زهدورزی همچون دیگر پدیده های فرهنگی، به دلیل تراز ویژه ای که در تصوف اسلامی یافته، استعداد زیادی برای انحراف از خاستگاه اولیه خود و غلتیدن در ورطه آسیب های گوناگون دارد. زاهدان مسلمان، خود نخستین منتقدان جدّی در حوزه آسیب شناسی زهد بوده اند و از زوایای گوناگون به شناسایی و رفع آسیب پرداخته اند. در ارزیابیِ عمومیِ موضوع، درمی یابیم که آسیب هایی مانند افتادن در دام کبر، غرور و عُجب، داشتن نگاه کاسب کارانه و غیر مخلصانه به تلاش های زاهدانه و استفاده از ابزار ریا و تزویر برای بهره مندی از مقبولیت نزد عموم مردم، از قرون نخستین رواج زهد و تصوف اسلامی از نظر برجستگان این حوزه پنهان نمانده و با گسترش آسیب ها از قرن چهارم هجری، شتاب بیشتری گرفته است. این نگاهِ انتقادیِ درون گفتمانی، که بخش برجسته ای از ادبیات تصوف را نیز شامل می شود، بسیار بیشتر و پیشتر از نقدهای بیرونی در پالایش زهد اسلامی موفق بوده است. این مقاله کوشیده است تا با پیمایشِ نگاه آسیب شناسانه درون گفتمانی، نقش ویژه و بی مانند آن را در ماندگاری این میراث عظیم فرهنگی بنمایاند.