مقالات
حوزه های تخصصی:
در این جستار، مفاهیم پایداری در اشعار عاشورایی یزد به روش توصیفی تحلیلی و استشهادی با هدف تأویل درون مایه اشعار عاشورایی در چارچوب حماسه و عرفان بررسی می شود. در اشعار عاشورایی یزد، جنبه های زیبایی شناختی و هنری، چنان با محتوای اشعار و اعتقاد سرایندگان درهم تنیده اند که نقطه عطفی در گسترش بیان مفاهیم پایداری و پراکنده کردن این نوع پیام به شمار می رود. شاعر آیینی یزد با آمیزش دو زبان ادیبانه فارسی و زبان عامه مردم و با کاربرد ادبیات محلی، اندیشه و مفاهیم موجود در فرهنگ و مکتب شهادت را به شکلی روشن بیان می کند. دستاورد این روند باعث شده است در ماورای اشتراکات موضوعی اشعار عاشورایی، مفاهیم پایداری در دو محور حماسه و عرفان، زینت بخش این نوع اشعار شوند و فصل تازه ای در تاروپود این دسته اشعار، با بهره گیری از این دو عنصر جلوه گری کند؛ به طوری که اشعار عاشورایی با هاله ای از حماسه و عرفان و از دریچه عواطف و بُکا، درس های مختلف ارزش شناختی و انسان شناختی را به بشر می آموزند. بدیهی است پیوند عاطفه، عرفان و حماسه عاشورایی با اندیشه های پایداری، باعث غنا و اعتلای شعر آیینی، تبیین فلسفه عاشورا، ادبیات جبهه و جنگ و گسترش شعر فارسی شده است.
گونه شناسی نظریه های ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکردهای نقد ادبی مدرن کنش هایی نظریه مدار، آن هم نظریه های بینارشته ای هستند. این نظریه ها و رویکردهای نقّادانه مبتنی بر آنها را می توان براساس معیارهایی گونه بندی کرد. در پژوهش پیش رو که به شیوه تحلیلی توصیفی و با هدف گردآوری و ارزیابی مدل های گونه بندی نظریه های ادبی فراهم آمده است، ابتدا «نقد دانشگاهی» از «نقد ژورنالیستی» بازشناسانده شد؛ سپس نشان داده شده است که تاکنون بنابر چه شاخص هایی نظریه های ادبی گونه بندی شده است و کدام یک از گونه ها از گونه های دیگر، کارآیی بیشتری دارد. یافته ها حکایت از آن دارد که در یکی از مدل های پیش گفته، گونه شناسی نظریه های ادبی بر این مبنا صورت گرفته است که این نظریه ها می خواهند به چه پرسش هایی پاسخ بدهند. الگوی پیشنهادی دیگری برای گونه شناسی نظریه های ادبی، الگوی ابرامز است که در آن، نظریه های ادبی بسته به اینکه معطوف به کدام یک از عواملِ «هنرمند»، «مخاطب»، «جهان» و «متن»اند، به چهار گونه «نظریه های محاکاتی»، «نظریه های پراگماتیک»، «نظریه های حالت نمایانه» و «نظریه های عینی» تقسیم پذیر هستند. چنین برمی آید که فعلاً کامل ترین الگو در این باره، الگوی یاکوبسن سلدن و ویدوسون باشد. در این الگو با کنار گذاشتن «مجرای ارتباطی»، پنج عامل در فرایند نقد می تواند دخالت داشته باشد و توجه حداکثری به هریک از این عوامل گونه ای از رویکردهای نقد ادبی را دیگر گونه ها بازمی شناساند: نقد ادبی نویسنده مدار (نقد ادبی رمانتیک و نقد روانشناختی)، نقد ادبی خواننده مدار (نقد پدیدارشناختی و نظریه دریافت)، نقد ادبی متن مدار (فرمالیسم روسی و نقد نو)، نقد ادبی موضوع مدار (نقد مارکسیستی و تاریخ گرایی نوین)، و نقد ادبی رمزگان مدار (ساختارگرایی و پساساختارگرایی).
روابط ساختاری ارکان عروضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارکان عروضی از بخش های اصلی دانش عروض به شمار می روند؛ ازهمین رو یادگیری ارکان و نظام حاکم بر آنها در عروض سنتی جایگاهی خاص داشته و شناخت ارکان سالم و مزاحف همواره بخشی بزرگ از این دانش بوده است. با آشکارشدن عیوب عروض سنتی، عروضیان کوشیدند نظام های جدیدی برای تبیین وزن شعر ارائه کنند. در این مسیر هرکدام، ارکان مدّنظر خود را معرفی کردند؛ اما آنچه در این میان مغفول ماند، تبیین رابطه میان ارکان در عروض جدید و ارائه ساختاری برای آنهاست. این امر به آشفتگی در مقدمات و پایه های این دانش و دشواری یادگیری آن انجامیده است. در این پژوهش سعی بر آن بوده است تا روابط میان ارکان شناسایی و به صورت ساختاری تبیین شود. حاصل این تحقیق، شناسایی دو نوع رابطه ساختاری میان ارکان در عروض فارسی است. رابطه نخست براساس افزایش یا کاهش هجاهای آخر ارکان شکل می گیرد و رابطه دوم مبتنی بر مفهوم کهن «دایره عروضی» است و با آن می توان ارکان را از دایره هایی به دست آورد که «دایره های رکنی» می نامیم. بر اساس این دو نوع رابطه، دو ساختار جدید معرفی می شود که به ترتیب «ساختار خطی» و «ساختار دایره محور» نامیده شدند. نتیجه مشترک این دو ساختار نشان می دهد که اگر نظریات نادر را کنار بگذاریم، تعداد ارکان صحیح فارسی از یک هجایی تا پنج هجایی، چهل و چهار رکن است که عبارت اند از: یک رکن یک هجایی، دو رکن دو هجایی، هفت رکن سه هجایی، سیزده رکن چهار هجایی و بیست و یک رکن پنج هجایی.
نقد رد العجز علی (الی) الصدر در کتاب های بلاغی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زمینه علوم بلاغی و به ویژه علم بدیع که یکی از سه شاخه این دانش است، کتاب های گوناگون و بسیاری نگارش شده است. یکی از بحث انگیزترین جستارها و مبحث ها در حوزه علم بدیع، موضوع رد العجز علی الصدر است. در تعریف این صنعت و مصداق های آن، اختلاف نظر بسیار است؛ به گونه ای که گاه حدود تعریف این صنعت در کتاب های بلاغی با صنایعی دیگر مانند جناس، اشتقاق، شبه اشتقاق و... درهم آمیخته و تقسیم بندی های گوناگون و مختلف و نیز شواهد مشترکی از این صنعت را درپی داشته است؛ حتی بعضی از بلاغیون آن را تسهیم، تردید، تشابه الأطراف، ذوقافیتین و یا ذیل توشیح و یا یکی از اقسام جناس بررسی کرده اند؛ اما با تأمل و دقت نظر بیشتر می توان تعریف های دقیق تر و روشن تری برای آن ارائه و مرز بین آنها را تفکیک کرد. در این مقاله که با محوریّت کتاب های بلاغی فارسی با نیم نگاهی به کتاب های عربی سامان یافته، کوشش بر آن بوده است که ضمن بررسی و بازبینی تاریخی اندیشه های بلاغی در این زمینه و مقایسه تعریف های ارائه شده در کتاب های بلاغی درباره رد العجز علی الصدر، مصداق های تشابه و افتراق بازبینی شود؛ نیز با ارائه تعریفی مناسب، به روشی توصیفی تحلیلی، مرز بین این صنعت با دیگر صنایع درهم آمیخته با آن تفکیک می شود و از دسته بندی های متعدد رهایی می یابد.
تأثیر سرمایه های زنان بر نقش سلطه در داستان خسرو و شیرین براساس نظریه کنش پی یر بوردیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خسرو و شیرین حکیم نظامی از منظومه های مشهور فارسی در حوزه ادبیات غنایی است. در این داستان، چهار زن با سرمایه های متنوع وجود دارد. این چهار زن در کشاکش داستان با موقعیت های خاصی روبه رو می شوند و در سیر داستان ناگزیرند از سرمایه ها در جهت منافع خود بهره برند. این پژوهش در یک مطالعه بینارشته ای با استفاده از منابع، اسناد و ابزار کتابخانه ای به روش توصیفی تحلیلی، چیستی و چرایی نوسان سلطه عشاق در منظومه های یادشده را ازمنظر جامعه شناسی و برپایه آرای پی یر بوردیو بررسی می کند. براساس نظریه کنش پی یر بوردیو می توان الگوهای متفاوت بهره وری هریک از شخصیت ها را از انواع سرمایه هایشان بررسی کرد و نشان داد که میدان سرمایه و گرایش های ذهنی این زنان چه نقشی در زندگی آنان ایفا می کند. سرمایه های چهارگانه بوردیو عبارت اند از: سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین. در این پژوهش، این چهار سرمایه در باب چهار زن مهم منظومه، یعنی مهین بانو، شیرین، مریم و شکر بررسی می شوند. یافته ها نشان می دهد این زنان با سرمایه های چهارگانه ای که در اختیار دارند، در میدان های گوناگون، کنشگری دارند و در بخش مسلط میدان ها حضور می یابند؛ اما به دلیل نامتوازن بودن سرمایه ها و ناکارآمدی درکاربست آنها، به جز شیرین هیچ یک توفیق پایداری نمی یابد.
گشت نُمادها در پهنه اسطوره ها (جُستاری در انگاره های نمادین اسطوره ملک جمشید و دیو سیب دزد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نماد در مفهوم عام، نشانه یا تصویری است که برای ایجاد ارتباط و انتقال پیام به شکل های گوناگون و در مفهوم خاص، همانند یک تصویر خیالی، مثل استعاره مصرّحه، بر بستر عنصر ادبی تشبیه استوار است. نماد در همه انواع ادبی و ازجمله در ادبیّات عامّه و به تبع آن در اسطوره ها، البته به فراخور و تناسب، نقش ایفا می کند. اسطوره ها نیز مانند دیگر مظاهر ادبیات عامّه، بخش عمده ای از میراث ادبی و فرهنگی بشر را می سازند؛ به عبارتی مَظهر هنجارهای فرهنگی، آموزه های اخلاقی، گرایش های روان شناختی، حوادث و فراتاریخ اقوام اند و از دیرباز همزاد و همراه زندگی اقوام و ملّت ها و بخش گسترده ای از حافظه مردم بوده اند. یکی از این نمونه ها در ادبیات فارسی، اسطوره «ملک جمشید و دیو سیب دزد» از مجموعه مشدی گلین خانم است. هدف از نگارش این مقاله، معرفی بیشتر این اسطوره، با رویکردی به شناخت نمادینه ها، وابستگی و درهم تنیدگی اسطوره ها، نمادها و کهن الگوها، انواع نمادهای موجود در آن و از همه مهم تر نشان دادن کارکردها و ظرفیت های عنصر ادبی نماد در اسطوره مدّنظر است. این پژوهش به شیوه اسنادی توصیفی و تااندازه ای تحلیل محتوا انجام می گیرد و سرانجام به این نتیجه می رسد که اسطوره «ملک جمشید و دیو سیب دزد» ظرفیت های گسترده ای ازمنظر نقد و تحلیل نمادشناسی و انواع انگاره های نمادین دارد. مطالعه، بررسی و رمزگشایی نمادهای این اسطوره، به درک مفهوم و شناخت پیام آن کمک می کند؛ نیز لذت خوانش آن را می افزاید و سرانجام خوانش را با موضوع مهم رشد هوشی روانی و شخصیت مخاطب، متناسب می کند.
بررسی ظرفیت های سمک عیار برای اقتباس سریالی پویانمایی با تأکید بر عناصر «شخصیت» و «حادثه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آغاز تاریخ سینما، اقتباس از ادبیات، سهم چشمگیری از آثار نمایشی اعم از فیلم های سینمایی، تلویزیونی و سریال ها را در جهان به خود اختصاص داده است. پس از گذشت بیش از یک قرن، توجه به اقتباس از آثار ادبی در ژانر پویانمایی (انیمیشن) روند رو به گسترشی را در سینما تجربه می کند. در این میان، بهره مندی از ادبیات عامه روایت محور برای تولید آثار نمایشی، یکی از بزنگاه های مناسب استفاده از گنجینه ادبیات فارسی است. در این پژوهش تلاش می شود به روش توصیفی تحلیلی و با نگاهی میان رشته ای، ظرفیت های سمک عیار به عنوان یکی از محبوب ترین آثار این نوع ادبی، برای ساخت یک اقتباس سریالی پویانمایی بررسی شود؛ بر این اساس، به نظر می رسد با توجه به ساختار پرماجرا و درون مایه های متنوع و سرگرم کننده در بستر انواع گره افکنی و گره گشایی های بی شمار داستانی که دربردارنده کشمکش های عمل محور و تعلیق ساز و نقاط بحران، اوج و فرودهای فراوان است، این قابلیت وجود دارد تا با گزینش و پرداخت شخصیت های متنوع و محبوب این متن و با تکیه بر انواع موقعیت ها و صحنه پردازی های هیجان انگیز، از آن در ساخت سریالی در ژانر پویانمایی استفاده کرد.