فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۳۷ مورد از کل ۲۳۷ مورد.
حوزه های تخصصی:
دانش تاریخ نگاری یکی از شاخه های جدید علوم تاریخی است که موضوع آن تأمل نقادانه هم در متن های تاریخ نگارانه و هم در اندیشه، گفتمان، سبک، روش و دستاوردهای مورخان است. تاکنون دانش تاریخ نگاری در ایران به شکل های گوناگون دریافت شده و در نتیجه، نگرانی ها و مخاطرات فراوانی به بار آورده است. تأمل نقادانه در پژوهش های انجام شده نشانگر آن است که عمدتاً از دوگانه های مفهومی «بینش و روش» و نیز «تاریخ نگری و تاریخ نگاری» به عنوان چارچوب تحلیل در این پژوهش ها استفاده شده است، اما مسئله این است که از همین مفاهیم نیز معناهای متفاوتی مراد شده و پژوهشگران این عرصه را سرگردان کرده است. مقاله حاضر با نقد دوگانه های موجود و نشان دادن نحوه کاربست این مفاهیم در برخی از پژوهش ها، می کوشد برخی از آشفتگی های نظری و عملی آن را آشکار کند و به این پرسش پاسخ دهد که آیا می توان به چارچوب روش شناختی تازه ای در این مسیر دست یافت. مقاله برای برون رفت از این وضعیت آشفته کنونی به این نتیجه می رسد که باید طرحی تازه در چارچوب «دانش تاریخ نگاری» و شاخه های اصلی آن یعنی «مورخ شناسی» و «متن شناسی تاریخی» درافکند. مقاله سرانجام سه قالب پژوهشی «مورخ محور»، «متن محور» و رهیافت «ترکیبی» را پیشنهاد می کند و از رویکردهای مفهومی- نظری فلسفه علم تاریخ و فلسفه نظری تاریخ به عنوان چارچوب تحقیق در این دانش سخن می گوید.
گونه شناسی مطالعات جدید اسماعیلی و ضرورت تحقیق در تاریخ نگاری آنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحقیقات جدید در حوزه تاریخ و منابعِ تاریخِ اسماعیلیان به ویژه پس از نخستین دهه های قرن بیستم میلادی که با کشف و شناسایی گسترده آثار مؤلفان اسماعیلی مذهب همراه بود، سیر صعودی داشته است که تا به امروز نیز ادامه دارد. کشف و شناسایی مجموعه های پرشمارِ منابع اسماعیلی، محققان این حوزه را با طیف وسیعی از نسخِ خطیِ بکر مواجه کرد که نیازمند تصحیح، تحقیق و ترجمه بودند. مرحله دیگری از این تحول، بازخوانی تاریخ اسماعیلیان و جوانب مختلفِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، فقهی و کلامی این فرقه بود که تا پیش از آن بر اساس روایتی نسبتاً یک جانبه از منابعِ اهل سنت به نگارش درآمده بود و اینک با مراجعه هم زمان به منابع پرشمار اسماعیلی در معرض نقد و بازنگری قرار می گرفتند. در این میان، تاریخ نگاری اسماعیلیان موضوعِ کمتر پژوهش مستقلی بوده است. تحقیقات جدید در حوزه تاریخ نگاری اسماعیلیان از دو جهت حائز اهمیت است: جهتِ نخست، شناسایی، تصحیح و معرفی منابع تاریخ نگارانه اسماعیلی و جهت دوم، استفاده از این منابع در بازخوانی تاریخ اسماعیلیان است. در جهت نخست، محققان این حوزه، کارهای پژوهشی درخوری را انجام داده اند، اما در حوزه بازخوانی تاریخ اسماعیلیان بر اساس منابع مکشوف، اقدام خاصی صورت نگرفته است. در این مقاله با انتخاب روشی تاریخی تحلیلی درصدد پاسخ گویی به این پرسش اساسی هستیم که تا چه اندازه بی توجهی به منابع تاریخ نگارانه اسماعیلی در ارائه تصویری نادرست از تاریخ سیاسی- مذهبی این فرقه مؤثر بوده است.
از نجیب زادۀ وحشی تا مرد هزاره: تاریخ نگاری مطالعات نوین غربیان دربارۀ امپراتوری مغول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأسیس امپراتوری مغول به عنوان بزرگ ترین امپراتوری پیوسته تاریخ، تأثیر عمیقی بر مناطق فتح شده برجای نهاد و در بسیاری از آن ها مشخصه پایان یک عصر تاریخی بود. مطالعات نوین امپراتوری مغول از زوایای متعارضی شامل تاریخ، سیاست، فرهنگ و تأثیر مغولان بر جهانی است که فتح کرده بودند. ازآن جایی که بررسی امپراتوری مغول، عمری سی صد ساله دارد، مسئله ای درباره تفاوت های رویکردی و روشی طرح می شود که در بررسی امپراتوری به کار رفته اند. بررسی تاریخِ تاریخ نگاری حاضر با قراردادن آثار پژوهشی امپراتوری مغول در بافتار تاریخی و سیاسی دوره ای که نوشته می شدند، به صورت بندی فرایند تحولات روشی و فکری ای پرداخته که در مطالعه تاریخی امپراتوری به کار رفته اند. یافته های مقاله نشان می دهد که از انتشار نخستین آثار تاریخی در سده هجدهم، روایت غیر نقادانه مبتنی بر وحشی گری مغولی که با ایده شهریار روشنگر ترکیب شده بود، قرائت اصلی را تشکیل می داده است. در عین حال در سده بیستم، تاریخ نگاری مارکسیستی شوروی بر مناسبات طبقاتی و تحول اجتماعی مغولان دست می گذاشت. هم زمان با فروپاشی شوروی، آثار جدیدی در بریتانیا و آمریکا نوشته شدند که با موج جهانی شدن و نفی قرائت های مبتنی بر تخریب مغولی در آثار پیشین، به بررسی تبادلات جهانی و ادغام فرهنگی و اقتصادی و شکل گیری تجارت بین المللی در امپراتوری مغول پرداختند. مقاله تاریخ نگارانه حاضر با رویکرد توصیفی تحلیلی و با حفظ خط زمانی، رویکردها و روش هایی را ارزیابی می کند که در سی صد سال گذشته در مطالعه امپراتوری مغول به کار گرفته شده اند و به ارائه یک صورت بندی نقادانه از آن ها می پردازد.
بازنمایی تحولات مطبوعاتی آمریکا در جراید عصر قاجار و تأثیر آن بر فرایند روزنامه نگاری این دوره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطبوعات اعم از نشریات، روزنامه ها و مجلات، یکی از ارکان مهم جریان روشنفکری و تحول خواهی در ایران عصر قاجاریه بودند. یکی از راهبردهای مؤثر اصحاب جراید برای آگاهی بخشی و ایجاد مطالبه گری در بین مردم، معرفی رسانه ها و بیان اهمیت آن ها در سیر ترقی و نواندیشی در جوامع غربی بود. در میان کشورهای مختلف، وضعیت جراید آمریکا به عنوان الگو مدنظر دگراندیشان و فعالان مطبوعات در عصر قاجاریه قرار گرفت. نوشتار حاضر با رویکرد تبیینی و با تکیه بر مفهوم تجدد خواهی و گفتمان انتقادی اصلاح طلبان دوره قاجاریه به این پرسش پاسخ می دهد که جراید ایرانی در این دوره چگونه سیر ترقی مطبوعات در آمریکا را معرفی می کردند و این آگاهی بخشی چه دستاوردهایی برای ایرانیان داشت. با تحقیق و تفحص در مطبوعات عصر قاجاریه و اسناد منتشرنشده وزارت خارجه این فرضیه مطرح شد که دگراندیشان ایرانی به صورت روشمند، با نگارش مقالات متعدد در خصوص رونق و شکوفایی مطبوعات در آمریکا، نقش جراید در ایجاد تحول و ترقی اجتماعی و سیاسی در این کشور را تبیین کرده و بر این باور بودند که ایجاد تحول در ساختارهای اجتماعی و سیاسی ایران نیز مستلزم توسعه مطبوعات و آگاهی بخشی از طریق آن است. باور به الگوپذیری از تجربه آمریکا، اصحاب جراید و دیپلمات های ایرانی در واشنگتن را به گسترش مطبوعات و بهبود وضعیت کمی و کیفی آن در ایران عصر قاجاریه تشویق کرد. ورود صنعت چاپ از آمریکا و شرکت در کنگره جراید این کشور نیز در راستای همین الگوپذیری انجام شد.
مغول شناسیِ ایرانی و نسبت آن با دو شاخه مغول شناسیِ مارکسیستی و غربی در تاریخ نگاری دوره پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مغول شناسیِ ایرانی در کنار دوشاخه مغول پژوهی مارکسیستی و اروپایی، صورت بندی سه گانه مغول شناسیِ دوره پهلوی را تشکیل دادند. در این میان، مغول شناسیِ ایرانی به دلیل تمایز در مبانی روش شناختی و بینش تحلیلی متفاوت و نیز پیوندش با شاکله گفتمانی- ایدئولوژیکی دوره پهلوی، نوع خاصی از مغول پژوهی را عرضه کرد که واجد چند خصلت مهم بود: عدم اتکای آن به مبانی روش شناسیِ منسجم، پیوند آن با گفتمان ملی گرایانه ، غلبه گرایش های ایران گرایانه و گاه ایران ستایانه و سیطره رویکرد نخبه گرایانه در آن. مغول شناسیِ ایرانی تحت تأثیر این خصلت ها، به گفتمانِ ایدئولوژیکی کلان تری پیوند خورد و روایتِ خود از تاریخ عصر مغول را حول محور کلان روایتِ رستاخیزِ فرهنگیِ ایران صورت بندی کرد. بر مبنای چنین وضعیتی، فرضیه این پژوهش این است: مغول شناسیِ ایرانی، تاریخ ایران عصر مغول را به مثابه دوره ای طلایی روایت کرد و با مرکزیت بخشیدن به نظریه «رستاخیزِ فرهنگی و تداومِ هویت ایرانی»، به شکلی تفاخرآمیز، گفتمان ایدئولوژیکی دوره پهلوی را تقویت کرد. در این پژوهش تلاش می شود به روشی تحلیلی درجه اعتبار این فرضیه سنجیده شود.
تحلیل مضمونی اخبار خوارج عصر امویان (132- 41) در منابع تاریخی اصحاب حدیث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با درک ارزشمندی میراث تاریخی اصحاب حدیث و اثرگذاری آن در ذهن مخاطبان این آثار در موضوع خوارج عصر اموی و با هدف کشف شبکه مضمونی موجود در این متون و برای رسیدن به الگویی که توضیح دهنده منطق کلی و شاکله آن ها باشد، تلاش می کند تا به سؤال «اصحاب حدیث در ثبت اخبار خوارج چه مضامینی را به مخاطبان ارائه می کنند؟» پاسخ دهد. برای یافتن این پاسخ ابتدا به مطالعه میراث تاریخی اصحاب حدیث در این زمینه پرداخته شد و از میان آثار موجود، تاریخ خلیفه بن خیاط (ابن خیاط240ق)، بقایای کتاب المعرفه و التاریخ (فسوی277ق)، تاریخ الامم و الملوک (طبری 310ق)، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک ، (ابن جوزى 597ق) انتخاب شد و داده های مرتبط با اخبار خوارج از میان آنان استخراج و سپس با روش تحلیل مضمون و اجرای مراحل مختلف آن، داده ها تحلیل و مضامین نهفته در منابع منتخب کشف شد که چهار مضمون فراگیرِ خوارج جریانی سیاسی- مذهبی و عملگرا، تهدیدات دائمی خوارج برای حکومت، سرکوب خوارج با هزینه های هنگفت و اسلامی بودن سرکوب خوارج یافت شد که این مضامین با توجه به رویکرد اصحاب حدیث به خلافت، در راستای مشروعیت بخشی به رفتار امویان در قبال سرکوب خوارج است.
بررسی و نقد آرا و استدلال های پژوهشگران عرب و ایرانی پیرامون نام خلیج فارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
براساس نقشه های تاریخی و معاصر و متون تاریخی و جغرافیاییِ یونانی، لاتین، عربی و فارسی، نام «فارس» در طول تاریخ به دریای جنوب ایران اطلاق شده است؛ بااین حال، در اوایل دهه شصت قرن بیستم میلادی نام «عربی» ازسوی سیاست مداران عرب جایگزین نام «فارس» شد. در پی این اقدام، مورخان عرب به منظور اصیل جلوه دادن و مستندساختن این نام، شواهد و استدلال های تاریخی، جغرافیایی، زبانی و قومی ارائه دادند. در برابر این جریان، مورخان ایرانی شواهد تاریخی بی شماری از اطلاق نام فارس به این دریا را در منابع یونانی، لاتین، فارسی، اروپایی و به ویژه عربی فهرست کردند. نظر به استفاده از مراجع و گزاره های تاریخی در این تحقیقات، در پژوهش حاضر کوشش می شود ضمن بررسی و طبقه بندی استدلال های مورخان ایرانی و عرب پیرامون نام اصیل و درست این دریا، آرا و استدلال های ایشان از گذر قیاس با گزاره های تاریخی اعتبارسنجی شود. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد غرض پژوهشگران ایرانی و عرب از رجوع به منابع تاریخی، نه شناسایی و بررسی نام (های) این دریا در طول تاریخ، بلکه اثباتِ صحت و اصالت نام مدنظر خود و نشان دادن نادرستی نام مدنظر طرف دیگر بوده است؛ ازاین رو، در صورت مشاهده شواهد و گزاره های تاریخیِ متضاد با ادعاهای خود به تحریف، بهانه تراشی و نادیده گرفتن آن روی آورده و تحقیقاتشان جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده است.
بازنمایی روسیاهی کی کاووس در شاهنامۀ تهماسبی با نگاه به جنگ های ایران و عثمانی در دورۀ صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساخت وپرداخت شاهنامه از دوره ایلخانی، تکاپویی در پیوند با قدرت سیاسی بود. حاکمان می دانستند که یکی از راه های پابرجایی پادشاهی، همانندسازی خود با دودمان های پیشدادی و کیانی در حماسه ملی است؛ ازاین رو، تشکیلاتِ نقاشی ایرانی در مصورسازی شاهنامه با سیاست هماهنگ شد. با همه آگاهی ها از ویژگی های کاووس در حماسه ملی، چهره، دستان و پاهای کی کاووس را تنها در نگاره های شاهنامه تهماسبی سیاه کردند. ازآنجاکه این اثر سرانجام به دربار عثمانی پیشکش شد؛ پرسیدنی است که سیه رویی کی کاووس برآمده از چه نگرشی به حماسه ملی است، این نگرش در پیوند با عملکرد دولت عثمانی چه کارکردی داشت و دربار ایران با اهدای شاهنامه به عثمانی چه پیامی را فرستاد؟ پژوهش حاضر به روش تاریخی تطبیقی با کاوش در دگرگونی نگرش به تاریخ حماسی و بازسازی پیوندها میان کاووس کیانی و سلطان عثمانی می کوشد به خاستگاه سیه رونمایی کی کاووس راه برد. روش گردآوری داده ها (سفرنامه ها، تاریخ نگاری ها و مکاتبات) و تصاویر، کتابخانه ای اسنادی و تحلیل آن ها، کیفی است.بر پایه یافته ها با چرخش از نمادهای ایرانی - ترکی، به ترکی - ترکی در دوره تیموری، اسماعیل و سلیم در پی تسخیر نمادهای حماسه ملی، بر جایگاه نمادهای حماسی ناایرانی(تورانی)- ایرانی نشستند؛ بنابراین، هنرمندان ایرانی که ظرفیت های نقاشی در فراروی از متن را می شناختند، با سیه رویی کی کاووس، اعتراض صفویان را به جنگ افروزی عثمانی نمایاندند.
بازتاب مفاهیم حماسی شاهنامۀ فردوسی در تصویرسازی قدرت مغولان و ایرانیان در شاهنامۀ چنگیزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بازتاب مفاهیم حماسی شاهنامه فردوسی را در تصویرسازی قدرت مغولان و ایرانیان در شاهنامه چنگیزی تحلیل می کند. تفاوت ها و تمایزهای موجود در تصویرسازی قدرت این دو گروه در شاهنامه چنگیزی با استفاده از روش های تحلیلی و مقایسه ای، بیان می شود. در این روش، ابتدا توصیفات مربوط به ظاهر و خصوصیات مغولان و ایرانیان در شاهنامه مطرح و سپس، تفاوت ها در رفتار، اقدامات و نحوه برخورد با قدرت بین این دو گروه تحلیل و مقایسه می شود. نتایج این تحلیل نشان می دهد که شاهنامه چنگیزی در تصویرسازی قدرت بین مغولان و ایرانیان، تفاوت های شایان توجهی را نشان می دهد. مغولان به عنوان یک قدرت فتح گر و جنگ طلب تصویرسازی می شوند، درحالی که ایرانیان به عنوان یک قدرت محافظه کار و متعارف نشان داده شده اند. همچنین، زیرساخت های فرهنگی نقش مهمی در تصویرسازی قدرت این دو گروه دارند و تفاوت های فرهنگی بین آن ها در تصویرسازی قدرت مشخص می شود.
بررسی آرا و اندیشه های تاریخ نگارانۀ ماوردی در اعلام النبوه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابوالحسن علی بن محمدبن حبیب بصری ماوردی از بزرگ ترین فقهای شافعی در قرون 4 و 5 هجری بوده است که به دلیل آثار متعددی که در موضوع سیاست به نگارش درآورده، جایگاه مهمی در تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام دارد. اعلام النبوه یکی از آثار بازمانده ماوردی است که با موضوع اثبات نبوت حضرت محمد(ص) با تکیه بر نشانه های پیامبری وی نوشته شده است. با توجه به اینکه این کتاب در زمره آثار سیره نگاری قرار می گیرد و نیز با توجه به اینکه تاریخ نگری به معنی چگونگی تفکر تاریخی مورخ است، پژوهش حاضر به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است: تاریخ نگری یا اندیشه های تاریخ نگارانه ماوردی در اعلام النبوه چگونه بوده است و از طرف دیگر اندیشه های کلامی او چه تأثیری بر تاریخ نگاری اش داشته است؟ نگارندگان با رویکرد توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، به این نتایج دست یافتند: ماوردی در سخن از روایات مبتنی بر معجزه و نیز ارائه تاریخ زندگی پیامبر(ص) بینش تاریخی داشته است. وی علی رغم رویکرد الهیاتی به مسئله اعجاز، در توجه به عناصر تاریخی (زمان- مکان- موقعیت)، تسامح در شناخت راوی، توجه به امکان وقوع اخبار تا حد ممکن و نیز توجه به نقد و تحلیل، بینش تاریخی خویش را نشان داده است. همچنین رویکرد کلامی او در بحث اعجاز قرآن و پذیرش عصمت پیش از نبوت، مانند معتزله بوده و به دلیل مخالفت اشاعره با عصمت پیش از نبوت، می توان رویکرد کلامی وی را در این اثر مانند معتزلیان دانست.
مفهوم و پیوند زمان و مکان در تاریخ نگری قدیم ایرانی (با تمرکز بر دورۀ ساسانیان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر براساس این مسئله شکل گرفته است که زمان و مکان در تاریخ نگری قدیم ایرانی چه معنا و نسبتی دارد. آنچه از تاریخ نگری قدیم ایرانی در نظر داریم، الگوی نظری و مفصل بندی گفتمانیِ متشکل از مجموعه ای از عناصر و مفاهیم است که در بسترهای سیاسی و فرهنگی دوره مزدایی- ساسانی شکل گرفته و در دوره های بعدی بازتولید شده است. مفهوم زمان و مکان در تاریخ نگری قدیم ایرانی را می توان در دو سطح اجتماعی- سیاسی و الهیاتی- اسطوره ای به بحث گذاشت. سطح اجتماعی- سیاسی زمان و مکان در تاریخ نگری ایرانی در امتداد سطح الهیاتی - اسطوره ای آن قرار دارد. سطح الهیاتی- اسطوره ای، با محوریت نبرد خیر و شر بیشتر حالتی خطی دارد؛ درحالی که سطح اجتماعی- سیاسی انگاره زمان و مکان، در درون درکی دایره وار از هستی و اجتماع شکل گرفته است و براساس ظهور و سقوط سلسله های پادشاهی، حالتی چرخه ای و تکرار شونده دارد. براساس یافته های این پژوهش که با روش تحلیلی به نگارش درآمده است، در تاریخ نگری قدیم ایرانی، پادشاه در مرکز و حلقه واسط زمان ها و مکان های تاریخی و فراتاریخی قرار می گیرد. در این تاریخ نگری، سطح اجتماعی- سیاسی زمان و مکان، در امتداد سطح الهیاتی- اسطوره ای و حول مقام و نظم پادشاهی قرار دارد، همچنان که برهم خوردن نظم شاهی موجب گسست پیوند زمان ها و مکان های تاریخی و فراتاریخی مذکور می شود.
مؤلفه های تاریخ نگاری جمهوری آذربایجان و تاریخ نگاری محلی شمال غرب ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تشکیل جمهوری آذربایجان در واپسین دهه قرن بیستم و سیر هویت یابی با استفاده از تاریخ و تاریخ نویسی متفاوت درباره گذشته مشترک چندهزارساله با ایران، چالش هایی را متوجه تاریخ نگاری محلی مناطق شمال غرب ایران با تأثیرپذیری از آثار منتشرشده در آن کشور کرد. پژوهش حاضر به دنبال بررسی این مسئله است که تشکیل کشوری مستقل با اشتراکات تاریخی، زبان و فرهنگ مشترک با مناطق شمال غرب ایران با نام جمهوری آذربایجان و رویکردهای تاریخ نگاری آن چه تأثیرات و پیامدهایی بر تاریخ نگاری محلی استان های ترک زبان شمال غرب ایران داشته است. به نظر می رسد شکل گیری کشوری به نام جمهوری آذربایجان و تاریخ نگاری رسمی آن در راستای ایجاد هویت ملی با استفاده از قرائت خاصی از تاریخ و مؤلفه های ناشی از آن در موضوعاتی مانند واژه آذربایجان، ریشه، حدود، آذربایجان شمالی و جنوبی، سابقه باستانی حضور ترکان و حکومت های ترک در منطقه، تکیه بر زبان ترکی، تحولات سیاسی جمهوری آذربایجان و مناقشات آن و تاریخ عمومی ترک بر تاریخ نگاری محلی در استان های ترک زبان، تأثیرات محسوس و نامحسوس چندی داشته است.
تعیّن نظم گفتمانیِ خوانش نژادیِ ناسیونالیست های رمانتیک ایرانی در تاریخ نگاری معاصر ایران (از قاجاریه تا پایان دورۀ پهلوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش اصلی مقاله حاضر این است که آغازین لحظات تولد و پیدایشِ خوانشِ نژادی از تاریخ ایران کدام است. (درجه صفر) و بر مبنایِ کدام صورت بندیِ گفتمانی، این خوانش نژادی از تاریخ به مثابه یک نظمِ گفتمانیِ فراگیر در تاریخ نگاریِ معاصر ایران (از دوره قاجاریه تا پایان حکومت پهلوی دوم)، تعیّنِ گفتمانی پیدا کرد و هژمونیک شد و چه نتایجی به بار آورد. آخوندزاده و کرمانی به مثابه سوژه های گفتمانِ خوانش نژادی در ایران، نخستین کسانی بودند که با ترویجِ ایدئولوژی عرب ستیزانه و با ارائه تحلیلی سیستماتیک و نظام مند از خوانش نژادی، آن را در تاریخ نگاریِ ایرانی صورت بندیِ گفتمانی کردند. به زبانِ دیرینه شناسانه و از منظر تحلیل نظام های اندیشه ای، اندیشه های نژادیِ آخوندزاده و کرمانی در تاریخ نگاری ایرانی به مثابه نیروهایی عمل کردند که همچون نظام های گفتمانی، سوژه های خودشان را ساختند. آخوندزاده، کرمانی و جلال الدین میرزا با بهره گیری از متون دساتیریِ آذرکیوانیان (دوره صفویه) به مثابه متونی «ایدئولوژیک»، در نقشِ حاملانِ اولیه و سوژه هایِ گفتمانِ هم زمان، باستان گرایانه و نژادگرایانه درآمدند. نظمِ گفتمانیِ حاصل از خوانشِ نژادیِ ناسیونالیست های رمانتیک ایرانی در آثار و مکتوباتِ مورخانِ بعد از آنان از قبیل حسن پیرنیا، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، ابراهیم پورداود، ذبیح الله صفا، غلامرضا رشید یاسمی و دیگر مورخان و روشنفکرانِ پسا آخوندزاده و پسا کرمانی می نشیند. این مورخان و روشنفکران نیز به مثابه سوژه هایِ این گفتمان و در همین چارچوب و فضایِ گفتمانیِ خوانشِ نژادی از تاریخ ایران، در نگارش آثار تاریخی شان به طور حتم، فصل یا بخشِ مهمی از کتاب های خود را به بحث های نژادی با عناوینِ «نژاد ایرانی»، «نژاد آریایی»، خونِ ایرانی و... اختصاص داده اند که گویایِ بارز تعیّن نظم گفتمانیِ خوانشِ نژادی در تاریخ نگاری ایرانی است. این تاریخ نگاری و خوانشِ نژادی با مقدس انگاری و تأکید همدلانه بر سلسله «ساسانیان» به مثابه آرمان شهر با گفتمانِ نژادگرایانه و باستان گرایانه پیوند برقرار و در تاریخ نگاریِ ایران معاصر تعیّن گفتمانی پیدا کرد و هژمونیک شد. در نتیجه نظامات گفتاریِ حاصل از خوانشِ نژادی از تاریخ ایران زمینه هایِ تئوریکِ «مقصر انگاریِ» انیران (مشخصاً اعراب) و «آنان را عاملِ تمامِ بدبختی هایِ ایرانیان انگاشتن» فراهم شد.
«توصیف فربه»، مهم ترین مسئولیت علمی مورخان از قدیم تا جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدعای اصلی جستار حاضر این است که مهم ترین مسئولیت علمی مورخان چه در دوره سنت و چه در دوره مدرن، توصیف عمیق و گسترده رویدادهای مهم گذشته انسانی است. برخی از ناقدان این مدعا، ایرادهایی را بدان وارد و آن را نقد کرده اند؛ از قبیل ترویج رویکرد سنتی، نقلی و اثبات گرایانه به دانش تاریخ که دیگر دوران آن گذشته است؛ ترویج کلیشه کاذب دوگانه «توصیف یا تحلیل»؛ نفی بهره برداری از روش و نظریه در پژوهش های تاریخی، تبلیغ رویکرد خنثی و بی توجه به مسائل اکنون جوامع انسانی (تاریخ برای تاریخ) و... . نگارنده در این جستار می کوشد در کنار تشریح بیشتر مدعای خود، به این نقدها نیز پاسخ درخور ارائه کند تا در مسیر تفاهم بیشتر میان اهل تاریخ درباره ماهیت و کارویژه اصلی تاریخ شناسی گامی بردارد. تأکید نگارنده بر این است که دفاع از کارویژه اصلی دانش و رشته تاریخ تلاشی است برای جلوگیری از زوال و تحلیل رفتن این رشته دانشگاهی در درون دیگر رشته های علوم انسانی و رفتاری و به ویژه علوم تعمیمی جامعه شناسی و سیاست شناسی؛ ازاین رو راه برون رفت از این وضعیت بحرانی را برجسته سازی توصیف فربه به عنوان مهم ترین وظیفه رشته ای مورخان ارزیابی می کند.
بازنمایی اسطورۀ ضحاک در ادبیات انتقادی عثمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مضامین اسطوره ای یکی از مؤلفه های فرهنگ باستانی ایران است که از رهگذر ادبیات منظوم و منثور، به فرهنگ های پیرامونی راه یافته است. این تأثیرگذاری گاه تا دوره معاصر دوام یافته که نمایشنامه نگاری عثمانی در سده سیزدهم/ نوزدهم یکی از جلوه های آن است. شمس الدین سامی فراشری، ادیب و اندیشه ور منتقدی بود که با الهام از اسطوره ضحاک و در قالب نمایشنامه «کاوه»، به نقد نظام سیاسی عثمانی برخاست. نمایشنامه یادشده در آستانه انقلاب مشروطه ایران به فارسی ترجمه شد و «ضحاک» نام گرفت. در پژوهش حاضر بررسی محتوای این نمایشنامه و ترجمه فارسی آن به مثابه یک متن ادبی مدنظر قرار دارد و کوشش می شود با الهام از نوتاریخ گرایی به عنوان یک رهیافت روش شناسی متناسب، پیوند بازآرایی محتوایی اسطوره کاوه با کارکرد انتقادی آن در دو بافتار سیاسی- فرهنگی متمایز ایران و عثمانی تبیین شود. بررسی زمینه تاریخی نگارش کاوه در عثمانی و ترجمه آن در ایران از هم نوایی سپهر گفتمانی هر دو محیط سیاسی با این درون مایه اسطوره ای حکایت دارد؛ در هر دو بستر، خودکامگی آماج نقد بوده و مؤلف و مترجم برای این منظور درون مایه اسطوره یادشده را مناسب یافته اند. البته وجه تمایزی نیز می توان تشخیص داد؛ سامی روایت خود را بر بازآرایی چهره کاوه متمرکز کرده، حال آنکه مترجم در واکنش به استبداد قاجاری، خوانش متفاوتی از اسطوره مذکور بر محور شخصیت ضحاک عرضه نموده است. مترجم نمایشنامه را با نام ضحاک عرضه کرده تا نشان دهد این دو بستر به رغم اشتراکات فرهنگی و تجربه های تاریخی مشابه تفاوت های آشکار و در نتیجه مسیر متفاوتی در پیش دارند. بُعد دیگر نمایشنامه ناظر بر تجلی مسئله عدالت و مصائب اجتماعی است که در روایت زندگی کاوه بازتاب یافته و با واقعیت های زندگی روزمره ایرانِ این روزگار همخوانی دارد.
جایگاه و اهمیت منشآت نگاری در تاریخ شناسی؛ با تکیه بر منشآت و ترسل معین الدین محمد زمچی اسفزاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منشآت نگاری به عنوان یکی از منابع اسنادی تاریخی، مطالب ارزشمندی در وجوه مختلف جامعه ایرانی دارد. هرچه از سده های متقدم به سده های متأخر پیش می رود، منشآت نگاری از اهمیت و جایگاه والایی در بین ادیبان و مورخان برخوردار می شود. متأسفانه تاریخ پژوهان به دلایلی همچون عدم انتشار گسترده آن ها، دشواری خط نگارشی شان، باور به کلان روایت برتری وجه آموزشی و تعلیمی آنان و غیره بدان ها کم توجهی کرده اند و در بهترین حالت از داده های تاریخی موجود در متن در توصیف رویداد استفاده شده است. هنوز به منشآت پژوهی به صورت جدی توجه نشده است. این مقاله با رویکرد منشآت پژوهی با روش تحلیل مضمون درصدد نشان دادن جایگاه و اهمیت منشآت و ترسل معین الدین محمد زمچی اسفزاری از منشیان سده نهم در دربار سلطان حسین بایقرا است. جایگاه خوش نویسی مؤلف موجب شده تا منشآت او از نوع نامه ها و محتوای متنوع و در نوع خود منحصربه فرد باشد. او با پیوند ترسل نگاری و رقعه نویسی به منشآت نگاری، نوع جدیدی از متن منشیانه تولید کرده است که در نزد پیشینیان بی سابقه است. اثر زمچی اسفزاری به دلیل درج اسناد سلطانی، دیوانی و اخوانی با حذفیات حداقلی از رویکرد آموزشی به رویکرد تولید متن اسنادی گام نهاده است که در هفت محور اهمیت و جایگاه آن در منشآت نگاری نشان داده شده است.
تاریخ آموزش رسمی محیط زیست در ایران: محیط زیست در کتاب های درسی دهه های 1370 و 1380(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله ازطریق تحلیل محتوای کمّی کتاب های درسی پایه پنجم ابتدایی و سوم راهنمایی دهه های 1370 و 1380 و نیز بررسی میزان توجه به آموزش محیط زیست در نظام برنامه ریزی توسعه ای در تلاش است تا نشان دهد که سهم محیط زیست و حفاظت از آن در کتاب های درسی و متعاقباً در آموزش رسمی به چه میزان بوده است و اصولاً نگاه به محیط زیست در اندیشه برنامه ریزان درسی تحت تأثیر چه عواملی قرار داشته است. یافته های مقاله نشان می دهد که از مجموع محتوای متنی کتاب های بررسی شده تنها حدود 2درصد به حفاظت محیط زیست پرداخته و در سطوح سه گانه دانش، نگرش و مهارت، از مجموع محتوای متنیِ محیط زیستیِ کتاب های بررسی شده، بیش از70درصد به سطح دانش اختصاص یافته است و افزون بر این بیشترین میزان داده های محیط زیستی را می توان در کتاب هایی چون جغرافیا، علوم تجربی و حرفه وفن یافت. این امر می تواند نشانگر غلبه تفکر تجربی بر نگاه برنامه ریزان درسی در زمینه آموزش محیط زیست باشد؛ بااین حال به نظر می رسد در دهه 1380 توجه کتاب های درسی به سطح نگرش بیشتر شده به طوری که از 2درصد، در دهه 1370 به 4درصد، در دهه 1380 افزایش یافته است. همچنین داده های موجود نشان می دهند که در دهه 1380 از غلبه تفکر تجربی کاسته شده و حفاظت محیط زیست به کتاب های غیرتجربی چون فارسی و تعلیمات دینی وارد شده است. به علاوه در دهه 1380 کتاب های درسی، توجه بیشتری به آلودگی های محیطی و تأثیر فعالیت های آلاینده انسان بر محیط زیست نسبت به دو دهه قبلی داشته اند.