نخستین هدف این مقاله بررسی محتوا و پیشینه رویکرد طراحی شهری عمودی به عنوان نظریه جدید طراحی شهری است که در راستای حل مشکلات شهری ناشی از کمبود زمین بوجود آمد.علاوه بر این بررسی شرایط شهر تهران به عنوان کلان شهری در حوزه جنوب غرب آسیا، برای تحقق اهداف رویکرد فوق و تحلیل محتوای متون تخصصی و بررسی تحلیلی – ارزیابانه رویکردها و جنبش های مطرح در توسعه شهری عمودی، به منظور استخراج پیشینه طرح این رویکرد از دیگر اهداف این نوشتار است. بر طبق یافته های این نوشتار، رویکردهایی همچون منظر عمودی، آسمان خراش های پایدار، شهرسازی اکولوژیک و طراحی اکولوژیک، ریشه های شکل گیری رویکرد طراحی شهری عمودی است. همچنین دو مقوله پایداری اکولوژیک و توسعه عمودی برای استفاده از حداکثر فضای آسمان از موضوعات اصلی و محوری این رویکرد است.در ادامه، ویژگی های کلان شهر تهران به لحاظ شرایط زمین و رشد عمودی با استناد به پیشنهادات طرح جامع مورد مداقه قرار گرفته و در انتها با رویکرد مشکل محور و نظریه زمینه ای در پژوهش های کیفی، الگویی برای چگونگی مواجهه با این موضوع در قالب ارایه پیشنهاداتی در باب نحوه بکارگیری پهنه های کلان شهر تهران مطرح شده است.
در شرایط ایران شهرسازی مشارکتی با سوء تعبیرها و کژفهمی های گسترده ای روبه روست و عمدتاً طرح هایی که تنها پیش فروش واحدهای ساختمانی هستند، مشارکتی تلقّی می گردند. در این مقاله سعی شده ابعاد اصلی شهرسازی مشارکتی هماهنگ با شرایط ایران، شناسایی گردیده و به نحوی قابل اجرا در یک طرح شهری ارائه گردد. سپس به عنوان نمونه، برای بافت قلعه آبکوه مشهد که نوعی از اسکان غیررسمی محسوب می شود، نوع مداخله و راهبردهای اصلی ساماندهی با روش مشارکتی تعیین گردیده و ساختار تهیه طرح با توجه به محورهای شهرسازی مشارکتی پیشنهاد گردد. این مقاله می کوشد گام های نخست برای تدارک طرحی مشارکتی را - که شامل تشکیلات اجرایی طرح، شناسایی بهره وران، حقوق و تکالیف آن ها و نیز راهبردهای ساماندهی بوده- بردارد. فرایند طی شده برای تدوین طرحی مشارکتی در قلعه آبکوه با توجه به این که هماهنگ با شرایط ایران می باشد، برای بسیاری از بافت های شهری ایران قابل الگوبرداری است.
با توجه به رشد فزاینده ی شهرنشینی در جهان، تامین مسکن به ویژه برای گروه های کم درآمد شهری از مهمترین مسائل و چالش های پیش روی کشورهای جهان برای دستیابی به توسعه ی پایدار محسوب می شود. تقریباً همه ی کشورهای جهان در این زمینه با معضلاتی مواجه هستند که برخی از کشورها با ارائه ی ساز و کارهای مناسب، تا حدودی بر مشکل غلبه کرده اند و توانسته اند به یک سیر منطقی در زمینه ی تامین مسکن دست یابند. یکی از مهمترین سیاست های تامین مسکن برای گروه های کم درآمد شهری که در چند سال اخیر مورد توجه قرار گرفته، استفاده از سیاست مسکن مقرون به صرفه بوده است. با توجه به اهمیت بررسی تجارب جهانی به عنوان راهنمایی برای مدیران، برنامه ریزان و سیاستگذاران مسکن در ایران، در این مقاله سعی شده، سیاستهای تأمین مسکن مقرون به صرفه برای گروه های کم درآمد شهری در چهار کشور استرالیا، چین، انگلستان و آمریکا، مورد بررسی قرار گیرد. بهره گیری از سیاست های جهانی و دستیابی به چارچوبی برای برنامه ریزی مسکن با هدف تامین و تولید مسکن برای گروه های کم درآمد شهری، موضوع اصلی این مقاله می باشد. روش مورد استفاده در این مقاله، روش تحلیلی-توصیفی بوده و گردآوری اطلاعات به صورت مطالعات کتابخانه ای و اسنادی انجام شده است. نتایج این مقاله نشان می د هد که به طور کلی موفقیت بخش مسکنِ مقرون به صرفه در کشورهای مختلف، بیش از هرچیز مرهون شناسایی خانوارهای کم درآمد شهری و شناخت کافی و کارآمد از وضعیت گروه های هدف است. شناسایی خانوارهای واجد شرایط دریافت تسهیلات مسکن، کمک می کند تا از هدر رفت منابع و امکانات جلوگیری به عمل آمده و تسهیلات و خدمات به دهک ها و گروه های نیامند برسد. همچنین شفافیت و ارائه ی آمار واقعی در این بخش، سبب می شود برنامه ها و طرح های اجرایی کارآمد شده و حداکثر بازدهی را داشته باشند.
تاریخ معماری ایران رشته ای است که هرچند پیشینه ای در سده اخیر دارد، مبانی و موضوعات آن هنوز محل بحث است. یکی از مهم ترین ابزارهای تاریخ نگاری معماری و هنر، سبک شناسی است. در این مقاله، به مقایسه مقاصد سبک شناسیِ دو تن از مهم ترین مورخان معماری ایرانی، یعنی محمدکریم پیرنیا و دونالد ویلبر می پردازیم. هدف مقاله تأمل در سبک شناسی معماری ایرانی و نشان دادن اثر مقاصد سبک شناختی بر تجربه تاریخ نگاری معماری است. مقاله به روش تحلیل مایگانی، مفاهیم را از تاریخ نامه اصلی هریک از دو نویسنده، یعنی کتاب های سبک شناسی معماری ایرانی و معماری اسلامی ایران در دوره ایلخانان استخراج می کند. سپس با استدلال منطقی، آن مفاهیم را در مقابل یکدیگر قرار می دهد. برای این منظور، ابتدا مقدماتی را مقایسه می کنیم که پیرنیا و ویلبر برای تدوین روایت های سبکی شان از تاریخ معماری فراهم کرده اند؛ سپس عناصر روایی و اهداف سبک شناسی ایشان را تطبیق می دهیم. در مقدمات، تفاوت های ایشان را در طبقه بندی سبکی و تحدید مکانی و زمانی آثار نشان می دهیم و در مقایسه عناصر روایت، تفاوت های ایشان را در پرداختن به منشأ سبک ها، مراحل سبک ها، و تحول سبک ها بررسی کرده ایم. عناصر فرعی تر روایت ازجمله ارتباط های سبک ها را با یکدیگر و همچنین مقاصد و تفاوت های تاریخ نامه های ایشان را برای معماران روشن کرده ایم. یافته های مقاله نشان می دهد رویکرد پیرنیا و ویلبر به سبک شناسی یکسان نیست. به نظر می رسد غایت های متفاوتی در پس تاریخ نویسی پیرنیا و ویلبر وجود داشته که باعث استخدام دو دستگاه متفاوت سبک شناسی شده است. در سبک شناسی پیرنیا، توجه به نقش مناطق در شکل گیری سبک های معماری، مشوق معماران است برای روی کردن به معماری بومی به هدف حرکت در مسیر معماری ایرانی. بااین حال از نظر پیرنیا هریک از سبک ها، قوت و ضعف هایی دارند و در مقام الگو هم ارز نیستند. او تحولات درونی معماری را عامل مهم تغییر سبک ها می داند. ویلبر قائل به نوعی پیوستگی در سبک های ایرانی است؛ چنان که گویی هر سبک از سبک قبلی خود زاده می شود. او قضاوت ارزشی درباره سبک ها نمی کند و تغییر سبک ها را بازتاب تحولاتی در بیرون از معماری می بیند. به این نحو، سبک شناسی پیرنیا را می توان معلمانه و درونی نامید و سبک شناسی ویلبر را مورخانه و بیرونی.
مطالعه کنیسه، مطالعه تاریخ اسراییل است. هیچ دوره ای از زیستن، بدون کنیسه که محل عبادت عمومی و آموزش مذهبی ا ست قابل تصور نیست. خیلی زود کنیسه به مرکز اصلی یهودیت تبدیل و به همین دلیل بعدها پس از پراکندگی یهود، باور و آیین های یهودیان حفظ شد. کنیسه مرکز فعالیت های جامعه یهود و معبد اورشلیم مرکز کل یهودیان بود. در حقیقت کنیسه برای جوامع پراکنده یهود، جایگاه مقدس کوچکی برای جبران و فقدان معبد اصلی بود. بنابراین، صرف نظر از این که چگونه جزئیات ساخت کنیسه می تواند در کشورهای مختلف متفاوت باشد، بنای کنیسه، نیایش و آیین های آنان، مهم ترین تجلی یهودیت بوده است، و هدف اصلی آن ایجاد اتحاد میان یهودیانی بوده که در سراسر جهان پراکنده شده بودند. مهمترین هدف این مقاله معرفی نحوه شکل گیری اندیشه یهودیت در ساخت کنیسه است. با این فرض که اندیشه یهودیت چه تأثیری بر ساخت کنیسه در محله جویباره اصفهان می گذارد و پژوهش با طرح تحقیق تفسیری_تاریخی به پرسش های تحقیق و به چگونگی تأثیر اندیشه یهودیت در معماری کنیسه های اصفهان می پردازد. همچنین به این مهم می پردازد که چگونه می توان با برداشت میدانی از کنیسه های محله جویباره اصفهان به شکل گیری کنیسه در ایران پی برد؟ این نوشته ابتدا به شکل گیری مذهب یهود، تاریخ یهودیت در ایران از جمله، اصفهان و اندیشه یهودیان در ساخت کنیسه پرداخته و سپس با برداشت میدانی از محله جویباره چند نمونه از کنیسه ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. شناخت و دسته بندی معماری کنیسه های اصفهان می تواند در درک بهتر فضای کنیسه مؤثر واقع شود.