کورنوکوپیا یا شاخ نعمت، از جمله نمادهای فرهنگی و اجتماعی است، که در اروپا و ایالات متحده امریکا، مظهر فراوانی و برکت به شمار می رود. منشاء کورنوکوپیا به اساطیر یونانی باز می گردد و به بخشی از افسانه ی زندگی زئوس، بزرگ ایزد یونانی، و نیز به داستان های اسطوره هایی چون هرکول، هِیدِس، دیمیتر و تیشه مرتبط می شود، اما نقش کورنوکوپیا را بر روی برخی نقش برجسته ها و سکه های دوره ی اشکانی نیز می توان شناسایی کرد و برخی از معدود اشیاء بازمانده از آن عصر، به صورت کورنوکوپیا یعنی به شکل شاخی میان تهی طراحی و ساخته شده اند. در این مقاله، به شیوه توصیفی تحلیلی، ضمن معرفی این آثار، معنا و دلالت ضمنی کورنوکوپیا با رویکرد نشانه شناختی فرهنگی، در عرصه ی سپهر نشانه ای دوره ی اشکانی بررسی شده است. حاصل این پژوهش، از توجه اشکانیان به استفاده خویشکاری نماد کرونوکوپیا در تبیین اقتدار و مشروعیت حکومت آنان، به ویژه در محل سکنای مهاجرنشین های یونانی در میان رودان حکایت می کند.
ایرانیان در درازای تاریخ ساسانیان، باور داشتند که پادشاه ایران تنها باید هموَندی از تخمه ساسانیان باشد.هموَندان خاندان های نژاده ای همچون اسپاهبد، مهران، کارن، سورن و دیگر خاندان های ایرانی، دست کم تا چند دهة پایانی تاریخ ساسانیان، این انگاره را نادیده نگرفتند و خواستار ستاندن پادشاهی از چنگ ساسانیان نشدند. تنها در شامگاه تاریخ ساسانیان بود که باور به حقِّ ایزدی و خاندانیفرمانروایی ساسانیان، اندکی رنگ باخت و هموَندان پاره ای خاندان های بزرگ خواستار گرفتن تخت پادشاهی ایران شدند. اگرچه آنها چندان کامیاب نبودند و از دیدگاه بیشتر ایرانیان، ربایندة حقِّ ایزدی فرمانروایی ساسانیان انگاشته می شدند، امّا ستیزه های پاره ای خاندان ها با پادشاه بزرگ تیسفون، گذشته از جنگ های خانگی و شورش ها، چنان شالوده های پادشاهی ساسانیان را لرزانید که در یورش عرب ها به ایران، دیگر توانی برای پایداری و جنگ با دشمن وجود نداشت.در این پژوهش، سؤال اصلی این است که خاندان های نژاده و بزرگان ایرانی، از آغاز پادشاهی هرمزد چهارم تا مرگ یزدگرد سوم دربارة حقِّایزدیِ شهریاری ساسانیان چه دیدگاهی داشته اند؟ این جستار نشان خواهد داد که در این برهة زمانی، باور به حقِّ ایزدی خاندان ساسانیان برای فرمانروایی در ایران، سست شده بود و هموَندان پاره ای خاندان های نژاده حتی برای ستاندن تاج و تخت پادشاهی ایران با ساسانیان به ستیزه برمی خاستند.
از زمانی که آریایی ها به ایران وارد شدند و به آب های جنوبی این سرزمین دست یافتند، تصمیم گرفتند که نام قوم خود را بر این دریا بگذارند. سلسله های هخامنشی، اشکانی و ساسانی هر یک به اهمیت این دریا پی برده و بهره برداری های فراوانی از آن نمودند که در این میان سهم هخامنشیان و ساسانیان بیشتر از اشکانیان است. با به قدرت رسیدن سلسله ساسانی در سال 224 میلادی، ایران وارد مرحله تازه ای از فعالیت های دریایی خود (نظامی، تجاری و ...) گردید. این سلسله از همان ابتدای به قدرت رسیدن اردشیر اول اهمیت خلیج فارس (پارس) را دریافته و به ایجاد، مرمت و احیای بنادر متعدد و تشکیل نیروی دریایی و نظامی در کرانه های آن اقدام نمودند. پس از اردشیر، اخلاف وی نیز اهداف و سیاست های دریایی او را دنبال کردند. فتح دریایی سرزمین یمن یا همان جنوبی ترین ناحیه شبه جزیره عربستان نشان از قدرت فوق العاده نظامی و دریاییِ این دوره دارد. ساسانیان با تسلط بر کشور یمن، توانستند تجارت با دریای احمر و اقیانوس هند برقرار کرده و حتی تا نقاط دورتری مانند سراندیب (سیلان) و چین نیز بسط و توسعه دهند به گونه ای که در دوره حکومت آنان، اقتدار دریایی و تجاری ایران نه تنها از اعراب بلکه از رومیان نیز پیشی گرفت. به عبارت دیگر، خود قدرت بلامنازع دریایی در این منطقه شدند. در این پژوهش کوشش نموده ایم تا به ارائه گزارشی کوتاه از علل و عوامل حضور نظامی ساسانیان در خلیج فارس پرداخته و با روش توصیفی تحلیلی آن را ارزیابی و بازکاوی قرار کنیم.