۱.
داود بن علی بن خلف، پایه گذار مکتب ظاهرگرایی و نفی قیاس در سده سوم تاریخ زندگی مسلمانان است. این فقیه نام آور و نو آور که خیلی زود در جهان اسلام، آوازه یافت و پیروانی برای خود دست و پا کرد، از منطقه عمومی اصفهان و به طور خاص، از شهر کاشان برخاست. درنگ در فراز و نشیب های زندگی این دانشمند جنجالی عصر خود بی گمان می تواند برای آنان که تاریخ دانش فقه و نمودارهای دگرگونی ها و پوست اندازی های آن را دنبال می کنند، سودمند و کارگشا باشد.
۲.
یکی از بزرگان علم و ادب و حکمت پژوهان در مورد تعامل فرهنگ و تمدن یونان و اسلام چنین گفته است: پس از برخورد فلسفه یونانی با عالم اسلام، حیات عقلانی و روحانی در چهار جریان فرهنگی و عقیدتی در جهان اسلام تبلور یافت. فلسفه مشائی، حکمت اشراقی، کلام، تصوف و عرفان، بازگشت این چهار جریان در موضوع شناخت و معرفت به دو مسأله اساسی برمی گردد است. یکی از تدلال و نظر و دیگری ریاضت و تزکیه و مجاهدت نفسانی. به عبارت واضح تر، برای شناخت آغاز و انجام جهان از دو راه تفکر و یا ریاضت و مجاهدت می توان طی طریق کرد . در ایران اسلامی هر کدام از این چهار جریان مذکور، در دامن خود، بزرگ مردان و دانشیانی را پرورده که آوازه آنها جهانی است. ابوعلی سینا، شهاب الدین سهروردی، غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی، نمونه های شاخص برای هر کدام از این جریان ها محسوب می شود. مشکل بتوان تصور کرد که چهره های برجسته و نمادهای بارز این حیات عقلانی و یا روحانی فقط به همان جریان که در آن برجسته بودند، تعلق داشتند. مرحوم مجتبی مینوی گفته است: در دو قرن پنجم و ششم جماعتی از بزرگان بوده اند که در عین تعلق به یکی از چهار طریقت مذکور، علاقه ای به یکی دیگر از طریقه های دیگر هم داشته اند . به نظر ایشان طریقه تصوف و عرفان، از طریقه هایی بوده که هم فلاسفه و هم متکلمان و هم حکمای اشراقی به آن نظر داشته اند. یکی از شخصیت های بسیار مهم، مبتکر و حکیم متألّه در فاصله دو قرن پنجم و ششم با مشخصه ای که مذکور افتاد، باباافضل مرقی کاشانی است که در این مقاله، زندگی، افکار و آثار او مورد بررسی قرار می گیرد.
۳.
با ظهور دولت صفویه در قرن دهم، تحولات قابل ملاحظه ای در حوزه دیانت و فرهنگ ایران پدید آمد. در این دوران مکتبی عرفانی پدید آمد که گرچه مأخذی صوفیانه داشت، اما با اندیشه های تشیع و حکمت اسلامی پیوند یافت. زمینه چنین مکتبی که نوعی تحول در اندیشه شیعه است از چند قرن قبل در ایران آغاز شده بود و سرآمدان آن مانند افضل الدین کاشانی، عبدالرزاق کاشانی و نصیرالدین کاشانی، کاشی بوده و یا نزد کاشیان، عرفان و حکمت آموخته بودند مانند سید حیدر آملی و داوود قیصری. در این مقاله به زمینه های پیدایش این مکتب و نقش عارفان و حکیمان کاشی در آن اشاره می شود.
۴.
این مقاله به بررسی مشترکات و تناسبات شعری بیدل و سپهری پرداخته است. ممکن است عملاً بر پایه تفکر یا تصویر آفرینی بیدل نسروده باشد، اما در دفترهای شعر سپهری و دیوان بیدل تشابهات بسیاری می توان دید. به زعم من جوهر شعر در آفرینش جاری است و این شاعر است که می تواند به اندازه گنجایش قلبی خود از این رود جاری برخورد. و به قلم بنگارد و وقتی دو شاعر از نظر احساس و اندیشه به یکدیگر نزدیکتر باشند، لاجرم اشعاری مشابه هم خواهند داشت. بیدل با فرهنگ هزار توی هند آشناست و روحی درون گرا و تخیّلی عمیق، سرمایه شعری او به شمار می رود که در بستر زبان نغمه فارسی آنان را به کار می گیرد، سپهری نیز فارسی زبانی ساده است. با همان روح لطیف و درون گرا و با همان تخیل انتزاعی. از این رو کنار هم قرار دادن این اشعار تو خالی از لطف نیست. با مطالعه در شعرهای سپهری و بیدل نقاط مشترک بسیاری را می توان دید. با توجه به پژوهش های قبلی در این موضوع، در این مقاله سعی بر این است که چشم اندازهایی که کسی تاکنون به آن نپرداخته یا گذرا از آن رد شده نشان داده می شود. موضوعات اصلی، اندیشه های مشترک این دو شاعر، تصویر آفرینی ها و تخیلات نزدیک به هم آنان، تفکرات سوررئال حاکم بر بعضی اشعار، عرفان موجود در اشعار و دیگر تشابهات شعری است. اما قصدی بر اثبات تأثیر سپهری از بیدل نیست. در این مقاله نیز نجواهای نزدیک به هم دو شاعر که متعلق به زمان های مختلفی اند با قالب های شعری متفاوت، بررسی شده است و به واقع افسون همین نزدیکی روح انسان هاست به هم.
۵.
ابولؤلؤ اسیری ایرانی بود که در سال 23ه ..ق خلیفه دوم، عمر را در مسجد مدینه ترور کرد و بلافاصله خود را کشت. قرن ها بعد آرامگاهی منسوب به او در شهر کاشان به وجود آمد و شخصیت تازه ای از او در اذهان کسانی که در آن شهر می زیستند، شکل گرفت. این مقاله به ابولؤلؤ و کار او می پردازد و شکل گیری آرامگاه و هویت تاریخی جدید او را بر اساس متون و منابع تاریخی بررسی می کند.
۶.
خانه های تاریخی کاشان، تجلّی تلاش انسان گذشته در زیستن هرچه مناسب تر تلقّی می گردد. امروزه سبک و هنر به کار رفته در خانه های تاریخی کاشان توجّه هنرمندان و صاحب نظران مطالعات فرهنگی و معماری را به خود جلب نموده و یکی از مهم ترین کانون های جهانگردی ایران به شمار می روند. در این مقاله، عناصر و بخش های اصلی معماری خانه های تاریخی کاشان و نقش عوامل اقلیمی در نوع معماری آنها مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالعه سبک و هنر به کار رفته در بخش های مختلف خانه های تاریخی کاشان، ابعاد مختلف فرهنگی، هنری و زیبایی شناختی و معماری در منطقه کاشان را نشان می دهد. در واقع نوع معماری خانه های تاریخی کاشان را می توان پاسخ طبیعی انسان به اقلیم منطقه کاشان با زیست اقلیم خشک، تلقّی نمود.
۷.
فرش از جمله هنرهای صناعی است که از گذشته دور به عنوان نماد هویّت فنی و هنری فرهنگ ایران زمین، در سطح جهان شهرت داشته است. در دوران صفویان که درخشان ترین فرش های تاریخ را به خود دیده، شهر کاشان یکی از جایگاه های اصلی هنرهای گوناگون به ویژه هنر فرش بوده است. شمار قابل ملاحظه ای از فرش های باقی مانده از آن دوران که زینت بخش موزه های دنیا است از کارگاه های این شهر بیرون آمده است که مهم ترین آنها فرش شیخ صفی و فرش چلسی است. برای پیدایش این گونه آثار، بی شک زمینه های متعددی فراهم بوده و سوابق خاص هنری کاشان کمک شایانی نموده است. وجود هنرمندان صاحب نام به ویژه طراحان بزرگی چون رضا عباسی، صناعت فرش صفویان را تحت تأثیر قرار داده اند. در این مقاله به روش اسنادی و تاریخی با توجه به وضعیت هنر دوران صفویان در کاشان، بازتاب آن در صناعت فرش آن زمان مورد مطالعه قرار گرفته و به ویژه اثربخشی هنرمندان بر این صناعت پرآوازه بررسی گردیده است.
۸.
کاشان قدیم به عنوان نشانه بارز معماری ایرانی- اسلامی، گویای آن است که شهرسازی و معماری ایرانی- اسلامی هرگز با طبیعت بیگانه نبوده و معماری که برای ایجاد ساختمان مجبور به دخالت در طبیعت گردیده نه تنها موجب انهدام آن نگردیده ، بلکه توانسته تعادلی در این میان به وجود آورد. بافت تاریخی کاشان در گذشته دارای ساختار مشخصی بود. حصار و بارویی که مرز محله را مشخص می کرد و قلعه ای که در نزدیکی آن حصار، محافظت بافت را از دشمنان مقدور می داشت. دروازه ای چند، که مدخل های بافت بودند و گذرهایی که از این دروازه ها شروع شده و با عبور از محلات و مراکز محلات، آنان را به بازار (مرکز اصلی تجارت و رونق اقتصادی بافت) پیوند می زدند. اما شهرسازی دوران معاصر با به ارمغان آوردن خیابان و فلکه و هم چنین با توسعه مرکزیت اداری شهر و ایجاد ساختمان های غیر بومی و محصور در فضای سبز، لطمات جبران-ناپذیری بر بافت اُرگانیک شهر وارد کرده است. بنابراین سازمان فضایی و ساختار کالبدی بافت تاریخی، طی دوران های مختلف، دگرگونی بسیار زیادی پیدا کرده است. بررسی و تعیین مسیر تغییر و تحولات ساختار بافت قدیم شهر در هر دوره تاریخی تا کنون ، آسیب های وارد شده بر این بافت ارزشمند طی گسترش شهر در سده اخیر و به طور کلی حفظ، احیاء، باززنده سازی و برنامه ریزی آن نه تنها به عنوان یک موضوع شهری و منطقه ای بلکه به مثابه یک مسأله ملی از اهداف مهم این پژوهش به شمار می رود. برای بررسی و تبیین موضوع تحقیق، ترکیبی از روش های توصیفی، تحلیلی و پیمایشی استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که ساختار اصلی بافت قدیم شهر کاشان از استخوان بندی اُرگانیک منحصر به فرد و سازمان فضایی خاصی برخوردار بوده که این ساختار از برج وباروی شهر، معابر و گذرها، محلات و مرکزمحلات، فضاهای عمومی مانند بازار و میدان تشکیل شده بود. بررسی ها نشان می دهد، تغییر ساختار منسجم و متمرکز و در عین حال پویای قدیمی برای اولین بار در اوایل دهه 40 با شکستن و فرو ریختن حصار شهر رخ داد. از این دوران به بعد توسعه وگسترش شهر و ایجاد هسته های جمعیتی حاشیه شهر ساخت متمرکز و متراکم بافت قدیم را به بافت پراکنده چند هسته ای تبدیل کرد که نظم ساختاری خاصی نداشت. به تدریج این نواحی از بافت به علت عدم موفقیت در جذب و نگهداشتن ساکنان در درون خود به علت کمبود خدمات رسانی رفته رفته به لحاظ کالبدی ، اجتماعی و اقتصادی رو به فرسودگی نهاد.