روابط سیاسی کشورها با یکدیگر، به طور تدریجی موانع و فرصتهایی فراروی آیندگان هر واحد سیاسی در قلمرو سیاست خارجی فراهم می سازد. مقاله پیش رو که روابط ایران و عثمانی را در دوره محمدشاه قاجار بررسی کرده است، نشان می دهد چگونه دخالتهای بیگانگان به این روابط جهت می بخشد و نیز تا چه اندازه تاثیرات این دخالتها، به مثابه میراثی از گذشته، آینده روابط سیاسی این کشورها را تحت الشعاع قرار داده است.
اگر ادبیات یک جامعه را آینه ای برای انعکاس حال و روز آن جامعه بدانیم، چاره ای نیست جز اینکه برای شناختن ابعاد انقلاب مشروطیت ایران و برای دانستن حال و روز ایران عصر مشروطه، ادبیات سیاسی آن روزگار را نیز با دقت و جدیت مورد توجه و تامل قرار دهیم. هر تحول اجتماعی و سیاسی، خواه ناخواه همه شئون جامعه از جمله ادبیات را تحت تاثیر قرار می دهد که این امر در مورد انقلاب مشروطه نیز صدق می کند. تازگیهایی که ادبیات ایران عصر مشروطه پیدا کرده بود، هم از لحاظ مضامین و هم از لحاظ شیوه بیان، نشانگر آن بودند که مشروطیت یکی از ماندگارترین تاثیرات خود را بر جامعه ایران گذاشته است. ادبیات در عصر مشروطه تاحدزیادی مردمی شد و از مغلق گوییهای خاص مجالس رسمی و ادبی رهایی یافت و نیز به یک ابزار مهم و موثر در مبارزه سیاسی تبدیل گردید؛ چنانکه مشروطیت یکی از سیاسی ترین دوره های ادبی ایران را به خود اختصاص داد.