استقراء مسله ای است که از زمان ارسطو تاکنون فیلسوفان درباب آن سخن گفته اند .مشکل اساسی در مساله استقراء این است که چگونه می توان با مشاهده چندمصداق به نظریه یا فرضیه کلی دست یافت.فیلسوفان علم نظرات گوناگون عقل گرایی ،تجربه گرایی،حساب احتمالات و غیره را مطرح کرده اند.شهید صدر در کتاب الاسس المنطقیه للاستقراء ضمن نقد دیدگاه های فیلسوفان غرب به ارائه نظریه نوینی پرداخته است وی در این نظریه ،دلیل استقرایی را درمرحله توالد موضوعی و توالد ذاتی تفسیر کرده و با تقسیم یقین به منطقی ،ذاتی وموضوع،و با استمداد از علم اجمالی در علم اصول ،یقین در دلیل استقرایی را موجه می سازد.چالش های مبانی منطقی استقراء در مرحله توالد موضوعی و تولد ذاتی و نقدهای این نظریه در پایان مقاله بیان شده است.
برهان مشهور انسان معلق ابنسینا همواره مورد توجه متفکران مغرب زمین¬ ـ از قرون وسطی تاکنون ـ بوده است و بسیاری از فلاسفة غربی با بهرهگیری از این استدلال به طرح ایدههای خویش پرداختهاند. یکی از نمونههای برجستة مشابه استدلال ابنسینا را میتوان در فیلسوف معروف قرن هفده اروپا و بنیانگذار فلسفه جدید ـ رنه دکارت ـ یافت. همین شباهت میان دو اصل کوجیتوی دکارت و انسان معلق ابن سینا دست¬مایة آثار و بررسیهای تطبیقی فراوانی در میان اندیشمندان غربی و اسلامی شده است. بسیاری از آنها میزان شباهت میان این دو موضوع را به حدّی رساندهاند که بر تأثیرپذیری و اقتباس دکارت از ابن سینا نیز تأکید کردهاند. نگارندة مقالة حاضر بر آن است تا با بررسی اجمالی جایگاه این دو نظریه در نظام فلسفی دو فیلسوف مورد نظر و با وارسی مبانی و اهداف آنها به طرح و پاسخ¬گویی این پرسش بپردازد که تا چه میزان میتوان این دو نظریة مشابه را نزدیک و در راستای یکدیگر دانست.