فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۱۱۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
عصر مدرن اروپا را مقارن با رنسانس دانسته اند که از مفاهیم بنیادین آن، مسئله جدایی دین از سیاست است. این گسست زمینه را برای ظهور اندیشه مدرنیسم با محور عقل خود بنیاد انسان و طرح سیاست زمینی مهیا ساخت که به زایش اندیشه هایی مبتنی بر جدایی دین و سیاست انجامید. اما در قرن بیستم شاهد بازگشت دین به عرصه سیاست و نظریه پردازی سیاسی در این زمینه هستیم. سرآغاز نظریه پردازی در باب الهیات سیاسی را می توان در آرای متفکر آلمانی «کارل اشمیت» مشاهده کرد. او با خوانش جدیدی از الهیات مسیحی، به طرد تز جدایی دین و سیاست پرداخت. مسئله نوشتار حاضر این است که اشمیت بر مبنای گزاره های الهیاتی چه خوانش جدیدی از امر سیاسی ارائه می دهد و چه فهم تازه ای از دین و نسبت آن با امر سیاسی مطرح می کند؟ اشمیت، بنیاد حیات اجتماعی را دین دانسته و امر سیاسی را در پیوند با سیاست معنا می کند. از نگاه او، مفاهیم سیاسی صورت عرفی شده مفاهیم الهیاتی هستند.
مقایسه حکومت اقتدارگرا و جایگاه مردم در آن در اندیشه «امام محمد غزالی» و «توماس هابز»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی نظریه امام محمد غزالی و توماس هابز درباره حکومت اقتدارگرا پرداخته است. به نظر می رسد هر دو متفکر، نظریه حکومت اقتدارگرایی خود را بر اساس طبیعت و سرشت انسان پایه ریزی می کنند. غزالی با توجه به صفات چهارگانه انسان سعی دارد تا انسانی الهی تربیت کند که تحت حاکمیت حاکم الهی به کنش منفعلانه مبادرت نماید. در مقابل، هابز معتقد است که انسان ها سرشتی جنگجو و قدرت طلب دارند و در وضعیت اولیه و طبیعی بشر، جنگ همه علیه همه در جریان بوده است و انسان ها به حکم عقل، درصدد رهایی از این وضعیت هستند و بنابراین با دوراندیشی خود به تأسیس حکومتی مقتدر حکم داده اند. به نظر می رسد مسئله هر دو متفکر تا حدود زیادی یکسان است، اما شیوه پردازش آنان به مسئله متفاوت است. بدین معنا که هر دو متفکر در دوره ای پرآشوب زندگی می کردند و نیاز به امنیت سبب می شود هر دو به حکومت اقتدارگرا متوسل شوند. از سویی دیگر، هر دو متفکر برای مردم نقش انفعالی قائل هستند؛ هر چند شیوه استدلال غزالی، شرعی و هابز، عقلی است. ضمن اینکه به نظر می رسد نظریه عقلانی هابز - با پذیرش امکان شورش- راه را برای فراتر رفتن از حکومت اقتدارگرا باز می گذارد، در حالی که نظریه شرعی غزالی به بازتولید گونه ای حکومت اقتدارگرا می انجامد.
سودمندگرایی سیاسی و مردم سالاری دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اندیشه سیاسی اندیشه سیاسی در غرب
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اندیشه سیاسی اندیشه سیاسی در غرب تاریخ و مبانی اندیشه سیاسی از قرن 16 میلادی تا اوایل قرن بیستم
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی جامعه شناسی سیاسی کلیات جامعه شناسی سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی نظریه های روابط بین الملل سایر
«سودمندگرایی سیاسی» در عداد گرایش های کلیدی در رویکرد به مردم سالاری شناسایی شده است. این اصل به یک معنا، نقشی محوری و تاریخی در تعین بخشی به نظریه های جدید مردم سالار بر عهده داشته است. مردم سالاری دینی، نظریه ای مردم سالار به حساب می آید؛ با این حال و به رغم اهمیت و نقش سودمندگرایی در اندیشه مردم سالاری، به نظر می رسد بحث محصل و مؤثری در باب نسبت سودمندگرایی و مردم سالاری دینی ارائه نشده است. با لحاظ این مسئله، این نوشتار به امکان تطبیق سودمندگرایی سیاسی بر مردم سالاری دینی می پردازد. بنا بر ادعای نوشتار سودمندگرایی سیاسی، به ویژه آنگونه که در شناخته شده ترینِ تقاریر آن توسط جان استوارت میل توضیح یافته است، بر بنیاد نظام های اخلاقی بنا نهاده می شود؛ نظام هایی که از جمله می توانند دینی باشد. این دیدگاه در مقابل رویکرد شناخته شده، اما کمتر مورد پژوهش واقع شده ای در جامعه علمی ما قرار می گیرد که سودمندگرایی را در تضاد با دین و نظام اخلاقی برآمده از آن معرفی می کند. تذکر این نکته ضروری است که این نوشتار در پی توضیح نسبت معرفتی میان سودمندگرایی سیاسی میلی و مردم سالاری دینی است. طبعاً برای اثبات نحوه سازگاری یا توافق یک نظام ویژه اخلاق دینی با سودمندگرایی، به حسب موضوع باید تلاش و بررسی تازه ای انجام گیرد و از جمله، دلالت های مردم سالاری دینی به صورت تطبیقی با دلالت های سودمندگرایی مورد تأمل و موضع تحقیق قرار گیرد.
تاریخ عقاید، تاریخ فکری و مطالعات سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاریخ عقاید که به تبیین و تحول ایده ها در طول تاریخ می پردازد، می تواند قرین و یا جزء تاریخ فکری تلقی شود. تفاوت «کوئنتین اسکینر» و «لاوجوی» در این است که اسکینر به ایده اصالت نمی دهد و برعکس، ایده ها را در دل شرایط تاریخی و اجتماعی ملاحظه می کند. این دو حوزه تحقیقاتی، هر چند در اصل به رشته تاریخ تعلق دارند، در فهم اندیشه سیاسی نیز کاربرد پیدا کرده اند. در این بین، مکتب کمبریج - و به ویژه اسکینر- توانسته اند مرز میان فلسفه تحلیلی و قاره ای را بردارند و از این طریق، بین زمینه گرایی و متن گرایی پل بزنند. راه حلی که ایشان ارائه کرده اند، راه حل سوم و بینابینی است که می توان از آن به همروی زمینه گرایی و متن گرایی تعبیر نمود. به نظر می رسد مطالعات سیاسی (اسلامی و ایرانی) علاوه بر نیاز به ملاحظه زمینه ها، می تواند با بهره بردن از مزایای این راه بینابینی، از کاستی های هر یک از دو روش فوق رها شود.
دولت وابسته به طبقات در تفکر مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیدگاه مارکس نسبت به دولت ها همواره بحثی مناقشه انگیز بوده است. او درباره دولت های موجود از منظر جامعه شناسی سیاسی 2 نظر مطرح دارد یکی اینکه آنها را وابسته به طبقات می داند و دیگر اینکه آنها را دارای نوعی استقلال نسبی از طبقات می داند. در این مقاله سعی شده است صرفاٌ دیدگاه نخست مارکس یعنی وابسته بودن دولت به طبقات مورد بررسی قرار گیرد و اینکه مارکس ریشه دولت را در کجا می داند و چرا آن را وابسته به طبقات می داند؟ و اساس این دو نظریه او چیست، زیرا استقلال نسبی دولت به طبقات نیز امری موقتی است. برای روشن شدن بحث تحلیل های مارکس از جامعه سرمایه داری و لیبرال دموکراسی به عنوان شکل موجود دولت در زمان او را (که او آن را هم وابسته به طبقات می داند) در این مقاله آورده ایم.
بررسی انتقادی مبانی سیاست در اندیشه جان لاک(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
اندیشه های جان لاک به عنوان پایه اصلی لیبرالیسم از زمان حیات او تاکنون همواره با اقبال تحلیل گران و نویسندگان مغرب زمین مواجه بوده است. این مقاله در صدد است با نگاهی متفاوت به بررسی انتقادی مبانی این اندیشه ها در حوزه فلسفه سیاسی بپردازد و برخی نارسایی ها و دوگانگی های آن را که کمتر از آن سخن رفته است بازگو نماید. پس از اشاره به مبانی شناختی و اخلاقی در نظر لاک، بنیاد جامعه سیاسی و دولت در اندیشه سیاسی او واکاوی می شود. سپس موضوعاتی همچون، مالکیت و آزادی مورد بررسی قرار می گیرد. دو عنصر مهم دیگر در اندیشه لاک، تساهل و رابطه دین و دولت است که بررسی و نقد آن در مجال دیگری عرضه خواهد شد.
تأثیر اندیشه هایِک بر ایدئولوژی های سیاسی راست و چپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طی سال های متمادی پس از جنگ جهانی دوم، اقتصاد کینزی و رفاهی در اروپا و بسیاری از کشورها حاکم بود. با پیش آمدن رکود اقتصادی دهه 70 میلادی و شکست دولت های رفاهی، اقتصاد بازار از سوی رای دهندگان و سیاستمداران کشورهای غربی مورد توجه قرار گرفت. هایک یکی از معدود اندیشمندانی بود که در قرن بیستم با مطرح کردن نظم خودجوش اقتصادی و اقتصاد بازار بطور نظری و عملی به مخالفت با دولت کینزی و رفاهی پرداخت. این مقاله با استفاده از نظریة هنجاری و انتخاب عقلایی و با رویکرد اندیشه سیاسی، به دنبال اثبات این فرضیه است که نظم خودجوش اقتصادی هایک، یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در نزدیکی ایدئولوژی های سیاسی پایان قرن بیستم اعم از راست و چپ بوده است. فروپاشی بلوک شرق، ظهور جنبش های جدید اجتماعی و همهگیر شدن بازارهای مالی جهانی نیز از دیگر عواملی بودند که در کاهش اختلافات ایدئولوژی های راست و چپ و پذیرش اقتصاد بازار و دولت حداقل تاثیری بسزا داشتند.
اخلاق کانت: قابلیت ها و ظرفیت های کاربردی: رویکرد جامعه جهانی به اخلاق کانتی (بخش پایانی)
منبع:
آیین مهر ۱۳۸۷ شماره ۱۶
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اندیشه سیاسی اندیشه سیاسی در غرب تاریخ و مبانی اندیشه سیاسی از قرن 16 میلادی تا اوایل قرن بیستم
رابطه اخلاق و سیاست در فلسفه انتقادی کانت: فلسفه اخلاق کانت: قابلیت ها و ظرفیت های کاربردی
منبع:
آیین مرداد ۱۳۸۷ شماره ۱۵
بازخوانی مسیرهای امر سیاسی در فلسفه کانت
حوزه های تخصصی:
در این مقاله رابطه قدرت میان دولت و جامعه در ایران را با تاکید بر واقعیت های دو عصر صفویه و قاجاریه بررسی و تاکید می کنیم که استبداد ایرانی منشایی اجتماعی دارد. نویسنده با کمک گرفتن از الگوی «جامعه شبکه ای» مورد نظر میگدال معتقد است که سیاست در ایران در عرصه ای از منازعه قدرت میان عناصر گوناگون اجتماعی شکل گرفته، و ویژگی های متعدد فرهنگی-اجتماعی طی دوره ای طولانی این منازعه را در نوعی شبکه قدرت چندبعدی پیچیده تر ساخته است.
جان لاک و آزادی
جان لاک؛ مناقشه های استعمار و اخلاق سرمایه داری
حوزه های تخصصی:
این مقاله با بررسی فصل پنجم از رساله دوم حکومت بر آن است که نشان دهد که چرا و چگونه این فصل از دو رساله حکومت محور اصلی لیبرالیسم اقتصادی در نظام سرمایه داری است. به عبارت دیگر، لاک در این فصل ضمن بحث از مالکیت کار با ارائه یک توجیه اخلاقی از تصرف اراضی در مستعمرات آفریقایی ضمن پایان دادن به مناقشات استعمار راهکاری را پیش روی سیاست گذاران انگلیسی قرن هفدهم قرار داد که انگلستان را از سقوط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رهایی بخشید. به عبارت دیگر، لاک در تلاش است تا با ایجاد راهکاری عقلانی و نسبتاً اخلاقی، نشان دهد که اولاً، چگونه و چرا وسعت مستعمرات در آمریکای شمالی به لحاظ اخلاقی مجاز و ثانیاً با توجه به نفوذ رقبای اروپایی عملیاتی و عقلانی است. این بررسی ضمن تجزیه و تحلیل این مناقشه ها و نیز بحران های اقتصادی انگلستان در تلاش است تا منطق درونی نظریه اقتصادی لاک را با توجه به رویکردی که سنت شکنان نظریه اخلاقی لاک در دهه های اواخر قرن بیستم ارائه کرده اند، کشف و تفسیر کند.