نیست و ازسوی‌دیگر کم‌وبیش به ارزش و عظمت معادن بیکران ایران ــ که به قول دکتر پلاک می‌تواند از لحاظ معادن فلزات با جهان برابری کند ــ واقف بود و لذا برای بهره‌برداری از این معادن، برنامه وسیعی را به اجرا گذاشت؛ به این صورت که اولا برای این‌که استخراج معادن براساس اصول علمی و فنی جدید صورت گیرد، مسیو جان داوود را برای استخدام کارشناسان و اساتید علوم و فنون جدید به اتریش فرستاده و به او توصیه کرد: «درباب انتخاب معدنچی اهتمام نمایید که از جمیع فلزات خصوصا از طلا و نقره سررشته کامل داشته باشد.» و ثانیا برای این‌که در این رکن مهم اقتصاد و رشته اساسی حیات اقتصادی، بیگانگان رخنه نکنند، کاملا مواظب بود که استخراج با سرمایه ایرانی انجام شود. امیر با سرمایه‌گذاری خارجی که اغلب نقطه آشکار و آغازین نفوذ استعمار بود، جدا مخالفت می‌کرد و برای همین منظور، فرمانی صادر نمود که طی آن، سپردن امتیاز استخراج معادن به اجنبی را اکیدا ممنوع ساخت. در پناه این سیاست عاقلانه و مدبرانه، نهضت وسیعی برای استخراج معادن و بهره‌گیری از ذخایر کشور شروع و قدمهای بلندی برداشته شد و در همان مدت کوتاه نتایج درخشانی به‌دست آمد.

 

4ـ کشاورزی:

امیرکبیر در امور زراعی هم با ایجاد امنیت و رعایت حقوق کشاورزان با ساختن سدها و آب‌بندهای متعدد تحولی اساسی بنیاد نهاد. ساختن سدهایی بر روی رودخانه‌های کرخه (سد ناصری) و گرگان‌رود، انتقال آب از رودخانه کرج به تهران، تجدید بنای پل شوشتر و بازکردن هفت چشمه آن، ترویج کشت پنبه امریکایی و نیشکر و . . . برخی اقداماتی بود که امیر در این راستا به عمل آورد.

استعمارگران به‌عنوان یک حربه قدیمی، همواره سعی می‌کردند کشورهای ضعیف را به یک محصول خاص، مثلا نفت، نیشکر و . . .، پای‌بند ‌کنند و به قول معروف اقتصاد تک‌محصولی را بر آنها اعمال نمایند. تا در موقع مقتضی با ایجاد مانع بر سر راه صدور و مصرف این محصول به این کشورها فشار آورده، در راستای تمایلات خود آنها را در مضیقه قرار دهند.

امیر دستور داد آن دسته از بذرهای کشاورزی را که در ایران موجود نبود، از خارج وارد نمایند و از این طریق به اصلاح بذر و نهالهای کشاورزی موجود در ایران پرداخت.

فهرستی از اقدامات امیرکبیر در راستای کشاورزی را می‌توان چنین برشمرد: 1ـ ساختن سد عظیم «ناصری» روی رودخانه کرخه که داستان تاریخی مفصلی دارد. 2ـ ترویج کشت نیشکر در خوزستان در دو منطقه عقلی و شوشتر، که جالب است بدانیم چندسال پیش دولت ایران فکر آن روز امیرکبیر را به مرحله اجرا درآورد.[13] 3ـ تجدید بنای پل عظیم شوشتر و هفت چشمه آن. 4ـ ساختن یک سد بزرگ بر روی رودخانه معروف گرگان‌رود که زیر نظر مهندس میرزاحسن و با همکاری هزار کارگر، مدتی کمتر از یک‌سال بنای آن به اتمام رسید و دشت وسیع استرآباد زیر کشت درآمد. 5ـ بنای یک سد بزرگ در نقطه اتصال دو رود قره‌چای و انار رود در شهرستان قم و بستن پل معروف دلاک بر روی آن. 6ـ اتمام کار نهر عظیمی که آب رود کرج را به تهران منتقل کرد و تهران را از بی‌آبی شدید رهانید. 7ـ شروع کار انتقال آب از شمیران به تهران، که ناتمام ماند.

سفیر وقت انگلیس، که در سفر ناصرالدین‌شاه و امیرکبیر در سال 1267.ق به اصفهان همراه آنها بود، در خاطرات خود می‌نویسد: «در اراضی اطراف اصفهان، تا چشم کار می‌کرد، فرسنگ‌درفرسنگ کشت و کار بود و نباید فراموش کرد که تا همین اواخر خطه اصفهان را آشوب فراگرفته بود. این تحول شگفت‌ در این مدت کوتاه در خور ستودن است و آن نیست جز اثر روش عادلانه نائب‌الحکومه اصفهان چراغعلی‌خان زنگنه که پیش از این نوکر شخصی امیرنظام بود. البته در شهر حالت ویرانه عمومی مملکت به چشم می‌خورد اما از برزگران هیچ شکایتی راجع به زورگویی دیوان شنیده نمی‌شد. برتری دولت کنونی ایران بر سلطنت سابق مورد اعتراف همگی است.»[14]

این اذعان یک فرد انگلیسی دلالت بر این نکته دارد که امنیت شغلی کشاورزان و محصولات آنان چگونه به‌عنوان عامل اصلی ابزار تولید مورد توجه خاص امیر بوده و نیز اصلاحات او در جامعه مقبولیت و پذیرش عام داشته است.

 

5ـ اصلاح اوضاع مالی:

صدارت امیرکبیر در برهه‌ای شروع ‌شد که خزانه تهی و جواهرات سلطنتی به یغما رفته بود. به قول فریدون آدمیت، «جعبه محتوی قطعات الماس که بهای آن هشتصدهزار تومان بوده است اکنون بیش از صدهزار تومان الماس در آن یافته نمی‌شود.»[15] اتلافها و اسرافها و حقوقهای گزاف درباریان نیز مزید بر علت بود. اینک او دو راه بیشتر در پیش نداشت: یا باید همان مذهب و روش مألوف را برگزیده و بدان رضا می‌داد که گهگاه قروضی هم از سفارتخانه‌ها یا و . . . بگیرد و به مالیه کشور تزریق کند و بگوید هرچه پیش آید خوش آید و یا راه دیگری را انتخاب نماید و به تغییر وضع موجود و ایجاد وضع مطلوب بیندیشد. البته امیر مسیر دوم را برگزید و مشکلات را به جان خرید و کاری بنیادین آغاز کرد و به وضع مالی کشور سر و صورتی داد؛ زیرا خوب می‌دانست که یکی از دامهای بسیار خطرناک استعمارگران برای ملتها و دولتها، ایجاد ورشکستگی اقتصادی در کشور و کشیدن آن به زنجیر وامها و یا کمکهای بلاعوض و به‌تعبیر‌دیگر «استعمار اقتصادی است که سرانجامی جز سقوط در کام فراخ استعمار ندارد.»[16] برخی از اصلاحات امیر در این امر خطیر را می‌توان از خلال گفته‌های خود او جست که گفته بود بیش از هر اصلاحی وضع مالیه را سر و سامان خواهد داد، میزان خرج دولت یک میلیون تومان (پانصدهزار لیره) بیش از عایدی آن است و لذا باید از مواجب و مستمریها کاست، به علاوه ده‌درصد بر مالیات خواهد افزود و گمرگات را که تاکنون در اجاره افراد بوده، از دست آنان خواهد گرفت و تحت اداره دولت درخواهد آورد، همچنین به هر ولایتی پیشکار مالیه‌ای خواهد فرستاد تا به‌عنوان مسئول دیوان استیفاء و مستقل از حکومت در آنجا به نحو عادلانه مالیات را جمع‌آوری کند. دکتر مهدی بهار می‌گوید: «امیر به رعایت حال مودیان مالیات و وضع فساد و ظلم عمال دولتی کوشش فراوانی ابراز می‌داشت و مالیات را به تناسب درآمد سالانه تعیین می‌نمود و بدین منوال در حالی‌که مالیات کامل را از گردن‌کلفتها وصول می‌کرد مرهمی بر زخمهای عمیق مردم می‌گذاشت.»[17]

چون اصلاح مجاری درآمد، بدون حذف مصارف غلط، نمی‌توانست درد را دوا کند لذا امیر در کنار اقدامات برای وصول مالیات حقه دولت، اقدامات انقلابی‌تری برای حذف موارد ناصحیح خرج بودجه و مصارف غلط آن شروع نمود تا غذای یک‌سال مردم فقیر و محتاج، خرج یکروز مطبخ یک شاهزاده بی‌ارزش و بی‌خاصیت قاجار نشود. او در این راستا، پیش از هرچیز حقوقهای گزاف را که بدون رعایت تناسب بودجه کشور و ارزش خدمت و کار اشخاص در سابق برای افراد تعیین شده بود، یا به‌طورکلی حذف کرد و یا قسمت اضافی آن را کسر نمود. مثلا حقوق شخصی شاه را که تا آن روز شصت‌هزار تومان در ماه بود، یک‌مرتبه به ده‌هزار تومان تقلیل داد. او همچنین عیاشیها و ولخرجیهای دربار را به‌قدری محدود کرده بود که کلنل میشل در یکی از گزارشهای رسمی خود می‌نویسد: «شاه به ملاحظات مالی نمی‌توانست در اطراف تهران به گردش و تفریح بپردازد» و نیز حقوقهای بی‌تناسب و مستمری صدها شاهزاده، درباری، شیخ، خان و مفت‌خوران دیگر را قطع و یا تعدیل نمود و سرانجام علیرغم همه کارشکنیها و مخالفتهای داخل و خارج، موفق شد معمای بودجه را حل کرده و علاوه بر پرکردن محل خالی تقریبا پنجاه‌درصدکسر بودجه و بالا‌بردن میزان بودجه از دومیلیون تومان به سه میلیون تومان، کشاورزی را ترقی و پولهای هنگفتی را به عمران و آبادی کشور اختصاص دهد و از ورود کالاهای خارجی جلوگیری نموده و بر صادرات کشور بیفزاید و به گفته خود امیر از «فرار شمشهای طلا» جلوگیری نماید.[18]

 

اصلاحات نظامی امیرکبیر

1ـ تلاش برای دستیابی به تسلیحات جدید:

استعمارگران به نقش موثر سلاحهای جدید و مدرن در سرنوشت کشورها و ملتها کاملا واقف بودند و لذا مجدانه از هرگونه تجهیز کشورهای اسیر استعمار به این قبیل سلاحها ممانعت به عمل می‌آوردند.

امیرکبیر چون مدتی در خدمت نظام و دورانی از عمر خود را هم به جای امیرنظام کار کرده بود، از جزئیات وضع ارتش ایران و نواقص و احتیاجات آن و نقش آن در راه نیل به اهداف عالیه‌ای که داشت کاملا مطلع بود و لذا همزمان با اصلاحات کشوری، اقدامات وسیعی به منظور تکمیل و مدرن‌کردن ارتش ایران شروع کرد. او می‌دانست برای مجهزکردن سپاه ایران به سلاح روز و تنظیم و تربیت و سازماندهی نظامیان به سبک جدید اروپا، احتیاج به کارشناس و متخصص اسلحه‌سازی و تعلیم و تربیت نظامی دارد؛ همچنین می‌دانست که برای تربیت افسران لایق، دانشگاه نظامی و جنگ لازم است تا از این راه احتیاج به مستشاران نظامی که خطرناکترین جاسوسان استعمارند رفع شود و لذا قسمتی از دارالفنون را به این امر اختصاص داد. امیر همچنین برای بالابردن سطح اطلاعات نظامیان در مسائل مربوط به فنون نظامی دستور داد که کتابها و مقالات مختلف و جامعی در فنون جدید نظامی نوشته شود و در اختیار فرماندهان و افراد ارتش قرار گیرد. او در کنار این اقدامات و طرحهایی که برای مدرن‌کردن ارتش داشت، فعالیتهای وسیعی را نیز در راستای ایجاد کارخانه‌های اسلحه‌ و مهمات‌سازی و ساختن پادگانهای نظامی و قلعه‌های تدافعی و سنگرهای احتیاطی در سراسر کشور شروع کرد و مهمات‌سازی در زمان او رشد بسیاری نمود. چنان‌که هر ماه در تهران هزار و در اصفهان سیصد قبضه تفنگ می‌ساختند و توپ‌ریزی و باروت‌سازی تبریز ــ که یادگار عهد عباس‌میرزا بود ــ دوباره رونق گرفت. در امیرآباد کارخانه مهمات‌سازی ساخت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد و در زمان عزلش نظامیان ارتش ایران نزدیک به یکصدوپنجاه‌هزار نفر رسیده بود و هزار توپ با گلوله‌هایی از 5/1 تا 12 کیلویی داشت.[19]

 

2ـ تهذیب اخلاق نظامی:

یکی از عیوب اساسی ارتش ایران تا پیش از امیرکبیر، این بود که نظامیان در سایه استبداد سلاطین قاجار، به تجاوز و تعدی و زورگیری عادت کرده و از این رهگذر ارزش و اعتبار و محبوبیت ملی را ــ که از ضروریات ارتش است ــ از دست داده بودند و با مردم کاملا فاصله داشتند. امیر از آنجا که خود نیز در کسوت نظام بود، هوشمندانه این عیب و نقیصه را درک کرده بود. از این رو، با صادرکردن بخشنامه‌های پی‌درپی و اعمال مجازاتها و قصاصهای سخت و تند و تلقین اخلاقیات لازم سپاهیگری، گامهای بلندی را در راه تهذیب اخلاق نظامیان برداشت و آنان را به وظایف اصلی و اساسی خویش آشنا ساخت و بدین‌سان ارتش را از رویه اجحاف و زورگویی و تجاوز به مال و جان مردم نجات داد و کم‌وبیش آن را به صورت یک ارتش ملی درآورد. کلنل میشل در گزارش خود به مورخ 1266.ق به وزارت انگلیس درباره انضباط سربازان ایرانی در مسافرت شاه به شهرستان قم، که در رکاب شاه وی را همراهی می‌کردند، می‌نویسد: «فرق فاحشی میان این مسافرت با مسافرتهای پادشاهان ایران به‌طور‌کلی وجود دارد. در سفر قم جلوی تعدیات گوناگون نظامیان سخت گرفته شده بود و اذیت و آزاری به زارعین نرسیده، از آنها کسی پول و بنه اخذ نکرد.»[20]

 

3ـ ایجاد نیروی دریایی:

پس از نادرشاه، اولین زمامداری که به احتیاج مبرم ایران باتوجه به مرزهای آبی وسیع در خلیج‌فارس به نیروی دریایی پی‌برد و برای ایجاد آن تمامی امکانات را بسیج کرد، امیرکبیر بود. با وجود ناوگان نیرومند دشمن ــ از جمله انگلیس ــ در دریای فارس، امیر که پنجه در پنجه استعمار انداخته بود، نمی‌توانست از ایجاد نیروی دریایی قوی و مقتدر و مناسب با اهداف عالی خود غفلت ورزد. او ابتدا برای تهیه کشتیهای جنگی، به انگلستان پیشنهاد خرید کشتیهای بزرگ را داد ولی همانطور که انتظار می‌رفت وزیر خارجه انگلستان پالمرستون با صراحت تمام مخالفت بریتانیا با فروش کشتی به ایران را اعلام کرد. امیر پس از دریافت جواب منفی، طی نامه‌ای در تاریخ هشتم رمضان 1267.ق به مسیو جان داوود، که برای استخدام معلم به اتریش رفته بود، به او توصیه کرد که با هر دولتی که صلاح می‌داند گفت‌وگو کند و برای خرید دو کشتی قرار بگذارد و چهار روز بعد ضمن نامه مفصلی به او نوشت: «. . .  برای خرید دو کشتی بخار و یک کشتی یکلن هرچه زودتر اقدام نمایید.»

انگلیسیها از این اقدامات امیرکبیر سخت ناراحت شده و به وحشت افتاده بودند. وزارت خارجه انگلیس طی نامه‌ای به سفارت خود در تهران، از خبر ایجاد نیروی دریایی ایران رسما ابراز نگرانی کرد و جویای راه علاج شد و کلنل میشل هم به‌طور‌رسمی بعد از تصدیق خطرناک‌بودن چنین وضعیتی برای بریتانیای کبیر، مقامات انگلیسی را چنین دلداری می‌دهد: «به احتمال بسیار قوی، بعد از مرگ یا عزل میرزاتقی‌خان تمام نقشه‌های او راجع به احداث نیروی دریایی در خلیج‌فارس به بوته فراموشی خواهد افتاد.»[21] از این نوشته به‌خوبی و آشکارا معلوم می‌شود که در آن تاریخ نه‌تنها نقشه عزل یا قتل امیرکبیر در دست اجرا بوده، بلکه آینده بعد از امیر هم از نظر استثمارگران که عمال خود و وضع حکومت ایران و سلسله قاجاریه را خوب می‌شناختند، رضایت‌بخش تلقی می‌شده است.

آسیب‌شناسی اصلاحات امیرکبیر

شاید بتوان گفت اتکاء و اعتماد بیش‌ازحد امیر به شخص شاه و حمایت او یکی از نقاط ضعف او بوده؛ زیرا هنگامی‌که مخالفان او جبهه گسترده‌ای از درباریها، مستمری‌بگیران، شاهزادگان قاجار، امرا و اشراف، تیول‌داران، صاحب‌منصبان، سران قبایل و عشایر و پاره‌ای از حکام و والیان را تشکیل ‌دادند، این اعتماد و حمایت مورد تشکیک و تردید قرار گرفت و جانش را نیز بر سر این امر گذاشت.

آفت بعدی اصلاحات امیرکبیر این بود که او در طی دوران صدارت خود مانند قائم‌مقام استاد خود عمل نکرد؛ چرا که این قائم‌مقام بود که استعداد امیر را شناخت و او را از مطبخ به حاکمیت کشاند. اما امیر به این نکته توجه نکرد که اقدامات اصلاح‌طلبانه اگر قائم‌به‌فرد باشد آسیب‌پذیر خواهد بود. او می‌توانست در کنار سایر اقدامات خود، افراد بااستعداد، وطن‌دوست و کاردان را شناسایی نموده و حداقل در کادر حکومتی پنج‌ نفر امیرگونه بسازد. قطعا ایران در آن زمان قطع‌الرجال نبوده و بودند افرادی که اگر درس حریت و استقلال و اعتلای وطن فراگرفته و آن را بر منافع مادی و دنیوی ترجیح می‌دادند، در فقدان امیر راه و اصلاحات او را در مسیر صحیح تداوم می‌بخشیدند.

 آسیب بعدی اصلاحات امیرکبیر بستر زمانی کوتاه صدارت او بود که مجموعا به نقلی سه‌سال‌‌وشصت‌وسه روز را شامل می‌شود. امیر دارالفنون ایران را درست بیست‌سال پیش از دارالفنون ژاپن و سه‌سال پس از دارالفنون عثمانی تاسیس نمود. به‌هرحال در هیچ اصلاحاتی یا کشوری نمی‌توان در طول زمان کوتاهی چنین موفقیتهایی را کسب نمود و این افتخار نصیب امیر گردید.

آفت و آسیب بعدی اصلاحات میرزاتقی‌خان، نفوذ استعمار و استثمار و قدرت بیگانگان در ایران بود. سفارتخانه‌های خارجی ــ به‌ویژه روسی و انگلیسی که بخشی از تصمیم‌گیران حاکمیت آن زمان بودند ــ امیر را مخل منافع و اهداف استعماری خود می‌دانستند و برحذف او از قدرت اصرار و ابرام داشتند و آخرالامر به این نیت شوم و پلید خود دست یافتند.

همچنین عده‌ای از نویسندگان تاریخ عصر قاجار این ایراد را به امیرکبیر گرفته‌اند که اصلاحات وی بیشتر براین‌اساس بوده که کار سازمانهای موجود را بهتر کند نه اینکه وظایف آنها را تغییر دهد و یا سازمانهای جدید پدید آورد. به نظر می‌رسد این انتقاد بر امیرکبیر باتوجه به شرایط زمانی دوران صدارت وی چندان وارد نباشد. در دورانی که اکثر مردم ایران در جهل و بی‌سوادی غوطه‌ور بوده و استبداد شاهی حاکمیت داشت و فئودالیزم در نقاط مختلف ایران ریشه دوانیده و مداخلات دول خارجی نامحدود بود، امیر چگونه به‌تنهایی می‌توانست بنیاد سازمانهای موجود را به‌یکباره ویران نموده، تشکیلات جدیدی بنا نماید.

در پایان با نوشته‌ای از گرانت واستون انگلیسی در کتاب «تاریخ ایران» این مقاله را به پایان می‌رسانیم: ‌«امیرکبیر در ظرف چندسال کوتاه، کار چندین قرن را انجام داد و با نیروی نبوغ خود دوران تازه‌ای در تاریخ کشورش پیش آورد و اگر آن اندازه مهلت می‌یافت که نیات خویش را انجام دهد، در ردیف کسانی قرار می‌گرفت که به عقیده مردم از جانب خداوند برای ایفای ماموریت خاصی خلق شده‌اند.»

 

نتیجه

درمجموع باید گفت امیرکبیر در دوران صدارت خود با شجاعت و فارغ از هرگونه تقیه دست به اصلاحات زده بود و در دوره کوتاه صدارتش در تمام زمینه‌ها تحولاتی شگرف آفرید. او اصلاحات خود را قبل از «میجی» در ژاپن شروع کرده بود اما ژاپن به جایی رسید که امروزه شاهد آن هستیم و امیرکبیر نیز آنچنان گرفتار شد. این‌همه ثمره شوم تلاشها و توطئه‌های دول استعماری علیه ایران بود. آنان با دشمنیهای خود، راه ترقی، تکامل، استقلال، سیادت و سعادت ملت ایران را سد نمودند و اسارت و بندگی ملت ایران همچنان تداوم یافت. آنان شخصیتی را از این ملت گرفتند که خواهان حریت و آزادی ایران و درصدد هویت، استقلال و کرامت ‌بخشی به آن بود. امیرکبیر همانند مصلحی بزرگ در تلاش بود تا جامعه ایران را در کلیه زمینه‌ها متحول نماید و البته در همان مدت کوتاه صدارت خود مصدر خدمات بزرگی گردید که فهرست‌وار ــ بدون توجه به تقدم و تاخر اهمیت هریک ــ می‌توان چنین برشمرد: 1ـ اصلاح نظام پوسیده اداری 2ـ کاهش نفوذ فئودالیزم و افزایش قدرت مرکزی 3ـ ایجاد امنیت در سراسر کشور 4ـ پاداش خادم و مجازات مجرم، بدون توجه به مقام یا منصب و یا درجه وابستگی 5ـ جلوگیری از تعدی حکام 6ـ مبارزه با رشوه‌دهی و رشوه‌گیری و سروسامان‌دادن به وضع مالی مملکت و تدوین بودجه 7ـ تعیین مقرری برای شاه و اعضای خاندان سلطنتی و کاهش حقوق و مزایای آنان 8ـ توجه به امر نظام و تنظیم رده‌های نظامی 9ـ توسعه کارخانجات در ایران 10ـ توجه به فراگیری علوم جدید 11ـ توجه به کشاورزی و زراعت 12ـ توسعه طرق و شوارع و زیباسازی شهرها 13ـ حذف القاب زائد 14ـ تاسیس روزنامه و ترجمه کتاب 15ـ جلوگیری از مداخلات دول بیگانه در امور داخلی ایران 16ـ سرکوب فتنه‌ سالارالدوله و بابیه 17ـ توجه به امر بهداشت 18ـ ایجاد چاپارخانه منظم 19ـ ایجاد عمارات، بناها و بازار در تهران و شهرهای دیگر.[22]

می‌توان گفت اصلاحات امیرکبیر کاملا درون‌زا بوده و از آفات یک اصلاحات برونزا و الهام گرفته از غرب، که با فرهنگ ملی ــ اسلامی ایران‌زمین سازگار نیست، به‌دور بود؛ چراکه شیوه اصلاحات ملهم از غرب به نسبتها و ارزشهای بومی درونزا توجه نمی‌کند و در راستای تحمیل فرهنگ بیگانه گام برمی‌دارد. امیر الگویی متناسب با فرهنگ مردم، منطبق با شرایط و مقتضیات زمان و مکان، سازگار با تحولات جامعه ایران، مبتنی بر دیانت و طبیعی ایران را انتخاب کرد.

یکی از مشکلات و نارساییهای اصلاحات آن است که به‌عنوان فرایندی تحمیلی (reform from above) به جامعه تزریق گردد. این امر گاه با اتکاء بر ساخت پاتریمونیالیستی قدرت صورت می‌گیرد و به دلیل گسست میان هیات حاکمه و مردم و بی‌اطلاعی جامعه از نیات و انگیزه‌های حکومتگران در اصلاحات و نیز به دلیل بی‌توجهی مسئولان سیاسی به نیازهای اجتماعی و خواسته‌های واقعی مردم راه به جایی نمی‌برد. اصلاحات فرمایشی در درون ساخت قدرت یک‌جانبه و نگرش از بالا به پایین (up - down)  به دلیل تصلب و عدم انعطاف‌ هرگز نتوانسته از منابع و استعدادهای عمومی در جهت سامان‌بخشی به اوضاع اجتماعی بهره‌گیرد. با نگرش مردم سالارانه (bottom - up) می‌تواند ضمن انعطاف در ساختارها و نهادها موجبات نیل به توسعه سیاسی مطلوب را در درون ساخت قدرت دو‌جانبه فراهم ساخت.

اصلاحات امیرکبیر یک اصلاحات و یا انقلاب از بالا نبود بلکه اصلاحات او با تمام حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی ایران در پیوند مستمر بود، کما اینکه تمامی این زمینه‌ها را نیز تحت تاثیر قرار داد. باید توجه داشت که موفقیت یک جریان اصلاح‌‌طلب در هر کشوری در گرو درک متقابل مردم و حاکمان می‌باشد. خواه این اصلاح‌طلبان خود مردم و یا از کارگزاران نظام باشند، در هر صورت برای تضمین حسن اجرای اصلاحات و ضمانت اجرای صحیح آن، مردم و دولتمردان لازم و ملزوم یکدیگرند.

حال سوال این است که آیا این‌ موضوع که از دوران امیرکبیر و قبل از بروز نهضت مشروطیت به‌عنوان عصر بی‌خبری ایرانیان نام برده شده و گفته می‌شود که جامعه ایرانی آن زمان از درک اصلاحات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی امیرکبیر عاجز و ناتوان بوده است، صحت دارد؟ یعنی آیا طبقه صنعتگران و عامه مردم از اصلاحات صنعتی که در حال اجرا بود غافل بودند؟ آیا طبقه کشاورزان از سرمایه‌گذاری در زمینه سدسازی و تامین آب کشاورزی و امنیت محصولات و ترمیم و بهینه‌نمودن بذرهای کشاورزی ناخشنود بودند؟ آیا طبقه روشنفکر جامعه و آگاه به مسائل کشور، اقدامات فرهنگی و علمی از قبیل طبع و نشر کتب و روزنامه و احداث چاپخانه‌های جدید و ترجمه کتابهای علمی غرب را کتمان می‌نمود؟ آیا عوام‌الناس ایجاد امنیت در جاده‌ها و مسیر کاروانها، بسط عدالت اجتماعی، برخورد با بزه‌های جامعه خود، جلوگیری از فساد و فحشاء و منکرات، مبارزه با بیماریهایی مثل وبا و آبله و نیز سنگفرش‌کردن کوچه‌ها را نمی‌دیدند یا مخالف آن بودند؟ آیا بازرگانان و سرمایه‌گذاران داخلی از توجه امیر به صنایع داخلی و استخراج معادن توسط ایرانیان و معاف کردن آنان از دادن مالیات به مدت پنج‌سال ناراحت بوده و با آن مخالفت کردند؟ و یا آیا امیرکبیر در تمام شوون اصلاحاتی که دنبال می‌کرد، مردم ایران را رویاروی خود می‌دید؟

حقیقت آن است که تمام اقشار ملت ایران با تمام وجود از اقدامات امیر خوشحال و راضی بودند و هیچ گسست و شکافی میان صدراعظم و مردم وجود نداشت؛ چنان‌که گفت‌وگوی امیرکبیر و معاونش میرزاآقاخان مؤید این مساله است. یک روز امیرکبیر و معاونش میرزاآقاخان در کنار حیاط معروف به کریمخانی از صبح تا نزدیک ظهر نشسته بودند و از هر دری سخن می‌گفتند. کم‌کم آفتاب به آنها رسید. امیر، در حالی‌که برمی‌خاست، از میرزاآقاخان پرسید: مگر من صدراعظم نیستم؟ میرزاآقاخان جواب داد: چرا؛ هستی. امیر گفت: مگر مردم ایران حاجتی ندارند؟ میرزاآقاخان گفت: چرا؛ دارند. امیر: مگر دربانان در خانه مانع ورود مردم و آوردن عریضه‌ها می‌شوند؟ میرزاآقاخان: خیر. امیر: پس چرا در این مدت کسی به ما مراجعه نکرد؟ میرزاآقاخان: (با تعجب) چه عرض کنم! امیر پاسخ داد: تعجبی ندارد. من هر کار را به دست فرد لایق و کاردانی داده‌ام و دیگر کاری بدون مسئول نیست که به من مراجعه کنند.[23] بیان این سوال و جواب به خاطر این بود که اولا میزان مقبولیت امیر و توجه او به مردم را بررسی کرده و به این قضیه نیز اشاره کنیم که امیر از عملیاتی‌کردن منویات خود و کادرسازی لازم در این زمینه غافل نبوده است. کنت دوگوبینو نویسنده کتاب «سه‌سال در آسیا» که یکی از مورخین و مطلعین اروپایی معاصر با امیرکبیر است چنین می‌نویسد: «این ملت ذلیل و ازپادرآمده و فوق‌العاده تیزهوش و نادر. . . امروز دیوانه و دلباخته مردی شده است که تا چهل‌سال پیش صدراعظم کشور بوده. از مرز ترکیه تا سرحد افغانستان هیچ‌کس از غنی و فقیر و خرد و کلان نیست که تمام عناوین تعظیم و تجلیل و محبت را در موقع یادآوری از این مرد به کار نبرد.» درباره خصال امیرکبیر گفته‌اند: او فردی عادل، وظیفه‌شناس، فعال و کاری بوده، از سرباز و کشاورز حمایت می‌کرد و خیر ایران را می‌خواست. در آنچه انجام داده خوب عمل کرده و آنچه را در نظر داشت در آینده عملی سازد، حتی از این هم بهتر بود. این‌که عده‌ای امیرکبیر را متهم به رفتاری جاه‌طلبانه و رضاخان‌گونه می‌نمایند، جفای بزرگی در حق او است. امیری که می‌گوید «خیال کنستیتوسیون (مشروطه) داشتم مجالم ندادند.» حمایت مردمی و کسبه بازار تهران از امیر هنگامی‌که فوجی از سربازان تطمیع‌شده، عزل امیر را خواسته و خانه او را محاصره می‌کنند، عمق مردمی‌بودن اصلاحات او را به نشان می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها



[1]ـ علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، شماره 42، تهران، اردیبهشت، 1338، چاپخانه دانشگاه، ص2825

[2]ـ علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی،  امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، تهران، موسسه انتشارات فراهانی، اسفندماه 1346، ص61

[3]ـ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، 1354، ج3، ص568

[4]ـ واستون یک فرد انگلیسی است که معاصر میرزاتقی‌خان امیرکبیر بوده و در کتاب قطوری به نام «تاریخ قاجاریه» در حدود چهل صفحه راجع به امیرکبیر مطلب نوشته است.

[5]ـ فریدون آدمیت، همان، ص215

[6]ـ من اعتقاد دارم که برای حفظ سرحدات هندوستان، اگر ایران را در حال ضعیف و بربریت و وحشیگری که دارد باقی بگذاریم از هر سیاست دیگری بهتر است. (قسمتی از نامه اوزلی در 15 اکتبر 1844.م)

[7]ـ فریدون آدمیت، همان، ص372

[8]ـ دارالفنون ترجمه پلی‌تکنیک است.

[9]ـ هاشمی رفسنجانی، همان، ص143

[10]ـ همان، ص143

[11]ـ روزنامه وقایع اتفاقیه، شماره2

[12]ـ همان.

[13]ـ نویسنده کتاب «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» در اسفندماه 1346 که این کتاب را نوشته، به این مطلب اشاره نموده است.

[14]ـ منوچهر کدیور، اصلاح‌طلبان ناکام، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1380، ص138

[15]ـ فریدون آدمیت، ص266

[16]ـ هاشمی رفسنجانی، همان، ص81

[17]ـ مهدی بهار، میراث‌خوار استعمار، ص470

[18]ـ بهرام افراسیابی، غروب در پگاه، تهران، گنجینه فرهنگ، 1380، ص312

[19]ـ علی رضاقلی، جامعه‌شناسی نخبه‌کشی، تهران، نشر نی، 1382، ص140

[20]ـ اسناد وزارت خارجه انگلیس.

[21]ـ همان.

[22]ـ پرویز افشاری، صدراعظمهای سلسله قاجاریه، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران، 1372، ص152و153

[23]ـ هاشمی رفسنجانی، همان، ص‌166

 

 

 

 

 

تبلیغات