با وجود تاکیدی که در سطح جامعه بر مفهوم عدالت و لزوم تحقق آن وجود دارد، کمتر به این مطلب پرداخته شده است که اصولا شهروندان و نخبگان جامعه چه برداشت و ادراکی از این مفهوم دارند و چه میزان در درک آنها اشتراک و افتراق وجود دارد. مقاله حاضر سعی دارد تا به نحوه درک و فهم شهروندان و نخبگان از مفهوم عدالت پی ببرد. پس با مرور تعاریف مختلف از مفهوم عدالت، تلاش شد تا ادراک شهروندان و نخبگان از این مقوله تحلیل شود. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که ادارک شهروندان با هیچ کدام از تعاریف مرور شده تطابقی ندارد، بلکه سازه ای چند بعدی است و احساس می کنند که عدالت در طول دوران تاریخی معاصر در سطح جامعه محقق نشده است.
فردگرایی از مفاهیم و سازه های مدرنی است که خصوصا در قرن نوزدهم رواج بسیاری یافته است. ابهام مفهومی فردگرایی باعث ظهور مناقشات و سوء برداشت های متفاوتی شده است. فردگرایی در اغلب حوزه های علوم انسانی مورد بررسی و استفاده قرار گرفته و مفهومی است بنیادی. به طور کلی، می توان برای فردگرایی دوسویه مثبت و منفی در نظر گرفت، سویه مثبت آن با واژگانی نظیر خود اتکایی، خود مرجعی، مسوولیت پذیری مترادف است و تجلی آن را می توان در فردگرایی اخلاقی دورکیم و فردگرایی نهادی شده پارسونز یافت. سویه منفی آن با واژگانی نظیر انزوا، خودشیفتگی و خودخواهی مترادف است و تجلی آن در فردگرایی خودخواهانه ای یافت می شود که اساس مخل نظم و توسعه اجتماعی است. مقاله حاضر بر آن است که تا حدودی به روشن شدن فضای مفهومی واژگان مترادف فردگرایی، فردگرایی و ابعاد آن بپردازد.
در مقاله حاضر، ویژگی های اجتماعی فیلمسازان ایرانی بررسی شده است. این بررسی با استفاده از رویکرد جامعه شناختی به هنر و نظریه جانت ولف در این زمینه انجام شده است. روش تحقیق این بررسی تحلیل محتوای اسناد مکتوب درباره فیلمسازان ایرانی است. فرضیه اصلی تحقیق این است که عوامل اجتماعی در کنار عوامل ذاتی، مانند خلاقیت هنری، در ورود افراد به عرصه فیلمسازان و نیز موفقیت در این عرصه نقش بازی می کنند. این عوامل شامل ویژگی های جمعیت شناختی، مانند جنس، محل تولد و میزان تحصیلات و ویژگی های اجتماعی مانند حمایت های دولتی و خصوصی می شوند. نتیجه تحقیق نشان می دهد که اگر چه داشتن استعداد و خلاقیت هنری در موفقیت هنرمندان نقش اساسی دارد، ولی برای هنرمند شدن کافی نیست، بلکه در کنار آن عوامل اجتماعی موافق نیز باید وجود داشته باشند تا امکان حضور فرد را در عرصه هنر فراهم کنند. تنها در این شرایط است که استعداد و خلاقیت هنری به کمک آمده و فرد را در هنر مورد نظر موفق می گرداند
در چند قرن اخیر، ایده های مرتبط با توسعه، پیشرفت و مدرنیته در سراسر جهان مقبولیت گسترده ای یافته و عناصر گوناگون زندگی اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی را در جوامع مختلف تحت تاثیر قرار داده اند. مقاله حاضر، اشاعه ایده ها و آرمان های توسعه و آگاهی و اعتقاد عمومی نسبت به آن را در ایران، با تاکید بر ابعاد مرتبط با نگرش ها و رفتارهای خانواده، بررسی می کند. داده های مورد استفاده در این مقاله، حاصل پیمایشی است که در شهر یزد و با هدف بررسی تغییرات نگرشی و رفتاری خانواده در ایران به اجرا درآمده است. نتایج، موید این فرضیه است که مدل ها و ایدئال های توسعه در سطحی گسترده اشاعه یافته و بر عقاید و تفکر مردم تاثیرگذار بوده است. یافته های مطالعه نشان می دهد که در بین اکثریت پاسخگویان، سطح بالایی از اطلاع و آگاهی نسبت به ایده ها و مدل های توسعه وجود دارد. به علاوه، مردم در ارزیابی نگرش ها و رفتارهای جمعیتی و خانوادگی، به طور گسترده ای از این ایده ها و مدل ها استفاده می کنند. بررسی های بیشتری ضروری است تا نشان دهد که چگونه در تعامل ایدئال های اساسا غرب محور توسعه با عناصر ریشه دار فرهنگی- مذهبی و تاریخی جامعه ایران، گزینه های تغییر خانواده باز تعریف می شوند.
"مقاله حاضر ماخوذ از نتایج یک مطالعه تجربی در باب محرومیت نسبی، با دو مولفه شناختی (ادراکی) و عاطفی (احساسی) است. بنیان های نظری این تحقیق عمدتا بر آرای جیمز دیویس، آبرامز، تاجفل وترنر، لئون فستینگر، راولز و تیرابوسکی و ماس، استوار است. در این پژوهش نقطه عزیمت رویکرد نظری در تبیین این فرایند بر هر دو مولفه عاطفی و شناختی محرومیت نسبی مبتنی است. جامعه آماری پژوهش را جوانان متعلق به گروه سنی 18 تا 30 سال ساکن در شهر تهران تشکیل می دهد که 860 نفر از آنان به عنوان نمونه آماری با استعانت از روش نمونه گیری احتمالی PPS انتخاب شده اند. نتایج پژوهش مبین آن است که:
- میان احساس محرومیت نسبی (مولفه عاطفی) و محرومیت نسبی ادراکی (مولفه شناختی) رابطه معنی داری وجود دارد.
- میان احساس محرومیت نسبی و هر یک از متغیرهای وضعیت فعالیت اقتصادی (اشتغال)، سن، جنس، تحقیقات، درآمد و وضع مالکیت مسکن رابطه وجود دارد.
نتایج حاصل از نیکویی برازش مدل نظری از طریق کاربرد رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر نیز مبین آن است که متغیرهای وضع مالکیت مسکن، جنس، درآمد ماهانه خانوار، سن، وضعیت تاهل، سطح تحصیلات، وضعیت فعالیت، و بعد خانوار، به ترتیب بیشترین تغییرات متغیر وابسته (احساس محرومیت نسبی) را تبیین می کنند. اثر کل متغیرهای مستقل بر روی متغیر وابسته برابر 69.6 درصد است."
تعاونی مسکن در ایران تجربه چندان موفقی نیست. این عدم توفیق را می توان به ترکیب پیچیده ای از عوامل در سطوح کلان، میانی و خرد در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مربوط دانست. در این نوشتار، سعی بر آن است تا بر اساس نتایج تحقیقی که در آن به بررسی مسایل و مشکلات تعاونی های مسکن پرداخته شده است. یکی از ابعاد بسیار مهم و در عین حال مغفول تعاونی های مسکن یعنی بعد اجتماعی آن را مورد تدقیق نظر قرار داده و ضمن تشریح ابعاد آن، عوامل موثر بر آن و سهم این عوامل در میزان موفقیت تعاونی های مسکن را تشریح نماییم. در این مقاله، بررسی و تحلیل نظری تعاونی های مسکن، به عنوان نظام هایی اجتماعی، با مبنا قراردادن نظریه خرده نظام های کنش تالکوت پارسونز صورت گرفته است، در تحلیل وضعیت تعاونی های مسکن از نظریه مذکور استفاده شده است. براین اساس، عدم انسجام درونی تعاونی، ضعت مشارکت اجتماعی اعضای تعاونی، عدم همکاری سازمان های ذیربط و ضعف نگرش های تعاونی اعضا، از جمله مهم ترین عوامل موثر بر موفقیت تعاونی دانسته شده است. همچنین با مقایسه تعاونی های کارمندی، آزاد، کارگری و مسایل خاص این تعاونی ها، تجزیه و تحلیل شده و در پایان، پیشنهاداتی برای اصلاح بعد اجتماعی تعاونی های مسکن ارایه گردیده اس