آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

یگانه وسیله ارتباط پیامبران آسمانی با جهان غیب، ادراکی است به نام «وحی»، آنان از این طریق پیامهای الهی را از مقام ربوبی دریافت کرده، و در اختیار مردم می‏گذارند، و همگان را به اعتقاد و یا عمل به آنها دعوت می‏نمایند، و تعالیم آنان محصول به کارگیری هیچ یک از ابزار شناخت نیست یعنی نه از طریق حس و تجربه آن را به دست می‏آورند، نه از طریق عقل و خرد بر آن واقف می‏شوند، بلکه از طریق یک بینش مرموزی بر این واقعیات دست می‏یابند که از آن به «وحی» تعبیر می‏کنند.
اصولاً در میان جامعه دو نوع مصلح داریم، در حالی که هر دو از مواهب عقلانی بالایی برخوردارند ولی میان آنان تفاوت جوهری وجود دارد که یادآور می‏شویم:
الف. گروهی که تعالیم خود را محصول فکر واندیشه خود دانسته، و از طریق استدلال و برهان به سخنان خود صبغه حقانیت می‏بخشند، و مردم را به اعتقاد و یا کار بستن آنها دعوت می‏کنند.
و به تعبیر دیگر: خود را برخاسته از درون اجتماع دانسته و بدون اینکه خود را مأمور جهان بالا بدانند، مردم را به راهی که برگزیده‏اند دعوت می‏نمایند.
ب. گروهی که تعالیم خود را از جانب خدا دانسته و معتقدند: خداوند بزرگ، آنان را برای اصلاح جامعه برانگیخته، و از طریق ویژه‏ای که دراختیار آنها است نه دیگران، پیامهایی در اختیار نهاده است و مأمورند که مردم را به این پیامها دعوت کنند، و در حد توان در اصلاح جامعه بکوشند.
در اینجا این سخن پیش می‏آید: چگونه می‏شود گروهی بدون به کارگیری هیچ نوع ابزار شناختی از حس وعقل بر یک رشته واقعیات دست یابند. و مردم را بر آنها دعوت کنند مگر انسان ادراکی برتر از بینش تجربی و برهانی دارد؟
این مقاله در صدد گشودن این گره علمی است که مورد توجه محافل علمی جهان می‏باشد و ساختار مقاله را چهار محور تشکیل می‏دهد.
1. کاربرد وحی در قرآن مجید.
2. امکان ارتباط با جهان غیب و دریافت پیام از غیر طریق حس و تجربه، یا برهان واستدلال.
3. تبیین واقعیتِ ارتباط پیامبران با جهان غیب با توجه به سخنان آنان و یا آنچه که دانشمندان در این زمینه گفته‏اند.
4. لزوم بعثت پیامبران و اینکه بشر هرچه هم از نظر خرد و تمدن پیش برود، بی‏نیاز از وحی یعنی تعالیم انبیا نیست.
اینک نخست کاربرد واژه وحی را، در قرآن مطرح می‏کنیم و این که لفظ در معانی و یا موارد گوناگونی به طور مجاز و یا حقیقت به کار رفته است.
واژه شناسی وحی
از واژه‏هایی که قرآن درباره سخن گفتن با پیامبران به کار برده است، واژه «وحی» است، از این جهت لازم است معنی آن را در زبان عرب بررسی کنیم.
ابن فارس می‏گوید: «وحی تعلیم به صورت پنهان است».1
راغب می‏گوید:«وحی اشاره سریع است و به خاطر سرعتی که در واژه وحی نهفته است گاهی به مطالب رمزیِ‏تعریض گونه، وحی گفته می‏شود».2
ابن منظور می‏گوید: وحی: اشاره، نوشتن، سخن پنهانی و آنچه که به دیگری القاء می‏گردد می‏باشد».3
با توجه به سخنان این گروه از لغت
_______________________________
1. مقاییس اللغة:6/93.
2. مفردات راغب، ص 515.
3. لسان العرب:15/375.________________________________________
شناسان می‏توان حدس زد که دو عنصر در صدق وحی مدخلیت کامل دارند، یکی خفا وپنهانی، دیگری سرعت و تندی.
کاربردهای وحی در قرآن
اکنون که با معنی لغوی این واژه آشنا شدیم، شایسته است از کاربردهای آن در قرآن آگاه شویم، قرآن این واژه را در مواردی به کار برده است که برای عرب زبانها، شناخته شده نبود، مثلاً آن را در مورد جماد، حیوان و جاندار بکار برده است که در فرهنگ غرب تازگی داشت، و نکته آن این است که قرآن از افق بالاتری به جهان هستی می‏نگرد. و هستی را، جهانی آگاه معرفی می‏کند، از این جهت تعجب نخواهیم کرد که کاربرد آن در قرآن گسترده‏تر از کاربرد آن در مکالمات روزانه عرب زبانان باشد، اینک به این موارد اشاره می‏کنیم:
1. قانونمندی جهان آفرینش یا هدایت‏هایی تکوینی
شکی نیست که بر جهان آفرینش سنن و قوانینی حاکم است که قلم تقدیر خدای دانا، آن را نگاشته است، و در نتیجه جهان با الهام از تقدیر الهی بر این سنن و قوانین استوار گردیده است.آنجا که می‏فرماید:
«فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فِی یَومَیْنِ وَاُوحی فِی کُلِّ سَماءٍ امْرَها وَزَیَّنا السَّماء الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَحِفظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم» (فصلت/121)
«خدا آنها (آسمانها) را در دو روز (دوره) به صورت هفت آسمان درآورد، و وظیفه هر آسمانی را به آن وحی کرد، و ما آسمان پایین را با چراغهایی زینت دادیم (به وسیله شهابها) ازاستراق سمع شیاطین مصونیت بخشیدیم، این است تقدیر خداوند مقتدر و دانا».
آیه به روشنی می‏گوید: خداوند وظیفه هر آسمان را به آن وحی کرد، اکنون باید دید مقصود از «وحی مأموریت بر آسمان ها» چیست؟ در این جا دو احتمال است که مکمل یکدیگرند:
1. خدا آسمانها را روی سنن و قوانینی آفریده و آنهارا مسخّر و مقهور خود ساخته تا به طور خودکار وظیفه خود را انجام دهند از این جهت می‏گوید: «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ العَلِیم» در این صورت حقیقت وحی در مورد آسمانها همان اندازه‏گیری و ایجاد نظم وقانون در آنها است، و ابتکار قرآن در بکار بردن کلمه «وحی» است تو گویی آسمانهایِ فاقدِ علم وشعور، به گونه‏ای آفریده شده‏اند که بسان موجوداتی که دارای علم وشعورند، انجام وظیفه می‏کنند، و به دیگر سخن: واژه «وحی» که در مورد علم وآگاهی به کار می‏رود ولی در این آیه در مورد موجودات فاقد آگاهی ( به صورت استعاره) به کار رفته و انجام وظیفه آسمانها به انجام وظیفه موجود آگاه، تشبیه شده است.
2. ممکن است در این جا نظریه دیگری را مطرح کرد و آن این که آسمانها، دارای آگاهی و درک می‏باشند، وپیام سری الهی را در حدّ و مرتبه وجودی خود، شنیده و به وظیفه خودآگاهانه عمل می‏کنند.
تفاوت این دو نظریه این است که استعمال وحی در صورت نخست یک نوع استعمال مجازی است ولی استعمال آن در نظریه دوم، حقیقی است، زیرا «وحی» در لغت عرب به معنی آموزش آگاهانه است، و در نظریه نخست آموزش آگاهانه نیست، بلکه جنبه تسخیری دارد، مانند حرکات مکانیکی که معلول اندازه‏گیری مهندسان است، در حالی که در نظریه دوم، حرکت و انجام وظیفه برخاسته از شعور و آگاهی است.
عین این دو بیان را می‏توان در مورد آیات زیر نیز بکار گرفت:
«اِذا زُلْزِلَتِ الارْضُ زِلْزالَها* وَاخْرَجَتِ الارْضُ اثْقالَها* وَقالَ الاِنْسانُ ما لَها*یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اخْبارَها* بِانَّ رَبَّکَ اوحی لَها» (زلزله/511).
« آنگاه که زمین به گونه‏ای خاص بلزرد، و آنچه در درون دارد بیرون افکند، انسان با خود می‏گوید، زمین را چه می‏شود، در چنین روزی زمین خبرهای خود را گزارش می‏دهد، زیرا خداوند به او وحی کرده است».
این آیات می‏رساند که زمین از اموری که بر پهنه آن رخ داده است گزارش می‏دهد و مدرک او وحی الهی است، گزارش زمین در روز جزاء مربوط به کارهای نیک و بد بندگان خداست، وزمین این گزارشها را از طریق وحی الهی آموخته است، و بدین جهت می‏توان گفت مفاد آیه با نظریه دوم بیشتر هماهنگ است و آن این که خداوند همه موجودات را از درک و شعور بسیار پنهان و سری و در عین حال سریع برخوردار ساخته است.
2. ادراک غریزی
قسمت اعظم زندگی جانداران خصوصاً جانوران بر فعالیتهای غریزی استوار است فعالیتهای شگفت انگیز زنبور عسل، و لانه تنیدن عنکبوت وغیره، همگی برخاسته از ندایی است که از درون وجود آنها برمی‏خیزد، و آنها را در زندگی هدایت می‏کند.
قرآن انجام وظیفه آنان را مستند به وحی می‏داند، چنان که می‏فرماید:
«وَاوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ انْ آتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا یَعْرِشُون*ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَمَراتِ فَ‏آسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً» (نحل/6968).
«خدای تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و از نقاط مرتفع لانه برگزین، آنگاه دستور داد از انواع میوه‏ها بخور و راه پروردگارت را با همواری بپیما».
در این جا انجام وظیفه زنبوران به وحی نسبت داده شده است، و می‏توان آن را به یکی از دو صورت یاد شده تفسیر کرد:
یکی این که بگوییم: در نهاد جانوران نیرویی به ودیعت نهاده شده که آن نیرو به طور ناخود آگاه جانوران را به سوی اهداف معیّنی رهبری می‏کند و قرآن این عمل غریزی را «وحی» نامیده و این نیروی نهفته با جسم او هماهنگ بوده و زندگی او را تشکیل می‏دهد.
دیگری این که مقصود از وحی الهامهای غیبی است که این جانوران از مقام بالا دریافت می‏کنند و چه بسا به دریافت خود توجه نداشته باشند، و در حقیقت ادراک دارند، ولی علم به ادراک ندارند.
از آن جا که کارهای این جانوران شگفت‏آور و اداره و حراست آنها از ورود زنبورهای متعفن، سپس تلاشهای شبانه روزی آنها در گلزارها و باغها، و مکیدن شیره درختان، و تبدیل آن به عسل، و قالب سازی‏ها و بسته بندی‏های مخصوص، فوق توان یک قوه متناسب با جسم زنبور است، می‏توان گفت: نظریه دوم استوارتر است.
3. الهام بر قلب
گاهی وحی درباره القاء بر روح وروان به کار می‏رود، یعنی طرف بدون این که القاء کننده را ببیند یا تحت آموزش قرار گیرد، مطلبی را از بیرون دریافت می‏کند و این دریافت، معلول یکی از دو چیز است:
الف. گاهی نورانیّت نفس و صفای آن به پایه‏ای است که می‏تواند مورد توجه معلمان برتر و حتی مقام ربوبی قرار گیرد، و مطالبی بر او القاء شود.
ب. گاهی از نظر دنائت و پستی به پایه‏ای می‏رسد که از موجودات هم سنخ خود سخنان بی‏اساس و فریبنده‏ای رامی‏گیرد، و قرآن در هر دو مورد واژه‏وحی را به کار برده و بهتر است قسم‏نخست را «الهام» و «اشراق» بنامیم، و از دومی به «وسوسه شیطانی» یاد کنیم.
در باره الهام و القاء از عالم بالا آیاتی وارد شده است که یادآور می‏شویم:
«وَاوْحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْ ارْضِعیهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالْقیهِ فِی الیَمِّ وَلا تَخافِی وَلا تَحْزَنی اِنّا رادّوه اِلَیْکِ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلین» (قصص/7).
«ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده و آنگاه که بر او بیمناک شدی او را به دریا بیفکن، و نترس واندوهگین مباش، ما او را به سوی تو باز می‏گردانیم، و از رسولان قرار می‏دهیم».
این آیه حاکی است که مادر موسی‏علیه السلام ناگهان از پنج چیز آگاه شد که عبارتند از:
1. باید به فرزندش شیر دهد.
2.به هنگام ترس بر جان فرزندش او را به دریا افکند.
3. از سرنوشت فرزند نگران نباشد.
4. فرزندش به او باز گردانیده می‏شود.
5. سرانجام از رسولان می‏گردد.
عین این کاربرد در مورد حواریون عیسی علیه السلام نیز آمده است که می‏فرماید:
«وَاِذْ اوْحَیتُ اِلَی الحَوارِیینَ‏انْ آمِنُوا بی وَبِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَآشهَد بِانّنا مُسْلِمُونَ» (مائدة/111).
«آنگاه به یاران نزدیک مسیح وحی کردیم که به من و رسول من ایمان بیاورید، آنان گفتند ایمان آوردیم، و تو شاهد باش که ما تسلیم خداوندیم».
وحی در این مورد یک نوع آموزش غیبی و القا شده از عالم بالا بوده که فقط حواریون از آن آگاه شدند نه دیگران.
و نیز آنگاه که یوسف در نهانگاه چاه قرار گرفت و برادران وی ستم بزرگی را در حقّ او روا داشتند، ناگهان سروش غیبی او را چنین مخاطب قرار داد: «وَاوحَیْنا اِلَیهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِامْرِهِمْ هذا وَهُمْ لا یَشْعُرون» (یوسف/15).
«به او وحی کردیم که به زودی تو آنان را از این خیانت آگاه خواهی ساخت».
در این آیه این نوع آموزش، وحی نامیده شده است.
همان طور که در آغاز بحث یادآور شدیم، تبه‏کاران به همنوعان خود، مطالبی را القاء می‏کنند و قرآن در مواردی این نوع القاءات را وحی می‏نامد، زیرا این نوع آموزشهای کاملاً سری و پنهانی بوده است چنان که می‏فرماید:
«وَاِنَّ الشَیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اولیائِهم لِیُجادِلُوکُمْ وَاِنْ اطَعْتُمُوهُمْ اِنّکُمْ لَمُشْرِکُون» (انعام/120).
«شیاطین به پیروان خود مطالبی را القاء می‏کنند تا با شما به مجادله بپردازند و اگر از آنان پیروی کنید، مشرکید».
اگر مقصود از شیاطین در این آیه، شیاطین انس باشد، نحوه القاء آنان به صورت «نجوی» و گفتگوی سرّی بوده است و اگر مقصود، شیاطین واقعی باشد، طبعاً نحوه آموزش به صورت القاء در قلب بوده است.
عین این دو احتمال در آیه دیگر نیز حاکم است آنجا که می‏فرماید:
«وَکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِ نَبِیّ عَدُوّ شَیاطِینَ الاِنْسِ وَالجن یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَولِ‏غُروراً» (انعام/112).
«همچنین در باره هر پیامبری دشمنی از شیطانهای جن و انس قرار دادیم، این دوگروه، به یکدیگر سخنان فریبنده را القاء می‏کنند».
مسلّماً وحی شیطان انس به صورت نجوی بوده ولی وحی شیطان جن، به صورت القاء در روح و روان می‏باشد.
***
4. امدادهای غیبی
خدا در باره گروهی از پیامبران یادآور می‏شود که ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما انسانها را هدایت می‏کنند سپس آنها را چنین معرفی می‏کند:
«وَاوحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَاِقامَ الصَّلاة وَاِیتاءَ الزَّکاة وَکانُوا لَنا عابِدین» (انبیاء/73).
«به آنان انجام کارهای خیر را وحی کردیم همچنین برپایی نماز و دادن زکات را وقبلاً نیز ما را پرستش می‏کردند».
اکنون باید دید «وحی» در این آیه به چه معنی است؟ غالب مفسران گفته‏اند: مقصود از وحی در این آیه همان وحی تشریعی است (که بر همه پیامبران نازل می‏شود و وظایف خود و بندگان را در بر دارد و بعداً در باره آن بحث خواهیم کرد) ولی در این جا احتمال دیگری وجود دارد که در صورت ثبوت آن، مقصود از وحی، چیز دیگر خواهد بود، نه وحی تشریعی زیرا در این آیه، مصدر « فعل الخیرات» مفعول فعل «وَاوحَینا» واقع شده در حالی که آیات مشابه آن، به جای مصدر از فعل امر استفاده شده و می‏فرماید:
1. «وَاوحی رَبُّکَ اِلَی النَحلِ انِ آتَخذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» (نحل/68).
2. «وَاوحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْ‏ارْضِعِیهِ» (قصص/7).
3. «وَلَقَدْ اوحَیْنا اِلی مُوسی انْ اسْرِبِعِبادی» (طه/77).
4. «وَاوْحَیْنا اِلی مُوسی وَاخِیهِ انْ تَبُوءا» (یونس/87).
5. «فَاوحَیْنا اِلَیْهِ انِ آصْنَعِ الْفُلْک» (الموءمنون/27).4
اکنون سوءال می‏شود علت این اختلاف در تعبیر چیست؟ در این جا استاد علم بلاغت عبد القاهر جرجانی در کتاب «دلائل الاعجاز» نکته‏ای را یادآور شده است که به نقل آن می‏پردازیم و آن اینکه هرگاه مکلف و مأموری مسبوق به کار نباشد و به واسطه همین خطاب مأمور به کار گردد در این صورت از شیوه دوم بهره می‏گیرند. و مورد آیات فوق از این قبیل است ولی اگر قبلاً به انجام کاری مأمور گردیده و آن را انجام می‏داد در این جا به جای بهره‏گیری از شیوه دوم، از مصدر بهره می‏گیرند مثلاً می‏گویند:«فعل الخیرات» و در این صورت مفاد آیه این است که این پیامبران الهی در پرتو تشریع پیشین، کار خیر انجام می‏دادند ولی برای ادامه این کار، انجام این کار نیز بر آنان وحی شد.
گواه بر این که این کارها قبلاً تشریع شده و آنان بر انجام آن اشتغال داشته‏اند، ذیل آیه است که می‏فرماید:«وَکانُوا لَنا عابِدین»:ما را عبادت می‏کردند.
در این صورت باید دید مقصود ازوحی چیست؟ قطعاً مقصود وحی تشریعی نیست زیرا مفروض این است که قبلاً از تشریع آن آگاه بودند و بر انجام آن اشتغال داشتند از این جهت می‏توان گفت مقصود از این وحی یک نوع امداد غیبی است که آنان را به سوی این عمل سوق می‏داد، و چون تأثیر این عمل غیبی بسیار پنهان و مخفی بود، بکار بردن لفظ «وحی» در آن تعبیری صحیح و بلکه بلیغ می‏باشد و یک چنین وحی که بشر تحت تأثیر نیروهای غیبی قرار گیرد، و او را به سوی کمال رهبری کند، برتری ویژه‏ای نسبت به اقسام دیگرِ آن دارد.
5. وحی نبوت
بیشترین کاربرد قرآنی وحی مربوط به وحی نبوت است، بدین معنا که انسانی برگزیده از جانب خداوند پس از اخذ پیامهای الهی، مأمور به تبلیغ آن در میان جامعه می‏گردد، و پیامهای بیانگر یک رشته عقاید واحکام و دستورات
_______________________________
4. و گاهی نیز از خود فعل بهره گرفته شده است بدون آنکه با لفظ امر همراه باشد مانند:«وَاگوحَیْنا اِلَیْهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِاگمْرِهِمْ هذا» (یوسف/15).________________________________________
عملی است که آنها را عقیده و شریعت یا اصول و فروع می‏نامند. این پیامها گاهی بدون واسطه از جانب خدا بر پیامبر نازل می‏شود و گاهی به واسطه فرشته وحی. اکنون برخی از آیات را که مربوط به وحی نبوت است یادآور می‏شویم:
1.«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (شعراء/194193).
«روح الأمین قرآن را بر قلب تو فرود آورده تا از بیم دهندگان باشی. در این آیه هر چند کلمه «وحی» به کار نرفته اما آیه دیگر همین حقیقت را وحی نامیده است چنان که می‏فرماید:
2. «قُلْ ما یَکُونُ لی انْ اُبدّلّه مِنْ تِلقاءِ نَفْسی اِنْ اتَّبِع اِلاّما یُوحی اِلَیَّ اِنّی اخافُ ان عَصَیْتُ عَذابَ یَومٍ عَظیم» (یونس/15).
«بگو ممکن نیست من آن را از جانب خود تبدیل کنم، من فقط از آنچه که بر من وحی می‏شود پیروی می‏کنم، و من در صورت مخالفت از عذاب روز بزرگ می‏ترسم».
وباز می‏فرماید:
3. «وَکَذلِکَ اوحَیْنا اِلَیْکَ قُرآناً عَرَبیّاً لِتُنْذِرَاُمّ القُری وَمَنْ حَولها» (شوری/7).
«ما همچنین به تو قرآن عربی را وحی کردیم تا ام القری (مکه) و اطراف آن را بیم دهی».
4.«کَذلِکَ یُوحی اِلَیْکَ وَاِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللهُ الْعَزیزُ الْحَکیم» (شوری/7).
«این چنین به تو و به کسانی که قبل از تو بوده‏اند، خدای عزیز و حکیم وحی می‏کند».
در این موارد، وحی مربوط به وحی نبوت است، یعنی «ارسال پیامهایی از جانب خدا به یکی از بندگان برگزیده» تا آن را در میان مردم نشر دهد، و آنان را با استفاده از بیم و نوید با فرامین الهی آشنا سازد وبه کار بستن آنها هدایت نماید.
تا این جا بحث مربوط به واژه شناسی «وحی» پایان یافت، اکنون وقت آن رسیده است که درباره محور دوم یعنی «امکان وحی»به معنی اخیر (وحی نبوت) بپردازیم.

تبلیغات