امروزه یادگیری سازمانی نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت استراتژیک در حیات سازمانها محسوب می شود. تلاش برای ارتقای سطح یادگیری سازمانی، موضع رقابتی سازمانها و ملت ها را در سطوح محلی، ملی، و منطقه ای تحکیم می بخشد. بررسی ارتباط بین یادگیری سازمانی و دیگر عناصر سازمانی این امکان را فراهم می سازد تا بتوان برای بهبود یادگیری از سازوکارهای مناسب بهره گرفت. یافته های این پژوهش نشان می دهد که بین یادگیری سازمانی و فرهنگ یادگیری رابطه معنادار وجود دارد. در ضمن، بین فرهنگ یادگیری با تک تک ابعاد یادگیری که عبارت اند از یادگیری مستمر، پرسش و گفتگو، یادگیری تیمی، توانمند سازی، سیستم جایگیری، ارتباط سیستم، و رهبری استراتژیک نیز رابطه معنادار برقرار است. این ارتباط، بویژه با یادگیری تیمی و رهبری استراتژیک از همه بالاتر است. همچنین رابطه بین فرهنگ یادگیری با سطوح مختلف یادگیری سازمانی معنادار است و درجه همبستگی در سطح سازمانی بیشترین میزان (95/0r=) را به خود اختصاص داده است.
مدیریت ریسک درچندین سال اخیر به بخشی لاینفک از مدیریت پروژه، به ویژه در پروژه های بزرگ و پیچیده تبدیل گشته، و استانداردها و دستورالعمل های متنوعی برای مدیریت بهینه ی آن تدوین گردیده است. با توجه به کاستی های تحلیل کمی در افزایش انعطاف پذیری و تسریع روند مدیریت ریسک، همچنین وابستگی تحلیل کیفی به برداشتهای زبانشناختی5 در تعیین اولویت ریسک ها، و عدم توجه رویکردهای موجود به استراتژی سازمانی در مدیریت ریسک، این مقاله با بهره گیری از منطق فازی در تحلیل برداشت های زبانی، چارچوبی جدید برای ارزیابی ریسک های پروژه بر مبنای تحلیل نیمه کمی نامتقارن فازی، منطبق بر استراتژی سازمانی، تدوین کرده، جهت شناسایی و کمی کردن رابطه ی بین مولفه های ریسک بر میزان شدت ریسک های پروژه ارائه می نماید. روش تحقیق بکاررفته از نوع کیفی بوده و داده های تحقیق براساس مشاهده، بررسی اسناد و مصاحبه درقالب مطالعه ی موردی از یک پروژه ی حفاری نفت جمع آوری گردیده است. جامعه ی آماری تحقیق مدیران ارشد و پروژه در صنعت نفت بوده است. نتایج تحقیق معین نمود، رویکردهای موجود در تحلیل کیفی ریسک، دیدگاه واقع گرایانه در اولویت بندی ریسک های مهم پروژه براساس شدت واقعی آنها نداشته، و لزوم کاربرد رویکرد مبتنی بر استراتژی سازمانی را مشخص نمود.
هدف ازتحقیق حاضر توصیف وضعیت گروههای آموزشی تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه آزاداسلامی کشور از دیدگاه مدیران و اساتید گروهها بود. روش این تحقیق توصیفی و از نوع پیمایشی بوده که به شکل میدانی اجرا شده است. به علت محدود بودن جامعه آماری تعداد 62 نفراز مدیران و 249 نفراز اساتید تمام وقت و نیمه وقت به عنوان نمونه های تحقیق انتخاب شدند.اطلاعات لازم به وسیله پرسشنامه های مدیران گروه های آموزشی و اعضای هیات علمی تربیت بدنی گرد آوری شدند.پرسشنامه ها قبل ازتوزیع اعتباریابی و پایایی آنها نیز محاسبه گردید (84/0=r). داده های حاصل با استفاده ازروشهای آمار توصیفی و آمار استنباطی F, Tو ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های تحقیق نشان داد که از دیدگاه گروه های مورد مطالعه وضعیت برنامه ها در حد متوسط ، فعالیتهای پژوهشی درحد پایین، وضعیت وسایل وتجهیزات آموزشی درحد پایین و نهایتا وضعیت تاسیسات وتجهیزات ورزشی درحد مطلوب ارزیابی شد. همچنین دررابطه با مقایسه دیدگاه مدیران و اساتید برروی متغیرهای مورد مطالعه فقط درمورد میزان تحقق برنامه ها و استراتژیها درگروه های مورد مطالعه تفاوت معنی داری وجود داشت ( 025/0 = p ). در مجموع نتایج تحقیق نشان داد که وضعیت گروه های آموزشی تربیت بدنی وعلوم ورزشی در واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی در سطوح متفاوتی قرارداشت.