فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۹۰۱ تا ۹۲۰ مورد از کل ۷٬۲۲۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
الاهیات سلبی پاسخی به پرسش از چگونگی سخن گفتن از ذات خداوند و امکان شناخت وی است که به صورت سلب زبانی نمود می یابد و از سه بُعد وجودی، معرفتی و زبانی قابل بررسی است. دیونوسیوس مجعول فیلسوف و عارف مسیحی اوایل قرون وسطی است که الاهیات سلبی وی تأثیر بسیاری بر عارفان پس از خود داشته است. شیوة الاهیاتی وی متشکل از چهار مرحله است: 1. ایجابی، که با حرکت نزولی از صفات کلی و انتزاعی امر متعالی آن ها را به مخلوقات متصف می کند؛ 2. سلبی، که در سیری صعودی به تنزیه خداوند از صفات و مفاهیم می پردازد؛ 3. تفضیلی، که با سلبِ سلب منکر صفات ایجابی و هم سلبی از خداوند می شود؛ 4. عرفانی، که سخن گفتن از خداوند را در سکوت و زبان را از بیان امر الوهی عاجز می داند. هر کدام از این مراحل بر اساس یکی از ابعاد الاهیات سلبی بنا شده اند و به سبب اشکالی منجر به مرحلة بعد می شوند. در شیوة ایجابی با مبنایی وجودی و هستی شناسانه می آغازد و به علت مشکل معرفتی پیش آمده و تقید خداوند، به مرحلة سلبی روی می آورد. مرحلة سلبی نیز منجر به انتساب صفاتِ متضادِ سلب شده و تعین و تقید خداوند می شود؛ لذا وی روش تفضیلی را در پیش می گیرد. در شیوة تفضیلی سلب توأمان صفات ایجابی و سلبی نوعی از آشفتگی زبانی را به وجود می آورد که راه کار دیونوسیوس در نهایت شیوة عرفانی و بیان عجز زبان از توصیف خداوند است.
چالش های اخلاقی اشتغال زنان برای خانواده (بررسی تطبیقی اسلام و فمینیسم و ارائه راهکارها)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحقیقات نشان می دهد مادران شاغل باید نزدیک به دوبرابر مادران غیرشاغل در هر روز وقت صرف کنند تا بتوانند هم وظیفه مادری و همسری خود را انجام دهند و هم از عهدة مسئولیت شغلی خود برآیند که این موجب کاهش توانایی، بی حوصلگی و خستگی بیش از حد آنها می شود. اسلام با اشتغال زنان در بیرون از خانه مخالفتی ندارد؛ به شرط آنکه، سلامت اخلاقی آنان به خطر نیفتد، حرمت و عفت آنان در معرض آسیب و خطر قرار نگیرد و کیان خانواده آسیب نبیند. در مقابل، فمینیسم با روانه ساختن بی رویه زنان به بازار کار، به محیط خانه که بهترین محیط هنرنمایی زن و مهم ترین ابزار زن برای مشارکت اجتماعی و تأثیرگذاری بر اعضای خانواده است، آسیب های جدی وارد کرده است. در این پژوهش که به روش توصیفی - تحلیلی صورت گرفته، دیدگاه های اسلام و فمینیسم در موضوع اشتغال زنان با هم مقایسه شده و سپس چالش های اخلاقی این امر برای خانواده از دیدگاه فمینیسم و راهکارهای اسلام در این زمینه بررسی شده است.
بررسی خاتمیت در دین اسلام و مسیحیت
حوزه های تخصصی:
یکی از اعتقادات مشترک بین مسلمانان و مسیحیان مسأله خاتمیت است. به این معنا که مسلمانان بنیانگذار دین خود را آخرین فرستاده خداوند و دین و شریعت ایشان را آخرین و کاملترین دین و شریعت می دانند. در مسیحیت از آموزه های مهم و اساسی که هر مسیحی به آن ایمان دارد پایان یافتن جریان نبوت با ظهور عیسی مسیح است؛ با آمدن مسیح که منجی انسان ها است صلح همیشگی بین خدا و خلق برقرار شد و عهد بین آن دو نیز به اتمام رسید؛ همچنین معتقدند تعالیم ایشان نیز کامل ترین و آخرین تعالیم و شریعت است. در این مقاله ابتدا به اثبات خاتمیت پیامبر اسلام به گواهی آیات و روایات و فلسفه خاتمیت ایشان پرداخته شده و بعد از آن مساله خاتمیت عیسی مسیح در مسیحیت مطرح گردیده و در آخر این مطلب عنوان شد که اگرچه مسیحیان خاتمیت را مختص به دین خود می دانند؛ اما این ادعا درست نیست چرا که به گواهی تاریخ، مسیحیان و یهودیانی در زمان پیامبر اسلام به نبوت و خاتمیت ایشان آگاه شدند و اسلام آوردند. این خود بیانگر این مطلب است که بشارت به نبوت و خاتمیت پیامبر در عهدین وجود داشته است. بنابراین یک پیامبر خاتم و یک دین خاتم وجود دارد و آن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و دین اسلام است.
مسئله دور دکارتی در اثبات وجود خداوند راه حل حافظه و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی براهین خداشناسی
یکی از مسائل مهم در فلسفه دکارت دور دکارتی است. این مسئله را اولین بار معاصران دکارت مطرح کردند؛ این که دکارت معتقد است: «اگر من یقین داشته باشم که خداوند وجود دارد و فریب کار نیست، می توانم یقین داشته که هر آن چه را به طور واضح و متمایز ادراک کرده ام صحیح است» و «فقط در صورتی که در ابتدا یقین داشته باشم که هر آن چه را به طور واضح و متمایز ادراک کنم صحیح است، می توانم یقین داشته باشم که خداوند وجود دارد و فریب کار نیست»؛ یعنی یقین به دو قضیه «خداوند وجود دارد و فریب کار نیست» و «هر آن چه به نحو واضح و متمایز ادراک کنم صحیح است» منوط به یک دیگر است و بنابراین مستلزم دور است. برای حل مسئله دور دکارتی راه حل های متعددی ارائه شده است که مهم ترین آن ها عبارت اند از راه حل حافظه، راه حل یقین دوگانه و راه حل مبتنی بر تفسیر روان شناسانه. در این مقاله راه حل حافظه و نقد آن را بررسی می کنیم که بنا بر آن خداوند ضامن دقت حافظه ماست، نه ضامن درستی ادراکات واضح و متمایز.
جایگاه و کارکرد قوه حاکمه تأملی در فاسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت میان قوه حکم تعیّنی و قوه حکم تأملی تفاوت قائل است و آن را در دو قلمرو زیباشناسی و غایت شناسی تبیین می کند. قوه حکم به معنای کلی، قوه ای است که به جزئیات ذیل قانون کلی می پردازد؛ اگر کلی به مثابه قانون از پیش فراهم باشد، قوه حکم تعیّنی است و چنانچه جزئیات فراهم باشد و کلی باید استخراج یا کشف گردد، قوه حکم تأملی است. کانت تلاش می کند تبیین نماید که همان گونه که قوه فهم اصل یا اصولی آزاد از تجربه دارد، برای قوه حکم نیز باید اصلی آزاد از تجربه یافت. این اصل آزاد از تجربه برای قوه حکم تأملی، اصل غایت مندی درونی طبیعت است.
زبان دینی از منظر استیس، با تأکید بر مبانی معرفت شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استیس در جایگاه یک فیلسوف انگلیسی تحلیل زبانی، دین را همسان با عرفان دانسته و گوهر آن را تجربه عرفانی می داند. وی تجربه عرفانی و به تبع آن، گزاره های دینی را در قالب زبان بشری و عقل مفهوم ساز، غیرقابل بیان و توصیف ناپذیر می داند. استیس هستی را دارای دو ساحت طولی زمانی و لازمانی می داند که هر مرتبه دارای زبان خاص خویش است. عالم زمانی را قلمروی عقل مفهوم ساز متناهی می داند اما دین را متعلق به مرتبه لازمانی دانسته که صرفا با شهود قابل ادراک می باشد. از منظر استیس، زبان دینی، نمادین است. قضایای نمادین برای گزارش واقعیت نمی باشند، بلکه کارکرد آنها، برانگیختن عواطف دینی در مخاطبان و انگیزش تجربه دینی است. در این نوشتار نخست با ایضاح مفاهیم کلیدی، مقصود استیس از دین، عقل و عرفان را بیان کرده ایم. سپس تحلیل استیس از مسأله نمادین بودن زبان دینی با تأکید بر کارکرد اصلی اش که انگیزش تجربه و احساسات دینی در دینداران است را تقریر نموده ایم. در پایان، مبانی معرفت شناختی نظریه وی، بررسی شده است.
معرفت شناسی گزاره های اخلاقی بر مبنای نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه های مضاف
با طرح نظریه ادراکات اعتباری از سوی علامه طباطبایی، بسیاری از علوم بشری از جمله علم اخلاق و گزاره های، آن تحت این نوع از ادراکات طبقه بندی شده و به تبع آن به لحاظ معرفت شناسی ماهیت و احکامی متفاوت با ادراکات حقیقی پیدا خواهند کرد. در این مقاله با کاوش در آثار علامه طباطبایی در خصوص ماهیت ادراکات اعتباری، مهم ترین ویژگی های این ادراکات استقرا شده و پیرو آن لوازم و خصوصیات گزاره های اخلاقی به ویژه از حیث معرفت شناسی بررسی شده است؛ ویژگی هایی همچون عدم واقع نمایی این گزاره ها، معیار در صحت و سقم آن ها، پیوند این گزاره ها با احساسات و پیامد آن، عدم رابطه تولیدی با علوم حقیقی، عدم اتصافشان به اموری همچون بداهت و ضرورت، گستره نفوذ و حوزه کاربرد آن ها و دیگر خصوصیاتی که عدم توجه به آن ها باعث مغالطه و خلط احکام این گزاره ها با احکام ادراکات حقیقی می شود.
معرفت شناسی فضیلت، بازگشتی به گذشته و جهشی به سوی آینده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی معاصر تحت تأثیر علم گرایی حاکم بر فلسفه تحلیلی قرن بیستم، رویکردی یکسره مکانیستی به معرفت را اتخاذکرده و تمامی وجوه غیرمعرفتی را از معرفت شناسی زدوده است. این رویکرد باعث نوعی رکود در معرفت شناسی معاصر شده است. اما در سال های اخیر از بطن همین معرفت شناسی، رویکردی جدید روییده است که جریان غالب را برنمی تابد و با الهام از معرفت شناسان گذشته، معتقد است نقش عوامل روانی غیرمعرفتی فاعل شناسا را نمی توان در حصول معرفت نادیده گرفت. دو تن از چهره های برجسته این نظریه که «معرفت شناسی فضیلت» نامیده می شود، عبارتند از ارنست سوزا و لیندا زاگزبسکی. آنها معرفت را محصول کارکرد درست قوایی در فاعل شناسا می دانند که همگی شاید قوای معرفتی، به معنای رایج، تلقی نشوند. آنها شروط معرفت را نه در باور بلکه در فاعل شناسا و عامل شناخت می جویند. در این مقاله ضمن تمرکز بر تأکید معرفت شناسی فضیلت بر نقش عوامل غیرمعرفتی در حصول معرفت، نشان داده شده است که این مؤلفه می تواند افق های جدیدی را در معرفت شناسی معاصر بگشاید و آن را از رکود فعلی خارج کند.
تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی از دیدگاه ویلیام جیمز (Review of the Effect of Non-Epistemic Factors on Religious Belief from the Perspective of William James)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهمّی که امروزه در حوزة معرفت شناسی مطرح است، بحث میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان می باشد. بررسی امکان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهدة معرفت شناسان است و در این مقاله می کوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل می گیرد یا آنکه ساحت های وجودی انسان در عین تمایز از یکدیگر، چنان در تأثیر و تأثّر متقابل با یکدیگرند که به سادگی نمی توان به استقلال ساحت عقیدتی از دیگر ساحت ها حکم داد و پنداشت که ساحت معرفتی باور انسان می تواند به نحو استقلالی وارد حوزة شناخت شود. در این زمینه، ویلیام جیمز برای نخستین بار در میان هشت عاملی که در فرایند تکوین باور مؤثّر می داند، تنها یکی را به استدلال اختصاص می دهد و هفت عامل دیگر را عوامل غیرمعرفتی می داند. این مقاله مشخّص می کند که انسان بدون توجّه به آنچه که در شخصیّت و درونش می گذرد، نمی تواند به معرفت دست پیدا کند، البتّه باید به این نکته توجّه داشت که این تأثیر تنها شامل تأثیرهای منفی نمی شود و کسانی مانند ویلیام جیمز علاوه بر توجّه بر تأثیرهای منفی، بر تأثیرهای مثبت نیز توجّه داشته اند و ما در این مورد، به کلام کسانی چون ویلیام جیمز که معتقدند باورهای انسان همواره در پرتو عوامل غیرمعرفتی شکل می گیرد، رهنمون می شویم.
استدلال اخلاقی سورلی بر وجود خدا و پاسخ به مبانی فکری کانت در اتحاد قلمرو اخلاق و طبیعت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از معروف ترین براهین اثبات وجود خدا در سده های اخیر، استدلال اخلاقی امانوئل کانت است. کانت برای محافظت از اطلاق حکم عقل عملی، که همانا دستیابی توأمان شادکامی و فضیلت است، خدایی را فرض می کند که با پیوند دادن دو قلمرو متفاوت اخلاق و طبیعت، این خیر کامل را محقق کرده است. اما منتقدان این استدلال معتقدند که کانت تنها برای معنادار کردن تجربه اخلاقی انسان، چنین چیزی را عملاً فرض کرده است و این ادعا برهانی برای وجود خدا نیست. از این رو برخی از متفکران براهین اخلاقی نوینی پدید آوردند. یکی از این براهین، استدلال اخلاقی از طریق عینیت ارزش های اخلاقی است. ویلیام سورلی با اثبات عینی بودن ارزش های اخلاقی، ذهنی عالی را به عنوان ضرورتی منطقی برای تحقق این وجود عینی ارزش های اخلاقی ثابت می کند و با نگاه ویژه خود به این استدلال، ادعا می کند که نه تنها برهانی نظری بر وجود خداوند فراهم آورده، بلکه توانسته است از اتحاد قلمرو طبیعت و اخلاق، تحت یک واقعیت یکپارچه حمایت کند. ما در این مقاله، استدلال اخلاقی مذکور را تقریر و بررسی خواهیم کرد.
چالش های فراروی آیین پروتستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه آیین پروتستان از گسترة متنوعی در جهان مسیحیت برخوردار است. آنچه که موجب شد این نهضت از جایگاه متمایزی در مسیحیت برخوردار باشد، تاکید بزرگان این جنبش بر لزوم اصلاحات در کلیسای کاتولیک و ضرورت بازگشت به کتاب مقدس، به عنوان تنها منبع حجیت است. علی رغم میل سران این جنبش، اصلاحات در نهایت به جدایی از کلیسای روم منجر گردید. نهضت پروتستان، با تأکید بر اهمیت فهم افراد از کتاب مقدس، وجود روحانیت و ساختار کلیسایی را مردود شمرده، خود را موظَف به حضور آزادانه و فعال در همة عرصه ها و تحت هدایت عیسی مسیح، به وسیلة ایمان می داند. این رویکرد، چالش های مهمی را برای پروتستان ها و سایر گروه های مسیحی ایجاد کرده است. این پژوهش، با مراجعه به منابع تاریخی نهضت اصلاح دینی و فرقه های برخاسته از آن، درصدد نقد و بررسی خط مشی اصلاحی و بیان مشکلات ناشی از آن است و نشان می دهد که چگونه اتخاذ چنین رویکردی، پروتستان ها را عمیقاً به چالش کشانده، موجبات تفرقه آنها را فراهم آورده است. این پژوهش نمونه ای عینی را در معرض دید جریانات اصلاح طلب قرار می دهد و وقوع برخی مخاطرات ناگوار ناشی از اصلاحات دینی را بیان می کند.
پیوند میان اندیشه پیشرفت و تفکر فلسفی در غرب، مطالعه موردی: نظام فکری دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه پیشرفت را از پیش فرض های مدرنیته غرب دانسته اند که اگر این را بپذیریم، باید آن را در شمار محورها و مبانی فلسفه اوایل دوران مدرن جای دهیم و برای دکارت که او را به مثابه پدر فلسفه مدرن می شناسند در شکل گیری این اندیشه نقشی به سزا قائل شویم. میان تفکر فلسفی غرب و تبدیل آرمان پیشرفت به یکی از واقعیات مسلم تمدن غرب، پیوند وثیقی در کار است که این امر را روشن تر از همه جا، می توان در نظام فکری دکارت دید. بن مایه مقاله پیش رو تغییرموضعی است که در نگاه طلایه داران دوران مدرن به رسالت فلسفه در عالم رخ داده است. در این نوشته می کوشیم نشان دهیم که برای تحقق اندیشه پیشرفت، پیش شرط هایی بایسته می نمود که این پیش شرط ها اگرچه نه منحصراً، به بهترین و کامل ترین صورتش در تفکر فلسفی غرب محقق شده است.
بررسی دیدگاه «ادوارد تایلور» و «جیمز فریزر» درباره خاستگاه و تکامل دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در میان رویکردهایی که درباره تفسیر و تبیین دین پدید آمد، گرایش عقل گرایی از آن جهت که در تبیین دین، پیدایش و تحول آن را همچون جلوه هایی از تغییر و تکامل فکر و عقل انسان دانسته و تحول و تکامل دین را با تحولات ذهنی بشر یکی می داند، قابل توجه بوده است. این رویکرد، دین را پاسخی به نیاز شناختی انسان می داند. دین در این رویکرد انسان شناسانه، محصول تلاش انسان اولیه برای شناخت اشیاء و رویدادهای محیط اطراف اوست، در نتیجه هر چه دانش انسان به جهان پیرامونش افزایش پیدا می کند، نیاز او به دین کاهش می یابد. انسان شناسانی چون «ادوارد تایلور» و «جیمز فریزر» از این زاویه به خاستگاه و تکامل دین نگریسته اند. آن ها با تاکید بر اصولی مانند وحدت روانی و ذهنی انسان ها، اصل بقایا و الگوی تکامل فکری و ذهنی انسان، مراحل دین را از مرحله جانمند انگاری و جادو تا مرحله وحدت گرایی و توحید، تفسیر می کنند که سرانجام در دوران رشد علم افول می کند. این رویکرد انسان شناسانه، از دو جهت ضعف دارد، یکی از جهت عدم ابتناء بر اسناد عینی و تاریخی داده ها و نظریات ارائه شده که مسئله ای روش شناختی در مطالعات ادیان است و دیگری از جهت محتوایی؛ زیرا پیش فرض اصلی این دیدگاه که عناصر، کارکردها و ویژگی های همه ادیان همانند هستند، از یک طرف و عدم توجه به ابعاد مابعدالطبیعی و عاطفی دین از جهت دیگر، مورد نقد جدی دین شناسان است.
عقلانیت و معنویت: مبانی و اهداف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«عقلانیت و معنویت»، نظریه ای است در ادامة معنویت گرایی غرب که برای پر کردن خلأ معنوی ناشی از «مدرنیزم» به وجود آمده است. هدف این نظریه کاهش درد و رنج بشر است که تنها با جمع میان عقلانیت و معنویت که از تلفیق مدرنیزم و دین ایجاد شده است، محقق می گردد. اصل بودن عقلانیتِ ابزاریِ استدلال گر در این نظریه به دلیل اساسی بودن آن در مدرنیزم است. معنویت نیز به کاربستن عقلانیت و یا دین شخصی شده ای است که از فروکاستن از دینِ نهادینه ناشی شده است. اصل قرار دادن مدرنیزم و نگاه حداقلی به دین به هنگام تقابل با مدرنیزم، علاوه بر اشکالات مبنایی، از جهات مختلف دیگری نیز این نظریه را دچار ضعف و ابهام کرده است. برخی از این ابهامات ناشی از نبود انسجام در بیان نظریه و ذکر نکردن تمام لوازم و مقدمات آن است. مشخص نبودن مخاطبان نظریه و ابهام در هدف و چگونگی کارکرد این نظریه در رسیدن به هدفِ خود، کارایی آن را نامعلوم کرده است. ابهام در میزان و چگونگی فروکاهی دین و واضح نبودن مبانی این رویکرد نیز موجب ضعف نظریه شده است. امید است با بررسی های صورت گرفته، این نظریه وضوح بیشتری یافته، تکامل یابد.
امکان یا امتناع معجزه از نگاه سوئین برن و مورگان لاک
حوزه های تخصصی:
معجزه از دیرباز به نحو مستقل یا انباشتی از مؤیداتی شناخته شده است که ادیان برای اثبات حقانیت و الهی بودن دعاوی خویش عرضه کرده اند. اما ارزش معرفت شناختی و تاریخی و میزان حجیت آن برای ایمان آوردن به دعوی پیامبران بویژه دعوی بنیادین وجود خدا همواره یکی از موضوعات مورد مناقشه میان علم و دین و خداباوران و ناخداباوران بوده است. آنچه برای ما اهمیت دارد و در این مقاله می کوشیم بر آن پرتو افکنیم این است که آیا علم می تواند تبیینی کافی از معجزاتی به دست دهد که آنها را نقضِ قانون طبیعت می داند و آیا مدعای ادیان در الهی دانستن معجزات و در نتیجه توجیه ارزش قرینه ای و معرفت شناختی آنها پذیرفتنی است؟ در این مقاله برآنیم تا پاسخ های مثبت و منفی به این پرسش را به ترتیب با تمرکز بر آرای سوئین برن و مورگان لاک بررسی کنیم و با بیان برخی دشواری های پیش روی هر دو رویکرد موافق و مخالف به این نتیجه دست یابیم که معجزات به نحو انباشتی ارزش قرینه ای قابل قبولی برای دفاع از معقولیت باورها و مدعیات دینی فراهم می آورند.
ناسازگار باوری و اصل انتقال ضرورت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصل انتقال ضرورت (transfer of necessity) (پیامد امری ضروری، خودش نیز ضروری است)، رکن استدلال پیامد (consequent argument) که باور به ناسازگاری ارادة آزاد با تعیّن علّی (determinism)را موجّه می کند؛ به حساب می آید. ثبات جریانات علّی حاکم بر پدیده های طبیعی و گذشتة اجتناب ناپذیر به ضمیمة اصل انتقال ضرورت ما را به این نتیجه می رساند که تمام رخدادهای زمان حال از جمله آنچه رفتار اختیاری انسان
می نامیم، متعیّن و اجتناب ناپذیرند. مقالة حاضر با توجه به نقش اصل انتقال ضرورت در ناسازگارباوری به بررسی این اصل می پردازد. به همین منظور ابتدا با تبیین تعیّن انگاری به طرح استدلال پیامد می پردازیم. سپس با بررسی معنای مورد نظر ناسازگار باوران از ضرورت به سراغ اصل انتقال ضرورت می رویم و در نهایت نشان خواهیم داد که این اصل تا چه میزان در مقابل مثال های نقضی که به آن وارد می شود تاب می آورد و با چه تفسیری توان پاسخگویی داشته و مورد اعتناء است.
نقش باور به خدا در چگونگی فهم آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان
حوزه های تخصصی:
مفهوم خدا از دغدغه های بنیادی انسان است که حتی ذهن ملحدان را نیز به خود مشغول کرده است. نقش اساسی این مفهوم و نحوه باور به وجود یا عدم وجود خدا در همه ابعاد زندگی انسان آشکار است، یعنی نگرش موحدانه یا ملحدانه نسبت به خدا است که ماهیت هستی انسان را بطور عام، و معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی او را از بطور خاص، تعیین می کند. همچنین نحوه باور به خدای ادیان الهی یا غیرالهی نیز در تعیین معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان تاثیر گذار است، زیرا چگونگی خدای مورد باور، حدود ماهیت و افعال اخلاقی انسان را معین می سازد. در ادیان توحیدی نیز نحوه باور به ابعاد توحید، مثل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی و نیز توحید عملی بیانگر حدود آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان است، زیرا نوع تلقی های انسان از مراتب مختلف توحید، تعیین کننده مناسبات خدا و انسان است. علاوه بر این بایستی به نوع نگرش انسان به صفات خدا نیز توجه داشت، یعنی نحوه نسبت دادن صفات متناهی یا نامتناهی چون علم، قدرت و اراده به خدا و تعیین نوع مناسبات صفات الهی و انسانی نیز در معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان تاثیر دارند. در این زمینه، نوع تعریف صفات مزبور در چگونگی تعیین اعمال جبری و اختیار انسان دارای نقش اساسی هستند. بنابراین کلیت نگرش خداباور یا ملحدانه و ابعاد اندیشه ما درباره چگونگی خدایی که باورداریم، تعیین کننده جایگاه و ماهیت افعال ما است که آزادی و مسئولیت اخلاقی از مهم ترین آنهاست. در این مقاله موارد مذکور مورد بررسی تحلیلی قرار گرفته و نتایج آنها آشکار می گردد.
تأملی بر طبیعت گرایی مک داول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسألة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مک داول[1] برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین می نماید. با توضیح این شرایط، درواقع راه حل مک داول برای حل مسألة معرفت شناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیق تر نسبت تفکر با جهان روشن می گردد. بدین جهت نظریات مک داول در دو محور مطرح می شود: اول تحلیل درمانگرانة او در مورد علل ایجاد این مسأله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او در مورد جهان، ذهن، طبیعت گرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است.
نقد و بررسی برهان معجزه بر اثبات وجود خدا از دیدگاه فیلسوفان دین مغرب زمین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خداباوران معجزه را دلیلی برای اثبات وجود خدا می دانند. در طرف مقابل، خداناباوران نقدهایی علیه دلالت گری معجزه بر اثبات وجود خدا مطرح می کنند که بیشتر به وقوع پیوستن تاریخی معجزات را محل تردید قرار می دهد و حتی ناممکن می دانند. هدف این نوشتار بررسی و پاسخ به چند پرسش اصلی در این موضوع مورد اختلاف است: معجزه چیست؟ آیا «معجزه» مفهومی خودمتناقض است؟ آیا استناد به گواهی های تاریخی برای وقوع معجزات قابل توجیه است؟ عامل وقوع معجزه چیست؟ روش این تحقیق توصیفی-تحلیلی است که از طریق مطالعه، بررسی و تحلیل ذهنی مفاهیم، گزاره ها و استدلال ها انجام می گیرد. بر این اساس، کتب، مقالات و دیگر آثار فیلسوفان مغرب زمین و همچنین کتب و مقالاتی که درباره آنها نوشته شده اند، مورد مطالعه قرار می گیرند. در این مقاله ضمن بررسی پرسش های یاد شده تلاش خواهد شد تا نشان داده شود که اولاً «معجزه» مفهومی خودمتناقض نیست؛ لذا نمی توان با استناد به ناسازگاری درونی مفهوم، امکان وقوع آن را زیر سوال برد؛ ثانیاً در صورت فراهم بودن شرایطی می توان پذیرفت که معجزاتی رخ داده اند؛ ثالثاً از میان وقایع معجزه گون برخی را می توان دال بر وجود خداوند دانست، هرچند که دلالت گری پاره ای دیگر محل بحث است.
سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مواجهه مسیحیت با برخی آموزه های عمیق اسلامی، اعم از آموزه های عرفانی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همواره چالش آفرین بوده است. بررسی ادعای مواجهه تبشیری برخی فرقه های مسیحی، با مسلمانان، هدف این پژوهش است. این مقاله، ضمن ورود به حوزه رویکردهای آموزه ای مسیحیت، با روش تحلیلی انتقادی به ارزیابی تأثیر روشی فرقه های مسیحی بر مسلمانان پرداخته و نشان می دهد که علی رغم مطالعه فراگیر این فرقه ها با ابعاد آموزه های اسلامی و صرف هزینه های مادی و معنوی، این فرقه ها نتوانسته اند توفیق چندانی در تغییر باور ایمانی مسلمانان داشته باشند. گرچه مسیحیت در برخی مراحل مواجهه ای خود، از رویکرد عرفانی اخلاقیِ فرقه های فرانسیسکنی، دومینیکنی و آگوستینی، یا رویکرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ فرقه های یسوعی،کرملیان پابرهنه و کاپوسنی ها بهره برده است، اما در ادوار معاصرِ حیات خویش، به رویکرد حرفه ای هیئت های تبشیری روی آورده، و از این رهگذر، تلاش کرده است تا ناکامی های گذشته خود را جبران کند.