مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
انزواگرایی
حوزه های تخصصی:
سنجش الگوها و روندهای جدایی گزینی شهری، اغلب با استناد به شاخص هایی صورت می پذیرد که الگویابی فضایی توزیع افراد ساکن در یک شهر را به خوبی نشان نمی دهد. در این مقاله رویکرد جدید سنجش میزان جدایی گزینی فضایی بین چندین گروه ارائه شده است. این رویکرد این امکان را برای محققان فراهم می سازد تا جدایی گزینی در هر مقیاسی را محاسبه نمایند. این پژوهش از نظر اهداف، کاربردی و از نظر شیوه انجام، توصیفی تحلیلی است. اطلاعات و داده های این پژوهش از طریق پیمایش میدانی نمونه های انتخاب شده به روش فضاییِ تصادفیِ طبقه ای جمع آوری شده است. در این مقاله جدایی گزینی اجتماعی شهرکامیاران در قالب سه متغیر درآمد، زبان و مذهب با استفاده از شاخص های معرفی شده محاسبه شده است. نتایج شاخص ها با استفاده از آزمون P-Value نشان دهنده سطح اطمینان بالای سنجش جدایی گزینی در این مطالعه است. بر اساس نتایج نمونه موردی، با افزایش در مقیاس مطالعه، میزان شاخص های جدایی گزینی کاهش می یابد. شدت جدایی گزینی در سه محدوده شاخص (شمال شرقی، شمال غربی و جنوب شهر) در هر سه متغیر مورد مطالعه بیشتر از سایر نقاط شهر است. همچنین، میزان ناهمسانی متغیر مذهب در مقیاس محلی بیشتر از سایر متغیرها است و سه گروه درآمدی متوسط، گروه زبانی سوران و گروه مذهبی اهل سنت بیشترین میزان انزواگرایی فضایی را دارا هستند.
جهت گیری های کلان در سیاست خارجی دولت های رانتیر در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظریه های علوم سیاسی و روابط بین الملل، دولت رانتیر به دولتی اطلاق می شود که تمام یا بخش اعظم درآمدهای خود را از طریق منابع خارجی، فروش منابع زیرزمینی و دریافت کمک از بیگانگان بدست می آورد. فرض اصلی ما در نگارش مقاله حاضر این بود که چنین دولت هایی همانطور که دارای سیاست داخلی ویژه ای هستند احتمالامی بایست دارای نوع خاصی از سیاست خارجی باشند. بر همین اساس ایران را به عنوان نمونه از سال 1357 تاکنون به عنوان مورد تجربی برگزیدیم و تمرکز خود را بر روی نفت به عنوان مهمترین کالای رانتی آن قرار دادیم و با این سوال کار خود را آغاز کردیم که درآمدهای حاصل از رانت نفت چه تاثیری بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟در پاسخ به این سؤال با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی با بررسی داده ها موجود به این امر دست یافتیم که درآمدهای رانتی حاصل از نفت عامل اصلی بین المللی گرایی و آرمان گرایی در سیاست خارجی ایران بوده و آن را از انزواگرایی، اقتصادگرایی و واقع گرایی دور کرده است
گونه شناسی قدرت نرم ایالات متحده با تأکید بر مؤلفه استثناگرایی امریکایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قدرت نرم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۹
69 - 98
حوزه های تخصصی:
بررسی تاریخی کاربرد قدرت نرم در دستگاه دیپلماسی امریکا به عنوان یکی از ابزارهای پیشبرد سیاست خارجی نشان می دهد، این کشور از الگوهای متفاوتی برای بهینه سازی دستاوردهای خود در این رابطه بهره می گیرد. مقاله پیش رو می کوشد با بررسی «استثناگرایی امریکایی» به عنوان مهم ترین مؤلفه شکل دهنده به هویت سیاسی امریکا، به گونه شناسی قدرت نرم در این کشور بپردازد. در این پژوهش از الگوی تحلیلی والتر راسل مید در تبیین سنت های سیاسی امریکا، نظریه قدرت نرم جوزف نای و چهارچوب نظری سازه انگاری به ویژه نظریه های الکساندر ونت در زمینه هویت استفاده شده است.
ریشه های تاریخی ناسیونالیسم اقتصادی نوین در آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به تحلیل تغییرات در خط مشی سیاسی- اقتصادی آمریکا در دوره پس از ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید می پردازد. ناسیونالیسم اقتصادی تفکری است که اساس روابط اقتصادی با کشورهای دیگر را بر مبنای اصل توسعه زیرساخت های اقتصادی داخلی از طریق حمایت گرایی هوشمند تعریف می کند. گرایش به ناسیونالیسم اقتصادی در برابر گلوبالیسم یکی از ویژگی های مهم دولت ترامپ بوده است. سؤال اصلی مقاله این است که چرا آمریکا پس از به آغاز به کار دولت ترامپ به ناسیونالیسم اقتصادی گرایش یافته است. این مقاله برای پاسخ به سؤال از یک زاویه تاریخی وارد بحث شده است. فرضیه این است که ناسیونالیسم اقتصادی نوین ریشه عمیقی در گذشته تاریخی آمریکا از شرایط دوره جنگ استقلال و پس از آن دارد. ظهور آن در سال های اخیر نتیجه پیروزی جریانی است که خواهان بازگشت کشورشان به سنت های سیاسی-اقتصادی قبل از جنگ جهانی دوم است. ناسیونالیسم اقتصادی در سال های بین استقلال آمریکا و جنگ جهانی دوم به صورت گفتمان غالب در این کشور عمل می کرده است. این مقاله از روش تاریخی-تحلیلی استفاده می کند و برای تأیید فرضیه تلاش خواهد شد از شواهد و داده های معتبر تاریخی استفاده شود.
مبانی تاریخی و نظری سیاست خارجی ایالات متحده امریکا
حوزه های تخصصی:
به صورت تاریخی ایالات متحده دو دوره کاملاً متفاوت را در عرصه سیاست خارجی خود تجربه کرده است؛ از زمان استقلال یعنی از سال 1776 تا آوریل 1917 منطق انزواگرایی بر سیاست خارجی این کشور حاکم بود. این دوره طولانی از انزواگرایی را می توان به انزواجویی محصور در چارچوب مرزهای امریکا و همچنین انزواجویی قاره ای که از سال 1823 توسط جیمز مونروئه بر دستگاه دیپلماسی امریکا حاکم شد، مورد تقسیم قرار داد. دوره دوم در سیاست خارجی این کشور به بین الملل گرایی شهرت یافته که از سال 1917 تا به امروز تداوم داشته است. هدف ما در این پژوهش، بررسی تاریخی و همچنین بررسی بنیادهای تئوریک سنت بین الملل گرایانه ایالات متحده امریکا در سیاست خارجی می باشد. در همین راستا به نظر می رسد، سنت بین الملل گرای در سیاست خارجی امریکا از جانب دو جریان اصلی و در عین حال متعارض در روابط بین الملل یعنی رویکردهای "حقوق محور" و نیز "قدرت محور" مورد پشتیبانی قرار گرفته است.
واکاوی سیاست خارجی ترامپ نسبت به افغانستان با تأکید بر توافق نامه صلح با طالبان در سال 2020
حوزه های تخصصی:
با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا، بحران افغانستان که از سال 2001 بر سیاست خارجی واشنگتن سایه افکنده است، وارد مرحله جدیدی شد. نکته قابل توجه در این مرحله پذیرش رسمی طالبان به عنوان واقعیتی سیاسی و میدانی در عرصه قدرت در افغانستان است که آمریکا را در مدار رویکرد صلح با طالبان و به دنبال آن پایان دادن به جنگ در افغانستان قرار داده است. هدف اصلی در مقاله حاضر بررسی سیاست خارجی آمریکا در صلح با گروه طالبان است. بر این اساس با بهره گیری از روش توصیفی – تحلیلی و منابع کتابخانه ای، این سوال اصلی را مطرح می کند که سیاست خارجی ترامپ در صلح با گروه طالبان چگونه تبیین می شود و مهم ترین عوامل موثر بر آن چیست؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که ترامپ در انعقاد توافق صلح با طالبان از رویکرد نوانزواگرایی بهره برد که نوعی بین الملل گرایی گزینشی است و یک سیاست خارجی منفعت محور را ارائه می دهد. در این چارچوب آمریکا در دوره ترامپ سعی کرد با کمترین هزینه ممکن در افغانستان حضور داشته باشد و بحران در این کشور را مدیریت کند. مهم ترین عوامل موثر بر صلح آمریکا و طالبان نیز در دو سطح تغییرات سیاست های آمریکا و وضعیت میدانی و سیاست های دولت افغانستان قابل بررسی است.
تحلیل تأثیر سیاست های دونالد ترامپ بر قدرت نرم ایالات متحده آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل تاثیر سیاست های دونالد ترامپ بر قدرت نرم ایالات متحده آمریکا خسرو دهقانی محمد علی بصیری عنایت الله یزدانی قدرت نرم از مولفه های مهم و تاثیرگذار در سیاست خارجی کشورها به شمار می رود. این مقاله تلاش دارد تا میزان تاثیر سیاست های دونالد ترامپ بر قدرت نرم آمریکا را بررسی نماید. در همین راستا سوال اصلی مقاله این است که سیاست داخلی و خارجی ترامپ چه تاثیری بر قدرت نرم ایالات متحده داشته است؟ در پاسخ به این پرسش، فرضیه مقاله عبارت از این است که سیاست های اعلامی و اعمالی ترامپ به ویژه با محوریت دکترین «نخست امریکا» باعث افول قدرت نرم آمریکا شده است. یافته های پژوهش با تکیه بر داده ها و شواهد موجود نشان می دهد رویکرد اقتصاد محور و تمرکزشدید بر منطق هزینه- فایده، اتخاذ سیاست های درون گرایانه و تجدید نظر یا خروج از برخی معاهدات منطقه ای و بین المللی باعث گردیده تا منابع قدرت نرم ایلات متحده از جمله سیاست خارجی و ارزش های سیاسی تحت تاثیر قرار گیرد. روش تحقیق در این مقاله تحلیلی – توصیفی است و برای تحلیل از نظریه قدرت نرم استفاده گردیده و ابزار گردآوری داده ها نیز مبتنی بر منابع کتابخانه ای و اینترنتی بوده است.