سیمایی درخشان در سپیدهدم تاریخ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
درباره کوروش، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی و یکی از سرداران بزرگ در سپیدهدم تاریخ بسیار میتوان سخن گفت (چنان که گفتهاند) اما در این مختصر به چند فراز از زندگی و شخصیت اثرگذار او اشارتی میکنیم و میگذریم:
زندگینامه
پس از درآمدن آخرین گروه آریاییان به فلات ایران در اواخر هزاره دوم یا اوایل هزاره اول پیش از میلاد، شش طایفه بزرگ در مناطق مختلف اسکان یافتند، از جمله طایفهای در ماد بزرگ (کردستان، کرمانشاهان، همدان و آذربایجان فعلی) ساکن شدند و طایفهای دیگر در پارسه (پارس در استان فارس کنونی) ماندند و گروه دیگر در پارت (حوالی گرگان و دامغان فعلی) مقیم گشتند و هر کدام بعدها سلسلهای بزرگ از پادشاهی ایرانی را پدید آوردند. پارسیان در افشان (یا انزان و به عیلامی آنچان) و پارس سلسله پادشاهی کوچکی را بنیاد نهادند (انشان واقع در شرق شوش در خوزستان کنونی بوده است). کوروش از همین دودمان برآمد.
نیای این خاندان هخامنش بود که در حوالی 700 قبل از میلاد فرمانروا بود و پس از او چیش پیش به امارت نشست و بعد از وی کوروش اول (سیروس) حاکم شد و آنگاه کمبوجیه قدرت یافت و در پی او کوروش دوم، شخصیت مورد بحث ما به عرصه آمد و امپراتوری پارس را بنیاد نهاد. کوروش کبیر از دو سو شاهزاده بود چرا که پدر او شاه پارس و انشان بود و مادر او دختر ایشتوویگو آخرین شاه ماد. او در سال 559 یا 558 پیش از میلاد به پادشاهی پارس رسید و از همان آغاز در اندیشه گسترش قلمرو حکومت اجدادی خود افتاد. نخستین تلاش او حمله به سرزمین ماد بود، وی با ایشتوویگو در ماد جنگید و در سال 550 بر او چیره شد اما به آن بسنده نکرد و پس از آن در طول چند سال لیدی و کاپادوکیه (در آسیای صغیر) و عیلام و اردستان و فینیقیه (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) و بابل را گشود و بعد متوجه شمال و شرق ایران شد و هیرکانیه (گرگان و بخشی از خراسان بعدی) را فتح کرد و بعد متوجه ماوراءالنهر و آسیای میانه شد و سغد و خوارزم و بلخ را گشود و تا هند پیش رفت.
آخرین نبرد او با وحشیان «ماساژت»، تیرهای از سکاهای شمالی، بود که در ماوراء رودخانه سیردریا (سیحون) بود و او در آن کشته شد (به سال 529 پیش از میلاد). جسد او را به پارس انتقال دادند و در پاسارگاد مدفون گردید. گرچه تمام فتوحات او مهم بود اما بیگمان مهمترین آنها فتح بابل بود که در سال 538 رخ داد، چرا که بابل از دیرباز بر تمام منطقه چیره بود و از جمله بخش غربی و جنوبی ایران را تحت تاثیر قرار داده بود و غالبا بر عیلامیان و مادها تسلط داشت. فتح بابل و آشور به معنای فتح تمام جهان بود. لذا گزاف نبود که کوروش پس از گشودن بابل با افتخار بر کتیبهای نوشت: «منم کوروش، پادشاه گردون، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهانبخش جهان».
ویژگیهای کوروش
با تکیه بر اسناد برجای مانده از آن روزگار (کتیبههای میخی، عهد عتیق، اسناد بابلی و مورخان یونانی)، کوروش یک شخصیت بسیار برجسته و سیاستمدار ممتاز و دارای ویژگیهای مهم بود که نهتنها در آن روزگار، بلکه در روزگاران پس از وی نیز در مجموع کمیاب بوده است. مهمترین این ویژگیها عبارتند از:
نبوغ نظامی و سیاسی: اصولا بنیادگذاران سلسلهها در روزگاران گذشته انسانهای برجسته و ممتاز و غالبا نابغه بودهاند و کوروش بیگمان یکی از نمونههای اعلای آن است. در فاصله بیست سال بزرگترین قدرتهای نظامی و سیاسی منطقه را به زانو در آوردن و نخستین امپراتوری و حکومت مقتدر تاریخ را پی افکندن و یک امپراتوری پهناور را به بهترین شکل اداره کردن، فقط از شخصیتهای استثنایی و توانا و باتدبیر و خردمند ساخته است. به گفته حکمان هوار (ایران و تمدن ایرانی، صفحه 42): وی میبایست سرداری بزرگ و دولتمردی شگفت بوده باشد. کوروش میبایست اندیشه و اصول نوینی از حکومت در خاورزمین آورده باشد که تا زمان او ناشناخته بود. سه امپراتوری بزرگ را در فرمان خویش آورد. نیرویی که او نشان داد سه امپراتوری ماد، لیدی و بابل را برای همیشه از صفحه روزگار محو کرد.
حفظ میراثهای تمدنهای مغلوب: معمولا فاتحان تاریخ، به دلایل مختلف، نهتنها علاقهای به حفظ میراث تمدنهای پیشین و آثار فرمانروایان شکست خورده ندارند، بلکه میکوشند آثار پیشینیان و رقیبان بالقوه و بالفعل محو و نابود شود، اما کوروش از معدود کشورگشایان بزرگ تاریخ است که پس از فتح سرزمینها و چیرگی بر اقوام مغلوب تلاش میکرد تا میراث فرهنگی و مذهبی و تمدنی بهجا مانده را حفظ و حراست کند و از آنها در سیاست ملکداریاش سود جوید و آنها را تعالی دهد. رفتار کوروش با ماد، عیلام، بابل، لیدی، هند، هیرکانی و ماوراءالنهر به خوبی موید این مدعا است.
اعطای آزادیهای مذهبی و مدنی: شهره تاریخ است که کوروش، احتمالا، نخستین فاتح مقتدر تاریخ است که اقوام سرزمینهای مغلوب را از آزادیهای دینی و اجتماعی و سیاسی برخوردار کرد. برای او دینداران و بیدینان، ایرانیان و غیرایرانیان، فرقی نداشت. چنان که در بابل با پروان مردوک (خدای بزرگ بابل) و یهودیان رفتار کرد، با لیدیان و هندیان و سغدیان نیز چنین کرد. این در حالی بود که خود او مزداپرست و یکتاگرا و احتمالا زرتشتی بود.
به شهادت تاریخ، شاید غیرموحدان یکتاپرستان را تحمل کنند اما معمولا یکتاپرستان، بتپرستان و مشرکان را تحمل نمیکنند. البته برخی در انگیزههای مداراگری کوروش و صداقت او تردید کردهاند، اما حتی اگر چنین نیز باشد، از اهمیت سیاست و رفتار وی نمیکاهد. زیرا فرجام و محصول عملی سیاستمداراجویانه و صلحجویانه یک فرمانروا، بههرحال، به سود فرمانروا و کشور و مردمان آن است. هرودوت میگوید که ایرانیان همواره رفتار ملایم کوروش را به یاد داشتند و او را «پدر» مینامیدند. قابل تامل است که به روایتی کوروش نامی است انشانی و به معنای «شبان» است و این نام با روش صلحجویانه و مداراگرانهاش سازگار است. در همین ارتباط و به عنوان نمونهای از سیاست کوروش، میتوان به رفتار وی با شاهان مغلوب اشاره کرد. جوانمردی او با شاهان ماد و لیدی و بابلی و جاهای دیگر مثالزدنی است و از نوادر و حوادث تاریخی است.
تمدن سازی: گرچه کوروش مجال نیافت تا در آرامش و امنیت به تمدنسازی بپردازد، اما جهتگیریها و تلاشهای وافر او حکایت از آن دارد که او به اهمیت تمدنسازی و توسعه علم و تکنیک و رشد اقتصادی و رفاه مردمان آگاه بود و در حد توان نیز اقداماتی در این زمینه انجام داد که در تواریخ ثبت است. اساسا حفظ میراث تمدنی سرزمینهای مغلوب، دلیلی جز آگاهی به اهمیت فرهنگ و تمدن و اهتمام به رشد و بالندگی آنها ندارد. میتوان قاطعانه گفت که اگر زمینههای تمدنسازی را کوروش فراهم نکرده بود، داریوش نمیتوانست به چنان توفیقاتی، که قطعا از کوروش بیشتر بود، نایل آید در واقع سنگ بنای تحولات بعدی امپراتوری پارس به وسیله کوروش گذاشته شده بود.
کوروش و ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی
این که کوروش دارای چه مذهبی بوده است، دقیقا روشن نیست. مریبویس میگوید که او پیرو آیین زرتشت بوده است. اما هرچه بود، کوروش، هم خود از غلظت مذهبی و تعصب آیینی برخوردار نبود و هم هیچ دینی را به مثابه دین رسمی و حکومتی نپذیرفت و هم پیروان اقدام و طوایف متنوع در قلمرو امپراتوری و حتی ایرانیان پارس را به پیروی از دین خود مجبور نکرد؛ سنتی که پس از او نیز به یادگار ماند و تا پایان اشکانیان بیش و کم ادامه پیدا کرد.
با توجه به مجموعه ویژگیهای مثبت و انسانی کوروش، او در تمام اقوام و ملل کم و بیش مورد تکریم و ستایش قرار گرفته است. از جمله در آثار یونانیان (مانند هرودوت، کتسیاس، سقراط، افلاطون، گزنفون، آشیل و ...) تجلیل از کوروش فراوان دیده میشود. فیالمثل آشیل (456-425 پیش از میلاد) شاعر معاصر کوروش و از اقوام مغلوب وی میگوید:«کوروش مردی سعادتمند بود، به تبعه خود آزادی بخشید، خدایان او را دوست میداشتند، زیرا دارای عقلی سرشار بود». در میان مسلمانان نیز کوروش غالبا مورد تکریم بوده است. به ویژه همواره این مساله مطرح بوده است که ذوالقرنین قرآن (موضوع آیات 83-102 سوره کهف) همان کوروش پارس است.
هرچند از آغاز اسلام مفسران عموما اسکندر مقدونی را همان ذوالقرنین قرآن شمردهاند و برخی نیز شخصیتهای دیگر از جمله داریوش اول شاه دیگر هخامنشی را ذوالقرنین دانستهاند، اما در عصر ما پژوهشگران متعدد ایرانی و غیرایرانی و شیعه و سنی حداقل با دلایل و شواهد قانعکنندهتری نشان دادهاند که ذوالقرنین مطرح در قرآن کوروش کبیر است (مانند ابوالکلام آزاد در هند و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و دکتر فریدون بدرهای در ایران). با توجه به سیمای مثبت و درخشان ذوالقرنین در قرآن و خصوصیات انسانی و اخلاقی و توان عقلی و سیاست پیشرفته ملکداری وی در داستان قرآن و قوم یاجوج و ماجوج و سد آن، انطباق آن گزارش با کوروش و مقبولیت این نظریه تفسیری، از اهمیت ویژهای برخوردار است. چرا که دستکم تجلیل قرآن به مثابه وحی الهی از شخصیتی چون کوروش برای هر مسلمانی کفایت میکند که او را قدرتمندی صالح و شخصیتی درستکار و فرمانروایی یکتاپرست و خردمند بشناسد. مخصوصا نمیتوان تردید کرد که او یکتاپرست بود (بنگرید به تفسیر المیزان، جلد 13، صفحات 386-438)
این در حالی است که اسلام دینی است سامی و سامیان و آریاییان این سوی فرات غالبا در تعارض با هم بودند و پس از قرنها کشمکش در بینالنهرین و دست به دست گشتن دولتها و تمدنها در آن نواحی، کوروش با فتح بابل و تسخیر سراسر بینالنهرین برای همیشه طوایف سامی (آرامیان، اکدیان، آشوریان و ...) را تحت قیمومیت ایرانیان درآورد و تا فتح ایران به وسیله اعراب مسلمان در سده هفتم میلادی (حدود هزار و دویست سال) عربان تمام مناطق عربنشین (از بینالنهرین گرفته تا فینیقیه و آسیای صغیر و شبهجزیره عربستان) یا در قلمرو امپراتوری ایرانی میزیستند و یا خراجگذار و هوادار ایرانیان بودند. و حتی شگفت اینکه به استناد آیات نخست سوره روم، که معطوف است به جنگهای ایران و بیزانس در اواخر سلطنت خسروپرویز، مسلمانان حامی روم بودند و آرزوی شکست ایرانیان را داشتند. در چنین فضایی، تجلیل قرآن از کوروش و یا زرتشت و آیین او تحت عنوان مجوس (حج /17)، خلاف انتظار است و میتواند دلیلی بر اعجاز قرآن باشد.
زندگینامه
پس از درآمدن آخرین گروه آریاییان به فلات ایران در اواخر هزاره دوم یا اوایل هزاره اول پیش از میلاد، شش طایفه بزرگ در مناطق مختلف اسکان یافتند، از جمله طایفهای در ماد بزرگ (کردستان، کرمانشاهان، همدان و آذربایجان فعلی) ساکن شدند و طایفهای دیگر در پارسه (پارس در استان فارس کنونی) ماندند و گروه دیگر در پارت (حوالی گرگان و دامغان فعلی) مقیم گشتند و هر کدام بعدها سلسلهای بزرگ از پادشاهی ایرانی را پدید آوردند. پارسیان در افشان (یا انزان و به عیلامی آنچان) و پارس سلسله پادشاهی کوچکی را بنیاد نهادند (انشان واقع در شرق شوش در خوزستان کنونی بوده است). کوروش از همین دودمان برآمد.
نیای این خاندان هخامنش بود که در حوالی 700 قبل از میلاد فرمانروا بود و پس از او چیش پیش به امارت نشست و بعد از وی کوروش اول (سیروس) حاکم شد و آنگاه کمبوجیه قدرت یافت و در پی او کوروش دوم، شخصیت مورد بحث ما به عرصه آمد و امپراتوری پارس را بنیاد نهاد. کوروش کبیر از دو سو شاهزاده بود چرا که پدر او شاه پارس و انشان بود و مادر او دختر ایشتوویگو آخرین شاه ماد. او در سال 559 یا 558 پیش از میلاد به پادشاهی پارس رسید و از همان آغاز در اندیشه گسترش قلمرو حکومت اجدادی خود افتاد. نخستین تلاش او حمله به سرزمین ماد بود، وی با ایشتوویگو در ماد جنگید و در سال 550 بر او چیره شد اما به آن بسنده نکرد و پس از آن در طول چند سال لیدی و کاپادوکیه (در آسیای صغیر) و عیلام و اردستان و فینیقیه (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) و بابل را گشود و بعد متوجه شمال و شرق ایران شد و هیرکانیه (گرگان و بخشی از خراسان بعدی) را فتح کرد و بعد متوجه ماوراءالنهر و آسیای میانه شد و سغد و خوارزم و بلخ را گشود و تا هند پیش رفت.
آخرین نبرد او با وحشیان «ماساژت»، تیرهای از سکاهای شمالی، بود که در ماوراء رودخانه سیردریا (سیحون) بود و او در آن کشته شد (به سال 529 پیش از میلاد). جسد او را به پارس انتقال دادند و در پاسارگاد مدفون گردید. گرچه تمام فتوحات او مهم بود اما بیگمان مهمترین آنها فتح بابل بود که در سال 538 رخ داد، چرا که بابل از دیرباز بر تمام منطقه چیره بود و از جمله بخش غربی و جنوبی ایران را تحت تاثیر قرار داده بود و غالبا بر عیلامیان و مادها تسلط داشت. فتح بابل و آشور به معنای فتح تمام جهان بود. لذا گزاف نبود که کوروش پس از گشودن بابل با افتخار بر کتیبهای نوشت: «منم کوروش، پادشاه گردون، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهانبخش جهان».
ویژگیهای کوروش
با تکیه بر اسناد برجای مانده از آن روزگار (کتیبههای میخی، عهد عتیق، اسناد بابلی و مورخان یونانی)، کوروش یک شخصیت بسیار برجسته و سیاستمدار ممتاز و دارای ویژگیهای مهم بود که نهتنها در آن روزگار، بلکه در روزگاران پس از وی نیز در مجموع کمیاب بوده است. مهمترین این ویژگیها عبارتند از:
نبوغ نظامی و سیاسی: اصولا بنیادگذاران سلسلهها در روزگاران گذشته انسانهای برجسته و ممتاز و غالبا نابغه بودهاند و کوروش بیگمان یکی از نمونههای اعلای آن است. در فاصله بیست سال بزرگترین قدرتهای نظامی و سیاسی منطقه را به زانو در آوردن و نخستین امپراتوری و حکومت مقتدر تاریخ را پی افکندن و یک امپراتوری پهناور را به بهترین شکل اداره کردن، فقط از شخصیتهای استثنایی و توانا و باتدبیر و خردمند ساخته است. به گفته حکمان هوار (ایران و تمدن ایرانی، صفحه 42): وی میبایست سرداری بزرگ و دولتمردی شگفت بوده باشد. کوروش میبایست اندیشه و اصول نوینی از حکومت در خاورزمین آورده باشد که تا زمان او ناشناخته بود. سه امپراتوری بزرگ را در فرمان خویش آورد. نیرویی که او نشان داد سه امپراتوری ماد، لیدی و بابل را برای همیشه از صفحه روزگار محو کرد.
حفظ میراثهای تمدنهای مغلوب: معمولا فاتحان تاریخ، به دلایل مختلف، نهتنها علاقهای به حفظ میراث تمدنهای پیشین و آثار فرمانروایان شکست خورده ندارند، بلکه میکوشند آثار پیشینیان و رقیبان بالقوه و بالفعل محو و نابود شود، اما کوروش از معدود کشورگشایان بزرگ تاریخ است که پس از فتح سرزمینها و چیرگی بر اقوام مغلوب تلاش میکرد تا میراث فرهنگی و مذهبی و تمدنی بهجا مانده را حفظ و حراست کند و از آنها در سیاست ملکداریاش سود جوید و آنها را تعالی دهد. رفتار کوروش با ماد، عیلام، بابل، لیدی، هند، هیرکانی و ماوراءالنهر به خوبی موید این مدعا است.
اعطای آزادیهای مذهبی و مدنی: شهره تاریخ است که کوروش، احتمالا، نخستین فاتح مقتدر تاریخ است که اقوام سرزمینهای مغلوب را از آزادیهای دینی و اجتماعی و سیاسی برخوردار کرد. برای او دینداران و بیدینان، ایرانیان و غیرایرانیان، فرقی نداشت. چنان که در بابل با پروان مردوک (خدای بزرگ بابل) و یهودیان رفتار کرد، با لیدیان و هندیان و سغدیان نیز چنین کرد. این در حالی بود که خود او مزداپرست و یکتاگرا و احتمالا زرتشتی بود.
به شهادت تاریخ، شاید غیرموحدان یکتاپرستان را تحمل کنند اما معمولا یکتاپرستان، بتپرستان و مشرکان را تحمل نمیکنند. البته برخی در انگیزههای مداراگری کوروش و صداقت او تردید کردهاند، اما حتی اگر چنین نیز باشد، از اهمیت سیاست و رفتار وی نمیکاهد. زیرا فرجام و محصول عملی سیاستمداراجویانه و صلحجویانه یک فرمانروا، بههرحال، به سود فرمانروا و کشور و مردمان آن است. هرودوت میگوید که ایرانیان همواره رفتار ملایم کوروش را به یاد داشتند و او را «پدر» مینامیدند. قابل تامل است که به روایتی کوروش نامی است انشانی و به معنای «شبان» است و این نام با روش صلحجویانه و مداراگرانهاش سازگار است. در همین ارتباط و به عنوان نمونهای از سیاست کوروش، میتوان به رفتار وی با شاهان مغلوب اشاره کرد. جوانمردی او با شاهان ماد و لیدی و بابلی و جاهای دیگر مثالزدنی است و از نوادر و حوادث تاریخی است.
تمدن سازی: گرچه کوروش مجال نیافت تا در آرامش و امنیت به تمدنسازی بپردازد، اما جهتگیریها و تلاشهای وافر او حکایت از آن دارد که او به اهمیت تمدنسازی و توسعه علم و تکنیک و رشد اقتصادی و رفاه مردمان آگاه بود و در حد توان نیز اقداماتی در این زمینه انجام داد که در تواریخ ثبت است. اساسا حفظ میراث تمدنی سرزمینهای مغلوب، دلیلی جز آگاهی به اهمیت فرهنگ و تمدن و اهتمام به رشد و بالندگی آنها ندارد. میتوان قاطعانه گفت که اگر زمینههای تمدنسازی را کوروش فراهم نکرده بود، داریوش نمیتوانست به چنان توفیقاتی، که قطعا از کوروش بیشتر بود، نایل آید در واقع سنگ بنای تحولات بعدی امپراتوری پارس به وسیله کوروش گذاشته شده بود.
کوروش و ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی
این که کوروش دارای چه مذهبی بوده است، دقیقا روشن نیست. مریبویس میگوید که او پیرو آیین زرتشت بوده است. اما هرچه بود، کوروش، هم خود از غلظت مذهبی و تعصب آیینی برخوردار نبود و هم هیچ دینی را به مثابه دین رسمی و حکومتی نپذیرفت و هم پیروان اقدام و طوایف متنوع در قلمرو امپراتوری و حتی ایرانیان پارس را به پیروی از دین خود مجبور نکرد؛ سنتی که پس از او نیز به یادگار ماند و تا پایان اشکانیان بیش و کم ادامه پیدا کرد.
با توجه به مجموعه ویژگیهای مثبت و انسانی کوروش، او در تمام اقوام و ملل کم و بیش مورد تکریم و ستایش قرار گرفته است. از جمله در آثار یونانیان (مانند هرودوت، کتسیاس، سقراط، افلاطون، گزنفون، آشیل و ...) تجلیل از کوروش فراوان دیده میشود. فیالمثل آشیل (456-425 پیش از میلاد) شاعر معاصر کوروش و از اقوام مغلوب وی میگوید:«کوروش مردی سعادتمند بود، به تبعه خود آزادی بخشید، خدایان او را دوست میداشتند، زیرا دارای عقلی سرشار بود». در میان مسلمانان نیز کوروش غالبا مورد تکریم بوده است. به ویژه همواره این مساله مطرح بوده است که ذوالقرنین قرآن (موضوع آیات 83-102 سوره کهف) همان کوروش پارس است.
هرچند از آغاز اسلام مفسران عموما اسکندر مقدونی را همان ذوالقرنین قرآن شمردهاند و برخی نیز شخصیتهای دیگر از جمله داریوش اول شاه دیگر هخامنشی را ذوالقرنین دانستهاند، اما در عصر ما پژوهشگران متعدد ایرانی و غیرایرانی و شیعه و سنی حداقل با دلایل و شواهد قانعکنندهتری نشان دادهاند که ذوالقرنین مطرح در قرآن کوروش کبیر است (مانند ابوالکلام آزاد در هند و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و دکتر فریدون بدرهای در ایران). با توجه به سیمای مثبت و درخشان ذوالقرنین در قرآن و خصوصیات انسانی و اخلاقی و توان عقلی و سیاست پیشرفته ملکداری وی در داستان قرآن و قوم یاجوج و ماجوج و سد آن، انطباق آن گزارش با کوروش و مقبولیت این نظریه تفسیری، از اهمیت ویژهای برخوردار است. چرا که دستکم تجلیل قرآن به مثابه وحی الهی از شخصیتی چون کوروش برای هر مسلمانی کفایت میکند که او را قدرتمندی صالح و شخصیتی درستکار و فرمانروایی یکتاپرست و خردمند بشناسد. مخصوصا نمیتوان تردید کرد که او یکتاپرست بود (بنگرید به تفسیر المیزان، جلد 13، صفحات 386-438)
این در حالی است که اسلام دینی است سامی و سامیان و آریاییان این سوی فرات غالبا در تعارض با هم بودند و پس از قرنها کشمکش در بینالنهرین و دست به دست گشتن دولتها و تمدنها در آن نواحی، کوروش با فتح بابل و تسخیر سراسر بینالنهرین برای همیشه طوایف سامی (آرامیان، اکدیان، آشوریان و ...) را تحت قیمومیت ایرانیان درآورد و تا فتح ایران به وسیله اعراب مسلمان در سده هفتم میلادی (حدود هزار و دویست سال) عربان تمام مناطق عربنشین (از بینالنهرین گرفته تا فینیقیه و آسیای صغیر و شبهجزیره عربستان) یا در قلمرو امپراتوری ایرانی میزیستند و یا خراجگذار و هوادار ایرانیان بودند. و حتی شگفت اینکه به استناد آیات نخست سوره روم، که معطوف است به جنگهای ایران و بیزانس در اواخر سلطنت خسروپرویز، مسلمانان حامی روم بودند و آرزوی شکست ایرانیان را داشتند. در چنین فضایی، تجلیل قرآن از کوروش و یا زرتشت و آیین او تحت عنوان مجوس (حج /17)، خلاف انتظار است و میتواند دلیلی بر اعجاز قرآن باشد.