۱.
کلیدواژهها:
اختلال وسواسی اجباری اختلال اضطراب منتشر عدم تحمل بلاتکلیفی اختلال وحشت زدگی
زمینه و هدف: مدل عدم تحمل بلاتکلیفی IU (Intolerance of uncertainty) در آغاز برای توضیح و تبیین نگرانی در زمینه ی اختلال اضطراب منتشر ایجاد و توسعه یافت. اگرچه پژوهش های اخیر عدم تحمل بلاتکلیفی را به عنوان عاملی فراتشخیصی تداوم بخش در میان اختلال های اضطرابی تعریف شده است. هدف این مطالعه مقایسه ی عدم تحمل بلاتکلیفی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر (Generalized Anxiety GAD Disorder)، اختلال وسواسی اجباری OCD (Obsessive-Compulsive Disorder)، اختلال وحشت زدگی PD (Panic Disorder) و گروه شاهد بود.
مواد و روش ها:مطالعه ی حاضر از توع مقطعی و پس رویدادی (روش علی مقایسه ای) بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه ی بیمارانی را تشکیل می داد که برای اولین بار به کلینیک تخصصی بزرگمهر تبریزدر سال 89-90 مراجعه کرده بودند. از بین این مراجعین 30 بیمار مبتلا به GAD، 30 بیمار OCD، 30 بیمار PDو 30 گروه شاهد به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. گروه ها تا حد امکان از نظر متغیرهای جمعیت شناختی با یکدیگر همتا شدند. برای انتخاب و جمع آوری داده ها از مصاحبه ی بالینی ساختاریافته و مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده ازنرم افزارSPSS-17 وشاخص های آمار توصیفی و تحلیل واریانس متغیره (MANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:یافته های مطالعه ی حاضر نشان داد که افراد با اختلال های GAD، OCD و PDدر مقایسه با گروه شاهد با توجه به 89/6 F= و سطح معنی داری 0001/0 از عدم تحمل بلاتکلیفی بالاتری برخوردار بودند. اما افراد GAD، OCD، و PDتفاوت معنی داری در عدم تحمل بلاتکلیفی نداشتند. همچنین نتایج نشان دهنده ی تفاوت بین گروه های اختلال (GAD،OCD و PD) و گروه شاهد با توجه به 1/7F= و سطح معنی داری 0001/0 و 23/5 F=و سطح معنی داری 002/0، در دو عامل پرسشنامه عدم تحمل بلاتکلیفی است.
نتیجه گیری: عدم تحمل بلاتکلیفی تنها مختص به اختلال اضطراب منتشر نمی باشد و این سازه در اختلال های وسواسی اجباری و اختلال وحشت زدگی نیز دیده می شود و به نظر می رسد عامل شناختی عدم تحمل بلاتکلیفی نقش محوری در سبب شناسی این اختلال ها بازی می کنند. کاربرد بالقوه ای این نتایج برای درمان اختلال های اضطرابی قابل بحث هستند
۲.
کلیدواژهها:
اقدام به خودکشی عوامل خانوادگی
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی کیفی عوامل خانوادگی دخیل در اقدام به خودکشی بوده است.
مواد و روش ها: پژوهش از نوع توصیفی و در حیطه ی پژوهش های کیفی بود و به روش پدیدارشناسی انجام گرفت. نمونه گیری در یک نمونه 20 نفری به روش مبتنی بر هدف انجام و تا اشباع داده ها ادامه یافت. برای گردآوردی داده ها از مصاحبه با نمونه ی اقدام کننده خودکشی و خانواده و دوستان آنها استفاده شد. به منظور دستیابی به موثق بودن و پایایی داده ها از معیارهای بازنگری ناظرین و مشارکت کنندگان در پژوهش استفاده شد.
یافته ها: نتایج این مطالعه که مبتنی بر داده های کدگذاری شده بر اساس مصاحبه انجام شده بود، نشان داد که 10 عامل خانوادگی به ترتیبِ اهمیت، در خودکشی این افراد دخیل می باشد. این عوامل به ترتیب اهمیت عبارت بودند از: 1- طلاق واقعی یا عاطفی والدین2- مورد آزار و اذیت روانی و جسمانی قرار گرفتن از سوی والدین3- سبک فرزندپروری طرد کننده و مستبدّانه 4- فقدان تقویت و تشویق و امیدواری از سوی والدین5- اعتیاد والدین6- سابقه بیماری های روان پزشکی والدین 7- سابقه اقدام به خودکشی والدین 8- جلب توجه و محبت والدین9- فقدان جهت گیری مذهبی10- نبود سازمان دهی و برنامه ریزی و نبود اهداف برای زندگی.
نتیجه گیری : عوامل خانوادگی یکی از علت های اقدام به خودکشی می باشد که باید در حیطه پیشگیری و درمان به آن توجه ویژه داشت.
۳.
کلیدواژهها:
طلاق سلامت روانی بخشودگی
زمینه و هدف: بررسی مؤلفه های بخشودگی می تواند بر ابعاد سلامت روان زوجین و در نهایت خانواده مؤثر باشد. هدف این مقایسه بخشودگی و مولفه های آن و سلامت روانی در زوجین عادی و در شرف طلاق شهر اصفهان بود.
مواد و روش ها: این پژوهش از نوع مورد و شاهد است. نمونه پژوهش از دو گروه متشکل از گروه زوجین عادی (100 زوج) وگروه طلاق تعداد (100 زوج) بودند. گروه اول زوجین بصورت تصادفی از بین مراجعین به مراکز تفریحی (پارک ها) و گروه دوم نیز از بین مراجعه کنندگان به مراکز طلاق شهر اصفهان انتخاب گردیدند. برای سنجش بخشودگی و مؤلفه های آن از پرسشنامه بخشودگی (FFS) و برای سنجش سلامت روان از پرسشنامه سلامت روان (GHQ) استفاده شد.
یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس چند عاملی (MANOVA) ، نشان داد که میزان بخشودگی و مولفه های آن (درک واقع بینانه، تصدیق خطا، جبران عمل ارتکابی، دلجویی کردن، احساس بهبودی و سبکبالی) در زوجین عادی بطور معنی داری بالاتر از زوجین طلاق است. این یافته در ارتباط با سلامت روان و خرده مقیاس های آن (علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کنش اجتماعی، افسردگی اساسی) نیز بدست آمد.
نتیجه گیری: در مجموع نتایج پژوهش حاضر مؤید آن است که،توجه به میزان بخشودگی و سلامت روانی زوجین در موارد ارجاعی برای طلاق می تواند حایز اهمیت باشد.
۴.
کلیدواژهها:
کارکرد اجرایی اسکلروزمولتیپل نقص در عملکرد برنامه ریزی آزمایه برج هانوی
زمینه و هدف: اسکلروز مولتیپل MS( (Multiple Sclerosisیک بیماری التهابی مزمن سیستم عصبی مرکزی است که در آن نشانه های اولیه در افراد جوان بین20 تا 40 سالگی بروز می کند. پژوهش های پیشین نشان می دهند که 20-15 درصد از افراد مبتلا به MS دچار اختلال کارکرد اجرایی هستند. هدف این مطالعه ارزیابی عملکرد برنامه ریزی به عنوان زیر مجموعه عملیات های کارکرد اجرایی در مبتلایان به بیماری MSنوع عودکننده بهبودیابنده می باشدمواد و روش ها: در این پژوهش پس رویدادی که در انجمنMS اصفهان انجام شد؛ 49 زن بیمار مبتلا بهMS نوع عودکننده- بهبودیابنده و 43 زن سالم با روش نمونه گیری در دسترس با همتاسازی سن، بهره هوشی و تحصیلات با آزمایه برج هانوی (هفت حرکتی) به منظور ارزیابی عملکرد برنامه ریزی مورد سنجش قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چندمتغیری نشان دهنده تفاوت معنی دار هر دو گروه در مسائل سه، چهار، پنج، شش و هفت حرکتی می باشد (p<0 001) .همچنین افراد گروه بیمار با توجه به عدم محدوده ی زمانی حرکات اضافی (خطا) بیشتری را نسبت به افراد گروه گواه نشان داده اند. میزان حساسیت و اختصاصی بودن تکالیف مختلف زمایه برج هانوی با بهره گیری از تحلیل منحنی راک نشان داد تمامی تکالیف این آزمایه بالاتر از خط ارجاع یا خط 50 درصد قرار گرفته اند.
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نقص در عملکرد برنامه ریزی افراد مبتلا به بیماری MS را نشان می دهد که ناشی از کاهش هوش عمومی نیست. همچنین یافته ها نشان داد مسائل شش وهفت حرکتی آزمایه برج هانوی از حساسیت و دقت بیشتری در ارزیابی عملکرد برنامه ریزی برخوردارند .
۵.
کلیدواژهها:
کارکردهای اجرایی کنترل مهاری و تصمیم گیری پرخطر
زمینه و هدف: تکانشگری و تصمیم گیری پرخطر عامل کلیدی بسیاری از آسیب های فردی-اجتماعی و اختلال های رفتاری است. از طرفی در بسیاری از افراد مبتلا به این آسیب ها به ویژه اعتیاد سابقه اختلال نقص توجه و بیش فعالی گزارش شده است. به نظر می رسد تصمیم گیری نیازمند فرایندهای پایه ای شناختی از جمله حافظه کاری، توجه و کنترل مهاری باشد. هدف از این پژوهش بررسی ارتباط بین تصمیم گیری پرخطر با کارکردهای توجهی، حافظه کاری و کنترل مهاری است.
مواد و روش ها: در این پژوهش مقطعی 215 دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی در سال 1390 با استفاده از آزمون های نوروسایکولوژیک بارت برای بررسی تصمیم گیری پرخطر و آزمونهای اِن بک برای ارزیابی حافظه کاری، استروپ برای بررسی توجه، آزمون عملکرد مداوم برای توجه پایدار، برو/نرو برای بررسی کنترل مهاری مورد ارزیابی قرار گرفتند. از آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی ارتباط بین کارکردهای اجرایی و تصمیم گیری پرخطر استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که ارتباطی بین تصمیم گیری پرخطر و کارکردهای توجه پایدار، انتخابی و انتقالی و حافظه کاری وجود ندارد(P>0.05). در مقابل بین کارکردهای کنترل مهاری و تصمیم گیری پرخطر ارتباط معنی داری وجود دارد(P<0.01).
نتیجه گیری: دلیل عدم ارتباط معنی دار بین کارکردهای توجهی و تصمیم گیری پرخطر را می توان خاستگاه آناتومیک متفاوت آنان دانست. به نحوی که کارکردهای توجهی در قشر پیش پیشانی خلفی خارجی و تصمیم گیری و کنترل مهاری هر دو در قشر میانی داخلی پیش پیشانی هدایت می شوند. بر اساس یافته های این پژوهش کنترل مهاری پیشگوی مناسبی برای تصمیم گیری پرخطر است و اثر بخشی تقویت آن بر کاهش تصمیم گیری پرخطر برای پژوهش های آتی توصیه می شود.
۶.
زمینه و هدف: پژوهش های موجود در حوزه اعتیاد عموماً معطوف به بررسی و اتخاذ تدابیری است برای ترک! نه کیفیت زندگی فرد قربانی اعتیاد. به همین خاطر در این پژوهش ضمن آموزش افراد معتاد در جهت افزایش یا بهبود کیفیت زندگی، اصلاح و رشد آموزه های شناختی- رفتاری، تاثیر این پیشرفت ها بر عامل مهمی همچون خودکارآمدی مورد بررسی قرار گرفته است.
مواد و روش ها: پژوهش از نوع نیمه تجربی همراه با گروه آزمایش و کنترل، با پیگیری (45 روزه) می باشد. جهت تعیین حجم نمونه ابتدا به شیوه تصادفی دو درمانگاه ترک اعتیاد (رها بخش و فردای روشن) در سال 1390، انتخاب شده اند. 36 نفر از افراد متقاضی شرکت در پژوهش به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (گروه درمانی به شیوه ی شناختی– رفتاری و درمان مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی) و کنترل تقسیم شده اند. در پایان جلسات از هر سه گروه پس آزمون و پیگیری 45 روزه، به عمل آمد. به دلیل کنترل متغیرهای مداخله گر علاوه بر استفاده از آمار توصیفی از تحلیل کوواریانس چند متغیره استفاده شد.
یافته ها: نتایج پژوهش، بیانگر آن است که درمان شناختی– رفتاری و درمان مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی توانسته اند در مرحله ی پس آزمون به طور معناداری نمرات خودکارآمدی معتادان را نسبت به گروه کنترل افزایش دهد؛ البته نکته قابل ذکر اثر بخشی بیشتر درمان مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی بر خودکارآمدی معتادان در مرحله پیگیری بود (001/0 P=).
نتیجه گیری: یافته های پژوهش اهمیت استفاده از تکنیک های افزایش خودکارآمدی را مشخص و نشان داد هنگامی که این تکنیک ها را به طور سازمان یافته در حوزه های مهم زندگی به کار ببریم؛ تأثیر بهتری خواهیم گرفت.
۷.
ازدواج به وصال نرسیده از مشکلات جنسی پیچیده محسوب می شود که عوارض آن در جوامع محافظه کار جنسی ابعاد وسیعتری می یابد. در جوامع علمی توافق جمعی بر این است که این پدیده فراتر از مشکل فردی و یا اختلال جسمی و روانی است و باید علل آن در بستر فرهنگی هر جامعه ایی تبیین گردد. هدف از این مقاله، پاسخ دادن به این سوال است که بر اساس نظریه کلیشه های جنسی سایمون و گاگنون، مشکل ازدواج به وصال نرسیده در زوجین ماحصل چه کلیشه های جنسی است؟
مواد و روشها: این مقاله مروری بر33 مطالعه پزشکی و بالینی منتشر شده در طی سالهای 1956 تا 2011 است، در مورد این پدیده وکلیشه های مربوط به ازدواج، شب اول عروسی، دخول و بکارت که در مطالعات کیفی مورد بررسی قرار گرفته است.
یافته ها: اغلب مطالعات بالینی جدیدتر منتشر شده به مطالعه این اختلال در فرهنگ های محافظه کار مذهبی پرداخته اند و بر حسب تخصص پژوهشگران و کلینیک محل انجام مطالعه، علل گزارش شده برای این پدیده، متفاوت بوده است. مقالاتی نیز که به کلیشه های ازدواج پرداخته اند بر نقش های زنانگی و مردانگی و لزوم دخول به عنوان ""رفتار صحیح جنسی"" در سناریوی شب اول عروسی ویا زمانی نزدیک پس از برگزاری آیین های ازدواج تاکید کرده اند.
نتیجه گیری: به نظر می رسد در ازدواج به وصال نرسیده، افراد مبتلا در فرایند رسیدن به یک نتیجه واحد و قابل قبول با کلیشه های فرهنگی جامعه خود در مورد انجام دخول برای تحقق ازدواج و احساس کامل شدن، دچار اختلال شده و به دلیل عدم دخول، احساس متفاوت بودن می کنند،که در نهایت منجر به عدم آشکارسازی مشکل و طولانی شدن این اختلال می شود. آموزش جنسی زوج ها توسط کارکنان بهداشتی می تواند از شیوع این پدیده و رنج زوج های مبتلا بکاهد.
۸.
خطر افکار و اقدام به خودکشی، به خصوص زمانی شدت می یابد که با وجود مراجعات مکرر و درمان های متعدد پزشکی درد همچنان به قوت خود باقی است و بیمار یاد گرفته که این درد متفاوت از سایر دردها است. در نهایت تنها دو راه حل در برابر این موقعیت وجود دارد. اول، تسلیم شدن در برابر درد و درماندگی آموخته شده و دوم، خاتمه دادن به زندگی به دور از لذت و همراه درد. اهمیت توجه به افکار و اقدام به خودکشی در بین بیماران مبتلا به دردهای مزمن زمانی روشن تر می شود اگر بدانید که در امریکا خودکشی، دومین علت مرگ و میر در بین بیماران مزمن است. در مطالعات بسیاری به نقش برجسته درد توانگاه و تسلیم شدن در برابر درد به عنوان یک سرنوشت و اقدام به خودکشی در بیماران مزمن تاکید شده است. با توجه به اهمیت زندگی انسانها برای جوامع پزشکی، روان پزشکی و روان شناسی در اولویت اول و حفظ سلامت جسمی و روانی در اولویت دوم، باید گفت که تمام تلاش های جامعه خدمات بهداشتی در جهت حفظ سلامت افراد بشر است. اما باید توجه داشت که با وجود تلاش زیاد و هم دلانه جامعه پزشکی در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن ممکن است که در وسط فرایند درمان، بیمار تحمل و ظرفیت لازم را برای ادامه زندگی همراه با درد مزمن را نداشته باشد و اقدام به خودکشی نماید و تمام تلاش جامعه پزشکی و زحمات خود بیمار و هزینه های هنگفت متحمل شده برای درمان یک باره به هدر رود. در این مقاله کوشش شده است ضمن بررسی رابطه بیماری های مزمن با افکار و اقدام خودکشی به ابعاد روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی آن پرداخته شود.