مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
تمدن غربی
حوزه های تخصصی:
عبدالرحیم طالبوف تبریزی از روشنفکران مردم گرای عصر مشروطیت است که برخلاف سنت رایج روشنفکران هم عصرش مخاطب آثار خود را حاکمان و پادشاهان قرار نداده بود. او وجود بحران عقب ماندگی از قافله علم در جامعه و ناکارآمدی در حکومت قاجاریه را به خوبی تشخیص داد و به دنبال راه حلی برای نجات کشور بود. این مقاله با مبنا قرار دادن چهارچوب نظری توماس اسپریگنز که پیدایش اندیشه سیاسی را در ذیل بحران های اجتماعی - سیاسی جستجو می کند. قصد دارد ویژگی های اندیشه سیاسی طالبوف را از خلال پاسخ هایی که به سوال های زیر می دهد تبیین کند:چگونه می توان جامعه را از عقب ماندگی علمی و حکومت را از استبداد و بی نظمی نجات داد؟ حکومت مطلوب چه نوع حکومتی است؟ با تمدن غربی چگونه باید مواجه شد؟ آزادی به چه معناست ؟ با دین و سنت های موجود در جامعه چگونه باید برخورد کرد؟ از لحاظ روشی نیز برای نشان دادن زمینه های اجتماعی و سیاسی و اندیشه های منتج از آن، از گزاره ها و احکام موجود در نوشته های او بهره خواهیم گرفت.
فلسفة تکامل بیداری اسلامی و جوهر افول یابندة تمدن غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیداری اسلامی حرکت جوشان و مقابلة مهمی است که از دو قرن پیش در جهان اسلام در مقابل سلطه و هجوم استعمار مغرب زمین آغاز شد. این واکنش ابتدا «سلبی» بود و بیشتر مقابله با هجوم نظامی غربی ها را درپی داشت، ولی علاوه بر هجوم نظامی غرب، تسلط سیاسی و فراتر از آن تسلط فرهنگی و فکری را نیز درپی داشت. بنابراین، کشورهای اسلامی با توجه به ظرفیت و توان فکری و سیاسی شان به پاسخ گویی و واکنش بدان پرداختند. امروز انقلاب اسلامی، که در بطن خود نظام سیاسی نیرومند و بزرگی را برپا داشته است و به علت توجه و تعمق در مرحلة «جنبش نرم افزاری»، نوعی افق «تمدن اسلامی جدیدی» را می تواند نشان دهد. عبور از نقطة سلبی تا «مرحلة ایجابی و ثبوتی»، که سطح جدیدی از ظرفیت بیداری اسلامی را نشان می دهد، حرکت تکاملی بیداری اسلامی را، در مقابلة نهایی تا آخرین لایه های تمدن مادی غرب، به دنبال دارد و شاید این مرحله همان «پرسش از غرب» و «جوهر افول یابنده تمدن غربی» باشد که در «ساحت تکاملی بیداری اسلامی» خود را نمایان می کند.
این تلاقی تکامل بیداری سیاسی، که درحقیقت آشکارسازی افول مدرنیته و تمدن تک ساحتی و مادی غرب است، مطلب مهمی است که دغدغه دیروز، امروز، و فردای ماست و امروز در ساحت تمدن انقلاب اسلامی با الهام گرفتن از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهتر می تواند خود را آشکار کند و ایده و اندیشة جدیدی را عرضه کند که نه «بنیادگرایی» و نه «اصلاح طلبی» و نه «سکولار» است، بلکه راه جدیدی است که علاوه بر «اعتدال و تعمق» از متن اسلام ناب و براساس قرآن و عترت است.
ادوار تاریخی و فلسفة تمدن اسلامی و نسبت آن با تاریخ تمدن غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمدن اسلامی از موضوعات مهمی است که نه فقط به هویت جهان اسلام بازمی گردد، بلکه در زمانه ای که تمدن غرب خود را بی رقیب دیده است، می تواند در هویت یابی دنیای اسلام بسیار مؤثر باشد؛ اما این که این تمدن چه فراز و فرودهایی را طی کرده است و این فراز و فرودها با تمدن غربی چه نسبتی برقرار می نماید ازجمله مواردی است که می تواند موضوع تحقیق باشد. همچنین در بحث از تحولات علمی و اجتماعی در تاریخ بشر معمولاً سه دورة یونان، قرون وسطی، و عصر جدید به منزلة شاخص و مبنا قرار می گیرد؛ در حالی که این تقسیم بندی تاریخی بیش تر تاریخ علمی و اجتماعی اروپا و مغرب زمین را شامل می شود.
در این مقاله به بحث از دوره بندی علمی و اعتلا و انحطاط تمدن اسلامی در ابعاد مختلف طی پنج تحول بزرگ تاریخی می پردازیم. از این پنج دوره، دو دوره انحطاط و سه دوره اعتلا را می توان پژوهش کرد. امروز ما در سومین دورة اعتلا و پنجمین فراز از تحول تمدن اسلامی قرار داریم. این مهم می تواند در نسبت با تاریخ تمدن غرب و تحولات آن در نگاهی تطبیقی و نقدگونه، نگاهی جامع در هر دو حوزة تمدنی به ما ارزانی دارد.
نقش کشورهای غربی در چگونگی شکل گیری اندیشه سلفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گروهها وفرقه های مختلف از دیرباز همواره در درون جامعه اسلامی خود را منتسب به اسلام نموده و قرائت های مختلفی را از اسلام ارائه کرده اند با نگاه پارادایمی، اندیشه سیاسی مسلمانان را در سطح کلان می توان به سه جریان سنت گرایی دینی، نوگرایی دینی و تجدد گرایی دینی، تقسیم نمود. فکر سلفی تکفیری جزء جریان موسوم به سنت گرایی دینی قابل طرح و بررسی است. نگارنده در پی پاسخ به این سوال است که ماهیت گروههای سلفی چیست؟ و کشورهای غربی (بخصوص امریکا) چه اهداف ونقشی را در شکل گیری، رشد وتداوم این گروههای دنبال می کنند؟ برای پاسخ به این سوال؛ ابتدا به بررسی اندیشه سلفی پرداخته شده و مولفه های فکر سلفی را در چارچوب سنت گرایی دینی مورد بحث قرار داده؛ سپس با محور قرار دادن نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون به چگونگی نقش غرب در شکل گیری، رشد و تداوم این گروهها می پردازیم. فرضیه مورد نظر این است که با توجه به نظریه هانتینگتون غرب همواره از شکل گیری قدرت تمدنی جهان اسلام واهمه داشته است، بدین منظور برای پیشگیری از تبدیل شدن جهان اسلام به عنوان یک قدرت جهانی، تلاش دارد تا با اسلام هراسی و معرفی اسلام امریکایی، کشورهای اسلامی را در دو راهی انتخاب سلفی ها یا پایگاه های آمریکایی قرار دهد. لذا تا حد امکان تلاش می کند، ضمن مخالفت ظاهری با گروههای تکفیری، چهره ای نامعقول از اسلام به جهانیان معرفی نمایند؛ بنابراین غرب اگر چه ممکن است در اصل شکل گیری گروه های سلفی نقش کمی را ایفا نماید اما با پشتیبانی و حمایت همه جانبه از گروه های سلفی برای تغییر فرایند اسلام گرایی و تامین منافع استراتژیک خود تلاش می کند. چرا که این مساله زمینه حضور بلند مدت خود وسرکوب جریان های منتسب به مقاومت را برای جلوگیری از شکل گیری تمدن واقعی اسلام فراهم می سازد.
مواجهه تمدن مسلمانان با غرب؛ روایتی از دگردیسی (تعامل، تقابل و بازخوانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مواجهه دو تمدن اسلامی و غربی دارای سه نقطه عطف است: 1. در قرن هفتم میلادی در چارچوب نهضت ترجمه، 2. وقوع جنگ های صلیبی از اواخر قرن یازدهم تا اواخر قرن سیزدهم و 3. عصر استعمارگری از سده های هجدهم به بعد. مقاله حاضر بر تحولات فکری سده های هجدهم به بعد و بررسی پیامدهای آن برای تمدن مسلمانان متمرکز است. در این دوره، هویت و تجربه زیسته مسلمانان (هویت شرقی، اسلامی و مدرن) به شدت از تمدن غرب تأثیر پذیرفت؛ به گونه ای که موجی از الگوهای فکری گوناگون در جوامع اسلامی به راه انداخت. این جریان های فکری در راستای پاسخ به دو مسئله عمده شکل گرفتند: نخست، مدرنیته به معنای کنارگذاشتن دین است یا تفسیر دوباره دین که خود مستلزم مشخص کردن جایگاه دین در زندگی سیاسی-اجتماعی مسلمانان بود. دوم، آیا شرط توسعه و پیشرفت، سکولارشدن است یا به تعبیر فلسفی تر آیا ماهیت توسعه سکولاریستی است؟ پرسش اصلی مقاله عبارت است از: مواجهه با غرب چه تأثیری بر تمدن مسلمانان داشته است؟ به نظر می رسد مسلمانان نه تنها با تلقی ها و مفاهیم متفاوت، دیگری (غرب) را شناختند، بلکه در آیینه دیگری، هویت های متفاوتی نیز یافتند. در دنیای اسلامی، از قرن هجدهم به بعد جریان های فکری متفاوت در مواجهه با غرب شکل گرفت که می توان آن ها را در پنج دسته بازشناخت: 1. پیروی از غرب، 2. اصلاح دینی، 3. ناسیونالیسم، 4. اسلام گرایی سنتی، و 5. بازاندیش گرا. یافته های پژوهش نشان می دهد رویکرد بازاندیش گرا برمبنای پذیرش انتقادی دیگری و نه تقابل یا پذیرش صرف، یکی از راه های معقول برای حفظ هویت مسلمانان در عصر زیست چندفرهنگی است. بر همین اساس خوانش سنت اسلامی و بازسازی بنیان معرفتی آن، حفظ تعاملات در حوزه نیازمندی ها بدون طرد دیگری، تقویت مبانی فهم و اندیشه ورزی می تواند راهکاری برای برون رفت از بحران های برآمده از مواجهه اسلام با غرب باشد. پژوهش حاضر از روش تحلیل محتوای کیفی بهره گرفته است.
تحوّلات پارادایمی و پیدایش دولت- ملّتِ مدرن غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
125-142
حوزه های تخصصی:
در این تحقیق به دنبال بازخوانی مسیرهای متفاوتی هستیم که در نهایت به ایجاد و پیدایش دولت- ملت مدرن و تضمنات آن در ساختارهای سیاسی امروز جهان منتهی شده اند. آنچه امروز به عنوان دولت- ملت مدرن می شناسیم و در قالب اشکال گوناگون نظام های سیاسی به حیات خود ادامه می دهند، ریشه در تحولاتی دیرینه و تدریجی در غرب (اروپا) دارد؛ تحولاتی که می توان آنها را در قالب یک روایت پارادایمیک از دیالکتیکِ نیاز و پاسخ به تصویر کشید. روایتی که از یونان باستان و دلدادگی به عقلانیت و آزادی آغاز می شود و در مسیرهای متفاوتی از یکسو با سنت های نوپدید انجیلی و بازجویی ساختار حقوقی رم همراه می شود و از سوی دیگر با عبور از بافت تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قدرت های بزرگ غربی (انگلستان، فرانسه، آلمان و ایالات متحده)، مسیرهای متفاوتی از ظهور و پیدایش دولت مدرن را رقم می زند. در بازخوانی این مسیرهای متفاوت، از رهیافت پارادایمی «کوهن» بهره برده ایم.
عوامل دگرگونی خوانش ایرانیانِ عصر قاجار از مبانی حکمرانی
تأسیس سلسله قاجار در بستری کهن از آمد و شدهای حکومت هایی اتفاق افتاد که بیشتر آنها، مبانی حکمرانی نسبتاً مشابهی داشتند. فضای سیاسی و روابط حاکم بر دولت و ملت در دوره اول این حکومت، منطبق با پیش فرض های دیرین مردم ایران از حکومت داری بوده است. اما بر خلاف حکومت های پیشین، قاجاریان در ادامه کار با شرایطی رو به رو شدند که تا پیش از آنها هیچ حکومتی در ایران آن را تجربه نکرده بود. آشنایی جامعه ایرانی با فرهنگ و تمدن غربی در نیمه دوم حکومت قاجار، دریچه ای به سوی منسوخ شدن مبانی حکمرانی نهادینه شده در ایران گشود. در این دوره علاوه بر تشکیک در مشروعیت نظام سلطنتی، مطالبات سیاسی جدیدی از سوی مرم مطرح و از قانون محوری و دموکراسی سخن به میان آمد. این نوشتار بر آن است با بررسی سیر دگرگونی قرائت ایرانیان از مبانی حکمرانی در طول دوره قاجار، به این پرسش اساسی پاسخ گوید که چرا نظام حکمرانی نهادینه شده در اذهان ایرانیان تا دوره قاجار، از اواسط این دوره رو به افول گذاشت؟ به نظر می رسد مهمترین عامل در این ارتباط، افزایش تعاملات جامعه ایرانی با دنیای غرب و کسب آگاهی از الگوی غربی حکومت بر مردم بوده است. این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از داده های کتابخانه ای به بررسی این موضوع خواهد پرداخت.