نویسندگان: علی گل محمدی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

 

اگر فکر می‌کنید که رسانه‌های امریکا به‌ خاطر پرداختن به توهم دروغین سلاحهای کشتار جمعی عراق که دولت بوش را در افتادن به باتلاق عراق کمک نمود و دستگاههای نظامی و اطلاعاتی امریکا را بی‌اعتبار ساخت، احساس خجالت می‌کنند، متاسفانه باید گفت که سخت در اشتباه هستید!

رسانه‌های امریکا براساس یک سنت دیرینه، همواره در مسائل خارجی تحت‌الشعاع دولت هستند و به مشابه ابزاری در دست دولت برای تبلیغات و دروغ‌پراکنی‌ عمل می‌کنند. تصاحب به ظاهر قهرمانانه گواتمالا در اوایل دهه 1950 و چند دهه بعد، و دخالت در انتخابات نیکاراگوئه برای حذف ساندنیستها و کمک به قدرت‌یافتن ارتشیهای تبعیدی که توسط امریکا حمایت و سازماندهی شده بودند در سال 1980. م ـ که با بهانه‌ قراردادن ارتباط ساندنیستها با شوروی و بزرگ کردن این توهم صورت گرفت ـ و همچنین اشغال عراق در طی بهانه‌جوییهایی که از سال 2001 شروع شد، همگی با پشتیبانی رسانه‌های خبری امریکا بود که امکان تحقق یافت.

اکنون نیز تهدید ایران به عنوان یک خطر هسته‌ای به موضوع مورد توجه رسانه‌های امریکایی تبدیل شده و در دستور کار آنها قرار گرفته است و جزو خدمات تبلیغاتی یا تبلیغات حمایتی رسانه‌ها به شمار می‌رود. اما این بار ضروری است که ایران و مجامع بین‌المللی تلاش کنند تا بهانه را از دولت امریکا و نیز این هوچیهای مدرن سلب کنند.

مقاله زیر یکی از برخوردهای انتقادی اندیشمندان غربی با هوچیگریهای رسانه‌های امریکاست که توجه شما را به آن جلب می‌نماییم.

 

ایران هدف بعدی امریکا و اسرائیل است و برای همین هم، جریان غالب رسانه‌های ایالات متحده با تمرکز بر روی به‌اصطلاح خطر تهدید ایران و خودداری از فراهم‌ساختن فضای آرام و شفاف ـ که نشان‌دهنده توهم صٍرف نسبت به این تهدید است ـ مجددا در خدمت برنامه‌های دولت امریکا درآمده‌اند. این در حالی است که ایران خود به‌شدت از سوی امریکا و رژیم نژادپرست تحت حمایت آن [اسرائیل] در معرض تهدید قرار گرفته است. تهدید ایران صرفا زمانی جدی خواهد بود که این کشور احتمالا بخواهد از خود دفاع کند.

پس از اقدام خجل‌کننده و شرم‌آور رسانه‌ها در ارائه تصویری وارونه جهت پوشش‌دادن به دروغهای بوش در مورد سلاحهای کشتار جمعی و تهدید خطرناک صدام علیه امنیت ملی امریکا که موجب لغزیدن پای امریکا به معرکه تهاجم به عراق و اشغال این کشور شد، ممکن است تصور شود که رسانه‌ها دیگر هرگز نسنجیده به صف هواداران اقدامات جنگ‌طلبانه نخواهند پیوست. اما این تصور، باطل است؛ چون این موضوع در رسانه‌های امریکا عملا به‌صورت یک قانون نانوشته درآمده که هرگاه دولت ایالات متحده بخواهد کشوری بیگانه را به‌عنوان دشمن مورد هدف قرار دهد، این رسانه‌ها مشتاقانه در صف هواداران دولت قرار گیرند و یا حداقل به‌عنوان یک ابزار تبلیغاتی و دروغ‌پراکنی، منفعلانه اختیار خود را به دولت بسپارند. از آنجا که امریکا کشور قدرتمندی است و همیشه اهدافی را به‌عنوان دشمن خود معرفی کرده که بسیار ضعیف بوده‌اند، از این رو باید گفت ادعای رعب‌آوربودن تهدیدات ناشی از این دشمنان، همیشه موضوعی مضحک بوده است. به‌عنوان‌مثال، در اوایل دهه 1950 دولت امریکا کشور گواتمالا را دشمن خود معرفی کرد و شورای امنیت ملی نیز مدعی شد که این کشور علی‌رغم آن‌که فقیر، کوچک و عملا بی‌ضرر است، اما «به ابزاری در دست اتحاد جماهیر شوروی برای نفوذ و تجاوز در منطقه تبدیل شده» و لذا تهدیدی امنیتی بر ضد امریکا و متحدان آن محسوب می‌شود. در سالهای 2003-2002 هم که عراق به این شکل در محور برنامه قرار گرفت، هرچند اکثر متحدان ایالات متحده عراق را یک تهدید نمی‌دانستند اما با رشوه و به‌اجبار از امریکا حمایت کردند و سازمان ملل متحد نیز مجبور شد موضع بیطرفی اتخاذ کند.

در واقع کمونیستها گواتمالا را تصاحب نکرده بودند، اما یک ماه پس از ادعاهای شورای امنیت ملی، امریکا با تحریک مستقیم و غیرمستقیم گروهی از تبعیدیها و مزدوران گواتمالایی و با کمک آنها به این کشور حمله کرد و آنجا را اشغال نمود. مجله نیویورک‌تایمز و عموم رسانه‌های جمعی امریکا، در این جنگ تبلیغاتی همکاری تمام و کمال به عمل آوردند تا این تهاجم را که از سوی عوامل و وابستگان امریکا صورت گرفته بود، در نظر افکار عمومی امری مورد پذیرش و خوشایند جلوه دهند. این «آزادسازی» زودهنگام، یک کشور برخوردار از دموکراسی را در یک وضعیت اقتدارگرا و تروریستی گرفتار ساخت. نشریه تایمز هیچ‌گاه به‌خاطر این عملکرد خود عذرخواهی نکرد و محتاطانه از تحلیل نتایج دخالتهای پیشین خود و مغایرت این نتایج با ادعاهای تبلیغی دولت و خود نشریه پیش از حمله به گواتمالا خودداری کرد.

چند دهه بعد در سالهای دهه1980. م، تجربه گواتمالا با تغییراتی در نیکاراگوئه به اجرا درآمد. این‌بار عامل تهدیدساز به‌اصطلاح وحشتناک امنیتی، ارتباط ساندنیستهای (Sandinistas) چپگرا با مسکو اعلام شد. امریکا برای تحت فشار گذاشتن نیکاراگوئه، تحریمهای تسلیحاتی و نیز پیکار آشکار خود را در قالب بی‌ثبات‌سازی، براندازی و حمایت از تروریسم آغاز کرد. بار دیگر ارتشی از تبعیدیها (کنتراها) از سوی امریکا سازماندهی شد که با کمک مالی امریکا به شکلی سازمان‌یافته دست به اقدامات تروریستی می‌زد. همچون دیگر موارد، همسایگان نیکاراگوئه که نمی‌توانستند چنین تهدید وحشتناکی را تحمل کنند، تلاشهای بسیاری را در راستای میانجی‌گری و مصالحه به‌ عمل آوردند که البته دلخوری و بی‌توجهی دولت ریگان را در پی داشت. بار دیگر درخواست از سازمان ملل متحد برای مداخله و جلوگیری از اعمال زور بی‌نتیجه ماند و مستندات دادگاه بین‌المللی بر ضد امریکا رد شد. در این وضعیت امریکا توانست با بهره‌گیری از تروریسم و اعمال تحریم، درآمدهای سرانه نیکاراگوئه را به نصف تقلیل دهد و در انتخابات آن کشور از طریق ارائه مشاوره، پول، تبلیغات و تهدید و ارعاب علیه دولت ساندنیستها، مداخله‌گری خود را آغاز کرد. امریکا اعلام کرد که تنها در صورت کناره‌گیری داوطلبانه ساندنیستها، از تحریم و حمایت از تروریسم برضد آنها خودداری خواهد کرد. سرانجام مجموعه اقدامات فوق موثر واقع شد و ساندنیستها از قدرت برکنار شدند.

رسانه‌های امریکا پس از آن‌که مجددا در خدمت اهداف تبلیغاتی دولت درآمدند، با شرورجلوه‌دادن ساندنیستها و همچنین با سکوت خود در برابر دروغهایی که برای توجیه خشونت‌ [از سوی دولت امریکا] عنوان می‌شد و نیز نادیده‌گرفتن عدم مشروعیت این اقدامات خشونت‌بار و «ساختگی»‌خواندن انتخابات سال 1984. م نیکاراگوئه (مجله نیویورک‌تایمز) به شکلی‌ ماهرانه از مسائل مربوط به ماجرای گواتمالا تبری جستند؛ حال آن‌که انتخابات واقعا ساختگی السالوادور را در سالهای 1982 و 1984 که تحت تدابیر شدید رعب‌آور دولتی برگزار شد، گامی مبارک به سوی دموکراسی خواندند.[1] پس از آن‌که امریکا با اقدام به جنگ تروریستی، باج‌خواهی و سایر اقدامات مداخله‌جویانه موفق شد در انتخابات نیکاراگوئه، ساندنیستها را از قدرت برکنار کند، رسانه‌های امریکا غریو شادی و سرور سر دادند و مجله نیویورک‌تایمز سرمقاله‌ای را به قلم دیوید شیپلر (David Shipler) باعنوان «کسب پیروزی با بازی جوانمردانه» به چاپ رساند.

اکنون ایران نیز دقیقا در فرایندی مشابه آنچه که در گواتمالا، نیکاراگوئه و عراق رخ داد، تهدیدی خطرناک علیه امریکا به حساب می‌آید؛ چراکه دولت بوش چنین ادعایی دارد و آریل شارون نیز از آن حمایت می‌کند. نخستین قانون در به‌راه‌انداختن جنگ تبلیغاتی آن است که توجهات را به شرارت و یا به‌اصطلاح تهدید ناشی از متهم جلب کنند. در این راستا، ادعاهای مربوط به این‌که ایران برای تبدیل‌شدن به یک قدرت هسته‌ای تلاش می‌کند پایه اصلی اخبار را تشکیل می‌دهد و سپس این خبرها با افزودن جزئیات و ادعا در مورد تحرکات مشکوک جهت دستیابی به قابلیتهای هسته‌ای، شاخ و برگ داده می‌شود و این اخبار را به‌گونه‌ای جلوه می‌دهند که گویی درباره ابرقدرتی حرف می‌زنند که از امکانات و امتیازات اساسی و تعیین‌کننده برخوردار است. وقتی امریکا پارس می‌کند، تمامی کوتوله‌های«جامعه بین‌الملل» از جمله کوفی عنان و دیگر مقامات و نمایندگان مرتبط با سازمان ملل (در اینجا منظور دکتر محمد البرادعی دبیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است) نیز به او ملحق شده و با به‌راه‌انداختن هیاهو امریکا را همراهی می‌کنند. بااین‌حال، دکتر البرادعی به‌عنوان نماینده آژانس سازمان ملل متحد در همراهی با امریکا در فراهم ساختن زمینه برای حمله به ایران‌، همواره معذب بوده است. می‌توان گفت نقش او در این‌جا مشابه وظیفه‌ای است که هانس بلیکس در آماده‌سازی شرایط برای حمله به عراق بر عهده داشت. البرادعی اخیرا در مصاحبه‌ای با روزنامه الاهرام[2] به قدرت محدود خود اشاره کرد که باعث شده تاکنون نتواند از نیروگاه هسته‌ای دیمونا (Dimon) اسرائیل بازدید کند و این تسهیلات تنها از سوی ایران در اختیار وی قرار گرفته است؛ بااین‌حال، وی عقیده دارد که تنها راه‌حل موجود، عاری‌ساختن سراسر خاورمیانه از تسلیحات هسته‌ای می‌باشد. .[3]

مشابهت‌یابی میان وقایع مذکور، با توجه‌ به موضوع متهم‌کردن عراق به برخورداری غیرقانونی از سلاحهای کشتار جمعی و اعمال تهدید در سالهای 2003-2001 راحت‌تر قابل درک خواهد بود: امریکا با طرح این ادعاها، سازمان ملل متحد و متحدانش را تحت فشار قرار داد و این‌چنین، مساله را به اولین خبر روز تبدیل کرد. امروز هم امریکا اتهاماتی را علیه ایران مطرح می‌کند و متحدانش و آژانس انرژی اتمی (IAEA) را تحت فشار قرار می‌دهد و از این طریق، سعی دارد مساله را به یک خبر مهم برای افکار عمومی جهان تبدیل کند. با یک حساب سرانگشتی طی شش ماه گذشته[4] نشریه نیویورک‌تایمز 21 مقاله را در موضوع ایران به چاپ رسانده که عناوین این مقالات مساله تهدید هسته‌ای ایران را به مراتب بیش از اهمیت واقعی آن برجسته می‌کنند.

دومین قانون در تبلیغات حمایتی رسانه‌ها، این است که آنها موضوعات را به‌نحوی تدوین می‌کنند که صحت و موثق بودن منابع تبلیغاتی مسلم و قطعی فرض شود، ضمنا ابایی از طرح موضوعات دردسرساز نیز ندارند و سعی می‌کنند منابع خبری معترض به خط‌مشی جناح خود را در حاشیه قرار دهند. دیوید سنجر (David Sanger) به‌خوبی این تکنیک را در مقاله «ناکامی دیپلماسی در کاهش سطح پیشرفت تسلیحات هسته‌ای»[5] توضیح داده است و تقریبا می‌توان گفت الگوی کاملی از خدمات تبلیغاتی را ارائه می‌دهد.

چارچوب کلی مقاله سنجر، تهدیدات ناشی از جاه‌طلبیهای هسته‌ای ایران و کره شمالی، تلاشهای صورت گرفته جهت مهار این تهدیدها از طریق دیپلماسی، مشکلات موجود بر سر راه این تلاشها، نگرانیهای امریکا و اسرائیل در این‌خصوص و نیز گزینه‌های فراروی مقامات غربی و متخصصان در مورد این‌که چه مواضعی را باید در قبال مساله اتخاذ کنند، در بر می‌گیرد. تمامی منابع هفتگانه‌ای را که سنجر در مقاله خود به اظهارات آنان استناد می‌کند، از مقامات فعلی و یا سابق امریکا هستند. این امر، به سنجر اجازه می‌دهد چارچوب مقاله‌اش را بی‌آنکه به چالش کشیده شود، تنظیم کند.

سنجر فرض اصلی را بر این می‌گذارد که امریکا و اسرائیل در زمره کشورهای خیر هستند و تهدید خاصی از سوی آنها مطرح نیست و لذا از نظر او «ارتقاء» تسلیحات هسته‌ای یا در اختیارداشتن این تسلیحات و یا خطر به‌کارگیری آنها از سوی این دولتها خارج از محدوده بحث قرار می‌گیرد؛ بنابراین تداوم سرمایه‌گذاری بسیار امریکا در برنامه توسعه «بمبهای ویرانگر هسته‌ای» و سایر سلاحهای هسته‌ای تاکتیکی و نیز تلاش بوش برای بهره‌گیری از این سلاحها (نه‌تنها به‌عنوان عاملی بازدارنده بلکه به‌عنوان سلاحی قابل استفاده در جنگهای عادی) و همین‌طور قصد امریکا مبنی بر بهره‌برداری از فضا به مثابه سکوی پرتاب سلاحهای هسته‌ای و در اختیار داشتن سایر سیستمهای پیشرفته تسلیحاتی، هیچ‌کدام در ذیل عنوان «پیشرفت سلاحهای هسته‌ای» قرار نمی‌گیرد و در مقاله ذکری از آن نمی‌شود. اینها دیدگاه غالب جهانی نیست که در مقاله او منعکس می‌شود، بلکه دیدگاه مقامات امریکایی محسوب می‌شود و از همین رو، برای گزارشگر مجله تایمز مفروض غیرقابل‌مناقشه به حساب می‌آید.

فرض دوم سنجر که مرتبط با فرض اول او است، صاحب حق بودن ایالات متحده در تصمیم‌گیری در مورد کشورهایی است که می‌توانند از تسلیحات هسته‌ای برخوردار باشد یا اینکه باید خلع سلاح هسته‌ای نسبت به آنها اعمال شود او از زبان بوش نقل می‌کند که: «من برخورداری ایران و کره شمالی از تسلیحات هسته‌ای را تحمل نخواهم کرد» و سنجر اعمال فشار امریکا برای خلع سلاح کشورهای مورد نظر را بی‌چون و چرا می‌پذیرد.

فرض سوم مقاله مذکور، آن است که نقض تعهدات پیمان‌ منع تکثیر سلاحهای هسته‌ای (N.P.T) از سوی ایران، دارای ارزش خبری و حائز اهمیت است اما درهمان‌حال خودداری امریکا از عمل به تعهدات پیمان و تلاش برای پاکسازی سلاحهای هسته‌ای از طریق مذاکرات سازنده ـ یعنی همان تعهدی که بوش با تلاش آشکار خود در راستای ارتقاء تسلیحات هسته‌ای و تسهیل استفاده از این سلاحها درواقع عملا آن را نقض کرده ـ فاقد ارزش خبری به حساب می‌آید. یکی دیگر از کمکهای تبلیغاتی مطبوعات به‌عنوان بازوی کمکی دولت نیز درواقع همان است که پیشتر گفته شد؛ یعنی آنها باید این قبیل مسائل را یک فرض به حساب آورند و این همان کاری است که مجله نیویورک تایمز انجام داد (و البته تقریبا تمامی رسانه‌های جمعی این کار را می‌کنند.)

فرض چهارم مقاله سنجر آن است که خودداری اسرائیل از هرگونه توجه و تعهد به پیمان منع تکثیر سلاحهای هسته‌ای (N.P.T) و در اختیار داشتن سلاحهای هسته‌ای از سوی این کشور و یا تهدید به بکارگیری این تسلیحات‌، هیچ ارتباطی با بحث تهدیدات ایران و توان هسته‌ای این کشور ندارد. سنجر تنها به ترس اسرائیل از تهدیدات ایران و برنامه‌ریزی احتمالی این کشور درباره اقدامات پیشگیرانه جهت رفع تهدید ایران اشاره می‌کند. دولتهای عربی و بخش اعظم کشورهای جهان، دستیابی اسرائیل به سلاحهای هسته‌ای با چتر حمایتی امریکا را نوعی بی‌عدالتی می‌دانند و این در حالی است که کشورهای عربی از این امکان محروم باشند. بازهم همچون موارد دیگر، از آنجا که اسرائیل وابسته دولت امریکا است و امریکا حامی و زمینه‌ساز دستیابی این کشور به سلاحهای هسته‌ای است، از دید مقامات امریکایی و همین‌طور مجله نیویورک‌تایمز (و دیگران) از این مساله از حوزه بحث خارج است.

فرض پنجم سنجر، که تلویحا از مطالب پیش‌گفته مستفاد می‌شود، آن است که ایران حق دفاع از خود را ندارد. اسرائیل ادعا می‌کند که سلاحهای هسته‌ای‌ را صرفا برای دفاع از خود در مواقع جنگ می‌خواهد، اما ایران که از سوی اسرائیل و متحد ابرقدرتش در معرض تهدید قرار دارد، چنین حقی را ندارد؛ هرچند نیاز این کشور به دفاع از خود به‌مراتب جدی‌تر از اسرائیل یا امریکا است. در برخورد با تلاش گواتمالا برای خرید تسلیحات در سال 1953. م، همچنین در واکنش به تلاش مشابه از سوی نیکاراگوئه در دهه 1980 و نیز سلاحهای کشتارجمعی رعب‌آور و اسطوره‌ای صدام در سالهای 3-2002، برای مقامات امریکایی و مجله نیویورک‌تایمز همین فرض مطرح بود.

مقاله سنجر در تبعیت از خط‌مشی جناحی درخصوص هرگونه تهدید و نیز «پیشرفت»‌ هسته‌ای خطرناک‌، بسیار دقیق و بی‌کم‌وکاست عمل کرده است. تملق مجله تایمز از تبلیغات دولت درباره تهاجم و اشغال عراق، موضوع جدیدی نبود و در اثر تجربه تلخ ناشی از آن نیز از بین نرفت؛ بلکه برعکس، بی‌آنکه از این وقایع درس گرفته باشد، با فشار برخی از نیروهای مدافع جنایات دولت، دقیقا همچون اقداماتی که در راستای براندازی دموکراسی گواتمالا در سال 1954 و سایر به‌اصطلاح «آزادسازیها» انجام داد، بیش از پیش به این کار خود سرعت بخشیده است.

پی‌نوشت‌ها



[1]ـ رک. به: «ایجاد رضایت»، نوشته هرمن و چامسکی؛ همچنین توجه داشته باشید که چگونه در حال حاضر رسانه‌های امریکا انتصاب دولت دست‌نشانده عراق را پیشرفتی دموکراتیک قلمداد می‌کنند: «گامهای نخست، شاید به سوی دموکراسی در عراق»، نیویورک‌تایمز، 27 جولای، 2004

[2]ـ 27 جولای 2004

[4] ـ از 27 فوریه تا 27 آگوست 2004

[5] ـ مقاله نخست مجله نیویورک تایمز در هشتم اگوست 2004

 

 

 

تبلیغات