آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن

در بخش نخست، نگاهى گذرا به سیر تدوین صحابه نگارى از قرن نخست تا قرن هفتم، یعنى تا عصر ابن اثیر و کتاب اسدالغابه فى معرفة الصحابه داشتیم. مباحثى هر چند خلاصه درباره جایگاه صحابه نزد مسلمانان به عنوان واسطه میان عصر رسالت و نسل هاى بعدى و نیز شروع صحابه نگارى و فهرست صحابه نگاران پیشگام، بیان شد. هم چنین به فضایل نگارى صحابه و صحابه نگارى محلى و نیز دو مکتب صحابه نگارى حدیثى و توصیفى - انتقادى پرداختیم و اشاره شد که مکتب حدیث نگارى با کدام چالش ها روبه رو شد که صحابه نگاران بعدى از این رویه تبعیت نکرده، به صحابه نگارى توصیفى - انتقادى رو آوردند و در این میان به توضیح و تبیین شیوه و روش تدوین سه کتاب مهم معرفة الصحابه ابونعیم، معرفة الصحابه ابن مَنْده و الاستیعاب فى معرفة الاصحاب ابن عبدالبر پرداختیم. اینک ادامه بحث.
درآمدى بر شناخت شکل گیرى و تطور صحابه نگارى
از ابن اثیر تا ابن حجر
نزدیک به دو قرن پس از ابن عبدالبر، ابن اثیر جزرى على بن محمد (متوفاى 630ق) با کتاب اسدالغابة فى معرفة الصحابه گام بلندى در صحابه نگارى برداشت. وى همان طور که در مقدمه بیان داشته، چهار کتاب را پایه و اساس کار خود در اسدالغابه قرار داده است که عبارت اند از: معرفة الصحابه ابن منده با علامت (د) و معرفة الصحابه ابونعیم با علامت (ع) و الاستیعاب ابن عبدالبر با علامت (ب) و تتمة معرفة الصحابه ابوموسى مدینى با علامت(س). به جز این ها ابن اثیر از ده ها کتاب دیگر نیز بهره جسته و مهم ترین آن ها را باید ذیل هایى دانست که بر الاستیعاب نوشته شده و اسدالغابه واسطه ما و این کتاب ها است. مجموع اصحاب نام برده شده در اسدالغابه 7711 هزار نفر، اعم از زن و مرد است. این رقم با مقایسه با 4235 و نیز 3659 نفر در کتاب هاى ابونعیم و ابن عبدالبر به خوبى نشان مى دهد که اولا: ذیل هاى نوشته شده بر این دو کتاب تا چه اندازه کاستى هاى آن دو را جبران کرده، ثانیاً: کتاب ابن اثیر را باید فصل الخطاب تمام کتاب هایى دانست که تا پیش از او در حوزه صحابه نگارى نوشته شده است. نکته مهمى که ابن اثیر خواسته تا بدان توجه لازم را مبذول دارد تشخیص اصحاب از دیگران و تمییز میان افراد مشابه بوده است. وى در مقدمه کتاب خود بیان مى دارد که وقتى وارد بیت المقدس شدم علما و محدثان آن جا نزد من آمدند و از این که صحابه نگاران پیشین در باره صحابى بودن افراد و نسب و موارد دیگر با هم اختلاف زیاد دارند و آنان نمى توانند حقیقت مطلب را دریابند، شکوه کردند. از من خواستند تا کتابى در این موضوع تألیف کنم و تمام نام ها و دیدگاه هاى مختلف را بیان و حقیقت امر را روشن نمایم.2 از همین رو غالباً ابن اثیر ذیل هر یک از اصحاب پس از نقل مستندات و دیدگاه هاى دیگران به جرح و تعدیل این دیدگاه ها پرداخته و سعى در ابهام زدایى و نشان دادن خطاهاى پیشینان کرده است. با این حال، ابن اثیر خود نیز اشتباهات زیادى در این میان مرتکب شده و مى توان گفت که یکى از علت هاى ازدیاد اصحاب همین بوده است. به طور مثال گاه یک نفر به دلیل تعابیر مختلفى که از او در روایات شده است به چند نفر تبدیل شده که گاهى ابن اثیر متوجه این موضوع شده و در مواردى نیز بدون توجه، به گفته هاى صحابه نگاران چهارگانه اعتماد کرده است، چنان که ابوسبره و ابن سبره دو نفر تلقى شده، در حالى که هر دو از یک روایت و با یک سند و از یک منبع اخذ شده اند.3 از همین رو یکى از ایرادهاى مهم ابن حجر بر اسدالغابه همین نکته است که ابن اثیر نتوانسته اصحاب را از کسانى که صحابى نیستند تمییز دهد.4 به همین منظور مغلطاى بن قلیچ (متوفاى 762ق) حاشیه اى بر اسدالغابه با عنوان حاشیة اسد الغابه نوشته و اشتباهات ابن اثیر را بیان کرده است. با این حال کتاب ابن اثیر نقد نشده و تنها نووى5، کاشغرى6 و ذهبى7 این کتاب را تلخیص کرده اند.
این موضوع نشان مى دهد که ابن اثیر در هدف خود موفق بوده و اسدالغابه توانسته است جامع کتاب هاى پیش از خود باشد.
اسد الغابة فى معرفة الصحابه
ابن اثیر، على بن محمد جزرى (متوفاى 630ق)
مختصراسدالغابه مختصراسدالغابه تجریداسماءالصحابه حاشیة اسدالغابه
نَوَوى(متوفاى 676ق) کاشْغَرى(متوفاى 705ق) ذهبى (متوفاى 748ق) مُغْلَطاى (متوفاى 762ق)
صرف نظر از کسانى که کتاب اسدالغابه را تلخیص یا حاشیه بر آن نوشته اند صحابه نگاران دیگرى نیز بوده اند که تا پیش از ابن حجر در این زمینه آثارى داشته اند. براى آشنایى با این نویسندگان و کتاب هاى آنان به فهرست اسامى برخى از آنان بسنده مى شود
1. معرفة الصحابه، رُعَیْنى8، عیسى بن سلیمان بن عبدالله (581 - 631ق).
2. معرفة الصحابة و التابعین، کلاعى، ابو ربیع سلیمان بن موسى بن سالم بن حسان حمیرى کلاعى بلنسى (565 - 634).9
3. نهج الاصابة فى معرفة الصحابه، ابن نجار، ابوعبدالله بغدادى، محمد بن محمود بن حسن بن هبة الله بن محاسن بن نجار (573 - 643قق).
4. القمر المنیر فى المسند الکبیر، ابن نجار، ابوعبدالله بغدادى، محمد بن محمود بن حسن بن هبة الله بن محاسن بن نجار. وى اسامى صحابه را نام برده و ذیل هر یک، احادیث آنان را آورده است.
5. درّ السحابة فى (بیان مواضیع) وفیات الصحابه، صاغانى، ابوالفضل رضى الدین حسن بن محمد بن حسن حیدر بن على بن اسماعیل قرشى عدوى عمرى صاغانى (صغانى) لاهورى بغدادى (555 یا 577 - 650ق).
6. معرفة الصحابه، قیسرانى، ابو محمد فتح الدین عبدالله محمد مخزومى حلبى (متوفاى 703ق).
7. اسماء الصحابة الشعراء، ابن سید الناس، محمد بن محمد بن محمد یعمرى (متوفاى 734ق).
8. تحفة المشتاقین الى مناقب الصحابة و التابعین، محمد بن حسن بن عبدالله بن محمد حسینى شافعى (متوفاى 776ق).
نقش ابن حجر عسقلانى در صحابه نگارى انتقادى
سهم ابن حجر عسقلانى را در حوزه صحابه نگارى باید از چند جهت فراتر از دیگر صحابه نگاران دانست. اولا: به لحاظ گستردگى و حجم کار; تعداد افرادى که در الاصابه نام برده نزدیک به 12304 است که به هیچ وجه قابل قیاس با صحابه نویسان پیشین نیست. وى در مقدمه به این نکته اشاره کرده و ضمن تمجید از سعى و کوشش ابن عبدالبر و ابن اثیر مى گوید: کتاب الاستیعاب بسیارى از صحابه را از قلم انداخته و به همین دلیل ذیل آن تکمله هایى نوشته شده است و کتاب اسدالغابه نیز نتوانسته اصحاب را از غیر آنان تمییز دهد و افرادى را صحابى معرفى کرده که از اصحاب نیستند،10 ثانیاً: تقسیم بندى بدیع او در معرفى صحابه، کار او را از دیگران بسیار متمایز ساخته و در شناخت دقیق تر اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) کمک شایانى کرده است.
نکته اى که در ابتدا توجه به آن در شناخت کار ابن حجر قابل توجه است این که وى بر خلاف ابن اثیر، خود را مقید به نقل مطالب ابن منده یا ابونعیم به عنوان صحابه شناسانى که پیش از او تألیف داشته اند نکرده و در موارد متعدد اصلا توجهى بدان ها نکرده است. این نکته را مى توان از اصحابى به دست آورد که ابن اثیر تصریح کرده که مثلا ابن منده و یا ابونعیم چنین شخصى را در شمار صحابه نام برده اند، اما ابن حجر کوچک ترین اشاره اى به این مطالب نکرده و منبع خود را ذیل آن افراد، صحابه شناسانى دیگر معرفى کرده است. به طور مثال ابن اثیر ذیل ابوسائب حنفى، منبع خود را ابن منده و ابونعیم قرارداده11، ولى ابن حجر تنها ابن سکن را نام برده است.12 ابن حجر به منظور شناخت و تمییز دادن صحابه از دیگران کتاب خود را به چهار بخش تقسیم کرده است که عبارت اند از: صحابه، اطفال، مخضرمین و توهمات. بخش دوم و چهارم را باید امرى مهم و ابتکارى شمرد که دیگر معجم نویسان پیشین چنین تقسیم بندى را در جهت شناخت دقیق و بهتر صحابه نداشته اند، لذا اقدام ابن حجر از این نظر حائز اهمیت است.13 موضوع بخش دوم عبارت است از اطفال و کسانى که تا وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سن تمییز نرسیده اند. این بخش از آن جهت مهم است که میان بسیارى از معجم نویسان درباره صحابى بودن این افراد اختلاف نظر دیده مى شود، زیرا قید تمییز در تعریف صحابى اختلافى است. واقدى این قید را لحاظ کرده است، اما مشهور محدثان و صحابه نگاران این قید را نپذیرفته اند، چرا که لازمه آن نفى صحابى بودن افرادى است که نزد مشهور صحابه نگاران، از اصحاب شمرده شده اند مانند ابن عباس، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و ابن زبیر14. ابن حجر در این باره، تفکیک دقیقى بیان داشته که جمع بین این دو نظریه است. وى مى گوید: قید تمییز از آن جهت لحاظ شده است که صدق رؤیت براى افراد زیر سن تمییز، صحیح نیست، بلکه رؤیت از سوى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) صدق مى کند و از همین حیث افراد غیر ممیز با تسامح، صحابى شده اند; یعنى به اعتبار رؤیت، صحابى است ولى به اعتبار روایت تابعى است.15 با توجه به این نکته است که ابن حبان چنین افرادى را طبق دو اعتبار مذکور، هم در فهرست صحابه و هم در فهرست کبار تابعان مى آورد.16 البته مشکلى که براى غالب این افراد وجود دارد، نبود روایت و ادله اى کافى حتى در حد دیدار با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است. این مطلبى است که ابن اثیر بدان توجه داشته و از این که برخى صحابه نگاران افرادى را تنها به صرف اخبارى که بر تولد آنان در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دلالت داشته، صحابى شمرده اند ایراد گرفته است.17 ابن حجر نیز گرچه بر نظر ابن اثیر صحه گذاشته، اما با توجه به سیره و اصرار صحابه مبنى بر بردن اطفال خود نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى تبرک بدان حضرت و نام گذارى آنان، این احتمال را زیاد و قوى دانسته که به دیدار پیامبر(صلى الله علیه وآله) شرفیاب مى شده اند.18از این رو به طور مثال ابن حجر ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف را صحابى مى داند،19 اما عجلى، یعقوب بن شیبه، ابن حبان، مسلم و بخارى و ابن اثیر او را از طبقه نخست تابعان بر شمرده اند.20.
بخش چهارم نیز یکى دیگر از بخش هاى مهم الاصابه است. ابن حجر این بخش را به «توهمات» اختصاص داده است; یعنى به افرادى که پیشینیان به غلط آنان را صحابى دانسته اند. وى این بخش را بسیار مهم و ابتکارى دانسته و مى گوید: این بخش همان گمشده اى است که بسیارى در پى آن هستتند و گمان نمى کنم در این زمینه کسى بر من پیشى گرفته و یا به فکرش خطور کرده باشد.21 در این بخش بسیارى از اشکالات و توهمات در باره صحابه از جهت نام، شباهت ها و اختلافات اسمى که سبب شده تا توهم دو شخص یا یک شخص شود بیان شده است.22 نیز نقد و بررسى روایات و اخبارى که پیشینیان بدون توجه به ضعف اسناد آن ها یا اشکالات دیگر، افرادى را صحابى پنداشته اند. ابن حجر در این بخش به این توهمات پاسخ داده است و نشان داده که چگونه کسانى، به توهم صحابى قلمداد شده اند.
بخش دیگرى که ابن حجر در صدد تدوین آن بوده، ولى ظاهراً ننوشته یا این که به دست ما نرسیده بخش: «مبهمات» است که بارها در الاصابه افرادى را به این بخش ارجاع داده، ولى هیچ گونه اثرى از این بخش در الاصابه نیست. سؤال مهم این است که چرا وى در مقدمه کتاب به چهار بخش کتاب خود تصریح کرده و آن ها را توضیح داده، ولى هیچ اشاره اى به بخش مبهمات نکرده است؟ این فرضیه که بگوییم مقدمه کتاب پیش از تدوین کتاب نوشته شده و آن موقع در صدد اختصاص بخشى به مبهمات نبوده صحیح نیست، زیرا، هم رویه مؤلفان بر این است که مقدمه را پس از اتمام کتاب مى نویسند، و هم از مطالب مندرج در مقدمه آشکار است که مطالب پس از اتمام کتاب نوشته شده است. افزون بر این، چنین احتمالى متناسب با مواردى است که مثلا پس از تدوین یک جلد یا نزدیک به آن نوشته شده باشد و به مواردى برسد و آن وقت به فکر اختصاص دادن به چنین بخشى بیفتد، در حالى که در همان ابتدا ذیل مدخل آدم بن ربیعه مى گوید: «یاتى فى المبهمات»23. بنابراین، ابن حجر مبهمات را یا ننوشته یا به دست ما نرسیده و یا - هر چند بر خلاف ظاهر - «یاتى فى المبهمات» را باید بر تدوین کتابى جدا از الاصابه حمل کرد که ابن حجر خواسته آن را بنویسد، ولى ننوشته یا به دست ما نرسیده است.
در هر حال، این کار بسیار حجیم در صحابه نویسى از سوى یک نفر24 حقیقتاً قابل تقدیر و ستایش است، اما با تتبع در الاصابه، هم اینک آشکار شده که همان نقطه قوت، سبب نقطه ضعف و اشتباهات قابل توجهى در الاصابه شده است که نیاز به بازسازى جدّى دارد. سؤال اصلى این است که آیا ممکن است ابونعیم، ابن عبدالبر و حتى کسانى که بر کتاب هاى آنان ذیل ها و حاشیه هایى نوشته اند این مقدار غافل بوده باشند که ابن حجر بتواند اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را از دو هزار یا چهار هزار و اندى و حداکثر نزدیک به هفت هزار به بیش از دوازده هزار نفر برساند؟! نکته این ازدیاد در الاصابه چه بوده است؟ پاسخ این سؤال تا اندازه اى از مباحث مذکور بیان شد، ولى علل و دلایل این ازدیاد اصحاب را در الاصابه مى توان به طور اختصار در این چند مورد بیان کرد:
1- ابن حجر به منابع متعددى دست رسى داشته که در اختیار دیگران نبوده است. این امر طبیعى است، چنان که به طور مثال ممکن است تألیفات پس از ابونعیم و ابن عبدالبر که به عنوان حاشیه و ذیل بر کتاب هاى آن دو و مانند آن ها بوده است، براى علماى بعدى منابع تازه اى باشد و در تألیفات بعدى از آن ها استفاده شود. ممکن است عدم استفاده بعضى صحانه نگاران از این منابع به این دلیل بوده که به عنوان منابع صحابه نگارى نبوده اند یا به دلایلى دیگرى به آن ها توجه نشده است;
2- مدخل قرار دادن افراد بى شمارى که نامشان یا کنیه یا القاب و یا نسبشان به گونه هاى مختلف در روایات از سوى راویان بیان شده است، در حالى که یک نفر بوده اند. این مورد یکى از عوامل مهم ازدیاد صحابه بوده است;
3- معرفى مخضرمین;
4- مقید نکردن تعریف صحابه به روایت از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یا مصاحبت طولانى با پیامبر(صلى الله علیه وآله);
5- تأسیس قواعد. ابن حجر در مقدمه جلد اول کتاب خود زیر عنوان تعریف الصحابى و الطریق الى معرفة کون الشخص صحابیاً با تأسیس چند قاعده، راه را براى شناسایى بیشتر اصحاب هموار کرده و خود را از قید نقل حدیث به عنوان تنها دلیل بر اثبات صحابى بودن افراد یا قضاوت ها و گفته هاى دیگران بر صحابى بودن افراد خارج کرده است. این قواعد و ضوابط عبارت اند از:
الف - تمام مردم مدینه که تا لحظه آخر حیات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در قید حیات بوده اند.25 وى بیان مى دارد که چون براى ما مسلم و ثابت است که در مدینه کسى باقى نمانده که مسلمان نشده باشد و از طرفى حصول دیدار افراد مدنى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در یک شهر کوچکى مانند مدینه تقریباً مسلم است، بنابراین هر چند خبر و روایتى که بر ملاقات فلان شخص با پیامبر(صلى الله علیه وآله) نداشته باشیم، اما با این مقدمات، صحابى بودن چنین شخصى ثابت خواهد بود;
ب - تبرک جستن به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و نام گذارى نوزادان توسط آن حضرت. ابن حجر فصل دوم الاصابه را به صغار صحابه اختصاص داده است. در این بخش افراد زیادى را نام برده که گزارش هاى مربوط به آنان حداکثر تولد این افراد را در اواخر عمر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ثابت مى کند، ولى دیدار با پیامبر(صلى الله علیه وآله) را که یکى از شروط اساسى صحابى بودن است بیان نمى کند. ابن حجر با این بیان که صحابه مقید بودند و رسمشان چنین بود که براى تبرک و نام گذارى فرزندانشان آنان را به محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى آوردند، صحابى بودن این افراد را مسلم فرض کرده است;
ج - فرماندهى در فتوحات; بدین معنا که در فتوحات رسم بر این بوده که اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) به فرماندهى سپاه انتخاب مى شدند.26 بر اساس این قانون، هر کس در فتوحات دوران خلفاى ثلاثه فرماندهى کل یا گروهى از سپاه مسلمانان را بر عهده داشته، صحابى است هر چند از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایتى نداشته یا دیدار وى با آن حضرت گزارش نشده باشد. حتى ابن حجر این افراد را از گروه و بخش نخست صحابه دانسته است;
د - حضور در حجة الوداع; بدین معنا که تمام قرشى هاى مکه و ثقفى هاى طائف تا پیش از حجة الوداع مسلمان شده و همه آنان در حجة الوداع حضور داشته اند. او در الاصابه با استناد به این قانون، افرادى را که روایت صریحى بر دیدار آنان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد نشده و صحابه نگاران پیشین یا نامشان را نگفته و یا در صحابى بودنشان اختلاف جدى داشته، اما در حجة الوداع شرکت داشته اند، صحابى دانسته است.27 البته وى این قانون را از ابن عبدالبر اخذ کرده است.28
این قواعد هر چند جاى تأمل دارند و ما اینک در صدد نقد و بررسى این قواعد نیستیم،29اما هر یک از این دلایل و قواعد به خصوص مورد 2 و 3 در ازدیاد آمار در الاصابه سهیم بوده است. این نه بدان معنا است که صحابه نگاران پیشین تا بدین اندازه غفلت داشته اند، چرا که عدم ذکر افراد دیگر مى تواند یا به دلیل خروج آنان از موضوع بوده باشد، مانند مخضرمین و یا به دلیل دقت نظر آنان در روایات مربوط به صحابه. به طور مثال چند روایتى که یک نفر را به نام ها، انتساب ها، القاب و کنیه هاى مختلف و مطلق و مقید نام برده اند سبب نشده که این افراد در شناخت واحد بودن این نام ها گرفتار لغزش شوند و به فربه کردن فهرست اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست زنند; امرى که مورد انتقاد ابونعیم بوده است. اما شیوه ابن حجر بر این بوده تا براى هر نامى هر چند به اَشکال گوناگون در روایات بوده، مدخلى جداگانه قرار دهد و این سبب ازدیاد افراد شده و در موارد قابل توجهى نیز عاملى براى به اشتباه افتادن ابن حجر و توهم تفاوت این اسامى شده است.30
در هر حال، به دلیل اهمیت الإسابه سیوطى، ابى بکر (809 - 911ق) آن را با نام عین الاصابة فى معرفة الصحابه تلخیص کرده است. استاد شاکر محمود عبدالمنعم نیز در دو جلد به شرح این کتاب و منابع آن پرداخته است.
(5)
الإصابة فى تمییز الصحابه
ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق)
عین الإصابة فى معرفة الصحابه
سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن بن ابى بکر
(809 - 911ق)
اصحاب اختلافى
منظور از این اصحاب، افرادى است که علماى این فن در مورد صحابى بودنشان اختلاف نظر دارند. با نگاهى به تعلیقه ها و ذیل هاى برخى کتاب هاى صحابه نگارى و بیان پاره اى از اشتباهات مؤلفانِ صحابه نگار مبنى بر رد صحابى بودن مثلا فلان شخص به دلایل مختلف و بیان غلط بودن مستندات کسانى که آنان را صحابى پنداشته اند جاداشت که همه این موارد یک جا جمع آورى شده و موضوع صحابى بودن آنان تنقیح شود، زیرا تعداد این افراد نه تنها کم نیست، بلکه زیاد است. از همین رو خود این موضوع، باب گسترده اى را در حوزه صحابه نگارى براى خود باز کرده و در این زمینه سه کتاب نوشته شده است. براى آشنایى هر چند مختصر با این سه کتاب، در ذیل: به ساختار آن ها اشاره اى مى شود:
الف نقعة31 (بُِغْیة32) الصَدْیان33 فیمن فى صحبتهم نظر من الصحابه، تالیف صاغانى (صغانى)، ابوالفضل رضى الدین حسن بن محمد بن حسن حیدر بن على بن اسماعیل قرشى عدوى عمرى صاغانى (صغانى) لاهورى بغدادى (555 یا 577 - 650ق). صاغانى پیش تر در زمینه افرادى که صحابى بودن آن ها اختلافى است کتاب عقلة العجلان را که کتاب مفصلى بوده نوشته است، اما گویا این کتاب موجود نباشد.34 کتاب نقعة الصدیان در حقیقت تلخیص عقلة العجلان است که خود صاغانى آن را انجام داده است. از این کتاب، مغلطاى استفاده کرده است.
ب الضعفاء فیمن اختلف فى صحبته، ابن جوزى ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى (متوفاى 597ق).
ج الانابة فیمن اختلف فیهم من الصحابه، مغلطاى بن قلیح ترکى (متوفاى 762ق). روش مغلطاى در این کتاب جمع آورى دیدگاه هاى مختلف درباره هر یک از افراد مذکور در الانابه است. به همین دلیل از منابع مختلفى استفاده کرده که برخى از آن ها موجود نیست. تعداد این منابع به بیش از 150 کتاب مى رسد، اما بیش ترین تکیه او بر این چند کتاب است:
الطبقات الکبرى، ابن سعد (متوفاى 230ق).
التاریخ الکبیر، بخارى (متوفاى 256ق).
الآحاد و المثانى، ابن ابى عاصم (متوفاى 287ق).
معجم الصحابه، بغوى (متوفاى 317ق).
المراسیل، ابن ابى حاتم (متوفاى 327ق).
معجم الصحابه، ابن قانع (متوفاى 351ق).
الثقات، ابن حبان (متوفاى 354ق).
المجروحین، ابن حبان (متوفاى 354ق).
المعجم الکبیر و الاوسط و الصغیر،طبرانى (متوفاى 360ق).
المختلف و المؤتلف، دارَ قُطنى (متوفاى 385ق).
معرفة الصحابه، ابونعیم(متوفاى 430ق).
الاستیعاب، ابن عبدالبر (متوفاى 436ق).
معرفة الصحابه، ابن منده اصفهانى (310 - 395ق).
الاکمال، ابن ماکولا (متوفاى 479ق).
کتاب الصحابه، ابوموسى مدینى (متوفاى 581ق).
الموضوعات، ابن جوزى (متوفاى 597ق).
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (متوفاى 620ق).
اسدالغابه، ابن اثیر (متوفاى 630ق).
نقعة الصدیان، صاغانى (متوفاى 650ق).
ریشه یابى توهمات و تدوین اصول توهم زدایى
پیچیدگى و گستردگى کار، و اشتباهات مکرر افرادى که حتى براى توهم زدایى تلاش کرده و کتاب هاى دیگران را نقد کرده بودند نشان داد که بایستى راه ها و گام هاى دیگرى براى توهم زدایى از سوى علما برداشته شود. آنان با توجه به اهمیت صحابه نویسى و تأثیر آن در فقه و حدیث و تاریخ، تلاش گسترده اى را آغاز کردند که نتایج آن دیگر به حوزه صحابه نویسى منحصر نمى شد، بلکه بیش از صحابه نگارى تأثیر عمیقى در علوم حدیث بر جاى گذاشت و ابواب مختلفى را به وجود آورد. این راه ها یکسان نبود و از جهات مختلف سعى شد تا جایى که ممکن است توهم زدایى شود که در ذیل به برخى از مشکلات و راه حل ها در این زمینه اشاره مى شود:
نسب شناسى
به یقین همان طور که ملاحظه خواهد شد بحث و تتبع در زمینه تبارشناسى مربوط به قرن پنجم به بعد نیست، بلکه از همان قرن نخست، به خصوص در بخش صحابه شناسى مورد توجه جدى بوده و کتاب هایى نیز در این زمینه نوشته شده است. این موضوع حتى تا بدان حد مورد توجه صحابه نگاران پیشین بوده که اعتراض ابن عبدالبر را به دنبال داشته است،35 اما به شاخه هایى دیگر مرتبط با شناخت اسامى افراد به مرور و به علت بروز اشکال ها و ابهام ها از قرن هاى چهارم به بعد توجه شد و دامنه هاى آن گسترده تر از پیش شد.
این عناوین و نیز عناوین مرتبط با اسامى افراد عبارت اند از: الأسماء و الکنى; الألقاب; قبایل; الأسماء المفرده; المنسوبین إلى غیر آبائهم و غیره. بخشى از این کتاب ها به قرار ذیل است:
نسب الأنصار، عبدالله بن محمد بن عمارة بن قداح انصارى (متوفاى پیش از 230ف). ابن سعد بارها از این کتاب در الطبقات الکبرى نام برده و براى شناخت دقیق و صحیح افراد، بدان احتجاج کرده است.36 غالباً ابن سعد از این شخص به ابن العماره یاد مى کند، ولى به ابن قداح مشهور است.
کتاب الأسامى و الکنى، احمد بن حنبل (متوفاى 241ق).
مختلف القبائل و مؤتلفها، محمد بن حبیب بغدادى (متوفاى 245ق)
معرفة الصحابة و انسابهم، ابن البرقى، ابوبکر احمد بن عبدالله بن عبدالرحیم بن سعید(متوفاى 270ق).
طبقات الاسماء المفردة من الصحابة و التابعین و اصحاب الحدیث، بردیجى، احمد بن هارون (متوفاى 301ق).
الکنى و الأسماء، ابوبشر دولابى، محمد بن احمد (متوفاى 310ق).
اسماء من یعرف بکنیته من اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ابوالفتح ازدى موصلى محمد بن حسین (متوفاى 367 یا 374ق)
من وافق اسمه اسم ابیه من الصحابه، ابوالفتح ازدى موصلى، محمد بن حسین بن احمد (متوفاى 367 یا 374ق).
الأسماء المفردة فى الصحابه، ابوالفتح ازدى موصلى، محمد بن حسین (متوفاى 367 یا 374ق).
کتاب الألقاب، ابوالفرضى الاندلسى، عبدالله بن محمد ازدى (متوفاى 403ق).
کتاب الإنباه على القبائل الرواة، ابن عبدالبر اندلسى (متوفاى 463ق). ابن عبدالبر همان طور که خود گفته این کتاب را مدخل و مقدمه کتاب الاستیعاب فى معرفة الأصحاب قرار داده است.37
القاب الصحابة و التابعین فى المسندین الصحیحین، غسانى، ابوعلى حسین بن محمد جَیَّانى اندلسى (متوفاى 498ق).
اقتباس الانوار و التماس الأزهار فى أنساب الصحابة و رواة الآثار، رُشاطى، ابومحمد عبدالله بن على بن عبدالله بن خلف بن احمد بن عمر لخمى اندلسى (466 - 542).
الاستبصار فى نسب الصحابة من الانصار، ابن قدامه مقدسى، عبدالله بن احمد بن محمد (متوفاى 620ق).
من وافقت کنیته کنیة زوجته من الصحابه، ابن عساکر دمشقى (متوفاى 571ق).
من وافقت کنیته کنیة زوجته من الصحابه، جلال الدین سیوطى، عبدالرحمن بن ابى بکر (809 - 911).
من وافقت کنیته کنیة زوجته من الصحابه، ابوالحسن محمد بن حیویة (متوفاى ق).
مراسیل
یکى از رایج ترین اسباب توهم صحابه بودن افراد، روایاتى است که برخى از تابعان به صورت مرسل از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند. این شبهه درباره مخضرمین، یعنى کسانى که دوره جاهلیت و اسلام را درک کرده ولى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را ندیده اند بیشتر بوده است. نگاهى به بخش چهارم الاصابه و افراد قابل توجهى که صحابى بودن آنان اختلافى است ریشه در مراسیل آنان دارد. حتى خود ابن حجر با این که به این موضوع کاملا عنایت داشته، اما گاه افرادى را به صرف روایت آنان از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در بخش اول نام برده، در حالى که راه هاى دیگر آن روایت در مجامیع حدیثى اهل سنت کاملا نشان داده که فرد مورد بحث روایت مورد نظر از کدام صحابى نقل کرده است. شمردن افرادى که توهم صحابى بودن آنان ریشه در روایات مرسل دارد از حوصله این نوشتار خارج است. محدثان و علماى اهل سنت بنا به اهمیتى که این موضوع داشته است کتاب هاى زیادى نوشته اند که یکى از مهم ترین این کتاب ها که به اصحاب پیامبر بیشتر پرداخته است و بارها صحابه نگاران براى توهم زدایى و تبیین مرسل بودن روایات مورد نظر بدان استناد کرده اند کتاب المراسیل ابن ابى حاتم رازى38 و ابوداود39 است. البته ممکن است در اصل بحث ارسال روایات، افرادى که بر اساس آن ها صحابى شمرده شده اند میان علما اختلاف باشد.40
تصحیف نگارىو گونه هاى آن
تصحیف و شناخت آن، با این که یکى از نیازهاى جدى و مهم و بسیار کاربردى در صحابه شناسى و غیره است، اما به دلیل پیچیدگى خاص خود به نظر مى رسد فنى است که افراد کمترى توان بازگشایى گره هاى این فن را داشته باشند.41 گفته اند که بیشترین تصحیف و خطا، در اسامى واقع شده است.42 در زمینه تصحیف، کتاب هاى مختلفى نوشته شده که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
التنبیه على حدوث التصحیف، حمزه اصفهانى (متوفاى 360ق)
شرح ما یقع فیه التصحیف و التحریف، عسکرى، حسن بن عبدالله (متوفاى 382ق)
تصحیفات المحدثین، عسکرى، حسن بن عبدالله (متوفاى 382ق)
تصحیح التصحیف و تحریر التحریف، صفدى، صلاح الدین خلیل بن ایبک (متوفاى 764ق)
ریشه هاى تصحیف مى توانسته در شکل، اعراب، حروف و نقطه و موارد دیگرى باشد. به تناسبِ هر یک از این مشکلات و راه حل ها، ابواب مختلفى بهوجود آمده است، مانند: المتفق و المفترق; المؤتلف و المختلف; المقلوبات; المبهمات; المتشابهات.43
این موارد براى شناخت و تمییز دادن میان افراد، کاربرد دارند. درباره هر یک از این عناوین، کتاب هاى مختلفى نوشته شده که ذکر نام تمامى آن ها و توضیح و شرح هر یک از این موارد از حوصله این نوشتار خارج است و ما تنها اشاره اى به طرح مسئله و بیان راه حل آن داریم. 
المؤتلف و المختلف
عراقى درباره اهمیت این فن گوید: محدثانى که در این علم مهارت ندارند بسیار در معرض لغزش و اشتباه قرار گرفته اند.44 مؤتلف، هم صورت بودن نوشتارى دو اسم است، اما تفاوت در تلفظ آن دو است. این خود دو بخش است:
بخش نخست، که از آن به «عموم» نام برده اند این است که شناخت تلفظ هر یک در بیشتر موارد، ضابطه و قاعده معین و مشخصى ندارد، بلکه در موارد زیاد بیشتر بر شهرت اعتماد مى شود و به اصطلاح سماعى است نه قیاسى. مثال هاى زیادى براى این نوع است، مانند سلاّم و سَلام که در بسیارى از موارد به تشدید لام است مگر در پنج مورد یا مانند کُرَیز و کَرِیز;45 مِسْوَر، مُسَوَّر; حزام و حرام. در مورد اخیر گفته اند که حزام در میان قریش به کسر حرف ح است، ولى در میان انصار و مدنى ها به فتح حرف ح و راء است46 و یا مانند ابوعبیده که دارقطنى گفته است تنها با ضمه حرف عین تلفظ دارد.47 گاه راویانى به مناسبت شغلشان معروف شده اند، ولى نام آن شغل ها در لفظ، شبیه هم است و از این رو به صورت هاى مختلف تلفظ شده است، مانند، حناط، خیاط و خباط.48
بخش دوم، که از آن به «خصوص» نام برده اند چنین است که ضبط صحیح آن بر اساس صورتى است که مثلا در صحیح بخارى یا مسلم و یا موطأ مالک نقل شده است.49 به طور مثال گویند که در صحیحین و موطأمالک، جاریه نیست مگر جاریة بن قدامه و یزید بن جاریه; به جز این ها هر چه هست حارثه است.50 به طور کلى در این بخش تبیین کرده اند که فلان اسم با فلان صورت نام چه کسانى است و با فلان صورت نام چه افراد دیگرى است، مثل حَراش و خِراش; حازم و خازم; حَبّان و حِبان; سُلَیم و سَلِیم و... .
براى این نوع، کتاب هاى مختلفى نوشته شده است. محقق کتاب الإکمال، عبدالرحمن یحیى معلمى، 26 کتاب را در این زمینه نام برده است همان طورکه بیان شد برخى از این عناوین، دیگر از حوزه صحابه شناسى فراتر رفته، تمام افرادى را که روایتى دارند، اعم از صحابه و دیگران را در بر مى گیرد. برخى از این کتاب ها عبارت اند از:
المختلف و المؤتلف فى اسماء القبائل، محمد بن حبیب بغدادى (متوفاى 245ق).
المؤتلف و المختلف فى الأسماء و الکنى و أسماء الشعراء و کناهم و ألقابهم و أنسابهم، آمدى، حسن بن بشر بن یحیى (متوفاى 370ق).
المؤتلف و المختلف، دارقطنى (متوفاى 385ق).
المؤتلف و المختلف، ابن فرضى، عبدالله بن محمد بن یوسف بن نصر ازدى (351 - 403ق).
المؤتلف و المختلف، عبدالغنى بن سعید ابو محمد ازدى (332 - 409ق).
الإکمال فى رفع الإرتیاب عن المؤتلف و المختلف فى الأسماء و الکنى و الأنساب، ابن ماکولا، على بن هبة الله (متوفاى 479ق).
کتاب ما یأتلف خطه و یختلف لفظه من أسماء الرواة و کناهم و أنسابهم من الصحابة و التابعین و من بعدهم ممن ذکر فى الصحیحین، غسانى، ابوعلى حسین بن محمد بن احمد جَیَّانى اندلسى (427 - 498).
التمییز و الفصل بین المتفق فى الخط و النقط و الشکل، ابن باطیش، اسماعیل بن ابى البرکات هبة الله بن محمد موصلى (متوفاى 655ق).51
تهذیب مستمر الوهام على ذوى المعرفة و أولى الأفهام، ابن ماکولا، ابونصر على بن هبة الله بن جعفر بن على (متوفاى 479ق).
متشابهات
متشابهات نیز در حقیقت نوعى از المؤتلف و المختلف است. تشابه اسم دو نفر در نام، کنیه، نسب، نسبت و اختلاف آن ها در تلفظ مانند موسى بن عُلى و موسى بن عَلى; محمد بن عبدالله مُخَرِّمى و محمد بن عبدالله مَخْرَّمى; حَیّان اسدى و حَنَان اسدى و... .
از جمله کتاب هاى با ارزش در این باره عبارت اند از:
المعجم فى مشتبه اسامى المحدثین، ابوالفضل عبیدالله بن عبدالله بن احمد هروى (متوفاى حدود 405ق).
تلخیص المتشابه فى الرسم و حمایة ما اشکل منه بوادر التصحیف و الوهم، خطیب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).
غنیة الملتمس و ایضاح الملتبس، خطیب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).
ایضاح الاشکال، مقدسى، ابوالفضل محمد بن طاهر (متوفاى 507ق).
المشتبه، ذهبى، محمد بن احمد (متوفاى 748ق).
تبصرة المتنبه بتحریر المشتبه، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق).
المتفق و المفترق
این نوع بر خلاف صورت پیشین است. در این جا چند نفر صحابى و یا راوى ممکن است در نام با هم مشترک باشند ولى باید متوجه شد که منظور و مراد از آن، چه شخصى است و این ممکن نیست مگر با شناخت دقیق تمام افرادى که در این نوع با هم شباهت دارند و نیز این که هر کدام از چه کسى روایت مى کنند یا چه کسانى تنها از او روایت دارند. اهمیت شناخت این نوع، از آن روست که گاه ممکن است یکى صحابى و دیگرى تابعى و یا یکى ثقه و دیگرى ضعیف و... باشد. اشتباه در این بخش، مخصوص افراد کم تجربه نیست، بلکه بسیارى از بزرگان نیز در این باره اشتباه کرده اند.52 این بخش به چند دسته تقسیم مى شود:
1- اشتراک در نام و نام پدر مثل مالک بن انس که بین ده نفر مشترک است یا مانند خلیل بن احمد که بین شش نفر و سلیمان بن داود که بین دوازده نفر مشترک است.
2- اشتراک در نام و نام پدر و جد، مثل احمد بن جعفر بن حمدان که بین چهار نفر یا محمد بن جریر بن رستم که بین دو نفر مشترک است.
3- اشتراک در کنیه و نسبت، مثل ابوعمران جَونى.
4- اشتراک در نسبت، مثل آملى و آملى. که انتساب به اول به اعتبار طبرستان است و انتساب به دوم به اعتبار آمل جیحون است. دو کتاب مهم در این زمینه عبارت اند از:
المتفق و المفترق، خطیب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).
کتاب الأنساب المتفقة فى الخط المتماثلة فى النقط، مقدسى، ابوالفضل محمد بن طاهر (متوفاى 507ق).
مبهمات
گاه در روایت به نام کسى تصریح نشده، بلکه با تعابیر مبهم نام برده شده است، مثل رجل، امرأة، ابن فلان، عم فلان، زوج فلان، زوجة فلان و مانند آن. ابهام مى تواند در سند یا در متن باشد، اما ابهام سندى مهم تر است، هر چند که در ابهام متنى موارد قابل توجهى در ارتباط با اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وجود دارد، مانند این که جاء رجل الى النبى.
ابهام زدایى از این گونه موارد بستگى به تسلط و اشراف کافى به جمیع روایات دارد، چرا که ممکن است این نام مبهم در نقل هاى دیگر تصریح شده باشد و با کمک آن آشکار شود که منظور از فلان رجل و یا امرأة چه کسى است. گاه به دلیل اشتباه در مصداقِ این نام مبهم، کسى را صحابى معرفى کنند که صحابى نیست. به طور مثال روایتى از کسى با عنوان مبهم جد عکرمة بن خالد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در باره طاعون نقل شده است.53 طبرانى ذیل نام عاص بن هشام بن مغیرة بن عبدالله بن مخزوم این روایت را نقل کرده و به تبع او بغوى،54ابونعیم،55 ابوموسى مدینى،56 مغلطاى،57 ابن اثیر58 و ذهبى59 ذیل نام عاص بن هشام همین روایت را آورده و او را جد عکرمة بن خالد دانسته و بر این اساس، او را صحابى معرفى کرده اند، در حالى که این موضوع به یقین صحیح نیست، زیرا به اجماع سیره نویسان عاص به نیابت از ابولهب در بدر شرکت کرد60 و به دست عمر کشته شد.61 از همین رو ابن حجر عقیده کسانى را که به استناد این روایت، عاص بن هشام را در شمار صحابه دانسته اند توهم و اشتباهى محض دانسته و بر این اساس، نام او را در بخش چهارم الاصابه (توهمات) قرار داده است.62
ابن عبدالبر در الاستیعاب بخش مبهمات ندارد، ولى ابن اثیر این بخش را اضافه نموده و ابن حجر همان طورَ که گذشت ـ وعده تدوین این بخش را داده، ولى گویا ننوشته یا به دست نیامده است.
مهم ترین و بهترین کتاب ها در این زمینه به قرار ذیل است:
الأسماء المبهمة فى الأنباء المحکمة، خطیب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق).
کتاب غوامص الأسماء المبهمة الواقعة فى متون الأحادیث المسنده، ابن بشکوال، ابوالقاسم خلف بن عبدالملک (متوفاى 578ق).
ترتیب المبهمات على الأبواب، مغلطاى بن قلیج (متوفاى 689ق)
المستفاد من مبهمات المتن و الاسناد، ولى الدین عراقى (متوفاى 826ق)
مقلوبات
مقلوبات نوعى از متشابهات است. مقلوب به معناى جابه جایى است; بدین گونه که نام پدر و پسر جابه جا شده و ممکن است صورت جابه جایى با شخص دیگرى هم باشد، مثلا یزید بن اسود و اسود بن یزید; ولید بن مسلم و مسلم بن ولید. در میان صحابه ابوواقد لیثى، حارث بن عوف را عوف بن حارث نیز گفته اند.63 اشتباه و توهم از این نوع، شایع است و گاه شخصى چون بخارى مرتکب چنین اشتباهات و لغزش هایى شده است.64 بهترین کتاب را در این زمینه خطیب بغدادى، احمد بن على (متوفاى 436ق) با نام رافع الارتیاب فى المقلوبات من الاسماء و الانساب نوشته است.
در پایان گفتنى است که صحابه نگارى به گونه هاى مختلف دیگرى نیز نوشته شده که توضیح در باره این گونه کتاب ها مجال دیگرى مى طلبد. هم چنین به دلیل این که بحث در باره صحابه و صحابه شناسى یکى از مباحث زنده معاصر است تحقیقات جدید در این حوزه بسیار زیاد و گسترده انجام شده که این موضوع نیز فرصت دیگرى مى طلبد.
کتاب نامه
1. ابن ابى حاتم، عبدالرحمن (متوفاى 327ق)، الجرح و التعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1371ق.
2. ابن ابى عاصم، أحمد بن عمرو (متوفاى 287ق)، الآحاد و المثانى، تحقیق باسم فیصل احمد الجوابره، ریاض، دار الدرایة، 1411ق.
3. ابن اثیر جزرى، ابوالحسن على بن محمد (متوفاى 630ق)، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، تحقیق على محمد معوض و عادل
4. احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ]بى تا[.
5. ابن بشکوال، ابوالقاسم خلف بن عبدالملک (متوفاى 578ق)، کتاب غوامص الاسماء المبهمة الواقعة فى متون الاحادیث المسنده، تحقیق عزالدین على سید و محمد کمال الدین عزالدین، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.
6. ابن حبان، محمد بن حبان تمیمى(متوفاى 354ق)، کتاب الثقات، حیدر آباد هند، مؤسسة الکتب الثقافه، 1393ق.
7. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852ق)، الإصابة فى تمییز الصحابه، تحقیق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.
8. ، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، 1404ق.
9- ابن سعد، محمد (متوفاى 230 ق)، الطبقات الکبرى، تصحیح عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
10- ابن سیدالناس، محمد بن محمد (متوفاى 734 ق)، عیون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، تحقیق محمد عیدخطراوى و محیى الدین متو، المدینة المنوره، مکتبة دارالتراث - دمشق، دار ابن کثیر، 1413ق.
11. ابن عبدالبر اندلسى، یوسف بن عبدالله (متوفاى 463ق)، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، تحقیق على محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.
12. ابونعیم اصفهانى، احمد بن عبدالله (متوفاى 430ق)، معرفة الصحابه، تحقیق عادل یوسف عزارى، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق.
13- احمد بن حنبل (متوفاى 241ق)، مسند احمد بن حنبل، تحقیق احمد محمد شاکر، قاهره، دار الحدیث، 1416ق.
14. خلیفة بن خیاط، ابوعمرو (متوفاى 240ق)، کتاب الطبقات، تحقیق سهیل زکّار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
15. ذهبى، ابو عبدالله محمد بن احمد (متوفاى 748ق)، الکاشف فى معرفة من له روایة فى الکتب السته، تحقیق صدقى جمیل العطار، بیروت، دار الفکر، 1418ق.
16. ، تجرید اسماء الصحابه، بیروت، دار المعرفة، ]بى تا[.
17. ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب انؤوط، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.
18. سمعانى، ابو سعد عبد الکریم بن محمد (متوفاى 562ق)، الأنساب، با حواشى محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
19. صالحى شامى، محمد بن یوسف (متوفاى 942ق)، سبل الهدى والرشاد فى سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمدمعوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
20. طبرانى، سلیمان بن احمد (متوفاى 360ق)، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبد الحمید سلفى، چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربى، ]بى تا[.
21. عتر، نورالدین، منهج النقد فى علوم الحدیث، دمشق، دار الفکر، 1406ق.
22. عراقى، عبدالرحیم بن حسین (متوفاى 806ق)، التقیید و الایضاع لمااطلق و اغلق من مقدمة ابن الصلاح، تحقیق محمد عبدالله شاهین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
23. عسکرى، حسن بن عبدالله بن سعید (متوفاى 382ق)، تصحیفات المحدثین، تحقیق احمد عبدالشافى، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق.
24. عسکرى، مرتضى، یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، ترجمه سردارنیا، تهران، دفتر نشر کوکب، 1362.
25. مزّى، ابوالحجاج یوسف (متوفاى 742ق)، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، تحقیق سهیل زکّار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
26. مغلطاى، علاءالدین بن قلیط (متوفاى 762ق)، الإنابة الى معرفة المختلف فیهم من الصحابه، تحقیق سید عزت مرسى و دیگران،ریاض، مکتبة الرشد، 1420ق.
27. میر سلیم، مصطفى، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بناید دائرة المعارف اسلامى، 1375.
28. واقدى، محمد بن عمر (متوفاى 207 ق)، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، قم، نشر دانش اسلامى، 1405ق.
29. هیثمى، على بن ابى بکر (متوفاى 807ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق.


--------------------------------------------------------------------------------

1 عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2 . اسدالغابه، ج 1، ص 111.
3 . همان، مدخل ابوسبره و ابن سبره. البته از این نمونه ها زیاد است.
4 . ابن حجر، الاصابه، ج1، ص 154.
5 .نووى یحیى بن شریف، مختصر اسد الغابة فى معرفة الصحابة.
6 . محمد بن محمد بن على کاشغرى، مختصر اسد الغابة فى معرفة الصحابه.
7 . محمد بن احمد ذهبى، تجرید اسماء الصحابه.
8 . منسوب به قبیله ذى رُعَیْن از قبایل یمنى که بخشى از آنان در مصر ساکن شدند. ر.ک: سمعانى، الانساب، ج 3، ص76.
9 . ذهبى مى گوید: اگر این کتاب به اتمام مى رسید دو برابر الاستیعاب ابن عبدالبر مى شد. سیر اعلام النبلاء شرح حال کلاعى.
10 . ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 154.
11 . ابن اثیر، اسدالغابه، ج 6، ص 128.
12 . الاصابه، ج 7، ص 140.
13 . البته عسکرى (ابوالحسن على بن سعید، (متوفاى 300 یا 305ق) بخشى با عنوان باب «من ولد فى ایامه(صلى الله علیه وآله) و لم یرو عنه شیئاً» در کتاب الصحابه خود داشته است. ر.ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج6، ص 147.
14 . اسدالغابه، ج 1، ص 10، مقدمه.
15 . الاصابه، ج1، ص 159. ذهبى پس از رد صحابى بودن چنین افرادى از آنان به صحابى مقید (به خردسال بودن) تعبیر کرده است. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص484 و ج4، ص419.
16 . به طور مثال ابو رداد (و یا رداد) لیثى را هم در صحابه آورده و هم در شمار تابعان. ابن حبان، کتاب الثقات، ج3، ص 454 و ج4، ص 241.
17 . اسدالغابه، ج 1، ص114.
18 . الاصابة، ج 1، ص 155. آشکار است که این توجیه در جایى صدق مى کند که امکان دیدار با پیامبر(ص) بوده باشد، مثل مدینه یا اطراف آن و احیاناً مکه و طائف، اما در مورد کسانى که در یمن و بحرین و جاهاى دور بوده اند از این قانون تنها یک حدث و گمانى بیش تولید نمى شود.
19 . الاصابه، ج 1، ص 323.
20 . تهذیب التهذیب، ج 1، ص 121 و اسدالغابه، ج1، ص 158.
21 . همان، ج 1، ص 156 - 157.
22 . البته در این زمینه، بر خلاف گفته ابن حجر که مسلم خود بر آن آگاه بوده است، برخى علما کتاب هاى مستقلى نوشته اند، از جمله خطیب بغدادى در خصوص این موضوع کتابى به نام المتفق و المفترق نوشته است.
23 . الاصابه، ج1، ص 318.
24 . اگر چه احتمال بدهیم که با کمک و همیارى شاگردان ابن حجر بوده است.
25 . الاصابه، ج 1، ص160.
26 . همان، ج1، ص159 و 161.
27 . همان، ص16، 130، 161، 219، 570 و...; ج2، ص 38، 85، 87، 384 و...; ج 4، ص 150، 221، 360، 534 و...; ج 5، ص308، 317، 455 و...; ج 6، ص37، 276، 224 و...; ج 7، ص 6، 44، 155 و... .
28 . همان، ج 1، ص 161.
29 . به طور مثال، قانون بند «ج» را از کجا به دست آورده است؟ علامه عسکرى، مؤسس این قانون را سیف بن عمر کذاب دانسته است و بیان مى دارد که سیف براى اثبات صحابى بودن افرادِ ساخته و پرداخته خود این قانون را نیز ساخته تا هر گونه شبهه و اشکالى را از حیث صحابى بودن آن افراد زدوده باشد، در حالى که افرادى را مى توان نام برد که در فتوحات فرمانده بوده، ولى صحابى نبوده اند. ر.ک: یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 4، ص 21-29.
30 . اشتباهات ابن حجر از این حیث آن قدر زیاد است که جمع آورى آن ها و بیان اشتباه ابن حجر، خود مقاله مفصلى را مى طلبد.
31 . به معناى تسکین یافتن.
32 . به معناى مطلوب و حاجت.
33 . به معناى تشنگان.
34 . مغلطاى، الانابه، ج 1، ص 7.
35 . الاستیعاب، ج 1، ص 129. از همین رو ابن عبدالبر کتابى جداگانه در انساب و قبایل صحابه و راویان نوشت که در ادامه بحث بدان اشاره خواهد شد.
36 . ر.ک: الطبقات الکبرى، ج 1، ص 9; ج 3، ص 479، 513، 522، 548، 552، 582، 625 و 626; ج 5، ص 74; ج 8 ، ص 317، 320 و 336.
37 . الاستیعاب، ج 1، ص 132.
38 . براى نمونه ر.ک: الاصابه، ج 1، ص485; ج 2، ص536; ج 3، ص99، 201، 230 و 242; ج 4، ص255، 334، 342 و 405.
39 . براى نمونه ر.ک: همان، ج 1، ص627; ج 2، ص381 و 539; ج 3، ص450 و ج 5، ص163 و 176.
40 . براى نمونه ر.ک: مدخل ابوسلام هاشمى که خلیفه (الطبقات، 33)، ابو احمد حاکم (ابن حجر، ج7، ص157)، ابن ابى عاصم (ج1، ص348 و ج 5، ص 286)، ابن عبدالبر (ج 4، ص243) و برخى دیگر وى را صحابى و خادم پیامبر(صلى الله علیه وآله) نام برده اند. تنها مستند این وصف، روایت ابوسلام از پیامبر (صلى الله علیه وآله)است که فرمودند: هیچ غلام و انسان و مسلمانى نیست که شامگاهان و صبحگاهان گوید: رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و بمحمد نبیا، مگر این که بر خدا حق و واجب مى شود که در قیامت او را راضى کند. بر خلاف ابن عبدالبر (ج 4، ص243) که سند این روایت را به همین گونه صحیح دانسته است، مزى (تهذیب الکمال، ج 10، ص125)، ذهبى (الکاشف، ج2، ص433) و ابن حجر (الاصابه، ج7، ص157-158) سند این روایت را مرسل دانسته و صحیح آن را چنین گفته اند که ابوسلام از خادم رسول الله (صلى الله علیه وآله) روایت کرده است... . از این موارد در سه کتاب الاستیعاب و اسدالغابه و الاصابه زیاد است و باز براى نمونه ر.ک: الاصابه، ج 1، ص381 و ج 2، ص399.
41 . براى اطلاع در این زمینه ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، مدخل تصحیف و تحریف، سید جواد شبیرى زنجانى.
42 . عسکرى، تصحیفات المحدثین، ص 5.
43 . براى شناخت هر یک از این ابواب و عناوین و اهمیت آن ها ر.ک: نورالدین عتر، منهج النقد فى علوم الحدیث.
44 . عبدالرحیم بن حسین عراقى، التقیید و الایضاح، ص 299.
45 . همان، ص 300.
46 . نورالدین عتر، منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 182.
47 . عسکرى، التقیید والایضاح، ص 301.
48 . همان ، ص 306.
49 . همان، ص 306.
50 . همان، ص 308.
51 . زرکلى، الاعلام، ج 1، ص 328.
52 . منهج النقد، ص 181.
53 . احمد بن حنبل، المسند، ج 3، ص 416; طبرانى، المعجم الکبیر، ج 4، ص 195; ابونعیم، معرفة الصحابه، ج 4، ص 2261; ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 4، ص 200; ابن اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص107; هیثمى، مجمع الزوائد، ج 2، ص 315; الاصابة، ج 5، ص 130.
54 . الاصابه، ج 5، ص 130.
55 . معرفة الصحابه، ج 4، ص 2261.
56 . الاصابه، ج 5، ص 130.
57 . الانابه، ج 1، ص 198.
58 . اسدالغابه، ج 3، ص 107.
59 . تجرید اسماء الصحابه، ج 1، ص 281.
60 . ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج4، ص 54.
61 . واقدى، المغازى، ج 1، ص92 و 150; ابن سعد، همان، ج2، ص13 و ج5، ص 23; ابن عبدالبر، همان، ج 2، ص 15; ابن سبد الناس، عیون الأثر، ج1، ص372; صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 4، ص 88.
62 . الاصابه، ج 5، ص131.
63 . همان، ج 7، ص 37.
64 . نور الدین عتر، منهج النقد، ص 186.

تبلیغات