مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
گرایس
حوزه های تخصصی:
تبادل کلامی و زبانی میان انسان ها، به صورت توالی عبارات و جملات منفک و منفصل نیست. این عبارات زبانی، دست کم تا حدودی، تلاش هایی تعاونی هستند که هر یک از افراد مشارکت کننده در گفتگو، هدف یا مجموعه اهدافی را در آنها تشخیص می دهند و یا سمت و سوی مورد توافق در گفتگو را به رسمیت می شناسند. این هدف یا سمت و سو، می تواند از ابتدا ثابت باشد؛ یا اینکه در طول تبادل کلام متحول شود. پاول گرایس، اصل همکاری را با چهار قاعده کلی آن، به عنوان رهنمود ارتباط ایده آل در معنی شناسی و ارتباط مطرح کرده است. اما این اصل، همیشه به صورت کامل رعایت نمی شود زیرا به دلایل گوناگونی ممکن است از قاعده های کلی آن، تخطی صورت بگیرد. با هر بار تخطی از اصول گرایس، معانی ضمنی ای تولید می شود، که معنای صریح را دچار خلل می کند. در این مقاله، اصل گرایس در دو متن خبری مورد ملاحظه قرار گرفته است. اصول گرایس که به اصول تعاون شهرت دارند، دارای چهار اصل کیفیت، کمیت، ارتباط و شیوه هستند که رعایت آنها در هر مکالمه ای باعث ایجاد ارتباط کامل و مشترک می شود.
پژوهشی نقادانه در باب تبیین گرایس از تابع ارزش بودن شرطی ها در زبان طبیعی بر اساسِ مفهومِ اظهارپذیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اداتِ منطقی در منطقِ کلاسیکِ گزاره ها بنا بر تعریف تابع ارزش (truth function)هستند. فیلسوفانِ منطق و زبانِ معاصر دو نظر عمده در بابِ تابعِ ارزش بودنِ اداتِ متناظر با اداتِ منطقی در زبانِ طبیعی (که عبارتند از "چنین نیست که"، "و"، "یا" و "اگر...آنگاه...") مطرح نموده اند. برخی استدلال کرده اند که اداتِ متناظر با اداتِ منطقی در زبانِ طبیعی تابعِ ارزش نیستند و در مقابل برخی نیز استدلال هایی به نفع تابعِ ارزش بودنِ اداتِ مذکور ارائه نموده اند. در این میان، دفاعیاتِ گرایس (1975) از تابعِ ارزش بودنِ شرطی ها ("اگر...آنگاه...") در زبانِ طبیعی که بر اساسِ مفهومِ اظهارپذیری (assertibility) و معنای ضمنیِ (implicature) عبارات صورتبندی شده از ثقلِ مهمی در منابعِ فلسفیِ چند دهه اخیر برخودار بوده است. هدفِ اصلی این مقاله بررسی و سپس نقدِ دفاعیاتِ گرایس در خصوصِ تابعِ ارزش بودنِ شرطی ها در زبانِ طبیعی است.
نقش تخطی از قاعده شیوه گرایس در میزان متنیت شعر نیما بر اساس رویکرد بوگراند و درسلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر که به شیوه توصیفی تحلیلی و آماری انجام شده است بر رسی معیار انسجام و یکی از مؤلفه های آن یعنی نظم هنجار در شعر «منظومه به شهریار» نیما و تأثیر آن بر میزان متنیت شعر اوست. اصل همکاری گرایس مشتمل بر چهار قاعده کمیت، کیفیت، شیوه و ربط است. به عقیده بوگراند و درسلر اصل همکاری گرایس در زبان شناسی متن با سنجش جنبه های مختلف انسجام، درجه آگاهی بخشی و متنیت متن را تعیین می کند. گوینده برای ایجاد معانی ضمنی می تواند از اصول گرایس تخطی کند. تخطی از سه شرط قاعده شیوه یعنی «رعایت نظم و ترتیب کلام»، «گزیده گویی» و «دوری از ابهام» بر انسجام و میزان متنیت شعر «منظومه به شهریار» نیما تأثیر می گذارد. یافته های آماری نشان می دهد که نیما از سه روش ممکن برای تغییر نظم هنجار کلام یعنی «جا به جایی سازه ها» در گروه و جمله، «جملات معترضه» و «هم پایه افزایی» با بسامد بالایی در شعر «منظومه به شهریار» استفاده کرده است. نتیجه اینکه برهم خوردن انسجام شعری به وسیله تخطی از قاعده شیوه، کارکرد ها و اهدافی در شعر نیما دارد؛ اما به طور کلی سبب تضعیف آگاهی بخشی و متنیت شعر وی شده است. 8 . پی نوشت ها
مسئله «بعضی» در منطق؛ دفاعی گرایسی از تفسیر جانشینی از سور جزیی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
63 - 76
حوزه های تخصصی:
گرایس، مجادلات میان منطق گزاره ها و زبان طبیعی را با کشیدن حصاری میان حوزه هریک، پایان می دهد. او منطق را به دلالت شناسی، و زبان طبیعی را به کاربردشناسی مشغول می کند. مقاله پیش رو، با گسترش ایده گرایس به منطق محمولات، مدعی است با تفسیر جانشینی از سورها، ایده گرایس در این حوزه از منطقْ محقق و پارادوکس های این حوزه مرتفع می شود. برای این منظور، با افزودن اصل پنجمی به چهارگانه گرایس، نشان داده شد که چگونه در زبان طبیعی، مناسب بودن بیان های مسور به معانی ضمنی این بیان ها گره خورده است و ربطی به صدق و کذب منطقی آنها ندارد. این یعنی نگارنده با تمایز میان معنای دلالتی سور و معنای کاربردی آن، جانب تفسیر جانشینی را می گیرد. نیز، از آن رو که سور ارتباطی تنگاتنگ با نام های خاص دارد، با پیش چشم داشتن نام هایی که نمی نامند، ادعای خود را درباره سورها به این حوزه می گسترانیم.
بررسیِ شاهدی علیه نظریه توصیفات راسل « مسئله ناهم خوانی »(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بنابر نظریه توصیفات راسل ( 1905 ) محتوایِ جمله ای مثلِ "پادشاه فعلی فرانسه طاس است" توسط فُرم منطقی آن جمله یعنی اینکه "منحصراً یک چیز وجود دارد که پادشاه فعلی فرانسه است و آن چیز طاس است" قابل بیان است. این مقاله هدفی محدودرا برای طرح و بررسیِ شاهدی خاص علیه نظریه توصیفات راسل دنبال می کند. برای به چالش کشیدن این نظریه راسل، ابتدا استدلال خواهیم کرد که وقتی در زمانِ حالِ حاضر که فرانسه اصولا پادشاهی ندارد شخصی یکبار جمله "پادشاه فعلی فرانسه طاس است " را و بار دیگر فُرم منطقیِ آن را بیان کند قضاوت ما در باب ارزش صدق آنها متفاوت خواهد بود (به این مساله "مساله ناهمخوانی" خواهیم گفت). سپس این سوال را بررسی خواهیم کرد که آیا مدافعین نظریه راسل قادر به تبیین مساله ناهمخوانی هستند یا خیر؟ بدین منظور بر مبنای تمایزی که گرایس ( 1970 ) میان معنای جمله و معنایِ متکلّم می گذارد،پاسخی را از جانب مدافعین نظریه توصیفات راسل به مساله ناهمخوانی طرح و سپس بررسی و نقد خواهیم نمود. استدلالِ ما، نظریه توصیفات راسلرا در برابر مس ئله ناهمخوانی در موضع ضعف قرار می دهد؛ بدین معنا که نشان می دهد، دفاع گرایسی در برابر مسئله ناهمخوانی دفاع قابل قبولی نیست.
بررسی تلویح گفتار در نمایشنامه «گنجشک گوژپشت» محمد الماغوط(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۱
35 - 50
حوزه های تخصصی:
تلویح گفتار یکی از اساسی ترین موضوعات زبانشناسی کاربردی است که نخستین بار توسط «گرایس» مطرح شد. وی برای گفتگوها ی عامه ی مردم، مبانی منطقی با عنوان اصول همکاری وضع کرد که نادیده گرفتن این اصول موجب پیدایش گفتار تلویحی می شود. این نظریه کارکرد بسیار ویژه ای در نمایشنامه دارد؛ چرا که نمایشنامه افزون بر دارا بودن عنصر «گفتگو» دارای مجموعه ای از گفتارهای دو پهلو است که دربردارنده معانی ضمنی است. در این جستار نگارندگان سعی دارند براساس مطالعات کیفی و با روش کاربرد شناسی زبان به تحلیل نمایشنامه «گنجشک گوژپشت» بر اساس نظریه گفتار تلویحی گرایس وی بپردازند تا از معنای ظاهری و روساخت نمایشنامه به زیرساخت آن انتقال یابند و بتوانند پیام اصلی این اثر را به مخاطب منتقل نمایند. دستاورد این پژوهش بیانگر آن است که اصول همیاری «گرایس» به وسیله شگردهای زبانی- بلاغی همچون اطناب، تکرار، استعاره ی تمثیلیه، آیرونی و استفهام قابل نقض است. تلویح گفتارهای عرفی و عمومی موجب می شوند که مدلول های تلویحی جدیدی به متن افزوده شود که به تقویت ژرف ساخت و پویایی آن می انجامد
محاسبه تضمن های کلامی در غزلی از حافظ با بهره گیری از نظریه استنباطی گرایس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در گفتمان شناسی برای کشف و توجیه رابطه صورت و بار منظوری سخن در ارتباط کلامی و تشخیص منظور گوینده، بهره گیری از نظریه استنباطی گرایس به ویژه تضمن و تلمیح مطرح در آراءِ او بسیار اهمیت دارد. در تحلیل متون ادبی نیز که صحنه حضور صور خیال است و غالباً کلمات و جملات، حامل معانی ضمنی و مجازی است، تضمن های کلامی گرایس، قابلیت و کارایی لازم برای توجیه و تفسیر معانی ضمنی را داراست. پژوهش حاضر با استفاده از نظریه استنباطی و اصول همکاری گرایس و نیز مبحث اقتضای ظاهر در معانی سنتی، چگونگی عدول از هنجارهای زبان خودکار و تبدیل آن به زبانی ادبی- عرفانی را در غزلی از حافظ بررسی و معانی تلویحی و تضمن های عرفانی آن را در چارچوبی روشمند، محاسبه و استنباط می کند. بدین منظور ابتدا نظریه گرایس تشریح و با مبحث اقتضای ظاهر تکمیل می شود. سپس با تکیه بر آن و با بهره گیری از روشی توصیفی- تحلیلی، نخستین غزل دیوان حافظ بررسی و پیام های افزون بر کلام او که معنای مقصود اوست استخراج می شود. این تحلیل نشان می دهد که حافظ در این غزل با عدم رعایت اصول همکاری گرایس و عدول از هنجارهای زبان معیار، کلمات و جملات را در معانی دیگر به کار برده و با ایراد کلام برخلاف مقتضای ظاهر، زبانی عرفانی را در قالب غزلی تلفیقی پدید آورده است. تحلیل زبان عرفانی در آثار ادبی از حوزه های جدید ادبیات عرفانی است و دستاورد تحقیق حاضر، توجیه و تبیین علمی و روشمند زبان عرفانی حافظ در غزل مورد نظر، با استفاده از ابزارهای قابل اتکاءِ کاربردشناسی زبان است.
کاربردشناسی و کاربست آن در آگهی های تجاری: آگهی دورتو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان پژوهی سال سیزدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۱
209 - 227
حوزه های تخصصی:
آگهی های تجاری، رهاورد زندگی شهری است. اگر چه در وهله نخست، سازندگان یک آگهی تجاری در پی معرفی محصول خود و اقناع مخاطبان هستند، اما نقش فرهنگ ساز و تأثیر گفتمانی آن ها در جامعه نبایست نادیده گرفته شود. هدف این پژوهش، واکاوی میزان رعایت اصول ادب در آگهی های تجاری در جایگاه گفتمان است. با واکاوی و ژرف نگری در لایه های زیرین گفتمان برخی آگهی های تجاری، می توان دریافت که گفتمان آن ها افزون بر زیر پاگذاشتن اصول ادب، به گسترش ارزش های ناپسند فرهنگی می پردازند. روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی است و رویکرد آن نیز تلفیقی از اصول تعاون گرایس (Grice, 1975) و اصول ادب لیچ (Leech, 1983)، و اصول ادب براون و لوینسون (Brown, & Levinson, 1987) است. پیکره پژوهش شامل سه آگهی تجاری از مایع ظرف شویی دورتو است که به روش هدف مند انتخاب شده اند. این آگهی ها در فاصله زمانی سال های 1396 تا 1399 از شبکه های مختلف تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شده اند. یافته های پژوهش نمایانگر آن است که در این آگهی ها طبق اصول ادب لیچ (Leech, 1983)، اصول تأیید، تواضع و سازش رعایت نشده اند و بر مبنای اصول ادب براون و لوینسون (Brown, & Levinson, 1987) افراد از راهبردهایی مانند بیان مستقیم و صریح بهره گرفته اند که در این راهبرد بیشترین تهدید وجهه به چشم می آید. اگر چه در برخی مکالمه ها نیز سعی کرده اند از راهبردهای ادب سلبی و ایجابی استفاده کنند اما با نقض اصول ادب لیچ وجهه طرف مقابل را مورد تهدید قرار داده اند و منجر به ایجاد تنش در مکالمه ها شده اند و به این ترتیب، گفتمانی غیر مؤدبانه را ایجاد کرده اند.
تجزیه و تحلیل گفتمان دادگاه براساس اصول همکاری گرایس از دیدگاه زبان شناسی حقوقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و زبان شناسی دوره ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۳
155 - 175
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به تجزیه و تحلیل گفتمان دادگاه حوادث تروریستی توسط متهمان داعشی در حمله به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی (ره) ۱۷خرداد ماه ۱۳۹۶، براساس اصول چهارگانه همکاری گرایس (1975) از دیدگاه زبان شناسی حقوقی پرداخته است. اصول همکاری در مکالمات دادگاه در اصول کیفیت، کمیت، ارتباط و شیوه/ سبک دسته بندی شد. روش پژوهش به صورت توصیفی و تجزیه و تحلیل داده های آرشیو جلسات دادرسی دادگاه از داده ها از برنامه 20:30 صداوسیما و درگاه آپارات جمع آوری شد. داده ها شامل 50 فایل تصویری 10دقیقه ای از جریان دادرسی بود و به صورت نمونه گیریِ دردسترس انتخاب شدند. سپس جملات قضات، معاونان دادستان، خانواده شهدا و و متهمان در اصول چهارگانه دسته بندی شدند و موارد پیروی و تخطی از اصول همکاری گرایس شمارش و ضبط شد. نتایج نشان داد که پیروی از اصل کیفیت در پایین ترین حد خود نشان دهنده موارد فراوان ضدونقیض و اطلاعات غلط در مکالمات طرفین بوده است. اصل ارتباط و شیوه/سبک از تخطی کمتر برخوردار بوده است که نشان می دهد قضات و متهمان در این خصوص کمتر دچار انحراف شده اند. در مجموع باید نتیجه گرفت که قضات، معاون دادستان و خانواده شهدا بیشتر از متهمان از اصول چهار گانه گرایس پیروی کرده اند که این پیروی بیشتر در اصل ارتباط بوده است و بالاترین تخطی مربوط به متهمان بوده که در اصل کمیت رخ داده است.