هدف اصلی این بررسی ، به واقع یافتن نقاط مشترک در آثار دو هنرمند است که هر چند از بسیاری جهان با یکدیگر متفاوتند ، اما به جهت قرابت در عمیق ترین لایه های فکری و اندیشه در بسیاری از موارد یکسان عمل کرده اند . این دو هنرمند ابزارهای متفاوتی دارند ، در دو زمان متفاوت می زیسته اند و دارای پس زمینه های فکری و عقیدتی نامتجانسی هستند و چه بسیار تفاوت های آشکار و نهان دیگر . اما ناگهان در می یابیم که یکی از این دو ، رویای دیگری گشته است . به راستی چگونه اندیشه می تواند چنین ، مرزها را در نوردد و ...
طی سالهای اخیر جریاناتی بر ضد واقعگرایی در تئاتر شکل گرفته است که تا حدی از برداشت نوین از « متن » به هنگام ظهور نظریه پسا ساختار گرا مطرح شده است و ارزش های متعدد تمرکز زدایی ، واگرایی و چند گانگی معنایی را به شدت مورد توجه قرار داده است . عدم تمایل و تقاضا برای متون و نمایش هایی را که صراحتا در بر گیرنده و مشوق اعمال آمرانه و تحکم آمیزی نظیر تبیین ، حکمیت ، تفسیر و خلق حضور هستند . از طریق تقابل « اجرا » با « متن » ، یعنی اتخاذ مجموعه ای از فعالیت های ذهنی و نمایشی به منظور در هم شکستن پایه های عقلایی و مشخصه های تئاتر واقعگرا و تلاش برای « تغییر معانی » ، نشان داده است و ...