اگر چه با شروع قرن بیستم همه چیز اعم از فلسفه و علوم و سیاست و .. می رفت تا به یک دگرگونی اساسی دست یابد ،دانش رنگ همچنان بدون تغییر آنچنان ، بر مبنای نظرات کلاسیک به حیات خود ادامه می داد . به حل معضلات و مسایل تازه پیش آمده با استفاده از یافته های پیشین خود می پرداخت . اما در میانه قرن توسط فیلسوف نامدار اتریشی ، لودویک و تیگنشتاین - که همدوره فیلسوفان بزرگی چون « هوسرل» ، « هایدگر » و « سارتر » و ... بود - نظریه رنگ به تغییری بنیادین دست یافت ...
زیبایی جاذبه ای است ازلی که هنر پل ارتباط بین آن و انسان است. درک زیبایی موهبتی است الهی و پایگاهی ذهنی که به عینیت می انجامد و هنر بدون آن کالبدی است بی روح و خالی از جاذبه. در اینجا از چنین منظری به معماری نگریسته می شود که آمیزه ای است از تمام هنرها. بدین ترتیب تجلی روح زیبایی آن که فرایند معنوی و جلوه ای ظاهری دارد در قالب هرگونه گرایشی (از سنت گرایی گرفته تا واقع گرایی و نوگرایی) تبیین می گردد و به شیوه های نقد و ارزیابی آن - بر پایه مولفه های شناخته شده - اشاره می شود در خاتمه نیز نتیجه گیری به دست داده می شود.