واقعیت تاریخی جابر بن حیان که در بسیاری از آثار منسوب به او خود را شاگرد امام صادق(ع) خوانده و اشاره های متعددی به آن امام کرده، از سوی پاول کراوس، بزرگ ترین محقق در زمینه کیمیای جابری، به طور کامل زیر سؤال رفته و تناقض های عدیده موجود در این اشاره ها و شواهد با استناد به «مجموعه جابری» استخراج و مطرح گردیده است. این مقاله بر آن است تا با تحلیلی تاریخی و محتوایی به توضیح و تبیین چهار نوع از این شواهد و اشارات جابر به امام(ع) بپردازد و نظرهای پاول کراوس را در مورد یک مسئله مهم در تاریخ علم، یعنی مسئله جابری نقد و ارزیابی نماید؛ خاصه آنکه شمار قابل توجهی از مخطوطات منسوب به جابر هنوز منتشر نشده و به دست محققان نرسیده است و از این رو، باب گفت وگو درباره این مسئله همچنان گشوده و جای نظرها و پاسخ های تازه در این باره خالی است. امید می رود که این مقاله پاسخی به این مسئله باشد.
محققان جدید، هنگام بحث درباره تجار بومی ایرانِ عصر صفوی عمدتاً حوزه بحث را به ارامنه منحصر و محدود میکنند، حال آن که آنها به هیچ وجه تنها تاجران بومی نبودند که به معاملات مالی وتجاری اشتغال داشتند.این مقاله, ارامنه را همراه با سایر گروههای تجارت پیشه، همانند یهودیان، بانیان ]تجار هندی[ و مسلمانان که درتجارت بومی ایران فعال بودند، از سه منظر متفاوت بررسی میکند. بخش اول، مروری است بر انواع فعالیتهای این گروهها، شناخت آنها و اینکه یهودیان علاوه بر بانک داری در تجارت کالا به نقاط دوردست نیز فعال بودند. مسلمانان در کار حمل و نقل، نقشی اساسی ایفا کرده و همچنین برای تجار خارجی که در ایران مشغول فعالیت بودند، اعتبار فراهم میکردند. بخش دوم، به موضوعی میپردازد که توجه زیادی را در مطالعات مغولشناسی ]تیموریان یا گورکانیان هند[ به خود معطوف داشته، اما در متون دوره صفوی از آن غفلت شده است و آن عبارت است از موقعیت تجار در جامعه، بهویژه رابطه آنها با حکومت.
آیا تجار جزء لاینفک حکومت بودند یا اینکه طبقهای مستقل به حساب میآمدند که علایق و منافع متفاوتی از نخبگان سیاسی داشتند؟ بخش سوم با بررسی طرز تلقی حکومت از تجار و خودآگاهی گروهیِ خود آنان، این موضوع را بیشتر موشکافی میکند. دولت صفوی مراقب تجارت و فواید حاصله از آن بود، اما بین سیاست و تجارت هیچگونه منافع اساسی مشترکی وجود نداشت. بازرگانان به نوبه خود به عالیترین سطح ثروت و موقعیت دست مییافتند، اما هنوز قدرت را در دست نداشتند. گرچه آنها از سوی مقامات محلی اذیت و آزار میشدند، ولی اغلب ترجیح میدادند در مقابل کسانی که آنها را تخطئه میکردند سرسختانه مقاومت کنند.
نقیب ابوجعفر یکى از متکلمان و دانشمندان نیمه دوم قرن ششم هجرى و از فرقه زیدى و شیعه است. بازتاب افکار و آراى شیعىِ او را بهوضوح مىتوان در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، شاگرد سنّى او مشاهده نمود. تأثیر این شخصیت جهان شیعه بر افکار ابن ابى الحدید، غیر قابل انکار است، بهویژه با اندک دقت در مباحث تاریخىِ این کتاب و بررسى مباحثهها و مناظرههاى نقیب ابوجعفر و ابن ابى الحدید مىتوان به تأثیرگزارههاى تاریخى بر آراى کلامى پى برد.
نوشتار پیشرو در نظر دارد با رویکرد بر گفتوگو و مناظرههاى این استاد شیعى و شاگرد سنى به تأثیر و تأثر علم کلام و گزارههاى تاریخى بپردازد.