وحی پدیده ای است که برخی از بندگان برگزیده و شایسته الهی با آن با خداوند تعالی ارتباط برقرار می کنند تا برنامه رستگاری و سعادت جاودانی را از او دریافت و برای هدایت بشر به قله های کمال ابلاغ کنند.
برخی از دانشمندان به دلیل ناتوانی از شناخت صحیح حقیقت وحی تفسیر نادرستی از وحی ارائه داده وآن را همسان با نبوغ دانسته اند و پیامبر را نابغه هایی خلاق معرفی کرده اند که در برهه هایی از تاریخِ بشر در عرصه زندگی اجتماعی درخشیده اند و با بهره گیری از نبوغ و هوش ذاتی خود اصول و قوانینی را برای هدایت و سعادت و سلامت روانی و اخلاقی بشر آورده اند.ولی این تحلیل از وحی پذیرفته نیست، زیرا وحی و نبوغ دو حقیقت کاملاً متمایز و جدا از هم اند؛ نبوغ امری فکری، و مرتبط با ساختارهای طبیعی، ذهنی و مغزی انسان است، در حالی که وحی دانشی از سنخ علم حضوری است که قلب و روح پیامبر آن را اخذ و تلقی می کند. معرفت های حاصل از نبوغ خطاپذیرند ولی معرفت های وحیانی خطاپذیر نیستند. معرفت های حاصل از نبوغ محدود به مسائل و موارد خاصی هستند ولی معارف وحیانی همه ابعاد زندگی انسان را دربرمی گیرند. در این مقاله، تحلیل همسانی وحی با نبوغ با رویکرد عقلی و نقلی مورد بررسی ونقد قرار گر فته است.
ضرورت وجود پیامبراز دو منظر قابل بررسى است: 1. نیاز انسان؛ 2. وجوب لطف الهى.
فلاسفه و متکلّمان، در معناى وجوب ارسال رسولان، نظریّه هایى ارائه کرده اند؛ و بر این نظریه ها، نقدها و اشکالاتى نیز مطرح شده است. در نظر فلاسفه، وجوب به معناى ضرورت وجود و عدم انفکاک از ذات خداوند است، و لطف و کرم از صفات ذات محسوب مى شود. هرچند متکلّمان براى اثبات وجوب ارسال رسل، بر حسن و قبح عقلى تأکید مى کنند و این به معناى ضرورت و لزوم فلسفى نیست، ولى برخى بر آن عقیده اند که وجوب در نظر متکلّمان، همان معناى فلسفى را دارد.
قاعده لطف از نظر متکلّمان بزرگ شیعه همچون شیخ مفید و خواجه طوسى نقد و بررسى شده و اشکالات مربوط به نظر حکما و فلاسفه با استناد به آیات و روایات تبیین شده است.
وجوب ارسال رسل برمبناى عدل الهى نیز مورد بررسى قرار گرفته است.
پیامبر شناسی در حکمت متعالیه متمایز از دیگر نظر ها و مکاتب است. ملاصدرا هم بسان سایر متفکران پیامبر را از نوع بشر می داند اما سؤال اصلی نگارنده این است که پیامبر اسلام (ص) که از نوع بشر است چگونه با سایر ابناء بشر از جهت معرفتی و وجودی متمایز می گردد؟ ملاصدرا با استفاده از اصول فلسفی خود نظیر: اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول ثابت می کند که پیامبر از جهت وجودی در قوس نزول، صادر اول است و در قوس صعود نیز همه مراتب هستی به او ختم می گردد. هر چند او در تعین اولیه با سایر ابناء بشر در طبیعت انسانی مشترک است اما با علم و عمل مراتب تکامل را یکی پس از دیگری طی می کند بطوریکه با صعود به مرحله ای، آن مرحله جزء ذات او می گردد و نهایتاً او در جمیع مراتب سه گانه عقلی و نفسی و حسی به کمال می رسد و مجمع انوار عقلیه و نفسیه و حسیه می گردد. و از جهت تعین ثانی با دیگر انسان ها متخالف الحقیقه می گردد البته این تفاوت آنقدر زیاد است که گویی اساساً وجود بر انسان عادی و انسان کامل که مصداق اتم آن نبی اسلام (ص) می باشد به اشتراک لفظ است