قاجارها و جزایر سه گانه
آرشیو
چکیده
این سه جزیره کوچک که هم اکنون موضوع مباحث مرزی میان ایران و امیرنشین امارات قرار گرفته اند، درحقیقت تا مدتها بخشی از مجمع الجزایر هرمز شناخته می شدند و کسی آنها را با اسامی مستقل نمی شناخت اما با کشف منابع نفتی در فلات قاره و نیز صف بندی بلوک شرق و غرب در خلال دهه های پنجاه تا نود میلادی و ایجاد شرایط جنگ سرد، هر وجب از سرزمینهای حوزه خلیج فارس ارزش طلا پیدا کرد و بر سر سابقه مالکیت برخی از جزایر آن ادعاهایی بروز نمود. اصل ادعاها به حکومت موقتی و غیرمستقل طایفه ای به نام قاسمی ها بر برخی از جزایر و مناطق ساحلی خلیج فارس بازمی گردد که داستان و حکایت مفصلی دارد و از نظر حقوق بین الملل ادعایی مهمل بشمار می رود اما به هرحال برای ما که از طریق خلیج فارس به آبهای آزاد جهان دسترسی داریم و نیز مصمم به تشکیل بلوک قدرتمندی از کشورهای مسلمان می باشیم، ارزش ژئوپلیتیک سواحل و جزایر خلیج فارس نیازی به توصیه و تاکید ندارد. علاوه براین حفاظت از حدود و ثغور مرزی و حفظ تمامیت آنها ما را به شناخت هرچه بیشتر تاریخ و جغرافیای سرحدات بری و بحری ملزم می نماید و کوتاهی در این امر می تواند منافع ملی ما را خدشه دار سازد؛ تاریخچه مصور و مکتوب جغرافیای خلیج فارس عموما در عصر قاجار و در زمان توسعه قلمرو دریایی امپراتوری بریتانیا به ظهور رسید و مورد توجه و ثبت و ضبط قرار گرفت و به همین لحاظ دوره قاجاریه از لحاظ جغرافیای سیاسی ایران یک نقطه عطف مطالعاتی به شمار می رود. همچنین عمده ترین تغییرات سرزمینی ایران در این دوران به وجود آمد و همسایگان جنوبی ایران نیز عمدتا زاییده تحولات جهانی و منطقه ای عصر قاجار هستند.شرح ماجراهایی که بر سر تصاحب و تملک بنادر جنوبی ایران آمد و تجاوزاتی که از سوی استعمارگران به این مناطق در دوره قاجاریه صورت گرفت گرچه حزن آور است اما شنیدنی و خواندنی می باشد؛ به ویژه سرگذشت سه جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ که هم اکنون یکی از مسائل مرزی و منطقه ای ما می باشد و در خور هرگونه پژوهش و مطالعه است. برای شما نیز بسیار جالب خواهد بود که بدانید شاهان قاجار نیز به چه میزان درخصوص مساله جزایر سه گانه حساسیت داشته اند.متن
این سهجزیره کوچک که هم اکنون موضوع مباحث مرزی میان ایران و امیرنشین امارات قرار گرفتهاند، درحقیقت تا مدتها بخشی از مجمعالجزایر هرمز شناخته میشدند و کسی آنها را با اسامی مستقل نمیشناخت اما با کشف منابع نفتی در فلات قاره و نیز صفبندی بلوک شرق و غرب در خلال دهههای پنجاه تا نود میلادی و ایجاد شرایط جنگ سرد، هر وجب از سرزمینهای حوزه خلیجفارس ارزش طلا پیدا کرد و بر سر سابقه مالکیت برخی از جزایر آن ادعاهایی بروز نمود. اصل ادعاها به حکومت موقتی و غیرمستقل طایفهای بهنام قاسمیها بر برخی از جزایر و مناطق ساحلی خلیجفارس بازمیگردد که داستان و حکایت مفصلی دارد و از نظر حقوق بین الملل ادعایی مهمل بشمار میرود اما بههرحال برای ما که از طریق خلیجفارس به آبهای آزاد جهان دسترسی داریم و نیز مصمم به تشکیل بلوک قدرتمندی از کشورهای مسلمان میباشیم، ارزش ژئوپلیتیک سواحل و جزایر خلیجفارس نیازی به توصیه و تاکید ندارد. علاوهبراین حفاظت از حدود و ثغور مرزی و حفظ تمامیت آنها ما را به شناخت هرچهبیشتر تاریخ و جغرافیای سرحدات بری و بحری ملزم مینماید و کوتاهی در این امر میتواند منافع ملی ما را خدشهدار سازد؛ تاریخچه مصور و مکتوب جغرافیای خلیجفارس عموما در عصر قاجار و در زمان توسعه قلمرو دریایی امپراتوری بریتانیا به ظهور رسید و مورد توجه و ثبت و ضبط قرار گرفت و به همین لحاظ دوره قاجاریه از لحاظ جغرافیای سیاسی ایران یک نقطه عطف مطالعاتی به شمار میرود. همچنین عمدهترین تغییرات سرزمینی ایران در این دوران بهوجود آمد و همسایگان جنوبی ایران نیز عمدتا زاییده تحولات جهانی و منطقهای عصر قاجار هستند.
شرح ماجراهایی که بر سر تصاحب و تملک بنادر جنوبی ایران آمد و تجاوزاتی که از سوی استعمارگران به این مناطق در دوره قاجاریه صورت گرفت گرچه حزنآور است اما شنیدنی و خواندنی میباشد؛ بهویژه سرگذشت سه جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ که هماکنون یکی از مسائل مرزی و منطقهای ما میباشد و در خور هرگونه پژوهش و مطالعه است. برای شما نیز بسیار جالب خواهد بود که بدانید شاهان قاجار نیز به چه میزان درخصوص مساله جزایر سهگانه حساسیت داشتهاند.
موقعیت جغرافیایی جزایر سهگانه
جزایر واقع در خلیجفارس را میتوان بهواقع دنباله رشتهکوههای ساحلی در این منطقه دانست که امتداد آن وارد دریا شده است. بدین شکل که قسمتهای مرتفع و بلند آن از آب بیرون آمده و قسمت زیرین این سلسلهکوههای دریایی در زیر آب پوشیده ماندهاند. این قسمت را میتوان صخرههای زیرآبی یا فلات قاره جزایر نامید. براساس تقسیمبندی دورههای زمینشناسی، جزایر خلیجفارس پس از تشکیل کوههای آلپ و دنباله آن در ایران یعنی البرز و زاگرس و سپس تشکیل خلیجفارس در اواسط دوره سوم زمینشناسی حدود سیمیلیون سال پیش به وجود آمده و سر از آب بیرون آوردهاند. بااینوجود، طبق بررسیهای بهعملآمده، جزایر واقع در خلیجفارس در یک زمان و همزمان با یکدیگر در عرصه آبهای منطقه ظاهر نشدهاند. بر همین اساس است که جزایر شمال خلیجفارس با جزایر جنوب آن از جهت زمین و خاک تفاوت دارند. جزایر شمالی، بهخصوص جزیره قشم، از جنس آهک و جزایر جنوبی بیشتر از شن و ماسه میباشند.[1] گرچه تعداد جزایر کوچک و بزرگ خلیجفارس بسیار بیشتر از آن چیزی است که مردم میدانند یا در جراید به آنها اشاره میشود، بااینوجود تنها تعداد معدودی از این جزایر از ارزش و اهمیت نظامی، اقتصادی و ژئوپلتیکی برخوردارند؛ علاوهبراین باید دانست که تمام جزایر واقع در خلیجفارس متعلق به ایران نیستند. بااینوجود از میان جزایر کشورمان در خلیجفارس و بهویژه جزایر واقع در دهانه تنگه هرمز، آنهایی که از موقعیت استراتژیک خاصی برخوردارند، عبارتند از شش جزیره: هرمز، هنگام، قشم، لارک، تنب بزرگ و ابوموسی.
ابوموسی
این جزیره تقریبا در میان آبهای خلیجفارس، بین بندر لنگه و شارجه قرار دارد. فاصله این جزیره از بندر لنگه 67 کیلومتر و از کرانه شارجه 64 کیلومتر است. بنابراین میتوان گفت جزیره ابوموسی کمی پایینتر از خط منصف خلیجفارس به طرف جنوب قرار دارد. اما اگر بخواهیم فاصله آن را نسبت به سایر جزایر ایرانی واقع در خلیجفارس که همان امتداد سرزمین ایران است در نظر بگیریم، فاصله ابوموسی از ایران بسیار کمتر از شارجه خواهد بود. چنانچه فاصله ابوموسی تا جزیره سری ــ که به اشتباه سیری خوانده میشود ــ 45 کیلومتر و فاصله آن از تنب بزرگ و کوچک بهترتیب 46 و 44 کیلومتر میباشد. بدینترتیب مشخص میگردد که فاصله جزیره ابوموسی از ایران به مراتب کمتر از فاصله آن از امارات میباشد. محل دقیق واقعشدن جزیره ابوموسی بین 01/55 و 04/55 درجه طول خاوری نسبت به نصفالنهار گرینویچ و 51/25 و 54/25 درجه عرض شمالی میباشد. این جزیره پستی و بلندی چندانی ندارد اما ناهمواریهای آن، هرچه به سمت شمال جزیره میرویم، بیشتر میشود، تااینکه در بخش شمالی به بلندترین نقطه جزیره یعنی کوه حلوا میرسیم. این کوه مخروطیشکل تیرهرنگ فقط یکصدوده متر ارتفاع دارد. آب آشامیدنی ابوموسی از چاههای حفرشده در همین جزیره به دست میآید و به همین دلیل پوشش گیاهی درخورتوجهی، بهویژه به شکل نخلستان، در بخشهایی از ابوموسی مشاهده میشود. معروفترین چیزی که ابوموسی را به آن میشناسند، اکسید آهن است.[2] هرچند جزیره ابوموسی به واقع وسعت چندانی ندارد، اما درخصوص وسعت آن اختلافنظر زیادی مشاهده میشود. این اختلافنظرها تا آنجا است که وسعت ابوموسی را از هفت[3] تا نود کیلومتر مربع نیز ذکر کردهاند. اطلاعات ارائهشده از سوی مرکز آمار ایران، وسعت این جزیره را 66 کیلومتر مربع برآورد کرده است.[4] بااینوجود جزیره ابوموسی از دو جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک بزرگتر بوده و میتوان آن را با اتومبیل طی مدت نود دقیقه گردش کرد. در نیمه جنوبی جزیره که تقریبا مسطح و پوشیده از شن و خاک است، دو لنگرگاه وجود دارد که قایقهای ماهیگیری و کشتیهای بازرگانی میتوانند در آنها پهلو گیرند. جزیره ابوموسی در طول تاریخ با نامهای بوموسی، بوموف و گپ سبزو نیز نامیده شده است. اما آنچه از منابع برمیآید، نام اصلی و تاریخی این جزیره بوموسی بوده است. گپ سبزو[5] را بیشتر اهالی بندر لنگه بر این جزیره اطلاق میکنند. عدهای نیز بر این باورند که نام تاریخی این جزیره بوموسی یا بوموسا میباشد که اعراب عمدا آن را در جهت مقاصد خاصی به ابوموسی تغییر دادهاند.[6] به هر حال، این جزیره بیشتر به خاطر موقعیت استراتژیک آن مورد توجه میباشد. با اینوجود از حیث اقتصادی نیز ابوموسی با منابع خاک سرخ شناخته میشود. اولین امتیاز بهرهبرداری از این منبع در اواخر قرن نوزدهم از سوی شیخ قاسمی بندر لنگه در ازای سالیانه 250 لیره به یکی از اهالی بندر لنگه واگذار شد. این امتیاز پس از پایان خودمختاری قاسمیهای لنگه در سال 1887.م، به حاج معین بوشهری واگذار گردید.[7] پس از آن نیز امتیاز فوق بهطورمتناوب بین بریتانیا و آلمان دستبهدست شد. ذکر این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که جزیره ابوموسی از منابع نفتی نیز برخوردار است.[8]
تنب بزرگ
جزیره تنب بزرگ در جنوب جزیره قشم و در حد فاصل بندر لنگه و راسالخیمه قرار دارد. این جزیره بین 16/55 و 19/55 درجه طول شرقی نسبت به نصفالنهار گرینویچ و بین 15/26 و 19/26 درجه عرض شمالی واقع شده است. تنب بزرگ از بندر لنگه کمتر از پنجاه کیلومتر فاصله دارد، در حالیکه مسافت آن از کرانههای راسالخیمه هفتاد کیلومتر میباشد. از سوی دیگر تنب بزرگ در کمترین فاصله خود با خاک ایران در 31 کیلومتری جنوب جزیره قشم واقع شده است. بهعبارتدیگر، تنب بزرگ در بخش شمالی خط میانه خلیجفارس واقع میباشد. این جزیره به شکل دایره بوده و وسعت آن چیزی در حدود دوازده کیلومتر مربع تخمین زده میشود.[9] جزیره تنب بزرگ پوشیده از شنزار میباشد که تقریبا خشک و بیآب و علف است. در بخش شمال جزیره تپههایی وجود دارد که مرتفعترین نقطههای آنها به 53متر میرسد. تنب بزرگ به نامهای تمب گپ، تنب مار و تلمار نیز نامیده شده است. قول معروف آن است که تنب یا تمب واژهای فارسی (دری) یا تنگستانی به معنای تپه میباشد. بر همین اساس به گویش اهالی منطقه این جزیره تنب یا تمبو خوانده میشود. بخش جنوبی جزیره هموار و مناسبترین لنگرگاه جزیره است. در این بخش همچنین برخی گیاهان صحرایی میروید که به مصرف دامهای محلی میرسد. این جزیره تقریبا فاقد آب آشامیدنی است و آب آن از جزیره قشم تامین میگردد. هرچند در گذشته چند حلقه چاه آب نیمهشور در بخش جنوبی آن وجود داشت، اما همگی امروزه خشک شدهاند.[10] در شمال این جزیره دکل یک فانوس دریایی که در سال 1332 احداث شده، به چشم میخورد. جالب است بدانیم که با تمام تحریفات، به سادگی و با مراجعه به فرهنگ لغات زبان عربی میتوان دریافت که واژه «تنب» به هیچ عنوان در لغت عرب وجود ندارد و این نام صددرصد فارسی و ایرانی بوده و از دوران هخامنشی به این سو در منطقه متداول بوده است.[11]
تنب کوچک
جزیره تنب کوچک در جنوب بندر لنگه و غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد. این جزیره بین 8/55 تا 10/55 درجه طول شرقی نسبت به نصفالنهار گرینویچ و بین 14/26 تا 15/26 درجه عرض شمالی واقع شده است. این جزیره نیز همچون تنب بزرگ در بخش شمالی خط منصف خلیجفارس قرار دارد. چنانچه فاصله آن از تنب بزرگ دوازده کیلومتر و تا بندر لنگه پنجاه کیلومتر است. در حالیکه فاصله تنبکوچک تا کرانههای راسالخیمه نزدیک به 92 کیلومتر میرسد. وسعت این جزیره نیز حدودا دو کیلومتر مربع برآورد شده است. از همینجا میتوان علت نامیدن آن به تنب کوچک را دریافت. این جزیره تقریبا به شکل مثلث بوده و در حدود 1100 تا 1500 متر عرض دارد. در بخش شمال غربی آن تپه صخرهای تیرهرنگی به چشم میخورد که بلندترین نقطه آن از سطح دریا 35متر میباشد. تنب کوچک دارای کرانههایی با شیب تند و آب و هوای گرم و مرطوب است. تنب کوچک فاقد آب آشامیدنی و غیرمسکونی میباشد. در برخی مناطق آن تنها گیاهان مقاوم در برابر خشکی و شوری میرویند. تنها موجودات زنده این جزیره برخی پرندگان و مارها هستند و از همین رو آن را «تنب مار» نیز نامیدهاند.[12]
درخصوص آب و هوای این جزیره و همچنین در راستای اثبات ایرانیبودن مالکیت و نام جزایر تنب، به بخشی از یادداشتهای جیمزموریه که در اوایل قرن نوزدهم از طریق خلیجفارس به ایران آمده بود اشاره میکنیم: «. . . روز بیست فوریه ما به نزدیکی دو جزیره به نامهای تنب بزرگ و کوچک رسیدیم. این دو جزیره نامی ایرانی دارند و مربوط به سرزمین ایران هستند. این جزایر سرزمینهایی لمیزرع میباشند. . . .»[13]
ذکر این نکته ضروری است که از نظر تقسیمات کشوری، جزایر تنب و ابوموسی قبل از اشغال توسط بریتانیا از توابع بندر لنگه به شمار میرفتند و معمولا حاکمان ایرانی لنگه مامورانی را از جانب خود برای اداره امور این جزایر منصوب میکردند. حتی در تمام طول مدت اشغال این جزایر توسط بریتانیا تا سال 1971، این جزایر کماکان در طرح تقسیمات کشوری جزو خاک ایران محسوب میشدند. در تمام اسناد و نقشههای بهجایمانده پیش از سال 1971 ــ زمان بازگشت دوباره این جزایر به خاک وطن ــ آنها دنباله سرزمین اصلی ایران ترسیم شده بودند. پس از بازگشت این جزایر به خاک ایران در سال 1971، جزایر مذکور به صورت توابع استان هرمزگان درآمدند.
اهمیت جزایر سهگانه
بررسی موقعیت و اهمیت جزایر سهگانه را، بههیچ وجه نمیتوان از موقعیت و اهمیت خلیجفارس جدا در نظر گرفت. اصولا جایگاه و موقعیت این جزایر تنها در قالب و محیط کلی خلیجفارس است که معنا مییابد. برهمیناساس میتوان بسیاری از ویژگیها و مشخصات ژئوپلیتیکی خلیجفارس را به این جزایر نیز تعمیم داد. لذا ابتدا بد نیست نگاهی هرچند گذرا به موقعیت و اهمیت فوقالعاده استراتژیک خلیجفارس بیندازیم و سپس به سراغ شرح و بسط جایگاه مهم و منحصربهفرد جزایر سهگانه برویم.
خلیجفارس محل اتصال سه قاره اروپا، آفریقا و آسیا میباشد که در ورای آن، سه سرزمین ایران، هند و چین قرار گرفتهاند. هرچند در گذشته این آبراه بیشتر از حیث ارتباطات و راههای مواصلاتی دارای ارزش و اعتبار بود، اما در سالهای بعد، بهویژه پس از کشف نفت و گاز در این منطقه، اهمیت آن ابعاد جدیدتری به خود گرفت. پس از جنگ جهانی دوم و ظهور جهان دوقطبی که یک قطب آن بسیار نزدیک به این خلیج بود، بر اهمیت آن ــ بهویژه در نگاه قطب رقیب ــ افزوده شد. همانگونه که ذکر شد میتوان مهمترین نکته در بررسی اهمیت خلیجفارس را همان وجود ذخایر عظیم نفت و گاز دانست. بهواقع بیشتر موارد اهمیتبخشی به خلیجفارس در رابطه با همین ذخایر تعریف میشود. خلیجفارس حدود 65 درصد از کل ذخایر شناختهشده نفت جهان را در اختیار دارد. همچنین 30 درصد مجموع ذخایر گاز طبیعی جهان نیز در این منطقه واقع است. جالبآنکه بیشتر این ذخایر نه در خشکی بلکه در بستر خلیجفارس قرار دارد.[14] به دلیل وجود ذخایر عظیم انرژی در خلیجفارس آن را انبار نفت جهان مینامند و دقیقا به همین دلیل است که خلیجفارس نقش بسیار تعیینکنندهای در اقتصاد جهان و بهویژه کشورهای صنعتی به خود گرفته است؛ چراکه بیهیچتردیدی اقتصاد و صنعت کل جهان ــ بهویژه کشورهای پیشرفته ــ شدیدا وابسته به منابع انرژی و از همه مهمتر نفت میباشد. یکی دیگر از دلایل اهمیت خلیجفارس را باید در وجود یک بازار کالا و تجهیزات نظامی بزرگ در این منطقه جستجو کرد. کشورهای حاشیه خلیجفارس با چیزی بیش از یکصدمیلیون نفر جمعیت و درآمد سرشار نفتی، یکی از مهمترین بازارهای خرید کالا و تجهیزات نظامی محسوب میشوند. هرچند موضوع تنگه هرمز بارها و بارها در بحث اهمیت خلیجفارس مورد بحث قرار گرفته است، اما بااینوجود نمیتوان از کنار آن بهسادگی گذشت. درواقع خلیجفارس دریای نیمهبستهای است که تنگه هرمز کلید آن میباشد. آلبو کرک، دریادار و کاشف معروف پرتغالی در اقیانوس هند، معتقد بود که هر دولتی سه تنگه بابالمندب، هرمز و مالاگا را در اختیار داشته باشد، در حقیقت بر جهان مسلط خواهد بود. در سطور پیشین بهطوراختصار در مورد اهمیت اقتصادی خلیجفارس سخن گفتیم. پر واضح است که تنگه هرمز اصلیترین و عمدهترین راه ارتباطی کشورهای نفتخیز حاشیه خلیجفارس با جهان خارج میباشد. تقریبا تمام کشورهای خلیجفارس به لحاظ صادرات نفت و واردات کالا شدیدا وابسته به تنگه هرمز هستند. از سایر کشورهای منطقه که بگذریم، خلیجفارس و تنگه هرمز برای ایران نیز از اهمیت خاصی برخوردارند. هرچند تا پیش از کشف نفت در جنوب ایران در اوایل قرن بیستم دولت ایران توجه چندانی به خلیجفارس نداشت، اما پس از آن و بهتدریج با افزایش صادرات نفت و وابستگی کشور به درآمدهای حاصله از آن، این منطقه در نگاه حاکمان ایران ارزش و مقام خاصی یافت. بهزبانسادهتر میتوان گفت درحالحاضر بیشتر شؤون سیاسی و بهویژه اقتصادی کشورمان با خلیجفارس و تنگه هرمز گره خورده است. در مقایسه با سایر کشورهای منطقه نیز بهروشنی این نکته استنباط میشود که ایران نسبت به این کشورها از موقعیت ژئوپلیتیکی حساستری برخوردار است. از لحاظ نظامی و جمعیتی نیز ایران نسبت به دیگر کشورهای منطقه جایگاه بالاتری دارد؛ چنانکه به تنهایی شصتدرصد کل جمعیت منطقه را در خود جای داده است. بیتردید ایران در طول تاریخ از لحاظ نظامی قویترین کشور منطقه بوده است. همچنین ایران با داشتن 1375 کیلومتر خط ساحلی از بندرعباس تا شبه جزیره فاو، بهتنهایی 5/56 درصد کل سواحل خلیجفارس را در اختیار دارد. علاوه بر موارد فوق بزرگترین حوزههای نفت و گاز منطقه، یعنی حدود 5/16 درصد ذخایر نفت و 5/45 درصد ذخایر گاز طبیعی منطقه متعلق به ایران است. جالبآنکه قسمت اعظم ذخایر نفتی و گازی ایران در خلیجفارس واقع شده و ازآنمهمتراینکه تقریبا تمام نفت ایران از طریق خلیجفارس و تنگه هرمز به خارج صادر میشود. ایران برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه از خط لوله انتقال نفت به خارج برخوردار نیست و از این لحاظ شدیدا به تنگه هرمز وابستگی دارد. همچنین حدود هشتاددرصد تجارت خارجی ایران از طریق خلیجفارس انجام میپذیرد که شامل هر دو بخش واردات و صادرات میگردد. با این توضیحات درخصوص جایگاه و اهمیت خلیجفارس، بهراحتی میتوان وارد بحث اهمیت جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک برای کشورمان شد.
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، تقریبا تمام صادرات نفت و قسمت اعظم صادرات گاز کشور از طریق خلیجفارس صورت میگیرد. همچنین حجم بالایی از تجارت خارجی ایران اعم از صادرات و واردات از همین طریق تحقق مییابد. لذا تاثیر کلیه جزایر واقع در خلیجفارس و همچنین جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک را در این روند نمیتوان نادیده گرفت. از نظر جغرافیایی اصولا خلیجفارس، یک دریای عمیق نیست و جالبآنکه عمیقترین قسمت آن نیز که جهت کشتیرانی و بهویژه حملونقل کشتیهای بزرگ مناسب میباشد، تقریبا در محدوده متعلق به ایران واقع شده است. «درخصوص کشتیرانی در خلیجفارس و اهمیت جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در این میان باید اشاره کرد که به علت عمق کم آب در تمام نقاط تنگه هرمز که از راس مسندم تا بندرعباس امتداد دارد، کشتیهای بزرگ قادر به عبور نبوده و مجبور هستند از ناحیه محدودی که معادل پانزده کیلومتر است و عمق آب جهت عبور آنها کافی است حرکت نمایند. در قسمت شمال این معبر، جزایر ایرانی قشم، هرمز و لارک قرار دارند. علاوهبراین، در ابتدای این راه عبور، کشتیهای بزرگ جنگی و نفتکشها مجبور هستند از کنار جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و . . . عبور کنند.»[15] بااینوجود میبایست مهمترین دلیل اهمیت جزایر سهگانه را در مباحث نظامی جستجو کرد. این دو جزیره (تنب بزرگ و کوچک) به همراه ابوموسی بخشی از سیستم دفاعی و حفاظتی تنگه هرمز و کرانههای جنوبی کشور را تشکیل میدهند و بهعلاوه موقعیت جغرافیایی آنها در عمق آبهای خلیجفارس و همچنین در داخل دو کریدور رفت و برگشت طرح تفکیک تردد بینالمللی کشتیها، آنها را از اهمیت استراتژیکی خاصی برخوردار نموده است.[16] جزایر سهگانه اهمیت خاصی در دفاع از ایران دارند و به لحاظ نظامی فوقالعاده مهم و دارای موقعیت ویژه تدافعی هستند. البته نباید این اصل را نادیده گرفت که با دقت و تامل در جغرافیای طبیعی خلیجفارس درمییابیم که قدر و ارزش نظامی جزایر سهگانه فقط برای ایران مهم است نه برای سایر کشورها ــ از جمله دول حاشیه جنوبی خلیجفارس ــ چرا که: «ایران به تعدادی جزایر برخوردار از موقعیت ممتاز در تنگه هرمز در دهانه خلیجفارس حاکمیت دارد. از آن میان شش جزیره که زنجیره قوسی دفاعی ایران را تشکیل میدهند اهمیت بیشتری دارند. این جزایر عبارتند از، هرمز، لارک، قشم، هنگام، تنب بزرگ و ابوموسی که در فاصلههایی نسبتا کوتاه از یکدیگر قرار دارند. یک منحنی فرضی که این جزایر را به یکدیگر وصل نماید، به درک برتری استراتژیک ایران در کنترل امنیت تنگه [هرمز] کمک بیشتری میکند.»[17]
ازسویدیگر، اهمیت تنگه هرمز نیز بر کسی پوشیده نیست. تقریبا یکسوم نفت خام جهان از طریق همین تنگه به کشورهای مختلف صادر میشود. بیتردید کنترل و حفاظت از تنگه هرمز نهتنها به نفع ایران بلکه به نفع تمام کشورهای منطقه خواهد بود. تاریخ چند دهه اخیر مشحون از خطراتی است که این تنگه را مورد تهدید قرار داده است. ایران ناگزیر است جهت اعمال دقیق حاکمیت و کنترل خود بر تنگه فوقالعاده استراتژیک هرمز، جزایر اطراف آن، از جمله جزایر سهگانه را تحت کنترل و حاکمیت خود داشته باشد؛ هرچند این ادعا هیچ منافاتی با حقوق تاریخی ایران بر این جزایر نداشته و حتی مؤید آن نیز میباشد. «دلایل دولت ایران برای اعاده حاکمیت خود در جزایر، بیشتر سیاسی ــ استراتژیک بود تا ارضی ــ تاریخی. ایران همواره نسبت به اشغال این جزایر از طریق مجاری دیپلماتیک اعتراض کرده است. اما مهمترین دلیل ایران، موقعیت استراتژیک این جزایر بود. ایران بر جزایر تنگه هرمز مانند لارک، هرمز، قشم و هنگام حاکمیت داشت. این سه جزیره همراه با سه جزیره دیگر [ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک] که در فاصله نسبتا کوتاهی از یکدیگر واقع شدهاند، یک خط قوسی دفاعی را تشکیل میدهند. ایران معتقد بود که کنترل جزایر سهگانه توسط ایران برای امنیت ایران، کشورهای عربی خلیجفارس و غرب ضروری است.»[18] جزایر سهگانه را میتوان بهعنوان تکیهگاههای دفاعی سواحل و بنادر جنوبی ایران و نقاط کنترل و نظارتی به آبراههای ایران قلمداد کرد. همچنین در صورت بروز هرگونه تهاجم نظامی علیه کشور، جزایر مذکور میتوانند به مثابه یک سپر دفاعی عمل کرده و درصورت تجهیز و آمادهسازی مناسب، حجم وسیعی از عملیات و تحرکات نظامی را، چه به صورت دفاعی و یا به صورت تهاجمی، از آنها علیه هرگونه تجاوز و حمله نظامی خارجی انجام داد. «. . . آنچه هر انسان، بهطورطبیعی میفهمد [آن است که] جزایر ایران در خلیجفارس، بهترین سنگرها برای محافظت از سمت جنوب به شمار میآیند که اگر آنها را مجهز و مسلح کنند، تعرض به سواحل ایران بس مشکل و بلکه محال است. مثلا اگر جزایر هرمز، لارک و . . . را در نظر بگیریم، خواهیم دید مانند یک سرباز از دهانه خلیجفارس تا نزدیک منتهیالیه شمال که برای محافظت میهنی صف کشیده باشند، در جلوی ساحل ایران صف کشیدهاند و به قراولی میمانند که نگذارند هیچ بدخواهی به مام وطن نزدیک گردد و یا به یکسلسله استحکامات و حصار میمانند که مهندسین نظامی زبردست از روی کمال مهارت آنها را جهت دفاع از سرزمین مقدس ایران طراحی کرده و معماران لایق آنها را ساخته باشند.»[19]
وقوع چندین اتفاق در دهه 1970 میلادی از جمله حمله به کشتیها و واقعه ظفار در عمان نشان داد که ایران میبایست جهت کنترل تنگه هرمز و دفاع از تمامیت ارضی خود برنامههای جدیتری را دنبال نماید. پس از بازگشت اعاده حاکمیت ایران به جزایر سهگانه در سال 1971، این جزایر به دلیل محل واقعشدنشان روی «خط دفاع قوسی» ایران از اهمیت خاصی برخوردار شدند. حاکم بودن فضای دوقطبی بر جهان در آن موقع، بیشازپیش بر قدر و اهمیت آبراهها و تنگههای حیاتی در جهان و از جمله هرمز میافزود. ناگزیر مراکز و مناطقی نیز که به عنوان پشتیبان و پایگاههای دفاعی تنگه هرمز و آبراه خلیجفارس محسوب میشدند، نظیر جزایر سهگانه مذکور، قدر و اهمیت خاصی یافتند. وقوع انقلاب اسلامی در سالهای بعد، وقوع جنگ تحمیلی و کشیدهشدن آن به خلیجفارس، مساله جنگ نفتکشها، تهاجم دریایی امریکا به منطقه و ایران، جنگ 1991 امریکا و عراق در کویت، و تهاجم دوم امریکا به عراق در سال 2003، بیشازپیش بر اهمیت منحصربهفرد جزایر مذکور افزود. با چنین اوضاع و احوالی، بدیهی است که هرگونه خللی در حاکمیت ایران بر جزایر فوق به منزله تهدید مستقیم تنگه هرمز و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. جزایر ایرانی خلیج فارس همگی مکانهای بالقوهای جهت استقرار ادوات نظامی انجام عملیات جنگی، چه از سوی ایران و چه بر علیه آن، میباشند. همچنین قدرت حاکم بر این جزایر میتواند بهسهولت صحنه عملیاتی دریایی مناسبی را به نفع خود فراهم کرده و علاوه بر آن کنترل و نظارت بر تمامی سواحل خلیجفارس را در دست بگیرد. در یک کلام و از نگاه نظامی میتوان این جزایر را ناوهای غولپیکری فرض کرد که هرگز غرق نخواهند شد.
ناگفته نماند که تاکید بر وجه نظامی اهمیت جزایر خلیجفارس و بهویژه جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک نمیبایست ما را از سایر وجوه اهمیت آنها غافل کند. جزایر سهگانه از پتانسیلهای اقتصادی بالقوهای نظیر منابع نفتی، شیلات، ذخایر معدنی و . . . برخوردارند و در سالهای اخیر تلاشهایی جهت بهرهبرداری مطلوب از این استعدادها صورت گرفته است. در کل، جایگاه و اهمیت ویژه جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را، به منظور ارائه یک تصور دقیق و کامل از آن، میتوان چنین تبیین کرد: از دیدگاه استراتژیک، خلیجفارس، تنگه هرمز و جزایر آن ــ از جمله جزایر سهگانه ــ مکمل یکدیگرند و هر کشوری که این جزایر را در اختیار داشته باشد، علاوه بر تحکیم و تقویت موقعیت خود در تنگه هرمز، عملا کنترل منطقه را از نظر تجاری، سیاسی و نظامی در دست خواهد داشت.[20]
پیشینه تاریخی مالکیت بر جزایر تا دوره قاجار
براساس تحقیقات صورتگرفته تاکنون، مشخص شده است که از نزدیک به دوهزارسالپیشازمیلاد این سه جزیره تحت قلمروی حکومت باستانی ایران قرار داشتهاند. هرچند موضوع اصلی این مقاله پرداختن به مالکیت جزایر سهگانه در دوره قاجار میباشد، اما ذکر پیشینه تاریخی این مالکیت تا مقطع فعلی نیز جهت ورود به بحث ضروری به نظر میرسد که در ادامه به اختصار به آن پرداخته خواهد شد.
تمامی خلیجفارس و جزایر واقع در آن در دوره عیلامی و بهویژه در طول پادشاهی اینشوشیناک (1151ــ1165ق. م) تابع دولت عیلام بودند.[21]
در دولت ماد (708ــ550ق.م) نیز جزایر خلیجفارس در قالب ایالتهای جنوب غربی و جزو ساتراپ ــ استان ــ چهاردهم دولت ماد تحت عنوان «درنگیانه» بودند، که این منطقه خود بخشی از کرمان آن دوره محسوب میشد.[22] در دوره هخامنشی تمامی جزیرههای واقع در خلیجفارس از جمله جزیره بوموسی به موجب مفاد بند ششم از ستون اول کتیبه بیستون بخشی از استان پارس بوده است.[23] در ادامه و در دوره اشکانیان بهویژه در زمان حکومت مهرداد اول سراسر دریای پارس (خلیجفارس) و بنادر و جزایر آن تابع دولت اشکانی بود.
پس از آن و با روی کارآمدن سلسله ساسانیان (652ــ224.م) جزایر خلیجفارس تحت قلمرو آنان قرار گرفت و مانند سلسلههای پیشین در طول این مدت نیز این جزایر جزو ساتراپ پارس و سپس جزو پادکیسان نیمروز قرار داشت.[24]
پس از ورود اسلام به ایران تا مدتها دولت مستقل ایرانی وجود نداشت. بااینوجود در میانه قرن سوم.ق یعقوب لیث صفاری نخستین دولت ایرانی پس از سقوط سلسله ساسانی را بنیان نهاد. قلمرو اصلی حکومت وی جنوب ایران و بهویژه سیستان بود. بههمیندلیل در دوره حکومت وی و برادرش عمرو لیث تمامی بنادر و جزیرههای واقع در شمال و جنوب خلیجفارس به تصرف آنان درآمد.[25]
آلبویه را میتوان اولین حکومت قدرتمند ایرانی ــ شیعی در صحنه سیاسی ایران دانست. آلبویه توانستند تمام بخشهای جداشده از سرزمین ایران را مجددا تصرف کرده و حتی کار را بدانجا برسانند که خلفای عباسی را تحت انقیاد خود درآورند. در این دوره خلیج فارس و جزایر آن توسط آلبویه اداره میشد. این حاکمیت حتی سواحل جنوبی خلیجفارس را نیز در بر میگرفت و تمام منطقه عمان را شامل میگردید. بهطورمشخص در سال 323.ق علی عمادالدوله دیلمی (از حکام آلبویه) جزایر دریای پارس و از جمله جزیره ابوموسی را فتح کرد.
پس از انقراض آلبویه در منطقه، سلجوقیان بر این نواحی تسلط یافتند. خلیجفارس و جزایر آن مشخصا تحت حکومت سلجوقیان کرمان بودند. آنان نخست کرمان، مکران (بلوچستان) و فارس را تسخیر کردند و سپس کرانههای شمالی و جنوبی جزایر دریای پارس، از جمله بحرین، بوموسی، تنبها، کیش و خوزستان را گشودند.[26] جزیره ابوموسی و جزایر تنب تا اواخر قرن ششم که حکومت سلجوقیان کرمان ادامه داشت، تحت حاکمیت آنان بود. سلجوقیان کرمان نیز بهنوبهخود اداره این بخش از متصرفاتشان را به ملوک کیش به نام بنیقیصر سپرده بودند.[27]
پس از سرنگونی حکومت ملوک کیش، جزایر خلیجفارس از سوی ابوبکربنسعد زنگی (اتابک فارس) به ملوک هرمز واگذار شد و این خاندان تا سال 779.ق بر تمامی جزایر خلیجفارس حکمرانی کردند.[28] خلیجفارس و جزایر آن در عهد سلاطین آلمظفر تحت حاکمیت آنان درآمد. «. . . بعد از شاه ابواسحاق پادشاه فارس، سلاطین آلمظفر رویکار آمدند و سلطنت فارس به شاه شجاع رسید. این پادشاه نیز بر کل جزایر خلیجفارس تسلط داشت و مثل همیشه خراج جزایر را به نزد او در شیراز میفرستادند. این رویه تا سال 795.ق که سلسله آلمظفر به دست امیرتیمورگورکانی منقرض شد ادامه داشت.»[29]
تیمورگورکانی در حمله خود به ایران سراسر کشور و همچنین ایالت فارس و بنادر و جزیرههای خلیجفارس ــ از جمله ابوموسی و تنبها ــ را به تصرف خود درآورد. تیموریان خراج این جزایر را تا سال 873.ق که در ایران حکومت داشتند، توسط حکومت فارس دریافت مینمودند.[30] بااینوجود از منابع چنین برمیآید که در دوره تیموریان و ایلخانان مغول هرچند تمام ایران، از جمله خلیجفارس و جزایر آن، تحت حاکمیت آنان قرار داشت، اما حکومت ایشان بر جزایر خلیجفارس به واسطه حکمرانان محلی ایرانی اعمال میشده است.[31]
پس از انقراض حکومت ایلخانی در ایران و بروز دورهای از هرجومرج، سرانجام صفویان حکومت را در ایران به دست گرفتند و تا مدتهای طولانی قدرتمندانه به این حکومت خود ادامه دادند. اما البته صفویان جهت استقرار پایههای حکومت خویش مجبور به جنگ و ستیز با دولتهای قدرتمند در همسایگی خود بودند. این امر موجب گردید آنان برای مدتهای طولانی از سواحل و جزایر واقع در خلیجفارس غافل شوند.
در همین زمان شاهد ورود اولین قدرتهای استعماری به منطقه هستیم. با ورود پرتغالیها به دریای پارس تمامی جزایر از جمله ابوموسی و تنبها به اشغال نیروی دریای پرتغال درآمد. بهتدریج انگلیسیها و هلندیها نیز در خلیجفارس پیدا شدند. در فعل و انفعالات همین دوره، پادشاه هرمز که تا آن زمان خراجگزار بنادر و جزایر خلیجفارس و تابع دولت مرکزی ایران بود، پذیرفت که تحت حاکمیت پادشاه پرتغال قرار گرفته و خراجگزار او باشد و این چنین بود که جزایر منطقه از جمله جزایر سهگانه به تصرف پرتغال درآمد. ازسویدیگر، پادشاه صفوی که همیشه منتظر فرصت بود تا پرتغالیها را از خلیجفارس و جزایر و سواحل آن اخراج کند، برای این منظور ناچار با یکی از دولتهای اروپایی برخوردار از نیروی دریای قدرتمند متحد گردید. با ورود کشتیهای کمپانی هند شرقی به خلیجفارس بهنظر میرسید فرصتی که شاهعباس در جستجوی آن بود فراهم شده است.[32] سرانجام در سال 1602.م شاهعباس توانست پرتغالیها را از بحرین اخراج کند. بندر گمبرون نیز با تلاش سپاهیان ایران به فرماندهی امامقلی تسخیر و پرتغالیها از آنجا رانده شدند و قلعههای نظامی آنها با خاک یکسان گردید.[33] شاهعباس همچنین موفق شد در سال 1620 راسالخیمه را تصرف نماید.[34] با شکست نیروی دریای پرتغال در جنگ دریایی 1625.م از نیروی انگلیس و سپس اخراج آنها از عمان و مسقط در 1660.م، به یکصدوپنجاهسال تفوق پرتغالیها در خلیجفارس برای همیشه خاتمه داده شد.[35]
علاوهبراین، در اواخر دوره صفوی هلندیها نیز بهتدریج موقعیت خود را در خلیجفارس به نفع انگلیسیها از دست دادند و انگلیسیها به بهانه سرکوبی دزدان دریایی سلطه خود بر خلیج فارس را برقرار کردند.[36] جالبآنکه حضور دزدان دریایی عرب در صحنه سیاسی خلیجفارس از اواخر دوره صفویه شروع میشود و تا سالها ادامه مییابد. تحرکات این دزدان دریایی تاثیرات متعددی بر معادلات سیاسی خلیجفارس و جزایر آن بر جای گذاشت که در جای خود به آنها بیشتر پرداخته خواهد شد.
در کل میتوان گفت در تمام دوران سلسله صفوی، جز صدوپنجاهسال نخست آنکه سواحل و جزایر خلیجفارس در اشغال قوای بحری پرتغال بود، تمامی جزایر منطقه و از جمله جزایر سهگانه خراجگزار دولت ایران به شمار میرفتند. سقوط سلسله صفویه به دست افغانها و هرجومرج ناشی از آن برای مدتی این فرصت را به برخی دزدان دریایی داد که به تصرف برخی جزایر اقدام کنند. حکومتهای محلی عرب در بخش جنوبی خلیجفارس نیز توانستند تاحدودی از زیر نفوذ حاکمیت ایران خارج شوند. اما سرانجام نادر در صحنه سیاسی کشور ظاهر گردید و توانست ضمن سرکوب افغانها، تاج و تخت را نصیب خود کند. وی در یکی از اقدامات مهم خود دستور تشکیل نیروی دریایی را داد و نهایتا با ایجاد یک ناوگان قدرتمند دریایی، بحرین و عمان را به تصرف درآورد و نقش ارزندهای در انتظام خلیجفارس ایفا نمود.[37] عدهای وجه تسمیه راسالخیمه را وجود خیمههایی میدانند که لشکریان نادرشاه در این منطقه زده بودند تا بتوانند آمدوشد کشتیها را در تنگه هرمز کنترل کنند.[38] در زمان نادر مجموعا چهار حمله نظامی جهت تصرف کرانههای جنوبی و جزایر خلیجفارس صورت گرفت.
بررسی مالکیت جزایر تنب و ابوموسی به صورت انفرادی و دقیق و باتوجه به نبود اسناد تاریخی فراوان چندان آسان نیست. اما آنچه مسلم است و از اسناد موجود برمیآید آن است که در زمان حکومت نادر، ایران بر مسقط و عمان و راسالخیمه دست یافت. بدیهی است بهطریقاولی همانگونه حاکمیت ما بر سرزمینهای کرانه جنوبی خلیجفارس مسجل گردیده بود، جزایر مابین سرزمینهای شمالی و جنوبی و ازآنجمله جزایر سهگانه در حاکمیت ایران بوده است. چنانکه نادرشاه افشار در سال 1147.ق لطیفخان دشتستانی را به حکومت ایالت دشتستان، شولستان و کاپیتانی کل سواحل، بنادر و جزایر خلیجفارس منصوب کرد.[39] لطیفخان نیز جزیره کیش و دیگر جزایر، از جمله ابوموسی و تنبها را از وجود دزدان دریایی پاکسازی کرد و در سال 1149.ق به بحرین لشکرکشی نمود و پس از شکست حاکم آن منطقه کلید دژ بحرین را برای نادرشاه فرستاد.[40]
پس از مرگ نادر، کریمخان زند نیز در دوران سلطنت خود، بر سراسر خلیجفارس و جزایر آن، از جمله بر ابوموسی و تنبها، اعمال حاکمیت نمود. کریمخان زند همواره نسبت به طوایف عرب خودمختار در سواحل شمالی خلیج فارس از سیاست مدارا و ملایمت تبعیت میکرد. میتوان گفت کریمخان تاحدودی درکسب قدرت از کمک آنان سود میجست. چنین برخوردی از جانب کریمخان سبب گردید قبیلههای عرب، بهخصوص جواسم ــ قاسمیها ــ در هر دو کرانه خلیجفارس قدرت بگیرند. برهمیناساس کریمخان زند مقام ریاست (ضابطی) بندر لنگه را به شیخ صالح، رئیس طایفه قاسمی، در آن ناحیه واگذار کرد.[41] هرچند این مقام در سالهای بعد به فرزندان و نوادگان شیخ صالح نیز رسید اما بدان جهت که این افراد تحت تابعیت ایران بودند حکومت آنان بههیچعنوان ناقض اعمال حاکمیت دولت ایران بر این منطقه تلقی نمیگردید. در این دوره جزایر کیش، تنب، ابوموسی، سیری (سری) و بیستوشش جزیره دیگر همگی بخشی از حکمرانی لنگه بودند. البته مبحث قاسمیها بحث بیشتری را میطلبد که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.
جزایر سهگانه در دوره قاجار
پس از مرگ کریمخان و اضمحلال زندیه، قاجارها حکومت را در ایران به دست گرفتند. اولین پادشاه آنان، یعنی آغامحمدخان قاجار، بهشدت درگیر بحرانهای سیاسی و نظامی در مناطق شمالی ایران، بهویژه در قفقاز، بود. بههمینجهت وی تاحدی از مسائل خلیجفارس غافل گردید. آغامحمدخان، به دلیلی که ذکر شد، اداره امور گمرکات بندرعباس، لنگه و جزایر تابع آنها را از طریق اجاره به امام عمان و مسقط واگذار کرد. در ادامه، طی سلسلهحوادثی قاسمیها (قواسم)، که برای مدتی از لنگه بیرون رانده شده بودند، بار دیگر به آنجا بازگشته و با پذیرش فرمانبرداری از والی فارس، از سوی او اداره بندر لنگه و جزایر تابع آن را عهدهدار شدند.
اما تحولات عمده دیگری نیز همزمان در منطقه و جهان رخ میداد. از آغاز سده هیجدهم تسلط بر خلیج فارس به منظور امنیت شبهقاره هند همراه با حصول منافع بازرگانی مورد توجه دولت استعماری بریتانیا قرارگرفت. این دولت تقریبا از سال 1820.م به بهانههای مختلف سعی کرد حضور خود را در خلیجفارس گسترش داده و عملا این منطقه را تحت تسلط خود درآورد.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که در تمام قرون گذشته، بهویژه در سه قرن اخیر، قدرتهای استعماری جهان برای نیل به اهداف توسعهطلبانه خویش توجه خاصی به دریاها، بنادر و جزایر داشتند. کنترل خطوط مواصلات دریایی جهت نظارت بر واردات و صادرات کالا به کشورهای مختلف ــ البته به نفع خویش ــ از جمله تحرکات استعمارگران قرون هفدهم و هیجدهم میلادی بود. بریتانیا نیز که قدرت خود را در دریاها و بر عرصه کشتیهای توپدار مستقر کرده بود، به این مساله توجه خاص داشت. انگلیسیها مدعی بودند که دریا به دلایل نظری قابلیت تملک خصوصی را دارد و به همین دلیل عملا در مالکیت انگلستان میباشد. سیاست کلی بریتانیا در خلیجفارس نیز درواقع از همین اصل پیروی میکرد.
از قرن هفدهم انگلیسیها با بسط گسترش نفوذ استعماری خویش توانستند با تسلط کامل بر هند، کمپانی هند شرقی را تاسیس نموده و بهتدریج فکر تسلط بر سرزمینهای مجاور، بهویژه ایران، در ذهن آنان خطور کرد.
تحمیل قراردادهای یکجانبه به کشورهای منطقه و سعی در تصرف دریاها، سواحل و بنادر موجود در منطقه، بهویژه در خاورمیانه و علیالخصوص خلیجفارس، توسط قوای بحری تا سالها اساس سیاست بریتانیا در خلیج فارس را تشکیل میداد. یکی از قراردادهای استعماری در این دوره قرارداد موسوم به مجمل[42] بود که در سال 1809 و در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار ما بین ایران و بریتانیا منعقد گردید. از سوی ایران قرارداد فوق را میرزامحمد شفیع معتمدالدوله (صدراعظم) و محمدحسینخان امینالدوله امضا کردند. در انعقاد این قرارداد وزیرمختار انگلستان در ایران ـــ سرهارفورد جونزــ نقش ویژهای داشت. وی توانست با پرداخت رشوه و اقدامات زیرکانهای دربار ایران را به پذیرش این قرارداد متقاعد نماید. در بخشهایی از قرارداد مجمل در رابطه با سواحل و بنادر و جزایر منطقه و همچنین میزان حضور و نفوذ بریتانیا در آنها چنین آمده بود: «هرگاه به اجازه شاهنشاه ایران یک عده از قشون انگلیسی وارد خلیجفارس شده و در جزیره یا بنادر دیگر به خشکی پیاده شوند، البته بههیچوجه حق تصرف و تملک در این جزایر و بنادر را نخواهند داشت و از تاریخ انعقاد عهدنامه مقدماتی یا مجمل، این عده قشون تحت فرمان و تعلیمات پادشاه ایران قرار خواهند گرفت و عده این قشون در معاهده مفصل تعیین خواهد گردید. ولی اگر قشون فوقالذکر بر حسب امر و اجازه شاهنشاه ایران در جزیره خارک یا بنادر دیگر پیاده [شده]، توقف نماید، رفتار حکام بنادر میبایست با ایشان از روی صمیمیت و دوستانه باشد و یک فرمان شاهنشاهی به فرمانروای ایالت فارس شرف صدور یابد که هر مقدار آذوقه لازم دارند، در مقابل وجه نقد به نرخ عادلانه روز به آنها بدهند.»[43] در عهدنامه بعدی که به قرارداد مفصل معروف شد نیز بخشهایی به مسائل خلیجفارس اختصاص یافته بود. بریتانیا سعی میکرد در خلال عقد چنین قراردادهایی هرچه بیشتر حاکمیت ایران را در خلیجفارس محدود کرده و نفوذ خود را گسترش دهد. علاوه بر غارت منابع ایران و تصرف بازارهای آن، بریتانیا از این کار یک هدف عمده را دنبال میکرد و آن دفاع و حفاظت از متصرفات خود در هند بود. در دوره محمدشاه و در پی بروز مساله هرات، انگلستان از بنادر و جزایر موجود در خلیجفارس جهت اعمال فشار بر دولت ایران استفاده کرد. درهمینزمان، درگیری و جنگی بین ایران و عثمانی روی داد که منجر به عقد قرارداد معروف به ارزنةالروم گردید. انگلستان نیز که یکی از چهار دولت شرکتکننده در این مذاکرات بود، تا سالها بر سر بازگرداندن حاکمیت ایران بر بندر محمره (خرمشهر) بهانهجویی میکرد. فرستاده بریتانیا در مذاکرات ارزنةالروم به صراحت در این مورد چنین میگوید: «. . . من از این پیشآمد، فوقالعاده غمگین بودم. چونکه محمره یک محل بسیار مهم است و برای دولتی که در شرق تجارت و منافع سیاسی دارد، نهایت درجه اهمیت را دارد.» یکی دیگر از بهانههای بریتانیا جهت حضور در منطقه خلیجفارس مساله حمل و فروش برده بود. این دولت به بهانه کنترل کشتیهای مظنون به حمل برده سعی داشت نوعی سیستم کنترل و نظارت همهجانبه را در سراسر دریای پارس اعمال نماید. بسیاری از محققان معتقدند که یکی از نکات ضعف کارنامه صدارت امیرکبیر در همین امر نهفته است. انگلیسیها توانستند با فریبکاری و ظاهرسازی و همچنین اعمال فشارهای شدید امضای «قرارداد بازرسی کشتیها در خلیجفارس»[44] را در سال 1851.م و در دوره صدارت امیرکبیر از ایران دریافت کنند.
البته امیرکبیر سعی کرد تا آنجا که امکان دارد از میزان نفوذ این قرارداد تحمیلی بکاهد. وی مفادی را در متن قرارداد فوق افزود تا خدشه اساسی به اعمال حاکمیت ایران بر خلیج فارس وارد نگردد.[45] همین امتیاز در هنگام انعقاد پیمان پاریس در سالهای بعد به مدت دهسال دیگر تمدید شد و حق بازرسی کشتیها در خلیجفارس کماکان به انگلیسیها واگذار گردید.
امیرکبیر در دوره کوتاه صدارتش سعی کرد جهت کاستن از نفوذ و فشار دو قدرت روس و انگلیس، پای امریکا را برای نخستینبار به عرصه سیاسی کشور وارد کند. جالباینکه، نخستین پیمان منعقده بین طرفین تحت عنوان «عهدنامه دوستی و کشتیرانی» که در سال 1850.م در استانبول بین طرفین منعقد شد، به امریکاییها اجازه میداد در خلیجفارس حاضر شده و نفوذ خود را در آن افزایش دهند.[46] ضمن بررسی مفاد عهدنامه فوق تقریبا میتوان به این نتیجه رسید که دولت وقت ایران جهت اعمال نوعی حاکمیت در خلیج فارس، عملا مهار افسار استعمار را از دست یک قدرت به دست دیگری سپرد. در عهدنامه چنین در نظر گرفته شده بود که امریکا جهت اعمال حاکمیت بر جزایر خلیجفارس از سوی دولت ایران، چند فروند کشتی به ایران قرض دهد و در عوض ایران کشتیهای خود را با پرچم امریکا در خلیجفارس وارد کند![47]
درخصوص عهدنامه پاریس نیز میتوان این نکته را یادآور شد که بریتانیا هرچند در ظاهر جهت اعمال فشار بر ایران جهت خاتمهدادن به محاصره هرات دست به اشغال برخی جزایر و بنادر زد، اما درحقیقت این دولت با یک تیر به دنبال دو نشان بود و در نهان قصد داشت در سایه مساله هرات نفوذ خود را بر سراسر خلیجفارس گسترش دهد. عجیبآنکه در فصل سیزدهم قرارداد پاریس که اصولا در خصوص مساله هرات منعقد شده بود، قرارداد پیشین درخصوص حق بازرسی و نظارت بریتانیا بر کشتیهای مشکوک به حمله برده در سواحل خلیجفارس تمدید شد!
علاوهبراین، بریتانیا سعی کرد در راستای کاستن از نفوذ تاریخی ایران بر سراسر خلیجفارس و سواحل و جزایر آن، حاکمان و برخی راهزنان عرب را مورد حمایت قرار دهد. در سالهای بعدی دوره قاجار، بریتانیا توانست با کسب امتیازات جدید، از جمله امتیاز گمرکات جنوب و امتیاز دارسی، دامنه نفوذ خود را در خلیجفارس افزایش دهد.
کشف نفت در منطقه و تصمیم انگلستان به تبدیل سوخت کشتیهایش از زغالسنگ به نفت نیز بر اهمیت خلیجفارس بیش از پیش افزود.
قاسمیها
در بررسی تاریخچه مالکیت جزایر سهگانه، بهویژه در دوره قاجار، به گروهی از اعراب برمیخوریم که به قاسمیها، قواسم و یا جواسم معروفند. آنان طایفهای از اعراب بودند که در شارجه و راسالخیمه سکونت داشتند. تاریخدانان معتقدند که گروهی از آنان بهتدریج وارد ایران شده و با پذیرش تابعیت دولت ایران، در کشور و بهویژه در بندر لنگه اقامت گزیدند. بهتدریج بر نفوذ و قدرت این عده افزوده شد و براینخستینبار در اواخر دوره زندیه شیخ سعیدابنقضیب ــ رئیس جواسم ــ توانست حکومت بندر لنگه را در برابر مبلغ دویست تومان از حاکم فارس اجاره نماید. «در اواخر قرن هیجدهم که مصادف با اواخر دوره زندیه بود طایفهای از اعراب به نام جواسم به ایران آمده و در بندر لنگه اقامت گزیدند و به تبعیت ایران درآمدند. شاخه دیگری از این طایفه در شارجه و راسالخیمه سکونت اختیار کرده بودند. شیخ سعیدابنقضیب رئیس طایفه جواسمی بندر لنگه موفق شد حکومت این منطقه را به مبلغ دویست تومان از خوانین بستک در استان فارس اجاره نماید. بعد از وی حکومت لنگه به فرزندانش رسید که همچنان از خوانین بستک اطاعت میکردند. جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک نیز در این زمان از توابع بندر لنگه محسوب میشدند.»[48] در این بحث البته باید متوجه بود که اولا ایشان به تابعیت دولت ایران درآمده بودند و هرگونه اعمال حاکمیت بر جزایر از سوی آنان به منزله تداوم اعمال حاکمیت دولت ایران محسوب میگردید، ثانیا در این دوره به دلیل بالابودن هزینههای نظامی و نیز رایجبودن سنّت اجاره سرزمینها، اجاره بندر لنگه و جزایر نزدیک به آن به جواسم، آن هم به نمایندگی از دولت ایران و تحت تابعیت ایران، امر عجیبی تصور نمیشد. «. . . تمامی قوای دولتی ایران در این دوره در سرتاسر منطقه عبارت بود از یک نفر میرزابنویس و یک داروغه با سی چهل نفر مامور جزء و این به دلیل هزینه سنگین نگهداشتن سرباز و ساخلوهای نظامی بود. در چنین احوالی دولت ایران بر آن شد که لنگه و توابع آن را به اجاره قاسمیها واگذار کند، همانگونه که حکومت بندرعباس را به رقیب قاسمیها یعنی امام مسقط واگذار کرده بود. در شرایط آن روز ایران، این شاید بهترین راه به نظر میرسید که میتوانست امنیت سواحل را در برابر هجوم دزدان دریایی محافظت کند.»[49]
همانگونه که ذکر شد، در مقطع زمانی قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، اجارهدادن شهرها و بنادر امری طبیعی و مرسوم تلقی میگردید.[50] بااینوجود، بنادر و جزایر خلیجفارس هرچندگاه مورد تاختوتاز دزدان دریایی و طوایف مختلف عرب قرار میگرفت و از آنجا که ناوگان دریایی بریتانیا در خلیجفارس نیز در برخی موارد مورد تاختوتاز این راهزنان واقع میشد، دولت بریتانیا از این بهانه استفاده نموده و با شعار سرکوبی دزدان دریایی نفوذ خود را در خلیجفارس گسترش داد. آنان طی دو لشگرکشی عمده در سالهای 1809.م و 1819.م، ضمن سرکوب دزدان دریایی، عملا به تصرف سرزمینهای این منطقه مبادرت ورزیدند. بااینهمه، بریتانیا جهت تضعیف پایههای قدرت و نفوذ ایران در خلیجفارس، با همین راهزنان عرب و شیوخ سواحل جنوبی خلیجفارس اقدام به انعقاد قرارداد نمود. قراردادهای مذکور هرچند ظاهری کاملا مشروع و مقبول داشت، اما در سالهای بعد به صورت قراردادهای تحتالحمایگی درآمد؛ تا آنجا که شیوخ سواحل جنوبی خلیجفارس بدون اجازه انگلستان حق ایجاد ارتباط با هیچ یک از کشورها را نداشتند. از این زمان (1820) به بعد است که میتوان نفوذ سیاسی و نظامی انگلستان را در خلیجفارس بیشازهرزماندیگر مشاهده کرد؛[51] چنانکه در سال 1821.م انگلیسیها به بنادر لنگه و چارک حمله برده و به قتل و غارت و چپاول اموال مردم پرداختند. ساکنان لنگه و جزایر و بنادر تابع آن در برابر اعمال غیرانسانی انگلیسیها ایستادگی و مقاومت کرده و با این استقامت خود عملا به بریتانیاییها اعلام کردند که بندر لنگه و جزایر تابع آن از جمله ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزئی جداییناپذیر از سرزمین ایران میباشند. حتی زمانیکه دولت بریتانیا به بهانه تعقیب و سرکوب دزدان دریایی و راهزنان عرب قصد داشت به بنادر و جزایر تحت حاکمیت ایران که در اختیار قاسمیها بود دستاندازی کند، دولت ایران ضمن دفاع از قواسم لنگه، با این استدلال که این گروه اتباع ایران هستند با سرکوبی آنان توسط بریتانیاییها مخالفت کرد. در سال 1840، صدرالعظم وقت ایران، حاج میرزا آغاسی، با مشاهده عملیات نظامی گسترده بریتانیا در سواحل، بنادر و جزایر ایران ــ که در واکنش به لشکرکشی ایران جهت سرکوب والی شورشی هرات، کامران میرزا، صورت گرفته بود ــ اعلام نمود که تمام دریای خلیجفارس و جزایر آن متعلق به ایران است.
این اعلام از سوی صدرالعظم ایران لاجرم میبایست از یک پشتوانه دقیق و مورد قبول برخوردار میبود؛ یعنی درواقع صدرالعظم ایران بهخوبی میدانست که تا پیش از سال 1840.م تمامی خلیجفارس و سواحل و بنادر و جزایر آن به ایران تعلق داشت، هرچند حاکمیت ایران در برخی مناطق به شکل غیرمستقیم و واسطهای بود.
بریتانیاییها از این تاریخ به بعد با دیوانه و روسوفیل خطابکردن حاجمیرزا آغاسی،[52] شدیدا استراتژی ایرانزدایی خلیجفارس را آغاز کردند. درهمینراستا، عوامل نفوذی و افسران بریتانیایی سعی کردند با تحریک و تطمیع حاکمان قاسمی مستقر در برخی مناطق خلیجفارس، آنان را به ترک تابعیت از ایران و اعلام استقلال وادار نمایند. بهعنوانمثال، حاکم بندرعباس ــ شیخ یوسف ــ که تا زمان مرگ فتحعلیشاه خراجگزار و تابع دولت ایران و حاکمان فارس بود از سال 1835.م شروع به طغیان و نافرمانی کرد. وی قصد داشت با کمک و در ارتباط با انگلیسیها، ضمن تامین منافع استعماری بریتانیا، بندرعباس را در موقعیتی شبیه به هرات قرار دهد.[53] دو صدرالعظم ایران، میرزاتقیخان امیرکبیر و حاجمیرزا آغاسی، نتوانستند تا نزدیک به نوزدهسال شیخ یوسف را از میان برداشته و تلاشهای انگلستان را عقیم گذارند. اما نهایتا در سال 1854 و در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری این امر روی داد. وی با اعزام نیروی نظامی به ناحیه بندرعباس در سال 1855 شیخ یوسف را شکست داده و این منطقه را متصرف شد. در سالهای بعد تلاشهای بازماندگان شیخ یوسف با شکست مواجه گردید[54] و ایشان مجبور شدند جهت تجدید قرارداد اجارهداری پیشین در منطقه بندرعباس و نواحی مرتبط به آن، با ایران مذاکره نمایند. متعاقبا قرارداد اجاره بیستسالهای در سال 1856 تنظیم گردید.[55] براساس شرایط ماده اول این قرارداد، سلطان مسقط بهعنوان حاکم اجارهدار این منطقه جزو اتباع ایران درآمد. انگلستان که بهشدت با عقد چنین قراردادهایی مخالف بود و نگرانی عمیقی نسبت به افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه خلیجفارس داشت، بهشدت به تکاپو افتاد و با بهانهقراردادن مساله هرات، به بنادر و جزایر ایران در خلیجفارس حمله کرد. دولت ایران ناگزیر عقبنشینی طرفین از هر دو موضع را پذیرفت. این مساله درواقع اهمیت فوقالعاده بنادر و جزایر ایران در خلیجفارس را در نگاه حاکمان وقت نسبت به سایر نقاط بهتر نشان میدهد.
حضور جدی طرفین
در سال 1886 شاهزاده محمدمیرزا بهعنوان والی فارس منصوب گردید. در همین زمان تقسیمات کشوری تغییر یافت و نظام سیاسی ــ اداری تازهای بهوجود آمد. براساس این نظام جدید ایران به بیستوهفت ایالت تقسیم شد. ایالت بیستوششم شامل جزایر و بنادر خلیجفارس بود. بندر لنگه و توابع آن از جمله جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزو بخش (ولایت) ویژه ایالت بیستوششم محسوب میشدند.[56] در این زمان سعدالملک حکومت بندرعباس و لنگه را برعهده داشت. شاهزاده محمدمیرزا، والی فارس، حکومت قاسمی در بندر لنگه را تا سطح نیابت فرمانداری (نایبالحکومه) بوشهر تنزل داد و توابع آن را ضمیمه ایالت بنادر و جزایر خلیجفارس نمود و قوامالملک را حاکم آن ایالت کرد و سرتیپ حاجی احمدخان را نیز به سمت دریابیگی این منطقه منصوب نمود. حاجی احمدخان با کشتی جدید نیروی دریایی نوین ایران از ابوظبی و دبی دیدار کرد و تحت لوای تماس و مذاکره، قدرت ایران را به رخ آنان کشید. بهتدریج رویدادهایی در بندر لنگه روی داد که زمینه را جهت پایاندادن به حکومت قواسم در این ناحیه فراهم ساخت. در سال 1887 امینالسلطان صدرالعظم وقت ایران دستور داد تا شیخ خطیب قاسمی دستگیر و زندانی گردد. او را تحتالحفظ روانه تهران کردند و مدتی بعد درگذشت. بهاینترتیب خودمختاری قاسمی لنگه برچیده شد و این منطقه و جزایر تابع آن، زیر نظر حاکم منصوب دولت مرکزی درآمدند.
لازم به ذکر است که در سال 1868.م انگلیسیها با دولت ایران وارد گفتوگو شده و موافقت آنان را جهت ایجاد ایستگاه مخابراتی در جزیره هنگام به دست آوردند. هرچند بنابهدلایلی انگلیسیها در سال 1880 این ایستگاه را تعطیل کردند، اما دودههبعد بار دیگر ضمن اشغال این جزیره پرچم خود را بر آن برافراشته و ایستگاه مزبور را متصرف شدند. در سال 1886 امینالسلطان، حاجیمحمدمهدی ملکالتجار بوشهری را به عنوان حاکم بندر لنگه و جزایر توابع آن منصوب کرد. وی نیز ــ همانگونه که گفته شد ــ ضمن برچیدن حکومت قواسم، پرچم ایران را برفراز بنادر لنگه، چارک و جزایر ابوموسی و سری (سیری) برافراشت.[57] در مقابل، بریتانیا برمبنای «وضعیت حقوقی دوگانه» جزیره سیری به این اقدام اعتراض نموده و به موروثیبودن حکومت قواسم در جزایر خلیجفارس استناد کرد.[58] پاسخ وزارت خارجه ایران به این ادعا نیز در جای خود جای تامل دارد: «در پاسخ به یادداشت سفارت فخیمه مورخ بیستوششم جمادیالثانی، در مورد دلایل و شواهد اثبات تعلق جزیره سیری به حکومت ایران، اولا موجب نهایت شگفتی است که سفارت فخیمه بریتانیا، که در مورد متصرفات ایران در کلیه جاها و نواحی دریای عمان، بهویژه بنادر خلیجفارس، کاملا مطلع بوده آگاهی دارند، تصور میفرمایند که این موضوع مالکیت ایران بر این جاها نیاز به ارائه شواهد دارد و دعاوی بیپایه شیوخ جواسم را قبول دارند و خواستار ارائه شواهد هستند. دوماً، در اجابت تقاضای سفارت باید تاکید نمود که بر طبق کلیه قوانین کشورهای پیشرفته، محکمترین شاهد مالکیت (جاها یا سرزمینها) یک حکومت اشغال و تصرف است، و ازاینرو نیازی به ارائه دلیل دیگر نیست. سفارت فخیمه و کارگزاران حکومت هند [تحت سلطه بریتانیا] باید با حسن نیت و به عینیت شاهد باشند که جزیره سیری همیشه و نیز اکنون تابع بندر لنگه و تحت حکمرانی آن بوده و چون بندر لنگه به حکومت [ایران] تعلق دارد و حکمران از سوی حکومت [ایران] منصوب بندر لنگه بوده [و هستند] . . . افراشتن پرچم در بنادر خلیجفارس، از دوران قدیم ضروری دانسته نبودند، ولی اکنون که افراشتن پرچم گهگاه ضروری دانسته شده، [از این رو] در کلیه آن بنادر پرچم افراشته شد. اقدام مشابه در جزیره سیری که تابع بندر لنگه است به عمل آمده است.»[59] هرچند سفارت بریتانیا در پاسخ به نامه ایران مجددا بر ادعاهای پیشین تاکید کرد و این موارد را در نامهای به دربار فرستاد اما جالب خواهد بود که بدانیم ناصرالدینشاه قاجار با خواندن نامه سفارت بریتانیا در حاشیه آن نوشت: «شاهد [مالکیت ایران بر جزایر] همان است که پیشتر نوشته شد دیگر چه دلیل مهمی باید نوشت؟»[60] در پاسخ وزارت امورخارجه ایران نیز بر این نکته تاکید شده بود که شیوخ قاسمی از سوی ایران بر بندر لنگه و جزایر آن حکمرانی داشتند. ناصرالدینشاه همچنین با مشاهده نقشه رسمی تهیهشده از سوی انجمن سلطنتی جغرافیای بریتانیا (زیر نظر لرد کرزن) اعلام نمود که دیگر با مشاهده چنین سندی هیچگونه استدلالی جهت حاکمیت انگلیسی یا امیرنشینهای وابسته به آن بر جزایر باقی نمیماند؛ چراکه در این نقشه ــ هرچند در دوره منازعات طرفین ترسیم شده بود ــ جزایر مورد اختلاف بهویژه جزایر سهگانه جزو خاک ایران نشان داده شده بود.
بهتدریج، با نزدیکشدن به سالهای پایانی قرن نوزدهم، نگرانی انگلیسیها درخصوص قدرتیافتن روسیه و حضور این قدرت در منطقه خلیجفارس سبب گردید بریتانیاییها به فکر پیشدستی افتاده و سعی کنند تا حد امکان جزایر خلیجفارس را به تصرف خود درآورند. در اینخصوص میتوان به نامه وزارت امور هند به وزارت خارجه بریتانیا در سال 1900 اشاره کرد: «. . . گزارشی واصل گردید مبنیبراینکه روسها قصد دارند در بندرعباس نیرو پیاده کنند و یا پرچم خود را افراشته سازند. اجازه صادر گردید تا در صورت اقتضاء، پرچم بریتانیا در جزایر هرمز یا هنگام یا قشم یا هر جزیره دیگری در آن نواحی که به نظر مقامات دریاداری برای احداث پایگاه دریایی مناسب باشد به اهتزاز درآید.»[61] بدینترتیب جزایر تنب و ابوموسی، هرچند به نام شیخ شارجه اما عملا توسط بریتانیا در اوایل 1903 به اشغال درآمد. گذشته از ارزش ژئوپلتیکی خلیجفارس و جزایر آن، مقامات انگلیسی در یک مبارزه دریایی با روسها، خلیجفارس را جزئی از سرحدات سیاسی هندوستان به شمار میآوردند. آنها این منطقه را قسمتی از یک ناحیه محافظ و حایل میپنداشتند که به دور هندوستان به وجود آمده است و معتقد بودند که حریم امنیت هندوستان از شرق شروع شده و از طریق هیمالیا و افغانستان و بلوچستان و جنوب ایران به خلیجفارس رسیده و سپس در مغرب به قسمتهای جنوبی خوزستان و حدود عراق و کویت خاتمه میپذیرد. برهمینمبنا و باور بود که دولت انگلیسی سعی در بهدستآوردن و دراختیارداشتن بندرها و جزیرهها در هر گوشه و کنار و در شرق و غرب و شمال و جنوب خلیجفارس و دریای عمان در خشکی و در دریا مینمود.[62] از نظر اقتصادی نیز، ارزش تجارت کمپانی هند شرقی فقط در خلیجفارس بیش از یکچهارم کل تجارت این کمپانی بود و ازدستدادن این بازار ضربهای سنگین بر منافع بریتانیا وارد میکرد.[63] تسلط بر خلیجفارس و جزایر آن برای انگلستان به لحاظ نقش تاثیرگذار این مناطق بر مولفههای قدرت نیز حائز اهمیت بسیار بود؛ چنانکه لرد کرزن در سفر خود به این منطقه در سال 1903 خطاب به روسای قبایل عرب جنوب خلیجفارس میگوید: «اشخاصی هستند که میپرسند چرا انگلیس هنوز به اعمال قدرت خود [در خلیجفارس] ادامه میدهد . . . امپراتوری بزرگ هندوستان که دفاع از آن وظیفه ما است تقریبا جلوی دروازه شما قرار گرفته است. ما شما را از نابود شدن زیردست همسایگان نجات دادیم. ما اکنون اقدامات ذیقیمت و پیروزمندانه یک قرن خود را دور نخواهیم انداخت. . . حفظ استقلال شما [حکام و امرنشینهای جنوب خلیج] ادامه خواهد داشت و نفوذ انگلستان بایستی بهحداعلی باقی بماند.» [64] آشکار است که هدف اصلی بریتانیا در این سالها از جانبداری و حمایت از قبایل عرب و امیرنشینهای جنوب خلیجفارس، بسط نفوذ و حاکمیت خود بر سواحل، بنادر و جزایر خلیجفارس بود و این امیرنشینهای دستساز چیزی جز عوامل و ایادی بریتانیا جهت سرپوشگذاشتن بر اقدامات و نفوذ این دولت استعماری در منطقه نبودند.
در مقابل، دولت ایران نیز هرچند در حالت ضعف نسبی قرارداشت، اما از تلاش جهت گسترش نفوذ خود در منطقه خلیجفارس غافل نماند. تقریبا از سال 1887 تا 1905میلادی، ایرانیان یک سیاست تهاجمی را در قبال مسائل خلیجفارس پیش گرفتند. طرفداران این سیاست را در آن موقع صدراعظم (امینالسلطان) و سرتیپ حاجیاحمدخان و همچنین ملکالتجار بوشهری رهبری میکردند. در چنین اوضاع و احوالی بود که نمایندگان بریتانیا در منطقه دست به اقداماتی زدند و با احساس این موضوع که ایران درصدد است بر قدرت خود در منطقه بیفزاید، ضمن گردهمآوردن شیوخ منطقه، از آنان خواستند وضعیت خود را حفظ کرده و مطیع اوامر دولت بریتانیا باقی باشند. حتی این شیوخ ملزم شدند که بدون موافقت بریتانیا با هیچ حکومت خارجی مکاتبه نکرده و هیچ تعهدی را نپذیرند. همچنین شیوخ مذکور متعهد شدند که اجازه ندهند هیچ دولت خارجی جز بریتانیا در خاک آنان مستقر گردد.[65]
در مقابل توجه به قدر و اهمیت سواحل و جزایر خلیجفارس در ایران نیز فزونی میگرفت و برخی رجال سیاسی نسبت به این مساله تعلق خاطر و حساسیت داشتند. از گوشه و کنار شنیده میشد که دولت میبایست توجه و اهتمام بیشتری نسبت به مساله خلیجفارس و جزایر آن مبذول دارد. توصیههایی که از سوی قوای ایرانی مستقر در خلیجفارس و یا سایر نقاط به دولت موقت میشده، بهخوبی این اهتمام رو به فزونی را نشان میدهد: «منافع ایران در خلیجفارس به اندازه یکسوم منافع دولت انگلیس که هزاران فرسنگ دور از ایران واقع شده نیست؟ صحیح است که در مقابل این مملکت . . . نمیتوانیم حمله کنیم، ولی آیا از حق خود هم دفاع نمیتوانیم بکنیم؟ هرکسی به این آب اظهار علاقه میکند، ولی ما لب آن نشسته و حق دستزدن به آن نداریم. امروز انگلیسیها، فردا ژاپنیها یا دیگران اظهار علاقه به این آب خواهند کرد و ما باز تماشا خواهیم کرد.»[66] «خاطر وزارت جلیله [امورخارجه] را به این جمله معطوف میدارد که عدم توجه دولت نسبت به بنادر و جزایر خلیجفارس، خاصه بندر لنگه و کلیه بنادر و جزایری که جزو حکومت بنادر خلیجفارس است، همانطوریکه روزبهروز از اهمیت آنها کاسته و میکاهد، همان اندازه بر اهمیت نقاطی که اعراب و مشایخ تصرف کردهاند نظر به حسن مساعدت انگلیسیها با آنها، افزوده میشود. چنانچه رفتهرفته از بندر لنگه هیچ باقی نماند و برخلاف همهروزه بر اهمیت دبی افزوده میشود، درحالیکه همیشه بندر لنگه ازهرحیث بیشتر قابلتوجه و اهمیت بوده است.»[67]
در پی چنین اظهارات و توجهات عملی قوای ایرانی در خلیجفارس بود که بریتانیا در سال 1903 به شیخ راسالخیمه توصیه کرد پرچم خود را بهعنوان مالک جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در آن جزایر نصب کند؛ زیرا بیم داشت که در صورت استفاده ممتد تجار ایرانی از جزایر مذکور، دولت ایران ادعای مالکیت خود بر این جزایر را پیگیری نموده و خواهان پایان اشغال آنها شود. اتفاقا همینطور نیز شد و عوامل اداره گمرکات جنوب ایران با کشتی مظفری در سال 1904 از جزایر تنب و ابوموسی دیدار کرده و به جای پرچم شارجه پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند. این اقدام دولت ایران با اعتراض بریتانیا مواجه شد و سرپرسی کاکس خطاب به لرد کرزن نوشت: «آثار و علائم بیشماری در دست است که اگر ما بگذاریم ایران جای پایی را که در این جزایر احداث کرده مستحکم کند، دیرزمانی نخواهد گذشت که با دعاوی بزرگتر ایران نسبت به مناطقی که مرکز صید مروارید خلیجفارس است روبرو خواهیم شد. در حالیکه حفظ مناطق اخیر یکی از ارکان سیاست اصلی ما در خلیجفارس است.»[68] متعاقبا با افراشتهشدن پرچم ایران در جزایر سهگانه و اعزام تعدادی مامور به آنجا، دولت بریتانیا اعتراضات گستردهای را آغاز کرد. مشیرالدوله در پاسخ به اعتراض دولت انگلستان طینامهای به سفارت این کشور در تهران اعلام داشت که چون دولت ایران جزایر تنب و ابوموسی را متعلق به خود میداند؛ لذا ماموران گمرک اقدام به برافراشتن پرچم ایران در آن جزایر کردهاند.[69] درهمیناثنا، مذاکرات جدی بین طرفین آغاز شد و در نهایت هر دو طرف موافقت کردند که پرچم هیچ یک در جزایر نصب نگردد تا توافق نهایی حاصل گردد. در حالیکه ایران پرچم خود را جهت نشاندادن حسن نیت پایین آورد، بریتانیاییها با عدم پایبندی به توافقات، مجددا با اعمال نفوذ پرچم شارجه را به جای پرچم ایران در آنجا برافراشتند. درهمینخصوص مظفرالدینشاه به صدراعظم خویش اعلام داشت: «به وزیر خارجه ابلاغ نمایند که به سفارت انگلیس بگوید، پارسال در این باب مذاکرات شد، دولت انگلیس از ما خواهش کرد که بیرق خودمان را از این دو جزیره برداریم تا رسیدگی و گفتوگو شود، درصورتیکه ما خودمان میدانیم که این دو جزیره ملک مسلمه ایران است. دراینصورت حالا چطور دولت انگلیس در عالم دوستی راضی میشود که ما ملک مطلق خودمان را به شیخ واگذار کنیم و او بیرق در آنجا بیفرازد. شما [وزیرخارجه] باز هم گفتوگو کنید و ما بههیچوجه از حق خود نخواهیم گذشت.»[70]
باوجود تمام توجه و حساسیت دولت ایران به این مساله در سالهای بعد رویدادهایی رخ داد که تاحدودزیادی فرصت مناسبی را در راستای خدمت به تسلط بریتانیا بر این جزایر فراهم آورد. چندسالی بود که شور مشروطهخواهی سراسر کشور را فراگرفته بود و پس از مرگ مظفرالدینشاه و مخالفتهای فرزندش با مشروطه، ایران به سمت یک جنگ داخلی سوق داده شد. بریتانیا و عواملش در منطقه از این فرصت استفاده کرده و در سال 1906.م شیوخ عرب با اجازه، کمک و اشاره بریتانیا جزایر سهگانه را تقریبا بدون دردسر اشغال کردند. «ایران در لبه پرتگاه جنگ داخلی قرار گرفته بود. قیام ملی ایرانیان که سرانجام به انقلاب مشروطیت انجامید، توجه را به مسائل داخلی محدود کرده بود. شیوخ قاسمی از درگیریهای داخلی ایران بهره گرفتند و درفش خود را در جزیرههای تنب بزرگ و تنبکوچک و ابوموسی برافراشتند بیآنکه با مخالفت درخورتوجهی از سوی ایرانیان روبرو شوند.»[71]
در شرایطی که ایران سختترین روزهای خود را میگذارند و دولتهای ضعیف مشروطه عملا درگیر مشکلات داخلی بودند، جنگ جهانی اول نیز روی داد و عملا چیزی از استقلال مملکت با ورود نیروهای بیگانه به کشور باقی نماند. درهمینحال با نزدیکشدن روسیه و بریتانیا به یکدیگر در سالهای جنگ جهانی اول، ازیک سو یکی از بهانههای همیشگی انگلیسیها جهت حضور در خلیجفارس (تهدید روسها) از بین رفت اما از سویدیگر این نزدیکی روسها و بریتانیاییها سبب گردید تا دولت استعماری انگلستان با توافق ضمنی دولت روسیه به اشغال جزایر ایرانی خلیجفارس ادامه دهد. درهمینراستا در سال 1908 عوامل تحتالحمایه بریتانیا در منطقه، تنب کوچک را به اشغال خود درآورده و پرچم خود را بر فراز آن برافراشتند.
پس از فروکشکردن تحولات مشروطه و سپس آرامش نسبی دوره حکومت احمدشاه، ایران که بهتدریج از وضعیت انقلاب مشروطیت به خود آمده بود، اعتراض به قواسم و بریتانیا را آغاز کرد. هرچند ایران اعتراضات خود را به بریتانیاییها و اعلام حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را از سال 1887 بهطورگسترده آغاز کرده بود اما مجددا در سالهای 1903 و 1904 دوباره آن را مطرح کرد. ایران هرچند در سالهای پایانی دهه دوم قرن بیستم مجددا دچار تحولات عمیقی بود و سلسله قاجار میرفت که برای همیشه از تاریخ کشور حذف شود اما بااینوجود، نگرانی از وضعیت جزایر سهگانه همچنان در هیات حاکمه کشور وجود داشت و دولت ایران در سال 1923، مجددا و آشکارا به اشغال جزایر سهگانه اعتراض نمود و ادعای مالکیت خود بر جزایر را زنده نگاه داشت.
اسناد
دولت ایران در طول تاریخ خود، از جمله در دوره قاجاریه، با مساله حاکمیت جزایر خلیجفارس سروکار داشته و بهنحوی درگیر این قضیه بوده است. هرچند تا قرنها هیچ خطری مالکیت ایران بر جزایر را تهدید نمیکرد اما در دوره قاجاریه با حضور استعمار بریتانیا در منطقه، حاکمیت ایران بر جزایر متعلق به خود بهناحق مورد خدشه و سوال قرار گرفت. البته درخصوص مالکیت تاریخی ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک تردیدی از نظر ما وجود ندارد اما جالبآنکه، در دوره قاجار، بریتانیا و امارتهای تحتالحمایه آن نیز در گزارشها، اسناد و نقشههای متعددی مالکیت دولت ایران را بر جزایر مذکور مورد تایید قراردادهاند. اینگونه اسناد، بسیار و فراوان است و در صحت و رسمیت آنها نیز جای تردیدی وجود ندارد اما جهت آگاهی تنها به برخی از آنها که مربوط به دروه قاجار میباشد اشاره میگردد.
الف ـ گزارشها:
1ـ در گزارشی از هیات نمایندگی سرجان ملکم به دربار فتحعلیشاه قاجار درباره حدود و ثغور حاکمیت دولت ایران که در سال 1813.م با مقدمه کینایر، مشاور سیاسی هیات فوق، تحت عنوان «یادداشتهای جغرافیایی» درباره مرزهای ایران منتشر گردید، در بخش مربوط به قلمرو ایران در خلیجفارس، جزایر ابوموسی و تنبها از جمله جزایر تحت حاکمیت ایران ترسیم شده است.
2ـ لرد کرزن، نایبالسلطنه حکومت انگلیسی هند، که در سال 1903.م سفری رسمی به خلیجفارس داشته، در کتاب ایران و قضیه ایران نوشته است: «حکومت لنگه و جزایر اطراف آن (تنب، سری، بوموسی) تا چند نسل با قاسمی بود. وی در شهر اقامت مینمود و از جانب دولت [ایران]، نایبالحکومه بود.»[72]
3ـ ادوارد سی راس، مامور سیاسی بریتانیا در خلیجفارس، درگزارش خود به تاریخ نوزدهم آوریل 1873.م، نوشته است که جزیره تنب تابع فارس است و به لنگه تعلق دارد.[73]
4ـ کاپیتان استیف رکنستابل در گزارش خود در سال 1854.م، به حکومت انگلیسی بمبئی ــ که بعدها تحت عنوان Persian Gulf Pilot از سوی وزارت دریاداری بریتانیا به چاپ رسید ــ درباره جزایر نوشته است: «حکمران لنگه . . . بر تمامی نواحی میان برکه سفله و روستای بتسانه به انضمام جزایر سری، بنی فارور، تنب، بنیتنب و بوموسی حکومت مینماید.»[74]
5ـ در گزارش و نقشهای که آرلوند بوراوز کمبال، نایب نماینده مقیم بریتانیا در خلیجفارس، با عنوان «سرزمین تحت تملک سلطان بنی صقر، رئیس قواسم» در 1844.م، تهیه کرده، تنها از جزیره حمرا نام برده شده است.[75]
6ـ کلنل رابرت تیلور، نماینده سیاسی بریتانیا در منطقه عربستان عثمانی، در گزارش خود به مورخه بیستوپنجم فوریه 1836.م، که عطف به نامه شماره 25 مورخ 1835.م، Bombay marine فرستاده شد، ضمن بررسی ویژگیهای جغرافیایی و سیاسی و بندرها و جزیرههای خلیجفارس، در فصلی ازاین گزارش، در ارتباط با بخشی از کرانهها و بندرهای ایران نوشته است: «در آن طرف ساحل عمان، بنادر کنگ، لنگه، شیناس، مغو، بیستانو، چارک، نخیلو، کنگان، نابند و طاهری وجود دارند، که جزایر مربوط به آنها اغلب دارای آب و گیاه و درخت و آهو میباشند در میان آنها بوموسی، سری و فارور مورد آشنایی دریانوردان ما هستند . . . .»[76]
7ـ کاپیتان جورج بارنس بروکس، نماینده ویژه کمپانی هند خاوری، که سالها در خلیجفارس به بررسی وضع جغرافیایی و اجتماعی ساکنان جزایر و بنادر آن و ترسیم نقشه اشتغال داشت، طی گزارش سال 1825.م، به عنوان کمپانی هند خاوری، درباره آداب و سنن و مذهب ساکنان بنادر و کرانههای خلیجفارس، جزایر تنب و بوموسی را در فهرست جزایر متعلق به ایران آورده و در نقشه به رنگ ایران مشخص شدهاند.
8ـ کاپیتان هین، تهیهکننده سرشناس نقشههای دریایی کمپانی هند خاوری و دریاداری هند، در گزارش 1829.م، زیر عنوان:
Lights & Peord Book of the Surve of the Persian Gulf
ضمن فهرست کردن تمامی جزایر متعلق به ایران، جزایر تنب و بوموسی را در ردیف جزایر وابسته به بندر لنگه آورده است. در این گزارش نیز به بنادر و جزایر شیخهای عرب منطقه، از جمله قبیله قاسمی، اشاره شده و تنها جزیره حمرا از متعلقات آنان شناخته شده است.
ب ـ نقشههای مربوط به دولت انگلیس:
1ـ در نقشه دریایی خلیجفارس، که در سال 1786.م تهیه شده، جزایر و بنادر خلیجفارس به پنج بخش تقسیم گردیده است. در بخش چهارم که درباره قلمرو ایران میباشد، جزایر تنب و بوموسی متعلق به ایران شناخته شدهاند.
2ـ در نقشه امپراتوری ایران که توسط جان مک دونالد کینایر، مشاور سیاسی سرجان ملکم، تهیه شده و به پیوست چاپ دوم گزارش سرجان ملکم، تحت عنوان «یادداشتهای جغرافیایی درخصوص مرزها و سرحدات ایران» در سال 1813.م بهصورت سیاه و سفید منتشر گردیده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ نقشه ایران مشخص شدهاند. این نقشه بار دیگر در 1834.م، توسط آرو اسمیت به صورت رنگی چاپ گردیده است.
3ـ در نقشه آسیای مرکزی، که در سال 1834.م توسط سرگرد آلکس برنز تهیه شده، جزایر بوموسی و تنب به رنگ سرزمین ایران نشان داده شدهاند.
4ـ در سال 1835.م، کاپیتان اس هنل، مامور سیاسی بریتانیا، بهمنظور جلوگیری از جنگ میان قبایل عرب در هنگام صید مروارید نقشهای تهیه نمود که حدود فعالیتهای دریایی قبیلههای عرب را مشخص میکرد. در این نقشه بندرهای لنگه، لافت، چارک، کنگ و جزیرههای قشم، کیش، تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی، در حدود حاکمیت ایران قرار دارد.
5ـ در نقشه دیگری که توسط میجر موریس تهیه شده، خط تازهای که محدوده قبایل عرب را نشان داده است نیز تردیدی در ایرانیبودن بندر لنگه و جزیرههای تابع آن باقی نمیگذارد.
6ـ در نقشه وزارت دریاداری بریتانیا، که در سال 1863.م چاپ و منتشر گردید و در سالهای 1876، 1890، 1900 و 1912.م تجدید چاپ شد، جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی به رنگ نقشه ایران مشخص شدهاند.
7ـ کاپیتان سن جان، به دستور وزیر امور هند بریتانیا، نقشه سیاسی خلیجفارس را تهیه و در سال 1876.م به چاپ رساند و در آن، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین مادر، یعنی ایران، مشخص گردیدهاند.
8ـ در نقشهای که توسط نیروی دریایی بریتانیا در سال 1881.م تهیه شده، جزایر بوموسی و تنبها، همانند جزیرههای قشم، کیش و سری به رنگ سرزمین ایران رنگآمیزی شدهاند. در این نقشه جزیرههای جنوبی خلیجفارس تحت عنوان سرزمینهای عربی به رنگ دیگری نشان داده شدهاند.
9ـ در سال 1886.م، به دستور وزارت جنگ بریتانیا، از سوی دایره اطلاعات این وزارتخانه یک نقشه سیاسی و جغرافیایی از خلیجفارس تهیه گردید که در آن، جزایر بوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، به رنگ ایران مشخص شدهاند. وزارت امورخارجه انگلستان طی نامه مورخ هفدهم ژانویه 1888.م، به وزیرمختار خود در تهران دستور داد که این نقشه را به عنوان یادبود، تقدیم ناصرالدینشاه کند. این نقشه در سال 1891.م تجدید چاپ گردید و حتی چهارسال پس از بروز اختلاف میان ایران و بریتانیا بر سر جزایر سهگانه ایرانی، در چاپ جدید باز هم جزایر ایرانی با رنگ ایران مشخص شدهاند.
10ـ در سال 1892.م، یک نقشه رنگی از ایران به کوشش و نظارت لرد کرزن تهیه و چاپ شد که در آن، جزایر بوموسی و تنبها همانند دیگر جزایر به رنگ سرزمین ایران میباشند.
11ـ وزارت دریاداری انگلستان در سال 1902.م، نقشههایی برای استفاده ماموران وزارت امورخارجه آن کشور تهیه نموده که در آن جزایر بوموسی و تنب بزرگ و کوچک، در قلمرو، حاکمیت و مالکیت ایران آورده شدهاند.
ج ـ نقشهها و گزارشهای متقرفه:
علاوه بر نقشهها و اسناد و گزارشهای ارائهشده از سوی دولتهای ایران و بریتانیا در تایید مالکیت ایران بر جزایر سهگانه، اسناد بسیاری نیز در همین خصوص وجود دارد که از سوی سایر کشورها تهیه شده است. ذیلا به بخشی از این اسناد و نقشهها و گزارشها که در دوره قاجاریه تهیه شدهاند اشاره میگردد.
1ـ ام. نیبور، افسر مهندس و پژوهشگر دانمارکی، به دنبال پژوهشهای میدانی که در سالهای 1790ـ1791 در خلیجفارس انجام داده است، نتیجه پژوهش خود را در کتابی به نام «مسافرت به عربستان و کشورهای شرق» در سال 1792 منتشر ساخت. در این پژوهشها به حاکمیت ایران بر سراسر خلیجفارس و اقدامهای تنبیهی علیه سرکشان کرانههای عمان، اشاره شده است.
2ـ در نقشه ایران که توسط دانویل، رئیس انجمن جغرافیادانان دربار فرانسه، تهیه گردیده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شدهاند.
3ـ در نقشه جدید امپراتوری ایران، که در سال 1794.م توسط دانویل ترسیم شده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شدهاند.
4ـ در اوایل صده نوزدهم میلادی دو نقشه توسط مهندسان و نقشهبرداران آلمانی، یکی در سال 1804.م و دیگری در سال 1811.م، به چاپ رسید که در هر دو، جزایر تنب و بوموسی به رنگ ایران مشخص شدهاند.
5ـ هامز پورگستال، شرقشناس و جهانگرد سرشناس آلمانی، در پژوهشهایی که درباره ویژگیهای جغرافیایی و ساختار سیاسی و اجتماعی ایران انجام داد و آن را در کتابی به نام «خاطرات ایران» در سال 1824.م چاپ و منتشر کرد، جزایر تنب و بوموسی را در قلمرو حاکمیت ایالت فارس، ذکر کرده است.
6ـ در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی نقشهای توسط آ. پتیزمان، نقشهبردار آلمانی، تهیه شده که در سال 1857.م چاپ و منتشر گردیده است. در این نقشه جزیرههای تنب و بوموسی به رنگ کرانه ایران رنگآمیزی شدهاند.
7ـ در اطلس جهانی که در سال 1877.م از سوی فرانسه چاپ و منتشر شده، جزیرههای تنب و بوموسی به رنگ ایران (بنفش) رنگآمیزی گردیدهاند.
8ـ ادوارد استاک، پژوهشگر امریکایی در سال 1884.م، کتابی به نام «ششماه در ایران» چاپ و منتشر کرده است. در این کتاب، نقشهای از ایران چاپ شده که در آن، جزیرههای تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شدهاند.
9ـ در سال 1885.م، نقشهای از سوی امریکاییها چاپ و منتشر گردیده که در آن، جزیرههای تنب و بوموسی به رنگ کرانه ایران رنگآمیزی شده است.
10ـ در اوایل صده بیستم میلادی بهرهبرداری از خاک سرخ جزیره بوموسی از سوی یک بازرگان اهل بندر لنگه به شرکت آلمانی Messr. Work - Haus منتقل گردیده پس از آشکارشدن این انتقال، دولت انگلستان با آن مخالفت کرد و نامههایی میان ایران، آلمان و انگلستان رد و بدل شد. در این مورد دولتمردان برلین و روزنامههای آلمانی، حقوق مسلم ایران بر بوموسی را تایید نموده و اقدامهای بریتانیا را غصب حقوق مشروع ایران اعلام کردند.
11ـ تزارهای روسیه جزایر تنب و بوموسی را متعلق به ایران میدانستند و در نوشتههای خود از این جزیرهها بهعنوان بخشی از سرزمین ایران نام بردهاند. در جلد پانزدهم دایرةالمعارف بزرگ که دولت روسیه تزاری در سال 1909.م در مسکو آن را چاپ و منتشر کرده است، در نقشه پیوست آن، جزیرههای تنب و ابوموسی به رنگ خاک اصلی ــ ایران ــ ترسیم شدهاند.
نتیجه
تردیدی وجود ندارد که براساس اسناد و منابع معتبر موجود و بنابر روایت دقیق تاریخ، جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک همواره در طول تاریخ بخش جداییناپذیر از خاک سرزمین ایران بودهاند. در این گفتار هرچند سعی شد بهصورتمختصر به وضعیت مالکیت این جزایر در زمانهایی گذشته پرداخته شود، اما دورهای که بیشتر مورد بررسی و دقت قرار گرفت مقطع زمامداری قاجاریه بود. درهمینخصوص، مشاهده شد که در طول نزدیک به دو قرن حکومت شاهان قاجار مساله جزایر خلیجفارس، بهویژه جزایر سهگانه، هرگز فراموش نشده و مورد اغفال قرار نگرفت. با وجودیکه به هیچ عنوان قصد دفاع یا تعریف و تمجید از شاهان قاجار و حکومتهایشان را نداریم اما نباید از این نکته بهسادگی بگذریم که آنان با وجود تمام ضعفها و بیلیاقتیهایی که در دوره حکومت خود مرتکب شدند، درخصوص جزایر از سیاستی نسبتا درخورتوجه برخوردار بودند. تاریخ نشان داده که حتی برخی شاهان قاجار که به وطنفروشی، سستی و بیخردی معروفند نیز درخصوص جزایر خلیجفارس، بهویژه در ارتباط با سه جزیره مورد نظر، در برابر فشارها و تهدیدهای بریتانیا و شیخنشینان تحتالحمایهاش بهسادگی تسلیم نشدند و همواره بر مالکیت ایران بر جزایر سهگانه تاکید داشتند. جالب است بدانیم که در اکثر رجال سیاسی و درباریان دوره قاجاریه نیز نوعی تعصب و سرسختی درخصوص مساله جزایر مشاهده میشود. آنان تقریبا بدون درنظرگرفتن سایر اقدامات و سوابقشان، معمولا از مساله مالکیت ایران بر جزایر خلیجفارس حمایت مینمودند. وقتی در تاریخ میخوانیم شاهانی نظیر فتحعلیشاه، ناصرالدینشاه و حتی مظفرالدینشاه نیز نسبت به جزایر ایرانی واقع در خلیجفارس حساس و دقیق بودهاند، ناگزیر به این نتیجه میرسیم که چون در هوش، فراست و آیندهنگری این شاهان جای تردید وجود دارد، لذا میبایست این امر را پذیرفت که مساله مالکیت ایران بر جزایر بهقدری مهم، آشکار و حساس بوده است که حتی آنان نیز با وجود تمام ضعفها و اشتباهاتشان در این خصوص به خود جرات هیچگونه مسامحه و سستی را نمیدادند. هرچند در دوره زمامداری قاجارها صفحات و مناطق زیادی از سرزمین ایران جدا شد و داغ ننگ این عمل بر پیشانی آنها باقی ماند، اما درهمیندوره از سوی ایران اقدامات متعددی جهت اعمال حاکمیت بر جزایر خلیجفارس صورت گرفت و در برابر هرگونه تجاوز خارجی به جزایر موضعگیری شد و دولت ایران در حد توان حتی در ضعیفترین دورهها نیز به مقاومت پرداخت. اقدامات صورتگرفته در دوره قاجارها سالها بعد و زمانیکه سرسپردگان و حکومتهای دستساز بریتانیا در منطقه مدعی تملک بر مناطقی از کشور از جمله جزایر سهگانه بودند، به عنوان سوابق اعمال حاکمیت و حضور دولت ایران مورد بهرهبرداری و استناد قرار گرفت. اعتراضات و اقدامات ایران در نپذیرفتن اشغال این جزایر در سالهای بعد نیز تداوم یافت و سرانجام پس از یک دوره نزدیک به هفتادسال اشغال جزایر از سال 1903 تا 1971، جزایر سهگانه به آغوش مام وطن بازگشتند.
پینوشتها
[1]ـ حسین نوربخش، خلیجفارس و جزایر ایرانی، انتشارات کتابخانه سنایی، 1362، ص14تا12
[2]ـ پیروز مجتهدزاده، کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتیک خلیجفارس، ترجمه: حمیدرضا ملکمحمدنوری، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص90
[3]ـ در روزنامه اطلاعات مورخ 10/9/1350 وسعت ابوموسی، هفت کیلومتر ذکر شده است.
[4]ـ مرکز آمار ایران، سالنامه آماری کشور در سال 1369، تهران، انتشارات مرکز آمار ایران، 1370، ص11
[5]ـ گپ سبزو به مفهوم سبزهزار بزرگ است و علت بهکاربردن این نام در مورد جزیره ابوموسی آن بوده که این جزیره در گذشته دارای آب شیرین نسبتا فراوان و در نتیجه سبزهزارها و کشتزارهای وسیع بوده است.
[6]ـ گفتهمیشود که نام ابوموسی از نام یک سرباز لشکر میرمهنا در زمان کریمخان زند گرفته شده است. وی پس از جداشدن از لشکر میرمهنا و ورود به این جزیره نام خود را بر آن نهاد. (کیهان، نام اصلی ابوموسی، 12/9/1350) انگلیسیها نیز پس از آنکه بر خلیجفارس تسلط پیدا کردند جهت حذف و طرد نامها و عناصر ایرانی از سراسر خلیجفارس عنوان ابوموسی را که ظاهری عربی داشت بهطور رسمی جهت نامیدن این جزیره به کار بردند. اما عدهای دیگر از محققان، اصل و ریشه ابوموسی را واژه بوموسی میدانند. این عده معتقدند که این کلمه از دو قسمت بو و موسی تشکیل شده است. که بو به معنای رایحه میباشد. عده دیگر نیز اصل این قسمت از واژه بوم به معنی جاه و مقام، منزل و سرزمین میدانند. چنانچه در نوشتههای قدیمی آمده است «مرغ بوم گرفت» یعنی مرغ آشیانه، خانه و وطن گرفت. بر همین اساس بوم در زبانهای سانسکریت و فارسی باستان به معنای سرزمین آمده است. برهمین اساس بوموسی یا ابوموسی را باید سرزمین موسی دانست. (ایرج افشار سیستانی، جزیره ابوموسی و جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1374، ص42) برخی از محققان نیز معتقدند که «بو ماخوذ از واژه باباست. این عده و همچنین اهالی منطقه معتقدند که ریشه اصلی کلمه ابوموسی از واژه باباموسی گرفته شده است. که بهتدریج بابا به بابو و سپس بو تبدیل شده و اهالی درطول تاریخ این جزیره را به ترتیب باباموسی، بابوموسی و نهایتا بوموسی نامیدهاند. در سالهای بعد با ورود برخی عربزبانان به جزیره و همچنین اعمال نفوذ بریتانیا جهت محو و حذف نامهای ایرانی در خلیجفارس این عده با افزودن همزه بر سر بوموسی آن را به ابوموسی تبدیل کردند. همانگونه که اعراب بندر بوشهر را ابوشهر مینامند.» (حسین نوربخش، جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، ماهنامه کهکشان، شماره 23، آبان 1371، ص11)
[7]ـ پیروز مجتهدزاده، جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه: حمیدرضا ملکمحمدینوری، تهران، 1375، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ص40
[8]ـ برای کسب اطلاعات بیشتر درخصوص وضعیت فعلی ابوموسی رجوع کنید به: پیروز مجتهدزاده و دیگران، گزارش ویژه در مورد ابوموسی، مجله صنعت حمل و نقل، تهران، شماره 1474، آذر 1371
[9] - Institute of Studies and Research, The Iraq - Iranian Conflict, 1981, PP, 44-45
[10]ـ کیهان بینالمللی، مورخ 30 مه 1970
[11]ـ ایرج افشار سیستانی، جزیره بوموسی و جزایر تنب بزرگ و کوچک تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، چاپ سوم، 1380، ص71تا64
[12]ـ عیسی گلوردی، جغرافیای جزایر ایرانی خلیجفارس: جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، تهران، 1381، ص235تا225
[13] - James Morrir, A Second Journey Through Persia, Armenia and Asia Minor, London: Longman, 1818, P,30
[14]ـ هماکنون بیش از 700 چاه نفت در بستر خلیجفارس در دست بهرهبرداری میباشد.
[15]ـ گزیده اسناد خلیجفارس، جلد اول، واحد نشر اسناد، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1372، ص11
[16]ـ محمدرضا حافظنیا، خلیجفارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز، تهران، انتشارات سمت، 1371، ص201
[17]ـ پیروز مجتهدزاده، کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتیک خلیجفارس، همان، ص87
[18]ـ اصغر ولدانی، تحولات مرزها و نقش ژئوپلتیک آن در خلیجفارس، تهران، نشر قومس، 1374، ص189
[19]ـ حسین نوربخش، همان، ص67
[20] - Institute of Studies and Research, the Iraq - Iranian Conflict, P.45
[21]ـ پیر آمیه، تاریخ عیلام، ترجمه شیرین بیانی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349، ص7
[22]ـ ا. م. دیاکنوف، تاریخ ماد، ترجمه: کریم کشاورز، تهران، انتشارات پیام، 1357، ص318
[23]ـ دان دامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه: روحی ارباب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، ص343
[24]ـ علیرضا حکمت، آموزش و پرورش در ایران باستان، تهران، موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی، 1350، ص132
[25]ـ ایرج افشار، جزیره کیش و دریای پارس، تهران، انتشارات جهان معاصر، 1370، ص158
[26]ـ ایرج افشار، نگاهی به بوشهر، جلد اول، تهران، موسسه انتشاراتی و آموزشی نسل دانش، 1369، ص125
[27]ـ ر.ک: احمدعلی خانوزیریکرمانی، تاریخ کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، انتشارات ابنسینا، 1352
[28]ـ معینالدین نطنزی، ملوک شبانکاره، تهران، کتابفروشی خیام، 1336، ص11
[29]ـ احمد اقتداری، آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیجفارس و دریای عمان، انتشارات انجمن آثار ملی، 1348، ص141
[30]ـ علی زرینقلم، سرزمین بحرین، تهران، کتاب فروشی سیروس، 1337، صص71و72
[31]ـ ر.ک: آن لمبتن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، نشر نی، 1372
[32]ـ راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه: کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372، ص111
[33]ـ محمداحمد پناهی سمنانی، شاهعباس کبیر، تهران، انتشارات کتاب نمونه، چاپ هشتم، پائیز 1373، ص115
[34]ـ سیوری، همان، ص112
[35]ـ همایون الهی، خلیجفارس و مسائل آن، تهران، شرکت ایران چاپ، 1368، ص44
[36]ـ راجر سیوری، همان، ص122
[37]ـ گزیده اسناد خلیجفارس، جلد اول، همان، ص16
[38]ـ همان، جلد دوم، ص8
[39]ـ فرجالله رسایی، دوهزاروپانصدسال بر روی دریاها، تهران، پیک دریا، 1350، ص271
[40]ـ لورنس لاکهارت، نیروی دریایی ایران در زمان نادرشاه افشار، سالنامه دنیا، سال 1331ـ7، ص188
[41]ـ اسمعیل نوریزاده بوشهری، ایران کنونی و خلیجفارس، تهران، 1326، ص129
[42]ـ این قرارداد را به این دلیل مجمل نامیدند که قرار بود پس از آن یک عهدنامه همهجانبه و فراگیر دیگر در کلیه امور بینطرفین منعقد شود.
[43]ـ محمدعلی مهمید، پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران، تهران، نوبهار، 1361، صص138و139
[44]ـ اکبر هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، تهران، فراهانی، 1346، صص350ـ354
[45]ـ همان، 353و354
[46]ـ رحیم رضازاده ملک، تاریخ روابط ایران و ممالک متحده امریکا، تهران، طهوری، 1350، صص80ـ90
[47]ـ همان، ص102
[48]ـ محمدعلیخان سدیدالسلطنه بندرعباسی، سرزمینهای شمالی و پیرامون خلیجفارس و دریای عمان در صدسالپیش، تنظیم: احمد اقتداری، تهران، انتشارات جهان معاصر، 1371، ص149
[49]ـ محمدعلی موحد، مبالغه مستعار، تهران، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی جمهوری اسلامی ایران، 1373، صص94،95
[50]ـ عباس اقبال، مطالعاتی درباب بحرین و جزایر و سواحل خلیجفارس، تهران، چاپخانه مجلس، 1328، صص149،150
[51]ـ گزیده اسناد خلیجفارس، جلد اول، واحد نشر اسناد، تهران، دفتر مطالعات بینالمللی، 1372، ص18
[52]ـ هما ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی 1834ـ1848.م، لندن، انتشارات پیام 1367، صص88و89
[53]ـ حمید نیرنوری، فتح بندرعباس و جزایر قشم و هرمز، ماهنامه وحید، جلد پنجم، شماره 4، 1347، ص317
[54]ـ جهانگیر قائممقامی، بحرین و مسائل خلیجفارس، انتشارات طهوری، تهران، 1341، ص145
[55]ـ محمدتقی لسانالملک، ناسخالتواریخ، ویرایش: جهانگیر قائممقامی، تهران، 1336، ج3، ص299
[56]ـ کاظم ودیعی، مقدمهای بر جغرافیای انسانی ایران، تهران، 1353، ص193
[57]ـ جهانگیر قائممقامی، بحرین و مسائل خلیجفارس، همان، ص119 تا 131
[58]ـ عباس اقبال آشتیانی، همان، ص144
[59]ـ وزارت خارجه ایران به سفارت بریتانیا، نامه شماره 26، بیستوششم جمادیالثانی 1305.ق (دهم مارس 1888) متن فارسی در اسناد حکومت ایران، ج6180
[60]ـ جهانگیر قائممقامی، همان، ص125
[61]ـ پیروز مجتهدزاده، جزایر تنب و ابوموسی، ص48
[62]ـ محمدعلیخان سدیدالسلطنه بندرعبارس، همان، ص380
[63]ـ دکتر امین، منافع انگلیسیها در خلیجفارس، ترجمه: علی میرسعید قاضی، تهران، انتشارات زرین، 1367، ص52
[64]ـ اشکبوس دانهکار، جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک و استراتژی صبر، مقاومت ظفر، ماهنامه بندر و دریا، شماره 39، اسفند 1371، ص50
[65]ـ محمدعلی موحد، مبالغه استعمار، همان، صص52 ـ 49
[66]ـ گزیده اسناد خلیجفارس، جلد نخست، واحد نشر اسناد، چاپ دوم، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه، 1372، ص302
[67]ـ گزیده اسناد خلیجفارس، جلد دوم، واحد نشر اسناد، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1369، ص40
[68]ـ دکتر شیخالاسلامی، قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر، تهران، انتشارات کیهان، 1366، ص211
[69]ـ نامه مشیرالدوله به سرآرتور هاردینگ، 26 ربیعالاول 1322 (14 ژوئن 1904)، برگزیده اسناد خلیجفارس، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، جلد اول، سند شماره 144720، ص357
[70]ـ نامه شاه به صدراعظم، 1323.ق (1905.م)، سند شماره 89 مجموعه اسناد برگزیده خلیجفارس، همان، ص278، (نامه مذکور بدون تاریخ است)
[71]ـ پیروز مجتهدزاده، تاریخ و جغرافیای سیاسی جزایر ابوموسی تنب بزرگ و تنب کوچک، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره یازدهم و دوازدهم، مرداد و شهریور 1371، ص8
[72]ـ جرج. ن. کرزن، ایران و قضیه ایران، جلد دوم، ترجمه: وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، ص 492
[73]ـ اصغر جعفری ولدانی، نگاهی تاریخی به جزایر ایرانی تنب و بوموسی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1376، ص98
[74]ـ داود هرمیداس باوند، بررسی مبانی تاریخی و حقوقی جزایر ایرانی تنب و بوموسی، مجله جامعه سالم، سال دوم، شماره هفتم، دیماه 1371، ص9
[75]ـ اصغر جعفری ولدانی، همان، ص 98