مطلع ادبیات سیاسی در ایران معاصر
آرشیو
چکیده
اگر ادبیات یک جامعه را آینه ای برای انعکاس حال و روز آن جامعه بدانیم، چاره ای نیست جز اینکه برای شناختن ابعاد انقلاب مشروطیت ایران و برای دانستن حال و روز ایران عصر مشروطه، ادبیات سیاسی آن روزگار را نیز با دقت و جدیت مورد توجه و تامل قرار دهیم. هر تحول اجتماعی و سیاسی، خواه ناخواه همه شئون جامعه از جمله ادبیات را تحت تاثیر قرار می دهد که این امر در مورد انقلاب مشروطه نیز صدق می کند. تازگیهایی که ادبیات ایران عصر مشروطه پیدا کرده بود، هم از لحاظ مضامین و هم از لحاظ شیوه بیان، نشانگر آن بودند که مشروطیت یکی از ماندگارترین تاثیرات خود را بر جامعه ایران گذاشته است. ادبیات در عصر مشروطه تاحدزیادی مردمی شد و از مغلق گوییهای خاص مجالس رسمی و ادبی رهایی یافت و نیز به یک ابزار مهم و موثر در مبارزه سیاسی تبدیل گردید؛ چنانکه مشروطیت یکی از سیاسی ترین دوره های ادبی ایران را به خود اختصاص داد.متن
از حجاز و چین و ایرانیم ما شبنم یک صبح خندانیم ما
در قلمرو تاریخ جهان، ادبیات همواره به عنوان گنجینهای از رویدادها، ارزشها، آداب و رسوم و پیشینه تاریخی تحولات اجتماعی و سیاسی یک ملت محسوب میشود. آثار ادبی و جلوه تحولات آن در نظم و نثر، در قالب تاریخ، فلسفه، رمان، تآتر، نمایش، تمثیل، شعر و... همواره بهعنوان مفاهیم نمادین و سمبولیک مورد توجه مردم در هر عصر و زمانی بوده، تاجاییکه به عنوان کانون تبلور اندیشههای فردی و اجتماعی در اعتلای فرهنگ یک ملت تاثیر بسزایی داشته است. این آثار معرف احساسات، گفتهها، نوشتهها و میلهای روانی و اجتماعی و همچنین بیانگر زیباییها و زشتیها و بایستها و نبایستهایی هستند که در بازتاب تاریخی و به مرور زمان عملکرد واقعی خود را نشان دادهاند.
«ادبیات آیینه تمامنمای رویدادها، آیینها، رفتارها، تلاشها و اندیشههای جامعه است که زبان حال و شناسنامه یک ملت میباشد و میتوان یک جامعه را با بررسی محتوا و موضوع ادبیات آن شناخت. رویدادها، رفتارهای اجتماعی را دانست و سیر تحول پدیدههای اجتماعی را ردیابی کرد.»[i][i]
حوادث، رویدادها، آداب و رسوم، رفتارها، اندیشهها و منزلتهای اخلاقی و اجتماعی به عنوان نمونهای از پیشینه تاریخی و تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک ملت و بهعبارتبهتر زبان گویای آن به حساب میآیند. بسیاری از این حوادث را میتوان در دریای بیکران شاهکارهای ادبی جستجو کرد. «ادبیات هر ملت نماینده دل و جان و روان آن ملت و یکی از ارکان سیاسی و فرهنگی و تمدن هر قوم به شمار میآید.»[ii][ii]
استقلال فرهنگی، گسترشدادن ارزشهای اخلاقی و ازهمهمهمتر بیدارکردن مردم یک جامعه در هر برهه از تاریخ، رابطه مستقیم با ادبیات آن اجتماع دارد. البته تاثیر ادبیات بر جامعه و متقابلا تاثیر جامعه بر ادبیات مبحثی ضروری و حتمی است. همانطورکه محیط اجتماعی بر ادبیات تاثیر میگذارد، باید گفت متقابلا ادبیات نیز بر اوضاع و احوال جامعه و شناخت تحولات و ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و قوانین و ساختار آن اثر مستقیم دارد؛ بهطوریکه در زمان سامانیان و غزنویان ادبیات به شکل بزمی یا رزمی، در قرن پنجم و ششم عرفانی، پس از حمله مغولان انتقادی، در دوره قاجار عامیانه و سرانجام در دوره مشروطیت ملی و سیاسی شد. پس استفاده از جوهر روح ادب، زمانی تاثیرگذار میشود که «از درد و جوش زمانه پر باشد، برونافکنی و همدستی کند با زمانه خویش، یعنی حرف دل مردم را گفته باشد.» بنابراین ادبیاتی که در ایران تحت شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در آن زمان بهوجود آمده، نمیتواند با آثار ادبی یونانی، هندی، عربی، و ترکی یکسان جلوه نماید.
«بیشبهه محیط ادبی نمیتواند از تاثیر محیط اجتماعی بر کنار بماند. افکار و عقاید و ذوقها و اندیشهها تابع احوال اجتماعی میباشند و متقابلا روی اوضاع اجتماعی اثر میگذارند.»[iii][iii] بهعبارتی ازآنجاکه خط سیر ادبیات و هنر به تناسب تحولات و ساختارهای اجتماعی در فرایند زمان شکل میگیرد، ازاینرو شناخت تحولات و ویژگیهای سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز با توجه به این بازماندهها میسر میگردد و درعینحال ازآنجاکه هر انقلاب سیاسی، خواهناخواه تحولاتی را در تمام شئون اجتماعی جامعه بهوجود میآورد، بهطورقطع ادبیات آن ملت را نیز تحت شعاع خود قرار میدهد. این شاخص مهم، در ادبیات دوره انقلاب مشروطه ایران نیز یک امر حتمی و غیرقابلانکار است. انقلاب مشروطه حاصل یکسری تغییر و تحولات تاثیرگذار درونی و بیرونی (برآمده از جانب دنیای غرب) بود و لذا ادبیات سیاسی این دوران را نیز باید تحتتاثیر این عوامل، حاصل و ترکیبی از تحولات درونی و بیرونی جامعه ایرانی تلقی کرد.
روشنفکران، آزادیخواهان، علما و روحانیون و حتی تجار عصر قاجار، شکل جدیدی از ادبیات ملی و سیاسی را پدید آوردند. آنان با سلاح اندیشه و گفتار به مبارزه سیاسی پرداختند و در مطبوعات و روزنامهنگاری و یا با استفاده از استعداد شعر و شاعری در راستای ابلاغ افکار و عقاید سیاسی و ملی، خواستار قانونطلبی و مشروطهخواهی شدند و به اقتضای آنکه اکثر مخاطبانشان جوانان و توده مردم بودند، به سادگی و بیپیرایگی کلام روی آوردند.
سبکهای گوناگون ادبی عصر مشروطه، درکل خصلت اجتماعی و سیاسی دارد؛ چنانکه عشق به آزادی، حس میهندوستی، قانون، ترقی و پیشرفت، توجه به زحمتکشان و انتقاد از حاکمان از وجوه مشخص این ادبیات به شمار میروند.
هرکه را مهر وطن در دل نباشد کافر است
معنی حب وطن فرموده پیغمبر است
هر که بهر پاس عرض و مال و مسکن داد جان
چون شهیدان از می فخرش لبالب ساغر است
ادبیات این دوره چه از حیث محتوا و چه از لحاظ بیان، تازگیهایی پیدا کرد که در دوران گذشته خبری از آن نبود. این نوآوری و تجددطلبی همراه با مایههای سیاسی و اجتماعی در جلوهای از اندیشههای ملی و میهنی نمودار گردید و در نتیجه باب تجدد، تحتتاثیر سیاست زمان، با مضامین ادبی این دوره درآمیخت.
شاعران و نویسندگان به هنگام خلق آثار ادبی، سخنگفتن را نوعی عملکردن یعنی آشکارنمودن منزلتها و تعهدها و مسئولیتی لازم بر خود میشمردند و این مساله در نهاد ادبیات به صورت تجربیات فکری و عینی مجسم میشود. سیمون دوبووار در مقاله توانایی ادبیات میگوید: «آشکارکردن فعالیتهای ادبی، به منزله عملکردن به آنها است.» ازاینرو در این دوره زبان شعر و نثر و شیوه شاعری و نویسندگی در خور فهم مردم کوچه و بازار و به صورتی ساده و بیتکلف ادا میشد؛ چنانکه در نثر روزنامههایی مثل قانون، صوراسرافیل، سخن، دنیا و نیز در اعلامیهها و یا در اشعار و نظمها، مطالب برای هر قشر از مردم ــ اعم از باسواد و بیسواد ــ چنان بهگونهایصریح تنظیم میگردید که برای همگان قابل فهم باشد. کلمات و واژههای سیاسی و ملی بهصراحت وارد نظم و نثر میشدند و از آنجا بهراحتی در اندیشههای مردم رسوخ پیدا میکردند. نغمه جانبخش آزادی و مژده عدالت و حکومت ملی، همراه با احساس میهندوستی، عشق، فداکاری و پاکدامنی، در کنار درک تلخیها و دردهای حکومت استبدادی، در تشنگان آزادی و عدالت تحولی بزرگ به ارمغان آورد.
پیامی دوشم از پیر میفروش آمد
بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
هزار پرده ز ایران درید استبداد
هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد
دراینمیان برخی شاعران و نویسندگان، ضمن سرودن شعرهای سیاسی و انتقادی به زبان ساده و عامیانه، در قالب اشعار سنتی موضوعات تازهای را مطرح میکردند. در شعر و نثر عصر بیداری، نهتنها دوران ستایشگری و توصیفات تقریبا به سر آمد بلکه تمام مضامین شاعران از لحاظ ذهنی، احساسی، اخلاقی و عرفانی تاحدودزیادی با نقشهای سیاسی و اجتماعی جایگزین شدند و آرمانها و اندیشههای مردمی در قالب شعر و ادب و نویسندگی در عرصه سیاست و جامعه نمودی تازه پیدا کردند. این مستزاد از شرفالدین قزوینی (نسیم شمال) نمونهای از آن قسم است:
گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای
ای وای وطن وای
خیزید و روید از پی تابوت و وطن وای
ای وای وطن وای
از خون جوانان که شده کشته در این راه
رنگین طبق ماه
خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن وای
ای وای وطن وای
افسوس که اسلام شده از همهجانب
پامال اجانب
مشروطه ایران شده تاریخ زمن وای
ای وای وطن وای
تعدد شاعران و نویسندگان و احساس تعهد آنان، همراه با تنوع موضوعات ادبی، از خصوصیات بارز ادبیات این عصر به حساب میآید. این نوآوری مضامین در قالب سرودههای سیاسی و ملی، با قبول نوعی تعهد در نظم و نثر، «ادبیات متعهدانه» را پایهریزی کرد.
البته در ادبیات عصر مشروطیت گاه تعارضاتی هم از حیث اندیشهها و عقاید سیاسی دیده میشود و این اختلافات درواقع از فضای سیاسی متشنج زمان و عواقب آن در سطح کشور ناشی میشدند؛ چراکه گروهی با ادبیات حزبی، جبههای و مسلکی به مقابله با ادبیات ملی و میهنی روی میآوردند و گاه مضامین ادبی در این دوره عملکرد واقعی خود را از دست میدادند و بهگونهای غیراصولی و با تشتت آرا همراه میشد؛ چنانکه حتی حاکمان وقت نیز بعضا میکوشیدند از افکار و تمایلات شاعران و نویسندگان در جهت تامین خواستههای خود و سرکوبی مردم استفاده نمایند. شاخهای از ادبیات سیاسی ایران این دوره نیز که از تمایلات خارجی متاثر بود، با عنوان حمایت از طبقه محروم و ادبیات کارگری و زحمتکشان، نیازهای توده مردم را موضوع اصلی شعر خود قرار داد و کسانی مثل فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و محمدعلی افراشته به مناسبتهایی در تایید و تقویت این گرایشها میکوشیدند.
بااینهمه دراینزمان همه شاعران و نویسندگان با قدرت سخن خود در میان مردم نفوذ زیادی پیدا کردند. در مراکز ادبی آن زمان از جمله در تبریز، رشت، اصفهان، مشهد و شیراز، موضوعات متنوع ادبی مانند نمایشنامه، داستان، رمان، مقالات انتقادی، طنزآمیز و سیاسی بهتدریج رواج یافتند. در این دوره نثر رفتهرفته پیشرفت کرد و پیشیگرفتن نثر بر شعر، از خصوصیات بارز ادبیات این دوره بهشمار میرود. نثرنویسی در قالب قصه، رمان، نمایشنامه، نقد، مقاله و... جهت تفهیم و تاثیر بیشتر و بهتر افکار سیاسی در اذهان مردم، در داخل و خارج از کشور ادامه داشت. این آثار بعدها سرمشق خوبی برای کسانی قرار گرفتند که میخواستند عقاید و اندیشههای خود را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی زمان به نوعی دیگر بیان کنند و مقدمه و مشوق حرکتهای اجتماعی و انقلابی در مردم باشند.
میرزافتحعلیخان آخوندزاده با بهرهگیری از قالبهای ادبی، در کنار نگارش داستان، نمایشنامه و مقاله، شعر انتقادی میسرود و اولین کسی بود که وقایع زمان را در قالب نمایشنامه مطرح کرد و نوشتن نمایشنامههایی در سبک کمدی رئالیستی را آغاز نمود. وی «نخستین کسی بود که رئالیسم کامل را در ادبیات آذربایجان بهوجود آورده است و رهبری و آموزگاری کمدینویسان آذربایجان را بر عهده گرفته است.»[iv][iv]
شاعر مشروطهخواه دیگر از خطه آذربایجان، میرزاجعفر خامنهای بود که در مخالفت با حکومت محمدعلیشاه با چاپ اشعار و مقالاتش در روزنامههای حبلالمتین و شمس، مسائل عصر خود را با زبانی جدید بیان کرد. «میرزاجعفر با برافراشتن سلاح شعر خود و با چاپ آن در روزنامه، مردم را به دسیسههای مستبدان آشنا نموده و ترفند مخالفان نقش بر آب شد.»[v][v]
از جمله دیگر اندیشمندان، شاعران و نویسندگان این عهد، ادیبالممالک فراهانی (متخلص به امیری)، ملکالشعرای بهار، ایرجمیرزا (شاعر طنز و انتقاد)، علیاکبر دهخدا (نویسنده چرندوپرند)، طالبوف، میرزاآقاخان کرمانی و حاجزینالعابدین مراغهای، عارف قزوینی و عشقی بودند که با آثارشان باعث پیدایش افکار مشروطهطلبی و آزادیخواهی در بین مردم گردیدند. علاوه بر آنها میرزاعلیاکبر صابر (مشروطهخواه اردبیلی ساکن باکو) با کتاب طنزآمیز هوپهوپنامه، در ترویج افکار مشروطهخواهی نقش داشت.
طالبوف با ندای وطن معشوق من است ندادهنده شرق علیه غرب، حاج زینالعابدینمراغهای با کتاب سیاحتنامه ابراهیمبیگ (احمد)، دهخدا با روزنامه صوراسرافیل، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و میرزاآقاخان کرمانی با طنزهای انتقادی و شرفالدین قزوینی با نسیم شمال، همگی در تسریع انقلاب مشروطه نقش بسزایی داشتند و با بیان مسائل سیاسی آن زمان در قالب شعر و نثر، جهت ترویج نظام مشروطه میکوشیدند. آنها با تلفیق طنز و رئالیسم، «ادبیات طنز حقیقی» را بهوجود آوردند. «بسیاری از کسان را میتوان پیدا کرد که از خواندن کتاب سیاحتنامه ابراهیمبیگ... به کوشندگان دیگر مشروطه پیوستهاند.»[vi][vi]
طی سالهای 1285.ش تا سال 1304.ش، به تبع درگیریهای داخلی و خارجی و هرجومرجها، ادبیات جهتگیری ضد استعماری پیدا نمود. بعدها در سالهای 1320.ش در اثر حکومتهای خودکامه فردی، خلق آثار ادبی به رکود گرایید و کمکم ادبیات ملی، مذهبی و سوسیالیستی مطرح شد. ادبیات حزبی و ملی و مقالههایی درباب انتخابات، مجلس و مبارزه با استعمار انگلیس در محور اصلی ادبیات سیاسی نشستند و با شروع سانسور و خفقان در مطبوعات، به شکل سری و مخفیانه ادامه یافت.
درکل باید گفت ادبیات عصر مشروطه به یکی از سیاسیترین ادوار ادبیات ایران تبدیل شد و در سالهای بعد، با پیشرفتهایی که در عرصه شعر نو بهوجود آمد، به نتیجههای ثمربخشتری نیز منتهی گردید. این فرایند، در شکل ملیتخواهی و اصلاحطلبی با ظهور آثار رمانتیک و احساسی جلوههای دیگری یافت و مقدمه پیدایش آثار ادبی ــ سیاسی در تاریخ ادبیات ایران قرار گرفت.
پینوشتها
[i][i]ــ محمود روحالامینی، نمودارهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، تهران، چاپ نقش جهان، 1379، ص9
[ii][ii]ــ ویلیام جی گریس، ادبیات و بازتاب آن، ترجمه: بهروز غربدفتری، تبریز، خوروش، 1381، ص50
[iii][iii]ــ محمدسعید حنایی کاشانی، نشر دانش، ج 1، تهران، نشر دانشگاهی، ص57
[iv][iv]ــ یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، تهران، انتشارات زوار، 1372
[v][v]ــ عبدالکریم منظوری خامنه، مدرسه معرفت، تهران، جمعیت خیریه خامنه، 1368، ص39