مقاله حاضر در نظر دارد به بررسی چندین تفسیر از بخشی از کتاب «زمین انسانها» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده فرانسوی قرن بیستم بپردازد. این بخش از کتاب که فصل آخر و صفحات آخر کتاب را تشکیل می دهد با نام «موتسارت کشته شده» نزد منتقدین شهرت یافته است. در این مقاله ما با اشاره ای اجمالی به نظریه های مربوط به خوانش و هرمنوتیک و نظریه پردازانی همچون بارت و یائوس، به بررسی خوانشهای متعدد و تفاسیر مختلف انجام شده بر روی این متن خواهیم پرداخت. سپس مشاهده خواهیم کرد که چگونه خوانش در نزد منتقدین گذشته و جدید به تفاسیر مختلف منجر شده است. در این مقاله، خوانشهای مذکور به روش درزمانی مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
رشد و گسترش بی سابقه صنایع هوایی در آغاز سده بیستم در بسیاری از عرصه های زندگی نمود پیدا کرد و فضای زندگی انسان به شدت توسعه یافت؛ سرعت جابه جایی از مکانی به مکان دیگر چندین برابر افزایش پیدا کرد و افق های جدید دانش پیش روی بشر گشوده شد. صنایع هوایی به یکی از مؤثرترین جلوه های پیشرفت فنّاوری بدل شد. موضوع صنایع هوایی و پرواز در میان شاعران فوتوریست که از مدافعان رشد و پیشرفت این صنعت به شمار می آمدند، انعکاس گسترده ای یافت. آن ها گاهی به تجربه شخصی پرواز خویش تکیه می کردند. در این اشعار، موضوع پرواز و هوا با جهان نوین عجین و جوانب جدید و اغلب تراژیکی از روابط متقابل انسان و ماشین نمایانده شده است. مهم ترین چهره در میان شاعران پروازنگار فوتوریست، واسیلی کامنسکی است. او حتی به شکل حرفه ای خلبان شد و در آثار منظوم خویش به طور گسترده به موضوع پرواز پرداخت. در این آثار، وی مجموعه ای غنی از واژگان نو ایجاد کرد که به واسطه ساخت غیرعادی صرفی و معناشناختی و همچنین نظام آوایی خاص خود، قابلیت بیان شدیدترین احساسات را داشتند. ویلیمیر خلبنیکوف با توصیف سوانح هوایی که در آن زمان بسیار اتفاق می افتاد، «راه های آسمانی» انسان را به شدت دراماتیک جلوه می دهد. بلوک نیز در بعضی از اشعار مرتبط با پروازش، با خلبنیکوف هم عقیده است.