
تحقیقات علوم رفتاری
تحقیقات علوم رفتاری دوره 21 زمستان 1403 شماره 4 (پیاپی 78) (مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
مقالات
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: ﻫﺪف ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮرﺳﯽ الگوی ساختاری خود مراقبتی بر اساس ادراک بیماری، حمایت اجتماعی و تصمیمگیری مشارکتی با نقش واسطهای خودکارآمدی در بیماران مبتلا به دیابت نوع دوم ﺑﻮد. مواد و روشها: در یﮏ زمینهیابی ﻣﻘﻄﻌﯽ ﺗﻌﺪاد 800 ﺑﯿﻤﺎر ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ دیﺎﺑﺖ ﻧﻮع دو (331 مرد و 469 زن) در بیمارستانهای استان قم ﺑﻪ ﺷﯿﻮه نمونهگیری تصادفی اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻧﺪ. دادهها ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ اﻃﻼﻋﺎت ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ و ادراک بیماری، پرسشنامه حمایت اجتماعی خانواده، خودکارآمدی در بیماران دیابتی، پرسشنامه خود مراقبتی دیابت و پرسشنامه تصمیمگیری مشارکت بیمار در درمان جمعآوری و ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺪل یﺎﺑﯽ ﻣﻌﺎدﻟﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎری (SEM) ﺑﺎ نرمافزار AMOS24 و SPSS26 ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺷﺪﻧﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ، ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ، آزﻣﻮن t و ﺧﯽ دو در ﺳﻄﺢ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و ﺑﺮای ﻣﻘﺎیﺴﻪ دادهها ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺖ. ﺑﻌﺪ از ارزیﺎﺑﯽ ﺑﺮازش ﻣﺪل، ﺿﺮایﺐ ﺑﯿﻦ ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎ ﺑﺮرﺳﯽ ﺷﺪﻧﺪ. اﻏﻠﺐ ﻣﺴﯿﺮﻫﺎی دارای ﺿﺮایﺐ ﻣﻌﻨﺎدار در ﻣﺪل ﻧﻬﺎیﯽ ﺣﻔﻆ ﺷﺪﻧﺪ و ﻣﺴﯿﺮﻫﺎی دارای ﺿﺮایﺐ ﻏﯿﺮﻣﻌﻨﺎدار و یﺎ ﺑﺮﺧﯽ از ﺿﺮایﺐ ﻣﺴﯿﺮ دارای ﻣﻌﻨﺎداری ﺿﻌﯿﻒ ﺑﻪ دﻻیﻞ ﻧﻈﺮی از ﻣﺪل ﻧﻬﺎیﯽ ﺣﺬف ﺷدند. یافتهها: یافتهها به این شرح بود 1- مدل اندازهگیری متغیرهای پژوهش از برازش مناسبی برخوردار است. 2- ادراک بیماری بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. 3- حمایت اجتماعی بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. 4- تصمیمگیری مشارکتی بر خودمراقبتی بیماران دیابتی نوع دوم اثر مستقیم و غیرمستقیم دارد. نتیجهگیری: اﻏﻠﺐ رواﺑﻂ ﺑﯿﻦ ایﻦ ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎ در ایﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﻫﻤﺴﻮ ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻗﺒﻠﯽ و نظریههای ﻣﻮﺟﻮد ﺑﻮدﻧﺪ
کشف الگوی ارتباطی زوجین با سابقه گرایش به طلاق: یک مطالعه داده بنیاد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: طلاق بهعنوان یک آسیب اجتماعی، بر ساختار خانواده اثر گذاشته و زمینهساز مسائل عدیدهای در جامعه میشود. ازاینرو این پژوهش با هدف کشف الگوی ارتباطی زوجین با سابقه گرایش به طلاق با رویکرد کیفی و به روش داده بنیاد انجام شده است. مواد و روشها: مشارکتکنندگان پژوهش شامل کلیه زوجین مراجعهکننده به مراکز مشاوره و دادگاه خانواده در شهر اصفهان سال 1401 به دلیل طلاق میباشند. لذا از میان آنان تعداد 12 نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. روش گردآوری اطلاعات مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. برای تحلیل دادهها از روش کدگذاری سه مرحلهای گلیزر و اشترواس استفاده شد. برای کسب قابلیت اطمینانپذیری یافتهها از معیارهای چهارگانه تأیید پذیری، اعتبار پذیری، قابلیت اطمینان و انتقالپذیری لینکن و گوبا استفاده شد. یافتهها: تحلیل دادهها منجر به 82 کد اولیه، 11 زیر مقوله، 9 مقوله و 4 پارادایم و یک الگوی نظری شد. نتیجهگیری: نتایج نشان داد که الگوی ارتباطی زوجین با سابقه گرایش به طلاق را میتوان در 4 چهار پارادایم شرایط علی، شرایط زمینهای، عوامل تسهیلکننده و پیامدها طبقهبندی کرد. در بخش شرایط علی سه مقوله طلاق عاطفی، ساختار انگیزشی و فقدان صمیمیت زناشویی، در بخش عوامل تسهیلکننده دو مقوله عدم آشنایی نسبت به زندگی زناشویی و اعمال محدودیتهای بدون منطق، در بخش شرایط زمینهای سه مقوله تعارضهای درون فردی، عدم وجود تعاملات عاطفی و نارضایتی از عملکرد همسر و در بخش پیامدها دو مقوله سلطه گری (حاکم بودن من فردی) و عدم اعتماد در الگوی ارتباطی زوجین با سابقه گرایش به طلاق به دست آمد.
رابطه بین بد رفتاری دوره کودکی و رفتارهای بد تنظیم شده افراد مبتلا به اختلال دوقطبی: نقش واسطه ای فرایندهای شناختی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: درحالیکه شواهد رو به رشدی از رابطه بین بدرفتاری دوره کودکی و رفتارهای بد تنظیمشده حمایت میکنند، اما توجه اندکی به عوامل واسطهای آن شده است. ازاینرو، هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی نقش واسطهای فرایندهای شناختی در رابطه بین بدرفتاری دوره کودکی و رفتارهای بد تنظیمشده افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بود. مواد و روشها: این پژوهش، توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مبتلا به اختلال دوقطبی بستری در بیمارستان روانپزشکی رازی در سال 1402-1403 بود که از این میان 200 نفر به شیوه در دسترس بهعنوان نمونه پژوهش گزینش شدند. ابزار گردآوری دادهها شامل مقیاس شدت پرخوری (گورمالی و همکاران، 1982)، سیاهه خود آسیبی تعمدی و آگاهانه (گراتز، 2001)، آزمون غربالگری اختلال مصرف الکل (ساندرز و همکاران، 1989)، پرسشنامه آسیب دوره کودکی (برنستاین و همکاران، ۲۰۰۳)، پرسشنامه تواناییهای شناختی (نجاتی، 1392)، فرم کوتاه مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (کافمن و همکاران، 2016)، پرسشنامه پذیرش و عمل (بوند و همکاران، 2011) و مقیاس سطوح خود انتقادی (تامپسون و زاروف، 2004) بود. برای تحلیل دادهها از نرمافزارهای اس.پی. اس.اس و لیزرل و همچنین روشهای همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد فرایندهای شناختی (توانایی شناختی، خود انتقادی، اجتناب تجربهای و دشواری در تنظیم هیجان) در رابطه بین بدرفتاری دوره کودکی و رفتارهای بد تنظیمشده (نوشیدن الکل، پرخوری و خودزنی غیرخودکشی) افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نقش واسطهای دارند (96/0 =CFI، 95/0 =NNFI، 96/0 =IFI، 92/0 =GFI، 072/0 =RMSEA). نتیجهگیری: افراد مبتلا به اختلال دوقطبی با تجربه بدرفتارهای دوره کودکی بهواسطه فرایندهای شناختی، رفتارهای بد تنظیمشده را تجربه میکنند؛ ازاینرو مداخلههای بالینی مرتبط با فرایندهای شناختی میتواند نقش مهمی در پیشگیری از رفتارهای بد تنظیمشده در این گروه داشته باشد.
الگوی ساختاری کنترل شناختی و انعطاف ناپذیری روانشناختی با افسردگی نوجوانان نقش میانجی گر ذهنیت سازی عاطفی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال افسردگی در نوجوانان یکی از شایعترین انواع اختلالات خلقی است که با همبودی بالا بیماریهای روانی، کیفیت زندگی، ریسک بالای خطر خودکشی و هزینههای بالای اجتماعی همراه است. از سوی دیگر ظرفیت ذهنیسازی و کنترل شناختی تعیین کنندههای مهمی در سازماندهی ظرفیت شناختی و هیجانی هستند که در حوزه پژوهشهای مرتبط با افسردگی در دوران نوجوانی مورد غفلت واقع شدهاند. این پژوهش با هدف الگوی ساختاری کنترل شناختی و انعطافناپذیری روانشناختی با افسردگی نوجوانان با نقش میانجی گر ذهنیت سازی عاطفی انجام شد. مواد روشها: این پژوهش ازنظر هدف بنیادی و ازنظر روش یک پژوهش توصیفی- همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشآموزان مقطع متوسطه شهر تهران که در سال تحصیلی 1403-1402 مشغول به تحصیل میباشند تشکیل دادند. نمونه پژوهش 347 نفر از دانشآموزان شهر تهران بود که به روش نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب شدند. برای جمعآوری دادههای از پرسشنامههای نشخوار فکری نولن و همکاران (1991)، انعطافناپذیری روانشناختی (رولفس و همکاران، 2016)، مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی زیگموند و اسنیت (1983)، ذهنیت سازی عاطفی (رینالدی و همکاران، 2021) و پرسشنامه کنترل شناختی گیبرس و همکاران (2018) استفاده شد. جهت ارزیابی الگوی پیشنهادی از الگویابی معادلات ساختاری و AMOS.24 و SPSS. 27 استفاده شد. یافتهها: نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین انعطافناپذیری روانشناختی با افسردگی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد (05/0P< ). همچنین بین کنترل شناختی و ذهنیت سازی عاطفی با افسردگی رابطه منفی و معنیداری وجود دارد (05/0P). یافتهها حاکی از برازش مناسب الگوی پیشنهادی با دادههاست. نتایج مدلیابی معادله ساختاری نشان داد که در الگوی 45 درصد از واریانس ذهنیت سازی عاطفی توسط انعطافناپذیری روانشناختی، کنترل شناختی تبیین میشود. همچنین 59 درصد از واریانس افسردگی توسط انعطافناپذیری روانشناختی، کنترل شناختی و ذهنیت سازی عاطفی تبیین میشود. نتیجهگیری: با توجه به این یافتهها به درمانگران پیشنهاد میشود آموزش کنترل شناختی و ذهنیت سازی عاطفی را در جهت کاهش علائم افسردگی نوجوانان مورد توجه قرار دهند.
اثربخشی درمان شناختی -رفتاری مبتنی بر رویکرد روتگرینگ (حضوری- آنلاین) بر خستگی، اضطراب مرگ و تصویر بدنی بیماران ام اس(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: ام اس یکی از بیماریهای سیستم عصبی مرکزی است که چالشهای زیادی را در خصوص سازگاری روانشناختی افراد مبتلا در تمام دنیا ایجاد کرده است. در این خصوص مداخلات روانشناختی میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. هدف از پژوهش حاضر نیز بررسی اثربخشی درمان شناختی-رفتاری مبتنی بر رویکرد روتگرینگ حضوری- آنلاین بر اضطراب سلامت، اضطراب مرگ و تصویر بدنی در بیماران ام اس شهر تهران بود. مواد و روشها: طرح پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری برای دو گروه مداخله و کنترل بود. با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس، 30 نفر از بیماران ام اس دارای پرونده در خیریه توانمندسازی شهر تهران که در پرسشنامه اضطراب سلامت، اضطراب مرگ و تصوبر بدنی نمره بالاتر از میانگین داشتند، انتخاب شدند. با استفاده از گمارش تصادفی، در هر دو گروه، 15نفر جایگزین شدند. گروه مداخله جلسات درمان شناختی-رفتاری مبتنی بر رویکرد روتگرینگ و همکاران (2022) را به صورت تلفیقی حضوری-آنلاین دریافت کردند. یافتهها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد اجرای حضوری-آنلاین پروتکل درمان توانست باعث بهبود اضطراب سلامت، تصویر بدنی و کاهش اضطراب مرگ در بیماران ام اس شود (01/0=P). نتیجهگیری: براساس نتایج به نظر میرسد که درمان شناختی-رفتاری مبتنی بر رویکرد روتگرینگ بر ویژگیهای روانشناختی بیماران ام اس از جمله اضطراب سلامت، تصویر بدنی و اضطراب مرگ اثربخش است که میتوان به عنوان یک درمان مکمل در کنار روشهای درمانی دیگر برای بیماران ام اس استفاده نمود
اثربخشی درمان فرا تشخیص یکپارچه بر بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی در نوجوانان مقطع متوسطه با علائم نوموفوبیا(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: نوموفوبیا یک اختلال اجتماعی روانی است که در جوامع در حال گسترش روی نسل نوجوان و جوان اثر چشمگیر داشته است و پیامدهای مهمی مانند آشفتگی هیجانی، عاطفی، روابط بین فردی نامطلوب و ... را به همراه داشته است. پژوهش حاضر با هدف اثربخشی درمان فراتشخیصی یکپارچه بر بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی نوجوانان مبتلا به نوموفوبیا انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه از نوع طرح پیش آزمون – پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه مورد بررسی شامل کلیه نوجوانان دختر دارای نشانههای نوموفوبیا در شهر اصفهان بود. قبل از اجرای برنامه مداخله دانشآموزان یک مدرسه پرسشنامه نوموفوبیا را تکمیل کرده و از بین آنها 30 نفر از کسانی که نمره نوموفوبیا آنها بالاتر از 35 بود به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه 15 نفره آزمایش و گواه قرار گرفتند. شرکتکنندگان در پژوهش مقیاسهای سنجش بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی را در مراحل پیشآزمون تکمیل کردند. گروه آزمایش برنامه مداخله فراتشخیصی یکپارچه را 8 جلسه 90 دقیقهای دریافت کردند و گروه گواه در این مدت هیچگونه برنامه مداخلهای را دریافت نکردند و سپس دو گروه در مرحله پس آزمون دوباره پرسشنامههای مذکور را تکمیل کردند. تجزیه وتحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS-24 و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره با رعایت مفروضههای آماری انجام شد. یافتهها: نتایج نشان داد درمان فراتشخیصی یکپارچه در افزایش بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی نوجوانان مبتلا به نوموفوبیا مؤثر بوده و سبب بهبود بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی نوجوانان مبتلا به نوموفوبیا شد. نتیجهگیری: نتایج نشان داد که مداخله فراتشخیصی یکپارچه بر بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی نوجوانان مبتلا به نوموفوبیا تأثیرگذاراست و میتواند به عنوان یک مداخله مؤثر جهت بهبود بهزیستی ذهنی، کفایت هیجانی و خودکارآمدی هیجانی نوجوانانی که به نوموفوبیا مبتلا هستند مورد استفاده قرار گیرد
نقش هیجانات مثبت پایین، تجارب مرتبط با اضطراب و درماندگی-ناامیدی مبتنی بر MMPI-3 در تجربه رنج و فشار مراقبتی مراقبان بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS)(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) میتواند بهطور قابلتوجهی بر کیفیت زندگی و فعالیتهای روزمره زندگی مراقبان تاثیر بگذارد و نحوه کنار آمدن با موقعیتهای استرسزا و چالشهای آن برای مراقبان از طریق شخصیت مراقب تعیین میشود. بر این اساس این پژوهش با هدف بررسی نقش هیجانات مثبت پایین، تجارب مرتبط با اضطراب و درماندگی-ناامیدی مبتنی بر MMPI-3 در تجربه رنج و فشار مراقبتی مراقبان بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS) انجام شد. مواد و روشها: روش پژوهش بنیادی و توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه مراقبان همراه بیماران مبتلا به MS در شهر مشهد که در بازه زمانی مهر تا آذرماه 1403 به کلینیکهای تخصصی مغز و اعصاب و انجمن حمایت از بیماران MS مشهد مراجعه کرده بودند، تشکیل داد. تعداد 384 نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا - نسخه سوم (MMPI-3) و مقیاس فشار مراقبتی (CBS) و پرسشنامه ارزیابی رنج بیمار (SAQ) بود. برای تحلیل دادهها از تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. یافتهها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که بیشترین همبستگی بین تجارب مرتبط با اضطراب و تجربه رنج و کمترین همبستگی بین تجارب مرتبط با اضطراب و درماندگی/ناامیدی مشاهده شد (01/0p>). همچنین درماندگی-ناامیدی و تجارب مرتبط با اضطراب 23 درصد واریانس تجربه رنج (23/0 R=Square) را تبیین میکند. بهعلاوه مشخص شد که تجارب مرتبط با اضطراب، هیجانات مثبت پایین و درماندگی-ناامیدی 41 درصد واریانس فشار مراقبتی (41/0 R=Square) را تبیین میکند نتیجهگیری: بر این اساس و با توجه به ارتباط ابعاد شخصیتی با تجربه رنج و فشار مراقبتی پیشنهاد میشود بهمنظور کاهش و تعدیل درد و رنج مراقبان برنامههای آموزشی و درمانی بهمنظور ارتقا و بهبود توانمندیهای شخصیتی مثبت و تعدیل ابعاد شخصیتی منفی از طریق سازمانهای خدمات سلامت روان ازجمله مراکز مشاورهای و درمانی در آموزشوپرورش، بیمارستانها و دانشگاهها طراحی و اجرا گردد.
بررسی رابطه علی ذهنی سازی بر پریشانی روانشناختی: نقش میانجی حساسیت اضطرابی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: با توجه به مشکلاتی که به واسطه پریشانی روانشناختی بروز و تشدید می یابد، شناسایی عوامل موثر بر پریشانی روانشناختی ضروری به نظر می رسد. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر برررسی رابطه علی بین ذهنی سازی با پریشانی روانشناختی و نقش میانجی حساسیت اضطرابی است. مواد و روشها: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و از نوع مطالعات مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویانی بود که در سال 1402-1403 در دانشگاه پیام نور تفت مشغول به تحصیل بودند که از بین آنها تعداد 301 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به تکمیل پرسش نامه ذهنی سازی، پریشانی روانشناختی و حساسیت اضطرابی پرداختند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار Amos و SPSS در سطح معناداری 05/0 استفاده گردید. یافتهها: یافته های پژوهش نشان داد که ذهنی سازی تاثیر علی مستقیمی بر پریشانی روانشناختی داشته است، از سویی دیگر تاثیر علی حساسیت اضطرابی بر پریشانی روانشناختی نیز معنادار بود (01/0>p). همچنین حساسیت اضطرابی در ارتباط بین ذهنی سازی با پریشانی روانشناختی تاثیر علی غیرمستقیمی داشته است. در پایان نیز شاخص های برازش مدل حکایت از برازش مطلوب مدل پژوهش دارد. نتیجهگیری: از یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که ذهنی سازی به طور مستقیم نقش مهمی در تبیین پریشانی روانشناختی دارد، همچنین بخشی از تاثیر ذهنی سازی بر پریشانی روانشناختی به طور غیر مستقیم از طریق حساسیت اضطرابی اعمال می گردد
افکار خودکشی در دانش آموزان و نقش تکانشگری، صفات تاریک شخصیت، حمایت اجتماعی ادراک شده و حساسیت اضطرابی در تبیین آن(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: نوجوانی به عنوان یک دوره حیاتی برای تشخیص زود هنگام و مداخله برای پیشگیری از رفتار خودکشی در نظر گرفته میشود، بنابراین سببشناسی عوامل موثر برای خودکشی ضروری است. بر این اساس مطالعه حاضر با هدف بررسی نقش تکانشگری، صفات تاریک شخصیت، حمایت اجتماعی ادراک شده و حساسیت اضطرابی در پیشبینی افکار خودکشی دانشآموزان انجام شد. مواد و روشها: نوع مطالعه توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری مطالعه کلیه دانشآموزان پسر مقطع متوسطه دوم ناحیه یک شهر اردبیل در سال 1403-1402 بودند (350 نفر) که از طریق جدول کرجسی و مورگان و به شیوه نمونهگیری تصادفی خوشهای چند مرحلهای 350 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل مقیاس تکانشگری بارت و همکاران (1995)، مقیاس صفات تاریک شخصیت جانسون و وبستر (2010)، مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران (1988) و پرسشنامه حساسیت اضطرابی رایس و پترسون (1986) و مقیاس افکار خودکشی بک (1991) بود. دادههای جمعآوری شده با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان در نرمافزار اسپیاساس نسخه 18 تحلیل شدند. یافتهها: طبق نتایج بین تکانشگری 69/0، صفات تاریک شخصیت (ماکیاولگرایی 55/0، خودشیفتگی 57/0و سایکوپاتی 50/0)، حمایت اجتماعی ادراک شده 36/0- و حساسیت اضطرابی 69/0 با افکار خودکشی در دانشآموزان پسر رابطه آماری و معناداری مشاهده شد. همچنین با استفاده از رگرسیون چندگانه 64/0 افکار خودکشی دانشآموزان پسر توسط متغیرهای تکانشگری، صفات تاریک شخصیت، حمایت اجتماعی ادراک شده و حساسیت اضطرابی تبیین گردید. نتیجهگیری: با توجه به تأثیرگذاری تکانشگری، صفات تاریک شخصیت، حمایت اجتماعی ادراک شده و حساسیت اضطرابی در افکار خودکشی دانشآموزان پیشنهاد میشود که روانشناسان و متخصصان برای کاهش افکار خودکشی دانشآموزان به نقش این متغیّرها توجه بیشتری کنند
رابطه تمایل به خودشکوفایی و نوجویی با نیاز به شناخت در دانشجویان پرستاری: نقش میانجی باورهای خودکارآمدی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری 3 ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، 60 نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب 8 جلسه 90 دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(2005) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss26 به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها: هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<0.01). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<0.01). نتیجهگیری: هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند
مقایسه اثربخشی درمان راه حل محور و روایت درمانی بر تحمل پریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به بیماری سلیاک(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بیماریهای مزمن و لاعلاج ازجمله سلیاک تاثیر زیادی بر کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنان دارد و ابتلای فرزندی به سلیاک میتواند عامل تهدید کنندهای برای سلامت روان مراقبان آنان بویژه مادرانشان باشد؛ از این جهت که این افراد اضطراب و فشارروانی زیادی را متحمل میشوند؛ لذا هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان راهحلمحور و روایتدرمانی بر تحملپریشانی مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بود. مواد و روشها: پژوهش حاضر، از نوع مداخلهی نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری 3 ماهه با دو گروه آزمایش و گروه کنترل بود. جامعه آماری مادران دارای حداقل یک فرزند مبتلا به سلیاک و عضو انجمن سلیاک ایران در اصفهان بودند. از بین آنها، 60 نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 20 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش اول درمان راهحلمحور و گروه آزمایش دوم روایتدرمانی را در قالب 8 جلسه 90 دقیقهای دریافت نمودند، گروه کنترل هیچ مداخلهای نگرفت. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه تحملپریشانی گاهر و سیمون(2005) در هرسه مرحله استفاده گردید. دادهها در نرمافزارspss26 به روش واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها: هر دو مداخله منجر به افزایش معنادار تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک شد(P<0.01). همچنین، در مرحله پسآزمون بین اثربخشی دو مداخله بر تحمل پریشانی در دو گروه آزمایش تفاوت معناداری وجود نداشت. این نتایج در طول مرحله پیگیری پایدار باقی ماند(P<0.01). نتیجهگیری: هر دو درمان راهحلمحور و روایتدرمانی میتوانند بعنوان مداخلاتی سودمند برای افزایش تحملپریشانی در مادران دارای فرزند مبتلا به سلیاک بهکار گرفته شوند
مقایسه اثربخشی آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان فراتشخیصی بر استرس والدینی و خودشفقتی مادران دارای کودک اوتیسم(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال طیف اوتیسم یک اختلال عصبی-رشدی است که بر تعاملات اجتماعی، ارتباطات و رفتارهای فرد تأثیر میگذارد. شیوع اختلال طیف اوتیسم در سراسر جهان در حال افزایش است. در این بین تجربهی مراقبت از یک فرد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، تجربهای ویژه و اختصاصی است که تنشهای زیادی را برای والدین آنان فراهم میآورد. بنابراین، هدف از انجام این مطالعه آموزش فرزندپروری مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان فراتشخیصی بر استرس والدینی و خودشفقتی در مادران دارای کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم است. مواد و روشها: طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال طیف اتیسم در دامنه سنی 12-5 ساله مراجعهکننده به مراکز اوتیسم شهر مشهد در سال 1403 بودند. روش نمونهگیری در مرحله اول بر اساس نمونهگیری در دسترس بود و تعداد 45 مادر دارای کودک مبتلا به اختلال طیف اتیسم دارای شرایط ورود به پژوهش بهصورت تصادفی در سه گروه 15 نفری دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل شاخص استرس والدینی (آبیدین، 2012) و پرسشنامه خودشفقتی (نف و همکاران، 2003) بود. در این پژوهش جلسات درمانی بر اساس پروتکل درمانی روش فرزندپروری ذهن آگاهانه باگلز و همکاران (2014) و برنامه درمان فراتشخیصی یکپارچه بارلو و همکاران (2011) اجرا شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS تحلیل شد. یافتهها: نتایج بدست آمده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو مداخله فرزندپروری ذهن آگاهانه و درمان فراتشخیصی در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به گروه گواه توانسته است که استرس والدینی و خودشفقتی را بهبود بخشد (P<0.01). نتیجهگیری: آموزش فرزندپروری ذهن آگاهانه و درمان فراتشخیصی با آموزش روش های مناسب برخورد با کودک دارای اختلال اوتیسم به مادران باعث بهبود تنظیم هیجانی و مهارت خودشفقتی و همچنین کاهش استرس در مادران دارای فرزند مبتلا به اختلال طبف اوتیسم شد
تاب آوری زنان خانه دار در قرنطینه کووید 19: نقش تصور از خدا و کیفیت زندگی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: با شیوع کووید 19 ابعاد مختلف زندگی همه انسانها بویژه زنان خانهدار دستخوش تغییر شد؛ محدودیتهای اجتماعی و آشفتگیهای روانی همراه با همهگیری، تابآوری آنان را به چالش کشید. هدف این پژوهش، تعیین نقش تصورات مثبت و منفی از خدا و کیفیت زندگی در پیشبینی تابآوری زنان خانهدار شهر تبریز بود. مواد و روشها: پژوهش کمی حاضر، از نوع پژوهشهای توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری شامل همه زنان خانهدار ساکن شهر تبریز در اواخر زمستان سال 1400 و اوایل سال 1401 بوددّ از بین آنان 222 نفر به شیوه نمونهگیری دردسترس انتخاب شده و با توجه به شیوع سویه امیکرون کروناویروس به صورت آنلاین به پرسشنامه تصور از خدا، مقیاس تابآوری کانر و دیویدسون، و پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی پاسخ دادند. برای تجزیهوتحلیل دادهها از نرمافزار SPSS-16 استفاده شد. یافتهها: نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که تصور مثبت از خدا با تابآوری بالا و تصور منفی از خدا با تابآوری پایین همراه است (05/0 > P)، همچنین، بین کیفیت زندگی و مولفههای آن با تابآوری رابطه مثبتی وجود دارد (05/0 > P). بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون خطی چندگانه 43 درصد از تغییرات تابآوری بوسیله متغیرهای تصور مثبت از خدا (32/0=β) و کیفیت زندگی (54/0=β) قابل تبیین است. نتیجهگیری: توجه هرچه بیشتر بر آموزهای مذهبی و ایجاد تصورات مثبت از خداوند و نیز، بهبود کیفیت زندگی زنان خانهدار در راستای ارتقای تابآوری آنان در مواجهه با چالشهای زندگی، پیشنهاد میشود.
نقش واسطه ای انگیزش تحصیلی در رابطه بین کمال گرایی منفی مادران با خلاقیت دانش آموزان دوره دوم ابتدایی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: کمالگرایی منفی مادران طیف گستردهای از اثرات منفی را بر فرزندان دارد، اما نقش این خصیصه بر خلاقیت هنوز روشن نیست؛ بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش واسطهای انگیزش تحصیلی در رابطه بین کمالگرایی منفی مادران با خلاقیت دانشآموزان دوره ابتدایی بود. مواد و روشها: روش پژوهش توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری کلیه دانشآموزان دوره دوم ابتدایی شهرستان دلیجان در سال تحصیلی 1400-1401 بههمراه مادرانشان به تعداد 2642 نفر بود. بر اساس فرمول کوکران از جامعه مذکور، 335 دانشآموز-مادر بهشیوه تصادفی خوشهای بهعنوان نمونه انتخاب شدند. پرسشنامه خلاقیت محمدیاری و همکاران (1390) و مقیاس انگیزش تحصیلی گای و همکاران (2005) توسط دانشآموزان و مقیاس کمالگرایی بشارت (1386) توسط مادران تکمیل شدند. تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از تحلیل رگرسیون و بهکمک نرمافزار SPSS26 انجام شد. یافتهها: نتایج نشان داد که ضمن تأیید اثر مستقیم کمالگرایی منفی والدین در خلاقیت دانشآموزان دوره ابتدایی، میتوان نقش میانجی تنظیم بیرونی و انگیزش درونی را در این رابطه تأیید نمود (001/0>P) نتیجهگیری: طبق یافتهها بهمنظور افزایش خلاقیت دانشآموزان لازم است بر کاهش کمالگرایی منفی مادران تمرکز نمود. در صورت عدم تمایل مادران به همکاری میتوان با افزایش انگیزش تحصیلی دانشآموزان اثرات منفی کمالگرایی والدین را در این زمینه کاهش داد
ادراک بیماری در افراد مبتلا به بیماریهای مزمن: فراترکیب کیفی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: بیماری مزمن تأثیرات طولانیمدتی در زندگی فرد دارد. در طول این مسیر، ادراک فرد از بیماری بهطور مستقیم بر رفتار بیماری و نتایج سلامتی وی اثرگذار است. در این راستا، توجه به این مفهوم و پرداختن به آن از اهمیت ویژهای برخوردار است و هدف از مطالعه حاضر، بررسی ادراک بیماری در افراد مبتلابه بیماریهای مزمن بود. مواد و روشها: مطالعات کیفی منتشرشده درزمینه ادراک بیماری در سالهای 2019 تا 2024 از پایگاههای خارجی Google Scholar، Pubmed، Sciencedirect و پایگاههای داخلی Sid، Noormags، Elmnet و Magiran جمعآوری و بررسی شدند. با مرور متن کامل مقالهها، مواردی که باهدف پژوهش سازگار بود، انتخاب شدند. پس از بررسی عنوان، چکیده، متن و حذف مطالعات تکراری، 29 مطالعه تمام متن به زبان انگلیسی (19 مقاله) و فارسی (10 مقاله) انتخاب شدند و با رویکرد تفسیری مورد تحلیل و مقایسه نهایی قرار گرفتند. یافتهها: در میان مطالعات منتخب دو مقوله 1- ادراک بیماری و عوامل فردی اثرگذار و 2- ادراک بیماری و عوامل فرهنگی-اجتماعی اثرگذار استخراج گردید. مقوله اول، یعنی ادراک بیماری و عوامل فردی اثرگذار، شامل رویارویی باتجربه هیجانات، نیازهای بیمار، کنترلپذیری و پیامدهای بیماری، اثر بیماری بر کیفیت زندگی، باورهای مربوط به علل بیماری، باورهای معنوی مرتبط با بیماری، دوراهیهای اعلام یا پنهان کردن بیماری و عواقب آن، بیماری فرصتی برای رشد، دانش محدود در خصوص بیماری و پیامدهای آن، دیدگاههای مثبت و منفی نسبت به درمان و مکانیسمهای دفاعی در رویارویی با بیماری بود. مقوله دوم، یعنی ادراک بیماری و عوامل فرهنگی- اجتماعی اثرگذار شامل هویت (جنسی، دینی، ملی، فرهنگی و...) در رویارویی با بیماری بود. نتیجهگیری: ادراک بیماری عاملی اثرگذار در تشخیص، پیگیری و تعهد درمانی بیماران است و عوامل فردی و فرهنگی-اجتماعی پیشبرنده نوع نگاه افراد به خود، بیماری، سابقه خانوادگی و هویت است
پیش بینی ارزیابی شخصی بحران محور در مادرانِ دارای کودک مبتلا به اختلال یادگیری بر اساس انعطاف پذیری شناختی و میانجی گری باورهای معنوی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: کیفیت ارزیابی شخصی در مواجهه با موقعیتهای استرسزا در مادران مبتلا به کودک دارای ناتوانی در یادگیری، نقش مهمی در بهزیستی روانشناختی آنها و در نتیجه ارتقاء نقش حمایتی آنها از فرزندانشان دارد؛ لذا پژوهش حاضر، با هدف پیشبینی ارزیابی شخصی بحرانمحور مادران دارای کودک مبتلا به اختلال یادگیری بر اساس انعطافپذیری شناختی و نقش میانجی باورهای معنوی انجام شد. مواد و روشها: روش تحقیق، توصیفی- همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری پژوهش، مادران دارای کودک مبتلا به اختلال یادگیری مراجعه کننده به مراکز اختلال یادگیری باران و ساحل استان همدان، در سال 1401 و 1402 بود که از میان آن ها 202 نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری دادهها از پرسشنامه ارزیابی شخصی بحرانمحور خانواده (السون و همکاران، 1981)، انعطافپذیری شناختی (دنیس و واندروال، 2010) و دینداری/ معنویت مؤسسه ملی سلامت ایالاتمتحده آمریکا (1999) استفاده شد. تمام تحلیلها با استفاده از نرمافزار Amos و SPSS نسخه 24 انجام شد. یافتهها: نتایج نشان داد که انعطافپذیری شناختی تأثیر مثبت و معناداری بر باورهای معنوی دارد (β=0.65). همچنین، تأثیر باورهای معنوی بر ارزیابی شخصی مثبت و معنادار بود (β=0.63). با این حال، تأثیر مستقیم انعطافپذیری شناختی بر ارزیابی شخصی معنادار نبود(β=0.06) و تأثیر غیرمستقیم انعطافپذیری شناختی بر ارزیابی شخصی از طریق باورهای معنوی بر اساس روش بوتاستروپ ( فاصله اطمینان 95%)، معنادار بود(β=0.40) . نتیجهگیری: یافتههای این مطالعه بینش های ارزشمندی را برای مشاورانی که با کودکان مبتلا به اختلال یادگیری کار میکنند ارائه میدهد و به آنها کمک میکند تا اثر بخشی مداخلات حمایتی خود را برای مادران کودکان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری افزایش دهند. این پیشرفتها از طریق استراتژی های متمرکز بر افزایش انعطافپذیری شناختی، تقویت باورهای معنوی و تقویت خودارزیابی های مثبت تسهیل خواهد شد