مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف از این مطالعه، بررسی تأثیر مصرف مکمل بی کربنات سدیم بر تغییرات غلظت لاکتات، PH خون و توان بی هوازی به دنبال اجرای دو وهله آزمون پرش های عمودی متوالی (آزمون ارگوجامپ) در تکواندوکاران جوان بوده است. تعداد 16 تکواندوکار جوان مرد با میانگین سنی 70/1 ± 75/17 سال، وزن 65/3 ± 86/64 کیلوگرم و با سابقه تمرین 07/1 ± 05/6 سال به صورت داوطلبانه، انتخاب شدند و بر اساس وزن، حداکثر اکسیژن مصرفی و توان بی هوازی و در یک طرح دوسوکور به دو گروه بی کربنات سدیم (گروه مکمل) و دارونما (هر گروه 8 نفر) تقسیم گردیدند. مقدار بی کربنات مصرفی گروه مکمل برابر 065/0 گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و مقدار دارونما(نشاسته) نیز تقریباً به همین اندازه بود که یک ساعت قبل از شروع آزمون ها، در روز پس آزمون مصرف شد. آزمون مورد نظر، به منظور برآورد توان بی هوازی، شامل انجام آزمون پرش های عمودی متوالی به مدت 30 ثانیه روی دستگاه ارگوجامپ بود که این آزمون در دو وهله با فاصله استراحت یک ساعت بین آنها در پیش آزمون و پس آزمون توسط آزمودنی ها اجرا شد. خونگیری در دو مرحله (پیش و پس آزمون) و هر مرحله در 3 نوبت (قبل و بلافاصله پس از دو وهله انجام آزمون) به دنبال 12 تا 14 ساعت ناشتایی انجام شد. داده ها با استفاده از آزمون اندازه گیری های مکرر، آزمون تعقیبی LSD و t مستقل در سطح معنی داری 05/0> P تحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان داده اند مصرف بی کربنات سدیم موجب افزایش غیرمعنی دار تغییرات سطوح لاکتات خون و توان بی هوازی تکواندوکاران به ویژه در دومین وهله از انجام آزمون ارگوجامپ شده است. همچنین مشاهده شد، مصرف این مکمل تأثیر معنی داری بر PH خون آزمودنی ها در مراحل مختلف دارد. مقایسه گروه ها نشان داد، هیچ گونه اختلاف معنی داری بین پاسخ لاکتات و توان بی هوازی دو گروه وجود ندارد، اما بین مقادیر PH خون گروه ها در آزمون اول و دوم در پس آزمون اختلاف معنی داری وجود دارد (010/0=1P ، 012/0=2P). با توجه به نتایج پژوهش، می توان گفت احتمالاً مصرف این مکمل در رشته هایی مانند تکواندو که در آن ورزشکار باید در طول یک روز در چندین مسابقه شرکت کند، تأثیر قابل توجهی بر عملکرد بی هوازی و لاکتات خون ندارد.
روایی و پایایی روش های مقاومت بیوالکتریکی و لایه پوستی با روشن وزن سنجی زیر آب در برآورد درصد چربی بدن زنان تمرین کرده و تمرین نکرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مطالعه حاضر تعیین پایایی، روایی ملاکی و روایی هم زمان روش های مقاومت بیوالکتریکی و لایه چربی زیر پوستی(اسکین فولد) با روش وزن سنجی زیرآب، در برآورد درصد چربی زنان ورزشکار و غیرورزشکار بوده است. آزمودنی های این تحقیق شامل تعداد 98 زن ورزشکار با میانگین سن 5/1±4/21 سال، قد 7/4±2/163 سانتی متر، وزن 7/8±4/50 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 4/2±6/21 کیلوگرم بر مترمربع و تعداد 91 زن غیرورزشکار با میانگین سن 9/1±6/20 سال، قد 4/5±9/160 سانتی متر، وزن 4/9±3/56 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 1/3±6/21 کیلوگرم بر مترمربع، بدون دارا بودن سابقه بیماری های قلبی ریوی بودند. درصد چربی بدن با روش مقاومت بیوالکتریکی و لایه چربی زیر پوستی اندازه گیری شد. روش وزن سنجی زیرآب نیز به عنوان روش معیار برای تعیین درصد چربی بدن استفاده شد. ضریب درون طبقه ای(ICC) برای تعیین پایایی، ضریب همبستگی پیرسون و آزمون t مستقل برای تعیین روایی ملاکی و رگرسیون خطی برای تعیین روایی هم زمان و خطای برآورد استاندارد استفاده شد. میزان پایایی روش لایه چربی زیر پوستی برای زنان ورزشکار در دامنه 991/0 تا 996/0 و برای زنان غیرورزشکار در دامنه 926/0تا 964/0 قرار داشت. همبستگی بین روش مقاومت بیوالکتریکی و روش وزن سنجی زیرآب، در برآورد درصد چربی به ترتیب برای زنان ورزشکار و غیرورزشکار 66/0 و 53/0 بود که بیشتر از میزان همبستگی روش لایه چربی زیر پوستی و معیار در هر دو گروه است. با این وجود، بین میانگین درصد چربی برآورد شده با هردو روش با روش معیار، تفاوت معنی داری وجود داشت (05/0p≤). در پیش بینی درصد چربی بدن، روش مقاومت بیوالکتریکی در مقایسه با روش لایه چربی زیر پوستی از ضریب تعیین و بتای بیشتر و خطای استاندارد برآورد کمتری برخوردار بود (05/0p≤). یافته ها نشان می دهند روش مقاومت بیوالکتریکی دارای روایی ملاکی و هم زمان بالاتری است. بر اساس این مطالعه، به نظر می رسد برای برآورد درصد چربی زنان ورزشکار و غیرورزشکار، روش مقاومت بیوالکتریکی نسبت به روش لایه چربی زیر پوستی مناسب تر است.
تاثیر تمرینات مقاومتی با دو شدت متفاوت (50 و 70 درصد یک تکرار بیشینه) بر شاخص های DOMS در مردان غیر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کوفتگی عضلانی تأخیری، پدیده رایج در بین غیرورزشکاران و ورزشکاران پس از یک دوره دوری از تمرینات بدنی و یا پس از انجام فعالیت های ورزشی غیرمعمول و عمل برونگرای عضله به شمار می رود. مطالعه حاضر، با هدف تعیین تأثیر تمرینات مقاومتی با دو شدت متفاوت 50 و70 درصد یک تکرار بیشینه (1RM) بر شاخص های کوفتگی عضلانی تأخیری در مردان غیر ورزشکار انجام شده است. تعداد 16 مرد سالم غیر ورزشکار داوطلب (با میانگین سنی 63/0±9/20 سال و چربی 84/1±86/16 درصد) به عنوان آزمودنی انتخاب شدند. آزمودنی ها به صورت تصادفی در دو گروه همگن (A و B) قرار گرفتند و طی دو هفته متوالی با فاصله هفت روز در دو جلسه تمرین مقاومتی کشش پشت پا شرکت کردند. تمرین مقاومتی گروه A در جلسه اول، با 50 درصد 1RM (20 تکرار، 3 دوره؛ 5/1 دقیقه استراحت) و گروه B با 70درصد 1RM (15 تکرار، 3دوره؛ 5/1 دقیقه استراحت) شروع شد. پس از یک هفته جای دو گروه در قراردادهای تمرینی عوض شد. تغییرات آنزیم کراتین کیناز سرمی، محیط ران، انعطاف پذیری، قدرت بیشینه هم طول و احساس درد قبل و 24 ساعت پس از هر جلسه تمرینی اندازه گیری شد. میانگین و دامنه تغییرات داده های حاصله، با استفاده از آزمون های t همبسته و مستقل و تغییرات آنها در هر دو گروه طی دوره های زمانی مختلف (دو هفته متوالی) به وسیله آزمون تحلیل واریانس مکرر دو گروهی در سطح معنی داری 05/0 ≥ p بررسی شد. یافته های تحقیق حاکی از آن بود که تمرینات مقاومتی با شدت های 50 و 70 درصد 1RM در هفته اول و دوم باعث تغییرات نامطلوب در شاخص های کوفتگی عضلانی تأخیری می شود. هر چند تغییرات شاخص های محیط ران و انعطاف پذیری در گروه A طی هفته اول معنی داری نبود. با این حال، تغییرات فعالیت آنزیم کراتین کیناز سرمی و احساس درد در هفته اول و محیط ران، انعطاف پذیری و احساس درد در هفته دوم در بین دو گروه به طور معنی داری متفاوت بود. به علاوه، نتایج حاصل از تحلیل واریانس مکرر حاکی از آن بوده ا ست که تغییرات شاخص های مورد مطالعه به غیر از احساس درد، طی دوره ها ی زمانی مختلف در هر دو گروه معنی دار نیست. بر اساس یافته های تحقیق می توان گفت در صورت تحمل درد ناشی از کوفتگی عضلانی، به جای شروع تمرین مقاومتی با 50 درصد، می توان تمرین را با 70 درصد یک تکرار بیشینه شروع کرد.
بررسی ارتباط بین شاخص های فعالیت بدنی و علائم یائسگی در زنان یائسه فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی ارتباط بین شاخص های فعالیت بدنی و علائم یائسگی در زنان یائسه فعال بوده است. بدین منظور، تعداد 70 نفر زن یائسه فعال با میانگین سنی 4±54 سال، قد 33/3 ± 36/159 سانتی متر، و وزن 74/9 ± 73 کیلوگرم به طور تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. آزمودنی ها، پرسشنامه شاخص فعالیت بدنی شارکی را به منظور سنجش شاخص های فعالیت بدنی (شدت، مدت، تکرار) و پرسشنامه سنجش علائم یائسگی (شاخص کاپرمن) را به منظور سنجش علائم یائسگی در سه حیطه وازوموتور، روانی و حرکتی تکمیل کردند. داده های به دست آمده از پرسشنامه ها از طریق روش آماری ضریب همبستگی اسپیرمن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که ارتباط معنی دار معکوسی بین شاخص های فعالیت بدنی (تکرار، مدت، شدت) با علائم یائسگی وازوموتور (به ترتیب، 606/0- = r، 702/0- = r، 537/0- = r، و001/0 = p)، روانی (به ترتیب، 523/0- = r، 540/0- = r، 307/0- = r، و 001/0 =p)، حرکتی ( به ترتیب، 501/0- = r، 389/0- = r، و 001/0 = p)، و شاخص کاپرمن (به ترتیب، 684/0- = r، 744/0- = r، 512/0- = r، و 001/0 = p) وجود دارد. همچنین درمورد ارتباط شدت فعالیت بدنی با علائم حرکتی همبستگی معنی داری مشاهده نشد (205/0- = r، و 089/0 = (p. در مجموع، یافته های پژوهش حاضر نشان می دهند که انجام فعالیت بدنی با شدت، تکرار و مدت بالا می تواند علائم یائسگی را کاهش دهد و از اختلالات آن پیشگیری نماید.
ارتباط بین تغییرات سطح لپتین با برخی از عوامل خطرزای قلبی - عروقی دختران چاق در اثر تمرین هوازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این تحقیق، تعیین میزان همبستگی بین تغییرات سطح لپتین با برخی از عوامل خطرزای قلبی – عروقی در اثر تمرین هوازی است. از میان تعداد 65 دختر دانشجوی چاق دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان با درصد چربی بین 45-35، تعداد 20 نفر به صورت تصادفی انتخاب، و از طریق رتبه بندی درصدچربی، همتاسازی شدند و به دو گروه کنترل و تجربی دسته بندی گردیدند. میانگین و انحراف معیار سن و وزن آزمودنی ها به ترتیب 5±25سال و 92/8± 78/87 کیلوگرم بود. درصد چربی، وزن، BMI و WHRبا استفاده از دستگاه تجزیه و تحلیل ترکیب بدنی تعیین شد. سطح لپتین، انسولین،LDL، HDL، TG در حالت ناشتا اندازه گیری شد. آزمودنی های گروه تجربی، تحت تأثیر یک برنامه تمرین هوازی (دویدن روی تردمیل با 80-70 درصد حداکثر ضربان قلب به مدت 20 دقیقه، 3 جلسه در هفته و به مدت 3 ماه) قرار گرفتند. متغیرها پس از 3 ماه مجدداً اندازه گیری شدند. به منظور تعیین همبستگی بین متغیرها، از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان داد که بین تغییرات لپتین با تغییرات وزن(000/0, p=853/0(r=، درصدچربی(004/0, p=674/0r=)، BMI(004/0, p=702/ 0r=)، WHR(002/0, p=614/0(r=، انسولین (006/0, p= 654/0r=)، LDL (042/0, p= 513/0r=)، TG (006/0, p=657/0r=) ارتباط مثبت وجود دارد ولی با HDL (730/0, p=094/0r=-) ارتباطی مشاهده نشد. نتایج نشان داده است که تمرینات هوازی باعث کاهش سطح لپتین می شود که این امر با بهبود پارامترهای لیپیدهای خون و ترکیبات بدن همراه است. بنابراین کاهش سطح لپتین ناشی از تمرینات هوازی در افراد چاق با تغییرات عوامل خطرزای قلبی – عروقی ارتباط دارد.
اثر تمرین استقامتی و مصرف زیره کوهی بر نیمرخ لیپیدی و عوامل قلبی - عروقی موش های نر هیپر کلسترولمیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثر تمرین استقامتی بر نیمرخ لیپیدی و استقامت قلبی- عروقی در موش های سوری نر هیپرکلسترولمیک پس از مصرف عصاره زیره کوهی بوده است. بدین منظور، تعداد 60 سر موش سوری نر هیپرکلسترولمیک (8 هفته ای با وزن40-20 گرم) به 4 گروه شاهد، تمرین استقامتی، زیره کوهی و تمرین استقامتی+ زیره کوهی تقسیم شدند. برنامه تمرینی به مدت 6 هفته (5 روز در هفته و به مدت 40 دقیقه با سرعت 18 متر بر دقیقه) انجام شد. عصاره زیره کوهی نیز در طی 6 هفته و به میزان 8/0 میلی گرم (محلول در 4/0 میلی لیتر آب مقطر) در گروه های زیره کوهی و تمرین استقامتی+ زیره کوهی مصرف شد. تریگلیسیرید (TG)، کلسترول تام (TC)، HDL-c و LDL-c، ظرفیت تمرین هوازی، ضربان قلب، فشار خون سیستولی و دیاستولی استراحتی قبل و در پایان دوره، اندازه گیری شد. یافته ها حاکی از آن بود که 6 هفته تمرین استقامتی همراه با مصرف عصاره زیره کوهی (به عبارتی نتایج گروه تمرین استقامتی + زیره کوهی)، باعث افزایش معنی دار ظرفیت تمرین هوازی (پیش آزمون (متر) 9/19±4/293، پس آزمون (متر)2/39±7/600، 000/0P=) شد، همچنین کاهش معنی دار غلظت TC (پیش آزمون (mg/dl) 08/37±7/297، پس آزمون (mg/dl) 8/30±1/146، 019/0P=)، LDL-c (پیش آزمون (mg/dl) 4/14±8/151، پس آزمون (mg/dl) 7/8±12/0، 001/0P=)، ضربان قلب استراحتی (025/0P=) و فشار خون سیستولی استراحتی (010/0P=) را در مقایسه با سایر گروه ها به همراه داشت. از طرفی، مصرف زیره کوهی، به افزایش معنی دار HDL-c منجر شد (پیش آزمون (mg/dl) 1/12±9/75، پس آزمون (mg/dl) 9/17±9/119، 003/0P=). همچنین نتایج تحقیق نشانگر عدم تغییر معنی دار وزن بدن در گروه تمرین استقامتی+ زیره کوهی بود. نتایج تحقیق پیشنهاد می-کند که اجرای برنامه یاد شده (6 هفته تمرین استقامتی همراه با مصرف زیره کوهی)، به طور معنی داری نیمرخ لیپیدی، ظرفیت تمرین هوازی، ضربان قلب و فشار خون سیستولی را تحت تأثیر قرار می دهد و در حفظ وزن بدن موش سوری نیز مؤثر است؛ بنابراین ممکن است جهت پیشگیری از بروز بیماری قلبی مفید باشد.
تاثیر تمرینات مقاومتی دایره ای با ویتامین c بر تغییرات هموسیستئین و پروتئین واکنش دهنده c و عوامل تکروزی تومور آلفا مردان سالم غیر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش، تأثیر تمرینات مقاومتی دایره ای با ویتامین C بر تغییرات هموسیستئین(Hcy)، پروتئین واکنش دهندهC (CRP) و عامل نکروزی تومور آلفا (TNF-α) مردان سالم غیر ورزشکار است. بدین منظور، تعداد 37 مرد سالم غیرورزشکار ( میانگین سن 38/3 ± 12/26 سال، وزن 97/4 ± 46/71 کیلوگرم، قد 35/4± 21/173 سانتی متر و چربی بدن 93/3 ± 77/15 درصد) به صورت تصادفی انتخاب، و به سه گروه، تجربی 1 (گروه تمرین،12 نفر)، تجربی 2 (تمرین- مکمل،13 نفر) و کنترل (12 نفر) تقسیم شدند و برای مدت هشت هفته در برنامه تمرین مقاومتی دایره ای شرکت کردند. سطوح Hcy، CRP و TNF-α نمونه های خونی در دو مرحله (پیش آزمون و پس آزمون) با استفاده از روش های آزمایشگاهی استاندارد ارزیابی شد. غلظت Hcy و TNF-α پلاسما با روش الایزا، CRP با روش نفلومتری و BMI بر اساس نسبت وزن(کیلوگرم) به مجذور قد(متر) اندازه گیری شدند. از آزمون آماری آنالیز واریانس یک طرفه و روش تعقیبی LSD، برای مقایسه گروه ها در سطح معنی داری 05/0P < استفاده گردید.
نتایج نشان دادند که Hcy گروه تمرین- مکمل نسبت به دو گروه دیگر به طور معنی داری پایین تر است(04/0p = )، ولیCRP گروه تمرین نسبت به گروه های مکمل و کنترل افزایش معنی داری داشته است(02/0 p =). همچنین شاخص توده بدن دو گروه تجربی نسبت به گروه کنترل کاهش معنی داری را نشان داده است(000/0 p =). بنابراین، تمرینات مقاومتی دایره ای با ویتامین C برای تقویت دستگاه دفاعی و ایمنی بدن توصیه شده است که متعاقباً سبب کاهش بیماری های قلبی– عروقی، سکته های مغزی و کاهش آلزایمر در دوران پیری می شوند.
تاثیر هشت هفته تمرینات جودو بر ایمنی هومورال جودوکاران جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، بررسی تأثیر هشت هفته تمرینات جودو روی ایمنی هومورال جودوکاران جوان بوده است. بدین منظور، تعداد 24 نفر جودوکار سالم (سن 5/1± 41/ 21 سال، قد 61/3± 5/178 سانتی متر، وزن 67/7 ± 5/75 کیلوگرم) به صورت داوطلبانه در پژوهش حاضر شرکت کردند و به صورت تصادفی به دو گروه کنترل (12 نفر) و تجربی (12 نفر)، تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت هشت هفته، هفته ای چهار جلسه و هر جلسه به مدت دو ساعت تمرینات اختصاصی جودو را انجام دادند، اما آزمودنی های گروه کنترل در طول این مدت هیچ نوع فعالیت بدنی را انجام ندادند. به منظور بررسی سطوح ایمونوگلوبولین های سرم (IgG, IgA, IgM)، در سه نوبت قبل از تمرینات جودو (11)، پس از پایان تمرینات جودو (12) و پس از پایان یک هفته دوره بازیافت (13)، نمونه گیری خونی انجام گرفت. به منظور تجزیه و تحلیل آماری داده ها از روش مدل خطی و t همبسته در سطح معنی داری (05/0 p<) استفاده شد.
نتایج نشان داده است که در جودوکاران گروه تجربی در مقایسه با گروه کنترل، پس از پایان تمرینات جودو (12)، غلظت IgG سرم به طور معنی داری افزایش یافت (001/0= P)، در حالی که غلظت های IgA و IgM سرم کاهش معنی داری داشتند (001/0= P)، اما در پایان دوره بازیافت (13)، غلظت ایمونوگلوبولین های سرم به طور معنی داری به مقادیر پایه برگشت کردند (001/0= P). در مجموع، این یافته ها نشان می دهند که تمرینات جودو موجب ایجاد تغییراتی در دستگاه ایمنی هومورال جودوکاران جوان می شود که آن احتمالاً می تواند به دلیل شدت، مدت و نوع تمرینات جودو، تغییرات ترکیب بدن و تبادلات پروتئین های پلاسمایی باشد. همچنین این تغییرات می تواند پیش آگاهی مناسبی برای مربیان و جودوکاران جوان در تدوین برنامه های تمرینی بر پایه دستگاه ایمنی باشد.
تراکم مواد معدنی استخوان های اندام های فوقانی و تحتانی در دوچرخه سواران نخبه مرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فعالیت های بدنی تأثیرات یکسان و همانندی روی بافت استخوانی ندارند. تحقیقات نشان می دهند که فعالیت هایی که تحمل کننده وزن بدن هستند، باعث افزایش تراکم مواد معدنی استخوان ها (BMD) می شوند، در حالی که در رابطه با ورزش هایی که تحمل کننده وزن بدن نیستند (مانند دوچرخه سواری و شنا) نتایج، ضد و نقیض است. بنابراین، هدف تحقیق حاضر بررسی BMD استخوان های ناحیه کمر، ران و ساعد در دوچرخه سواران حرفه ای است. بدین منظور تعداد 29 دوچرخه سوار نخبه مرد (سن 3.92±27.72 سال, قد 6.85±180.7 سانتی متر, وزن 5.46±71.31 کیلوگرم, شاخص توده بدن 1.22±21.90 کیلوگرم بر متر مربع) و تعداد 29 دانشجوی فاقد فعالیت خاص ورزشی (سن 4.70±28.45 سال, قد 6.36±176.9 سانتی متر, وزن 8.49±74.47 کیلوگرم, شاخص توده بدن 2.42±23.90 کیلوگرم بر مترمربع) به طور داوطلبانه در این مطالعه شرکت کردند. BMDاندام های آزمودنی ها توسط دستگاه Lunar DPX اندازه گیری شد و بر اساس نُرم سازمان بهداشت جهانی، در سه گروه نرمال, استئوپنی و استئوپوروز جای گرفتند. نتیجه تحقیق حاضر بیانگر درصد بالای استئوپنی و استئوپوروز در دوچرخه سواران (59 درصد در ناحیه کمر، 38 درصد در ناحیه ران و 38 درصد در ناحیه ساعد) نسبت به آزمودنی های گروه کنترل (به ترتیب 7 درصد در ناحیه کمر ، 3 درصد در ناحیه ران و 17 درصد در ناحیه ساعد) است. همچنین, تراکم مواد معدنی استخوان در تمام اندام های اندازه گیری شده در دوچرخه سواران به طور معنی داری کمتر از غیر ورزشکاران می باشد. در مطالعه حاضر، عوامل تأثیرگذار روی BMD مانند سن و پارامترهای آنتروپومتریکی، جهت یافتن دلایل احتمالی کاهش BMD در دوچرخه سواران مورد بررسی قرار گرفتند و در نهایت متغیرهای یاد شده توجیه کننده آن نبودند. به نظر می رسد تماس با زمین و متقابلاً شوک وارده از طرف زمین به استخوان ها به عنوان یک عامل مهم در افزایش BMD به شمار می رود. دوچرخه سواران در روز به طور میانگین چهار ساعت و نیم کمتر از افراد عادی با زمین در تماس هستند و در نتیجه ممکن است عدم تماس با زمین، علت اصلی کاهش BMD در آنان باشد.
تاثیر شدت گرم کردن بر پویایی اکسیژن مصرفی فعالیت زیر بیشینه در زنان تیم ملی فوتسال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش، مطالعه اثر شدت گرم کردن بر پویایی اکسیژن مصرفی(با مدل ثابت زمانی1،2،3و4) فعالیت زیربیشینه در زنان تیم ملی فوتسال بوده است. بازیکنان تیم ملی فوتسال با میانگین سنی2/3±5/22سال و VO2max 61/4± 05/46 میلی لیتر/ کیلوگرم/ دقیقه در این پژوهش شرکت کردند. پس از اندازه گیری VO2max و آستانه لاکتات(LT) آزمودنی ها به صورت تصادفی در سه جلسه جداگانه، دو پروتکل گرم کردن(شدید، متوسط) و بدون گرم کردن را قبل از فعالیت زیربیشینه(دویدن با80درصد اکسیژن مصرفی آستانه لاکتات) انجام دادند. تمام گازهای تنفسی در طی فعالیت توسط دستگاه تجزیه و تحلیل گازهای تنفسی جمع آوری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آنالیز واریانس یکطرفه با اندازه گیری مکرر و آزمونLSD استفاده شد. یافته های پژوهش کاهش معنی داری را در ثابت زمانی 3 و4 پس از گرم کردن شدید و متوسط نسبت به بدون گرم کردن نشان دادند(05/0>P). همچنین نسبت اکسیژن مصرفی به زمان رسیدن در ثابت زمانی 2،3 و4 پس از گرم کردن شدید و متوسط نسبت به بدون گرم کردن، افزایش معنی داری را نشان داد(05/0>P)، اما تفاوتی بین دو گروه گرم کردن در هیچ کدام از متغیرها مشاهده نشد. بنابراین می توان گفت، گرم کردن بدون توجه به شدت آن، سبب کاهش زمان رسیدن به حالت یکنواخت اکسیژن مصرفی در یک فعالیت زیر بیشینه می شود و شیب نمودار پویایی اکسیژن را تندتر می کند و در نتیجه در زمان کمتر، اکسیژن بیشتری مصرف می شود.
رابطه بین توان هوازی و توانایی تکرارهای سرعتی در فوتبالیست های جوان با VO2 max سطوح مختلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ورزش هایی مانند فوتبال که ماهیت تناوبی دارند، ورزشکاران باید به سرعت خود را برای فعالیت بعدی آماده کنند. شناخت ویژگی های دوره بازگشت به حالت اولیه سریع تر و حداقل افت در سرعت، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هدف اصلی این مطالعه، تعیین رابطه بین توان هوازی و توانایی تکرارهای سرعتی در فوتبالیست های جوان با سه سطح مختلفی از حداکثر اکسیژن مصرفی بوده است. تعداد 41 نفر از بازیکنان تیم ملی جوانان و نیز لیگ دسته اول تهران در سه گروه با حداکثر اکسیژن مصرفی پائین30/2 ± 22/ 37 میلی لیتر/کیلو گرم/دقیقه (تعداد =18نفر، سن9/0 ±1/17 سال، قد 34/5 ± 6/170 سانتی متر، وزن 05/5±1/67 کیلو گرم)، حداکثر اکسیژن مصرفی متوسط 97/1 ± 46/46 میلی لیتر/کیلو گرم/دقیقه (تعداد = 13نفر، سن 76/0 ± 6/17 سال، قد 84/4 ± 8/173 سانتی متر، وزن 92/4 ± 9/65 کیلوگرم)، و حداکثر اکسیژن مصرفی بالا 52/1 ± 63/55 میلی لیتر/کیلوگرم/دقیقه (تعداد = 10نفر، سن 69/0 ± 40/17 سال، قد 23/3 ± 177 سانتی متر، وزن 94/3 ± 40/71 کیلوگرم) به صورت در دسترس در این پژوهش شرکت کردند. برای ارزیابی حداکثر اکسیژن مصرفی(max VO2)، از آزمون ورزشی فزاینده تا سر حد خستگی روی تردمیل و با استفاده از دستگاه تجزیه و تحلیل گازهای تنفسی و توانایی تکرارهای سرعتی(RSA) از آزمون میدانی RAST استفاده شد. میزان تجمع لاکتات نیز قبل و بعد از پروتکلRSA ، در دو گروه حداکثر اکسیژن مصرفی متوسط و بالا اندازه گیری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، از روش آماری ضریب همبستگی پیرسون در سطح معنی داری 05/0>P استفاده شد. براساس نتایج تحقیق حاضر، بین حداکثر اکسیژن مصرفی با شاخص افت سرعت در گروه حداکثر اکسیژن مصرفی پائین، رابطه معنی دار ( 86/0 = r، 001/0=p) و گروه با حداکثر اکسیژن مصرفی متوسط عدم رابطه معنی دار (14/0 = r، 63/0= p) و گروه با حداکثر اکسیژن مصرفی بالا، رابطه معنی دار منفی ( 64/0 - = r، 04/0 = p ) به دست آمد. بین تجمع لاکتات با شاخص افت سرعت در گروه با حداکثر اکسیژن مصرفی متوسط (005/0 = r، 98/0= p ) و گروه با حداکثر اکسیژن مصرفی بالا (27/0 = r، 45/0 = p) نیز رابطه معنی داری مشاهده نشد. شاید بازسازی منابع درون عضلانی به آمادگی هوازی افراد ارتباط داشته باشد، اما به جز حداکثر اکسیژن مصرفی و تجمع لاکتات، عوامل دیگری نیز در توانایی تکرار های سرعتی مؤثرند. به طور کلی، نتایج تحقیق حاضر نشان می دهند که بین حداکثر اکسیژن مصرفی و توانایی تکرار فعالیت های سرعتی رابطه ای به شکل منحنی نرمال وجود دارد.
تأثیر زمان روز بر سوخت و ساز چربی در طی فعالیت بدنی زیر بیشینه و دوره بازیافت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق حاضر، بررسی تأثیر زمان روز بر شاخص های سوخت و ساز چربی در زمان استراحت و در پاسخ به فعالیت بدنی زیر بیشینه و دوره بازیافت (ریکاوری) بوده است. در این پژوهش، تعداد 9 مرد سالم با (میانگین± انحراف معیار ، سن 5 ± 26 سال، وزن 9/5 ± 74 کیلوگرم و قد6/4 ±4/177 سانتی متر) در دو روز مجزا و با فاصله سه روز، دو جلسه دویدن با شدت 65درصد اکسیژن مصرفی اوج را برای مدت 45 دقیقه روی نوارگردان در صبح (ساعت 8) و بعد از ظهر (ساعت 20) اجرا کردند. ضربان قلب در طی دوره فعالیت ثبت شد و سه نمونه خونی سیاهرگی قبل از فعالیت، سریعاً بعد از فعالیت و بعد از 30 دقیقه بازیافت غیر فعال گرفته شد. نمونه های خونی برای اندازه گیری اسید چرب آزاد استریفیه نشده (NEFA)، گلیسرول، بتا هیدروکسی بوتیرات، لاکتات و گلوکز تجزیه و تحلیل شدند. مقدار سوخت و ساز چربی و کربوهیدرات برای دوره های 5 دقیقه ای در قبل از فعالیت بدنی، سریعاً بعد از فعالیت و 5 دقیقه آخر دوره بازیافت با استفاده از VCo2 و VO2به دست آمده از گازهای تنفسی محاسبه شد. تجزیه و تحلیل آماری داده ها نشان داد که غلظت گلیسرول و NEFA در هر دو جلسه صبح و بعدازظهر بعد از 45 دقیقه دویدن افزایش معنی داری (05/0P<) داشت و در پایان دوره بازیافت به سطح قبل از ورزش بازگشت. بتا هیدروکسی بوتیرات در طی فعالیت زیر بیشینه، تغییر معنی داری نداشت اما در طی دوره بازیافت دارای افزایش معنی داری بود. بین مقادیر استراحتی تمامی شاخص ها به استثنای NEFA در صبح و بعد از ظهر تفاوت معنی داری مشاهده نشد. غلظت استراحتی NEFA در بعد از ظهر به طور معنی داری (05/0P<) بالاتر از صبح بود. با این حال، زمان روز بر پاسخ شاخص های متابولیکی خون به ورزش تأثیر معنی داری نداشت. میزان سوخت کربوهیدرات به طور معنی داری در 5 دقیقه بعد از ورزش بالاتر از داده های قبل از ورزش بود و همچنین در طی دوره بازیافت، کاهش داشت، در حالی که سوخت چربی در طی ورزش بدون تغییر، و در دوره بازیافت، افزایش نشان داد. تفاوت معنی داری بین سوخت چربی و کربوهیدرات در زمان استراحت و در پاسخ به ورزش در دو جلسه صبح و بعد از ظهر مشاهده نشد. بر اساس یافته های این تحقیق می توان نتیجه گیری کرد که زمان روز بر پاسخ شاخص های سوخت وساز چربی به ورزش زیر بیشینه در مردان تأثیری ندارد و تغییرات این شاخص ها در طی فعالیت زیر بیشینه، وابسته به زمان روز نمی باشد.