واژه شناسی وحی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یگانه وسیله ارتباط پیامبران آسمانی با جهان غیب، ادراکی است به نام «وحی»، آنان از این طریق پیامهای الهی را از مقام ربوبی دریافت کرده، و در اختیار مردم میگذارند، و همگان را به اعتقاد و یا عمل به آنها دعوت مینمایند، و تعالیم آنان محصول به کارگیری هیچ یک از ابزار شناخت نیست یعنی نه از طریق حس و تجربه آن را به دست میآورند، نه از طریق عقل و خرد بر آن واقف میشوند، بلکه از طریق یک بینش مرموزی بر این واقعیات دست مییابند که از آن به «وحی» تعبیر میکنند.
اصولاً در میان جامعه دو نوع مصلح داریم، در حالی که هر دو از مواهب عقلانی بالایی برخوردارند ولی میان آنان تفاوت جوهری وجود دارد که یادآور میشویم:
الف. گروهی که تعالیم خود را محصول فکر واندیشه خود دانسته، و از طریق استدلال و برهان به سخنان خود صبغه حقانیت میبخشند، و مردم را به اعتقاد و یا کار بستن آنها دعوت میکنند.
و به تعبیر دیگر: خود را برخاسته از درون اجتماع دانسته و بدون اینکه خود را مأمور جهان بالا بدانند، مردم را به راهی که برگزیدهاند دعوت مینمایند.
ب. گروهی که تعالیم خود را از جانب خدا دانسته و معتقدند: خداوند بزرگ، آنان را برای اصلاح جامعه برانگیخته، و از طریق ویژهای که دراختیار آنها است نه دیگران، پیامهایی در اختیار نهاده است و مأمورند که مردم را به این پیامها دعوت کنند، و در حد توان در اصلاح جامعه بکوشند.
در اینجا این سخن پیش میآید: چگونه میشود گروهی بدون به کارگیری هیچ نوع ابزار شناختی از حس وعقل بر یک رشته واقعیات دست یابند. و مردم را بر آنها دعوت کنند مگر انسان ادراکی برتر از بینش تجربی و برهانی دارد؟
این مقاله در صدد گشودن این گره علمی است که مورد توجه محافل علمی جهان میباشد و ساختار مقاله را چهار محور تشکیل میدهد.
1. کاربرد وحی در قرآن مجید.
2. امکان ارتباط با جهان غیب و دریافت پیام از غیر طریق حس و تجربه، یا برهان واستدلال.
3. تبیین واقعیتِ ارتباط پیامبران با جهان غیب با توجه به سخنان آنان و یا آنچه که دانشمندان در این زمینه گفتهاند.
4. لزوم بعثت پیامبران و اینکه بشر هرچه هم از نظر خرد و تمدن پیش برود، بینیاز از وحی یعنی تعالیم انبیا نیست.
اینک نخست کاربرد واژه وحی را، در قرآن مطرح میکنیم و این که لفظ در معانی و یا موارد گوناگونی به طور مجاز و یا حقیقت به کار رفته است.
واژه شناسی وحی
از واژههایی که قرآن درباره سخن گفتن با پیامبران به کار برده است، واژه «وحی» است، از این جهت لازم است معنی آن را در زبان عرب بررسی کنیم.
ابن فارس میگوید: «وحی تعلیم به صورت پنهان است».1
راغب میگوید:«وحی اشاره سریع است و به خاطر سرعتی که در واژه وحی نهفته است گاهی به مطالب رمزیِتعریض گونه، وحی گفته میشود».2
ابن منظور میگوید: وحی: اشاره، نوشتن، سخن پنهانی و آنچه که به دیگری القاء میگردد میباشد».3
با توجه به سخنان این گروه از لغت
_______________________________
1. مقاییس اللغة:6/93.
2. مفردات راغب، ص 515.
3. لسان العرب:15/375.________________________________________
شناسان میتوان حدس زد که دو عنصر در صدق وحی مدخلیت کامل دارند، یکی خفا وپنهانی، دیگری سرعت و تندی.
کاربردهای وحی در قرآن
اکنون که با معنی لغوی این واژه آشنا شدیم، شایسته است از کاربردهای آن در قرآن آگاه شویم، قرآن این واژه را در مواردی به کار برده است که برای عرب زبانها، شناخته شده نبود، مثلاً آن را در مورد جماد، حیوان و جاندار بکار برده است که در فرهنگ غرب تازگی داشت، و نکته آن این است که قرآن از افق بالاتری به جهان هستی مینگرد. و هستی را، جهانی آگاه معرفی میکند، از این جهت تعجب نخواهیم کرد که کاربرد آن در قرآن گستردهتر از کاربرد آن در مکالمات روزانه عرب زبانان باشد، اینک به این موارد اشاره میکنیم:
1. قانونمندی جهان آفرینش یا هدایتهایی تکوینی
شکی نیست که بر جهان آفرینش سنن و قوانینی حاکم است که قلم تقدیر خدای دانا، آن را نگاشته است، و در نتیجه جهان با الهام از تقدیر الهی بر این سنن و قوانین استوار گردیده است.آنجا که میفرماید:
«فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فِی یَومَیْنِ وَاُوحی فِی کُلِّ سَماءٍ امْرَها وَزَیَّنا السَّماء الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَحِفظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم» (فصلت/121)
«خدا آنها (آسمانها) را در دو روز (دوره) به صورت هفت آسمان درآورد، و وظیفه هر آسمانی را به آن وحی کرد، و ما آسمان پایین را با چراغهایی زینت دادیم (به وسیله شهابها) ازاستراق سمع شیاطین مصونیت بخشیدیم، این است تقدیر خداوند مقتدر و دانا».
آیه به روشنی میگوید: خداوند وظیفه هر آسمان را به آن وحی کرد، اکنون باید دید مقصود از «وحی مأموریت بر آسمان ها» چیست؟ در این جا دو احتمال است که مکمل یکدیگرند:
1. خدا آسمانها را روی سنن و قوانینی آفریده و آنهارا مسخّر و مقهور خود ساخته تا به طور خودکار وظیفه خود را انجام دهند از این جهت میگوید: «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ العَلِیم» در این صورت حقیقت وحی در مورد آسمانها همان اندازهگیری و ایجاد نظم وقانون در آنها است، و ابتکار قرآن در بکار بردن کلمه «وحی» است تو گویی آسمانهایِ فاقدِ علم وشعور، به گونهای آفریده شدهاند که بسان موجوداتی که دارای علم وشعورند، انجام وظیفه میکنند، و به دیگر سخن: واژه «وحی» که در مورد علم وآگاهی به کار میرود ولی در این آیه در مورد موجودات فاقد آگاهی ( به صورت استعاره) به کار رفته و انجام وظیفه آسمانها به انجام وظیفه موجود آگاه، تشبیه شده است.
2. ممکن است در این جا نظریه دیگری را مطرح کرد و آن این که آسمانها، دارای آگاهی و درک میباشند، وپیام سری الهی را در حدّ و مرتبه وجودی خود، شنیده و به وظیفه خودآگاهانه عمل میکنند.
تفاوت این دو نظریه این است که استعمال وحی در صورت نخست یک نوع استعمال مجازی است ولی استعمال آن در نظریه دوم، حقیقی است، زیرا «وحی» در لغت عرب به معنی آموزش آگاهانه است، و در نظریه نخست آموزش آگاهانه نیست، بلکه جنبه تسخیری دارد، مانند حرکات مکانیکی که معلول اندازهگیری مهندسان است، در حالی که در نظریه دوم، حرکت و انجام وظیفه برخاسته از شعور و آگاهی است.
عین این دو بیان را میتوان در مورد آیات زیر نیز بکار گرفت:
«اِذا زُلْزِلَتِ الارْضُ زِلْزالَها* وَاخْرَجَتِ الارْضُ اثْقالَها* وَقالَ الاِنْسانُ ما لَها*یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اخْبارَها* بِانَّ رَبَّکَ اوحی لَها» (زلزله/511).
« آنگاه که زمین به گونهای خاص بلزرد، و آنچه در درون دارد بیرون افکند، انسان با خود میگوید، زمین را چه میشود، در چنین روزی زمین خبرهای خود را گزارش میدهد، زیرا خداوند به او وحی کرده است».
این آیات میرساند که زمین از اموری که بر پهنه آن رخ داده است گزارش میدهد و مدرک او وحی الهی است، گزارش زمین در روز جزاء مربوط به کارهای نیک و بد بندگان خداست، وزمین این گزارشها را از طریق وحی الهی آموخته است، و بدین جهت میتوان گفت مفاد آیه با نظریه دوم بیشتر هماهنگ است و آن این که خداوند همه موجودات را از درک و شعور بسیار پنهان و سری و در عین حال سریع برخوردار ساخته است.
2. ادراک غریزی
قسمت اعظم زندگی جانداران خصوصاً جانوران بر فعالیتهای غریزی استوار است فعالیتهای شگفت انگیز زنبور عسل، و لانه تنیدن عنکبوت وغیره، همگی برخاسته از ندایی است که از درون وجود آنها برمیخیزد، و آنها را در زندگی هدایت میکند.
قرآن انجام وظیفه آنان را مستند به وحی میداند، چنان که میفرماید:
«وَاوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ انْ آتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا یَعْرِشُون*ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَمَراتِ فَآسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً» (نحل/6968).
«خدای تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و از نقاط مرتفع لانه برگزین، آنگاه دستور داد از انواع میوهها بخور و راه پروردگارت را با همواری بپیما».
در این جا انجام وظیفه زنبوران به وحی نسبت داده شده است، و میتوان آن را به یکی از دو صورت یاد شده تفسیر کرد:
یکی این که بگوییم: در نهاد جانوران نیرویی به ودیعت نهاده شده که آن نیرو به طور ناخود آگاه جانوران را به سوی اهداف معیّنی رهبری میکند و قرآن این عمل غریزی را «وحی» نامیده و این نیروی نهفته با جسم او هماهنگ بوده و زندگی او را تشکیل میدهد.
دیگری این که مقصود از وحی الهامهای غیبی است که این جانوران از مقام بالا دریافت میکنند و چه بسا به دریافت خود توجه نداشته باشند، و در حقیقت ادراک دارند، ولی علم به ادراک ندارند.
از آن جا که کارهای این جانوران شگفتآور و اداره و حراست آنها از ورود زنبورهای متعفن، سپس تلاشهای شبانه روزی آنها در گلزارها و باغها، و مکیدن شیره درختان، و تبدیل آن به عسل، و قالب سازیها و بسته بندیهای مخصوص، فوق توان یک قوه متناسب با جسم زنبور است، میتوان گفت: نظریه دوم استوارتر است.
3. الهام بر قلب
گاهی وحی درباره القاء بر روح وروان به کار میرود، یعنی طرف بدون این که القاء کننده را ببیند یا تحت آموزش قرار گیرد، مطلبی را از بیرون دریافت میکند و این دریافت، معلول یکی از دو چیز است:
الف. گاهی نورانیّت نفس و صفای آن به پایهای است که میتواند مورد توجه معلمان برتر و حتی مقام ربوبی قرار گیرد، و مطالبی بر او القاء شود.
ب. گاهی از نظر دنائت و پستی به پایهای میرسد که از موجودات هم سنخ خود سخنان بیاساس و فریبندهای رامیگیرد، و قرآن در هر دو مورد واژهوحی را به کار برده و بهتر است قسمنخست را «الهام» و «اشراق» بنامیم، و از دومی به «وسوسه شیطانی» یاد کنیم.
در باره الهام و القاء از عالم بالا آیاتی وارد شده است که یادآور میشویم:
«وَاوْحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْ ارْضِعیهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالْقیهِ فِی الیَمِّ وَلا تَخافِی وَلا تَحْزَنی اِنّا رادّوه اِلَیْکِ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلین» (قصص/7).
«ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده و آنگاه که بر او بیمناک شدی او را به دریا بیفکن، و نترس واندوهگین مباش، ما او را به سوی تو باز میگردانیم، و از رسولان قرار میدهیم».
این آیه حاکی است که مادر موسیعلیه السلام ناگهان از پنج چیز آگاه شد که عبارتند از:
1. باید به فرزندش شیر دهد.
2.به هنگام ترس بر جان فرزندش او را به دریا افکند.
3. از سرنوشت فرزند نگران نباشد.
4. فرزندش به او باز گردانیده میشود.
5. سرانجام از رسولان میگردد.
عین این کاربرد در مورد حواریون عیسی علیه السلام نیز آمده است که میفرماید:
«وَاِذْ اوْحَیتُ اِلَی الحَوارِیینَانْ آمِنُوا بی وَبِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَآشهَد بِانّنا مُسْلِمُونَ» (مائدة/111).
«آنگاه به یاران نزدیک مسیح وحی کردیم که به من و رسول من ایمان بیاورید، آنان گفتند ایمان آوردیم، و تو شاهد باش که ما تسلیم خداوندیم».
وحی در این مورد یک نوع آموزش غیبی و القا شده از عالم بالا بوده که فقط حواریون از آن آگاه شدند نه دیگران.
و نیز آنگاه که یوسف در نهانگاه چاه قرار گرفت و برادران وی ستم بزرگی را در حقّ او روا داشتند، ناگهان سروش غیبی او را چنین مخاطب قرار داد: «وَاوحَیْنا اِلَیهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِامْرِهِمْ هذا وَهُمْ لا یَشْعُرون» (یوسف/15).
«به او وحی کردیم که به زودی تو آنان را از این خیانت آگاه خواهی ساخت».
در این آیه این نوع آموزش، وحی نامیده شده است.
همان طور که در آغاز بحث یادآور شدیم، تبهکاران به همنوعان خود، مطالبی را القاء میکنند و قرآن در مواردی این نوع القاءات را وحی مینامد، زیرا این نوع آموزشهای کاملاً سری و پنهانی بوده است چنان که میفرماید:
«وَاِنَّ الشَیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اولیائِهم لِیُجادِلُوکُمْ وَاِنْ اطَعْتُمُوهُمْ اِنّکُمْ لَمُشْرِکُون» (انعام/120).
«شیاطین به پیروان خود مطالبی را القاء میکنند تا با شما به مجادله بپردازند و اگر از آنان پیروی کنید، مشرکید».
اگر مقصود از شیاطین در این آیه، شیاطین انس باشد، نحوه القاء آنان به صورت «نجوی» و گفتگوی سرّی بوده است و اگر مقصود، شیاطین واقعی باشد، طبعاً نحوه آموزش به صورت القاء در قلب بوده است.
عین این دو احتمال در آیه دیگر نیز حاکم است آنجا که میفرماید:
«وَکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِ نَبِیّ عَدُوّ شَیاطِینَ الاِنْسِ وَالجن یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَولِغُروراً» (انعام/112).
«همچنین در باره هر پیامبری دشمنی از شیطانهای جن و انس قرار دادیم، این دوگروه، به یکدیگر سخنان فریبنده را القاء میکنند».
مسلّماً وحی شیطان انس به صورت نجوی بوده ولی وحی شیطان جن، به صورت القاء در روح و روان میباشد.
***
4. امدادهای غیبی
خدا در باره گروهی از پیامبران یادآور میشود که ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما انسانها را هدایت میکنند سپس آنها را چنین معرفی میکند:
«وَاوحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَاِقامَ الصَّلاة وَاِیتاءَ الزَّکاة وَکانُوا لَنا عابِدین» (انبیاء/73).
«به آنان انجام کارهای خیر را وحی کردیم همچنین برپایی نماز و دادن زکات را وقبلاً نیز ما را پرستش میکردند».
اکنون باید دید «وحی» در این آیه به چه معنی است؟ غالب مفسران گفتهاند: مقصود از وحی در این آیه همان وحی تشریعی است (که بر همه پیامبران نازل میشود و وظایف خود و بندگان را در بر دارد و بعداً در باره آن بحث خواهیم کرد) ولی در این جا احتمال دیگری وجود دارد که در صورت ثبوت آن، مقصود از وحی، چیز دیگر خواهد بود، نه وحی تشریعی زیرا در این آیه، مصدر « فعل الخیرات» مفعول فعل «وَاوحَینا» واقع شده در حالی که آیات مشابه آن، به جای مصدر از فعل امر استفاده شده و میفرماید:
1. «وَاوحی رَبُّکَ اِلَی النَحلِ انِ آتَخذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» (نحل/68).
2. «وَاوحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْارْضِعِیهِ» (قصص/7).
3. «وَلَقَدْ اوحَیْنا اِلی مُوسی انْ اسْرِبِعِبادی» (طه/77).
4. «وَاوْحَیْنا اِلی مُوسی وَاخِیهِ انْ تَبُوءا» (یونس/87).
5. «فَاوحَیْنا اِلَیْهِ انِ آصْنَعِ الْفُلْک» (الموءمنون/27).4
اکنون سوءال میشود علت این اختلاف در تعبیر چیست؟ در این جا استاد علم بلاغت عبد القاهر جرجانی در کتاب «دلائل الاعجاز» نکتهای را یادآور شده است که به نقل آن میپردازیم و آن اینکه هرگاه مکلف و مأموری مسبوق به کار نباشد و به واسطه همین خطاب مأمور به کار گردد در این صورت از شیوه دوم بهره میگیرند. و مورد آیات فوق از این قبیل است ولی اگر قبلاً به انجام کاری مأمور گردیده و آن را انجام میداد در این جا به جای بهرهگیری از شیوه دوم، از مصدر بهره میگیرند مثلاً میگویند:«فعل الخیرات» و در این صورت مفاد آیه این است که این پیامبران الهی در پرتو تشریع پیشین، کار خیر انجام میدادند ولی برای ادامه این کار، انجام این کار نیز بر آنان وحی شد.
گواه بر این که این کارها قبلاً تشریع شده و آنان بر انجام آن اشتغال داشتهاند، ذیل آیه است که میفرماید:«وَکانُوا لَنا عابِدین»:ما را عبادت میکردند.
در این صورت باید دید مقصود ازوحی چیست؟ قطعاً مقصود وحی تشریعی نیست زیرا مفروض این است که قبلاً از تشریع آن آگاه بودند و بر انجام آن اشتغال داشتند از این جهت میتوان گفت مقصود از این وحی یک نوع امداد غیبی است که آنان را به سوی این عمل سوق میداد، و چون تأثیر این عمل غیبی بسیار پنهان و مخفی بود، بکار بردن لفظ «وحی» در آن تعبیری صحیح و بلکه بلیغ میباشد و یک چنین وحی که بشر تحت تأثیر نیروهای غیبی قرار گیرد، و او را به سوی کمال رهبری کند، برتری ویژهای نسبت به اقسام دیگرِ آن دارد.
5. وحی نبوت
بیشترین کاربرد قرآنی وحی مربوط به وحی نبوت است، بدین معنا که انسانی برگزیده از جانب خداوند پس از اخذ پیامهای الهی، مأمور به تبلیغ آن در میان جامعه میگردد، و پیامهای بیانگر یک رشته عقاید واحکام و دستورات
_______________________________
4. و گاهی نیز از خود فعل بهره گرفته شده است بدون آنکه با لفظ امر همراه باشد مانند:«وَاگوحَیْنا اِلَیْهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِاگمْرِهِمْ هذا» (یوسف/15).________________________________________
عملی است که آنها را عقیده و شریعت یا اصول و فروع مینامند. این پیامها گاهی بدون واسطه از جانب خدا بر پیامبر نازل میشود و گاهی به واسطه فرشته وحی. اکنون برخی از آیات را که مربوط به وحی نبوت است یادآور میشویم:
1.«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (شعراء/194193).
«روح الأمین قرآن را بر قلب تو فرود آورده تا از بیم دهندگان باشی. در این آیه هر چند کلمه «وحی» به کار نرفته اما آیه دیگر همین حقیقت را وحی نامیده است چنان که میفرماید:
2. «قُلْ ما یَکُونُ لی انْ اُبدّلّه مِنْ تِلقاءِ نَفْسی اِنْ اتَّبِع اِلاّما یُوحی اِلَیَّ اِنّی اخافُ ان عَصَیْتُ عَذابَ یَومٍ عَظیم» (یونس/15).
«بگو ممکن نیست من آن را از جانب خود تبدیل کنم، من فقط از آنچه که بر من وحی میشود پیروی میکنم، و من در صورت مخالفت از عذاب روز بزرگ میترسم».
وباز میفرماید:
3. «وَکَذلِکَ اوحَیْنا اِلَیْکَ قُرآناً عَرَبیّاً لِتُنْذِرَاُمّ القُری وَمَنْ حَولها» (شوری/7).
«ما همچنین به تو قرآن عربی را وحی کردیم تا ام القری (مکه) و اطراف آن را بیم دهی».
4.«کَذلِکَ یُوحی اِلَیْکَ وَاِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللهُ الْعَزیزُ الْحَکیم» (شوری/7).
«این چنین به تو و به کسانی که قبل از تو بودهاند، خدای عزیز و حکیم وحی میکند».
در این موارد، وحی مربوط به وحی نبوت است، یعنی «ارسال پیامهایی از جانب خدا به یکی از بندگان برگزیده» تا آن را در میان مردم نشر دهد، و آنان را با استفاده از بیم و نوید با فرامین الهی آشنا سازد وبه کار بستن آنها هدایت نماید.
تا این جا بحث مربوط به واژه شناسی «وحی» پایان یافت، اکنون وقت آن رسیده است که درباره محور دوم یعنی «امکان وحی»به معنی اخیر (وحی نبوت) بپردازیم.
اصولاً در میان جامعه دو نوع مصلح داریم، در حالی که هر دو از مواهب عقلانی بالایی برخوردارند ولی میان آنان تفاوت جوهری وجود دارد که یادآور میشویم:
الف. گروهی که تعالیم خود را محصول فکر واندیشه خود دانسته، و از طریق استدلال و برهان به سخنان خود صبغه حقانیت میبخشند، و مردم را به اعتقاد و یا کار بستن آنها دعوت میکنند.
و به تعبیر دیگر: خود را برخاسته از درون اجتماع دانسته و بدون اینکه خود را مأمور جهان بالا بدانند، مردم را به راهی که برگزیدهاند دعوت مینمایند.
ب. گروهی که تعالیم خود را از جانب خدا دانسته و معتقدند: خداوند بزرگ، آنان را برای اصلاح جامعه برانگیخته، و از طریق ویژهای که دراختیار آنها است نه دیگران، پیامهایی در اختیار نهاده است و مأمورند که مردم را به این پیامها دعوت کنند، و در حد توان در اصلاح جامعه بکوشند.
در اینجا این سخن پیش میآید: چگونه میشود گروهی بدون به کارگیری هیچ نوع ابزار شناختی از حس وعقل بر یک رشته واقعیات دست یابند. و مردم را بر آنها دعوت کنند مگر انسان ادراکی برتر از بینش تجربی و برهانی دارد؟
این مقاله در صدد گشودن این گره علمی است که مورد توجه محافل علمی جهان میباشد و ساختار مقاله را چهار محور تشکیل میدهد.
1. کاربرد وحی در قرآن مجید.
2. امکان ارتباط با جهان غیب و دریافت پیام از غیر طریق حس و تجربه، یا برهان واستدلال.
3. تبیین واقعیتِ ارتباط پیامبران با جهان غیب با توجه به سخنان آنان و یا آنچه که دانشمندان در این زمینه گفتهاند.
4. لزوم بعثت پیامبران و اینکه بشر هرچه هم از نظر خرد و تمدن پیش برود، بینیاز از وحی یعنی تعالیم انبیا نیست.
اینک نخست کاربرد واژه وحی را، در قرآن مطرح میکنیم و این که لفظ در معانی و یا موارد گوناگونی به طور مجاز و یا حقیقت به کار رفته است.
واژه شناسی وحی
از واژههایی که قرآن درباره سخن گفتن با پیامبران به کار برده است، واژه «وحی» است، از این جهت لازم است معنی آن را در زبان عرب بررسی کنیم.
ابن فارس میگوید: «وحی تعلیم به صورت پنهان است».1
راغب میگوید:«وحی اشاره سریع است و به خاطر سرعتی که در واژه وحی نهفته است گاهی به مطالب رمزیِتعریض گونه، وحی گفته میشود».2
ابن منظور میگوید: وحی: اشاره، نوشتن، سخن پنهانی و آنچه که به دیگری القاء میگردد میباشد».3
با توجه به سخنان این گروه از لغت
_______________________________
1. مقاییس اللغة:6/93.
2. مفردات راغب، ص 515.
3. لسان العرب:15/375.________________________________________
شناسان میتوان حدس زد که دو عنصر در صدق وحی مدخلیت کامل دارند، یکی خفا وپنهانی، دیگری سرعت و تندی.
کاربردهای وحی در قرآن
اکنون که با معنی لغوی این واژه آشنا شدیم، شایسته است از کاربردهای آن در قرآن آگاه شویم، قرآن این واژه را در مواردی به کار برده است که برای عرب زبانها، شناخته شده نبود، مثلاً آن را در مورد جماد، حیوان و جاندار بکار برده است که در فرهنگ غرب تازگی داشت، و نکته آن این است که قرآن از افق بالاتری به جهان هستی مینگرد. و هستی را، جهانی آگاه معرفی میکند، از این جهت تعجب نخواهیم کرد که کاربرد آن در قرآن گستردهتر از کاربرد آن در مکالمات روزانه عرب زبانان باشد، اینک به این موارد اشاره میکنیم:
1. قانونمندی جهان آفرینش یا هدایتهایی تکوینی
شکی نیست که بر جهان آفرینش سنن و قوانینی حاکم است که قلم تقدیر خدای دانا، آن را نگاشته است، و در نتیجه جهان با الهام از تقدیر الهی بر این سنن و قوانین استوار گردیده است.آنجا که میفرماید:
«فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فِی یَومَیْنِ وَاُوحی فِی کُلِّ سَماءٍ امْرَها وَزَیَّنا السَّماء الدُّنیا بِمَصابِیحَ وَحِفظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم» (فصلت/121)
«خدا آنها (آسمانها) را در دو روز (دوره) به صورت هفت آسمان درآورد، و وظیفه هر آسمانی را به آن وحی کرد، و ما آسمان پایین را با چراغهایی زینت دادیم (به وسیله شهابها) ازاستراق سمع شیاطین مصونیت بخشیدیم، این است تقدیر خداوند مقتدر و دانا».
آیه به روشنی میگوید: خداوند وظیفه هر آسمان را به آن وحی کرد، اکنون باید دید مقصود از «وحی مأموریت بر آسمان ها» چیست؟ در این جا دو احتمال است که مکمل یکدیگرند:
1. خدا آسمانها را روی سنن و قوانینی آفریده و آنهارا مسخّر و مقهور خود ساخته تا به طور خودکار وظیفه خود را انجام دهند از این جهت میگوید: «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ العَلِیم» در این صورت حقیقت وحی در مورد آسمانها همان اندازهگیری و ایجاد نظم وقانون در آنها است، و ابتکار قرآن در بکار بردن کلمه «وحی» است تو گویی آسمانهایِ فاقدِ علم وشعور، به گونهای آفریده شدهاند که بسان موجوداتی که دارای علم وشعورند، انجام وظیفه میکنند، و به دیگر سخن: واژه «وحی» که در مورد علم وآگاهی به کار میرود ولی در این آیه در مورد موجودات فاقد آگاهی ( به صورت استعاره) به کار رفته و انجام وظیفه آسمانها به انجام وظیفه موجود آگاه، تشبیه شده است.
2. ممکن است در این جا نظریه دیگری را مطرح کرد و آن این که آسمانها، دارای آگاهی و درک میباشند، وپیام سری الهی را در حدّ و مرتبه وجودی خود، شنیده و به وظیفه خودآگاهانه عمل میکنند.
تفاوت این دو نظریه این است که استعمال وحی در صورت نخست یک نوع استعمال مجازی است ولی استعمال آن در نظریه دوم، حقیقی است، زیرا «وحی» در لغت عرب به معنی آموزش آگاهانه است، و در نظریه نخست آموزش آگاهانه نیست، بلکه جنبه تسخیری دارد، مانند حرکات مکانیکی که معلول اندازهگیری مهندسان است، در حالی که در نظریه دوم، حرکت و انجام وظیفه برخاسته از شعور و آگاهی است.
عین این دو بیان را میتوان در مورد آیات زیر نیز بکار گرفت:
«اِذا زُلْزِلَتِ الارْضُ زِلْزالَها* وَاخْرَجَتِ الارْضُ اثْقالَها* وَقالَ الاِنْسانُ ما لَها*یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اخْبارَها* بِانَّ رَبَّکَ اوحی لَها» (زلزله/511).
« آنگاه که زمین به گونهای خاص بلزرد، و آنچه در درون دارد بیرون افکند، انسان با خود میگوید، زمین را چه میشود، در چنین روزی زمین خبرهای خود را گزارش میدهد، زیرا خداوند به او وحی کرده است».
این آیات میرساند که زمین از اموری که بر پهنه آن رخ داده است گزارش میدهد و مدرک او وحی الهی است، گزارش زمین در روز جزاء مربوط به کارهای نیک و بد بندگان خداست، وزمین این گزارشها را از طریق وحی الهی آموخته است، و بدین جهت میتوان گفت مفاد آیه با نظریه دوم بیشتر هماهنگ است و آن این که خداوند همه موجودات را از درک و شعور بسیار پنهان و سری و در عین حال سریع برخوردار ساخته است.
2. ادراک غریزی
قسمت اعظم زندگی جانداران خصوصاً جانوران بر فعالیتهای غریزی استوار است فعالیتهای شگفت انگیز زنبور عسل، و لانه تنیدن عنکبوت وغیره، همگی برخاسته از ندایی است که از درون وجود آنها برمیخیزد، و آنها را در زندگی هدایت میکند.
قرآن انجام وظیفه آنان را مستند به وحی میداند، چنان که میفرماید:
«وَاوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ انْ آتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا یَعْرِشُون*ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَمَراتِ فَآسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً» (نحل/6968).
«خدای تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و از نقاط مرتفع لانه برگزین، آنگاه دستور داد از انواع میوهها بخور و راه پروردگارت را با همواری بپیما».
در این جا انجام وظیفه زنبوران به وحی نسبت داده شده است، و میتوان آن را به یکی از دو صورت یاد شده تفسیر کرد:
یکی این که بگوییم: در نهاد جانوران نیرویی به ودیعت نهاده شده که آن نیرو به طور ناخود آگاه جانوران را به سوی اهداف معیّنی رهبری میکند و قرآن این عمل غریزی را «وحی» نامیده و این نیروی نهفته با جسم او هماهنگ بوده و زندگی او را تشکیل میدهد.
دیگری این که مقصود از وحی الهامهای غیبی است که این جانوران از مقام بالا دریافت میکنند و چه بسا به دریافت خود توجه نداشته باشند، و در حقیقت ادراک دارند، ولی علم به ادراک ندارند.
از آن جا که کارهای این جانوران شگفتآور و اداره و حراست آنها از ورود زنبورهای متعفن، سپس تلاشهای شبانه روزی آنها در گلزارها و باغها، و مکیدن شیره درختان، و تبدیل آن به عسل، و قالب سازیها و بسته بندیهای مخصوص، فوق توان یک قوه متناسب با جسم زنبور است، میتوان گفت: نظریه دوم استوارتر است.
3. الهام بر قلب
گاهی وحی درباره القاء بر روح وروان به کار میرود، یعنی طرف بدون این که القاء کننده را ببیند یا تحت آموزش قرار گیرد، مطلبی را از بیرون دریافت میکند و این دریافت، معلول یکی از دو چیز است:
الف. گاهی نورانیّت نفس و صفای آن به پایهای است که میتواند مورد توجه معلمان برتر و حتی مقام ربوبی قرار گیرد، و مطالبی بر او القاء شود.
ب. گاهی از نظر دنائت و پستی به پایهای میرسد که از موجودات هم سنخ خود سخنان بیاساس و فریبندهای رامیگیرد، و قرآن در هر دو مورد واژهوحی را به کار برده و بهتر است قسمنخست را «الهام» و «اشراق» بنامیم، و از دومی به «وسوسه شیطانی» یاد کنیم.
در باره الهام و القاء از عالم بالا آیاتی وارد شده است که یادآور میشویم:
«وَاوْحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْ ارْضِعیهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالْقیهِ فِی الیَمِّ وَلا تَخافِی وَلا تَحْزَنی اِنّا رادّوه اِلَیْکِ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلین» (قصص/7).
«ما به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده و آنگاه که بر او بیمناک شدی او را به دریا بیفکن، و نترس واندوهگین مباش، ما او را به سوی تو باز میگردانیم، و از رسولان قرار میدهیم».
این آیه حاکی است که مادر موسیعلیه السلام ناگهان از پنج چیز آگاه شد که عبارتند از:
1. باید به فرزندش شیر دهد.
2.به هنگام ترس بر جان فرزندش او را به دریا افکند.
3. از سرنوشت فرزند نگران نباشد.
4. فرزندش به او باز گردانیده میشود.
5. سرانجام از رسولان میگردد.
عین این کاربرد در مورد حواریون عیسی علیه السلام نیز آمده است که میفرماید:
«وَاِذْ اوْحَیتُ اِلَی الحَوارِیینَانْ آمِنُوا بی وَبِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَآشهَد بِانّنا مُسْلِمُونَ» (مائدة/111).
«آنگاه به یاران نزدیک مسیح وحی کردیم که به من و رسول من ایمان بیاورید، آنان گفتند ایمان آوردیم، و تو شاهد باش که ما تسلیم خداوندیم».
وحی در این مورد یک نوع آموزش غیبی و القا شده از عالم بالا بوده که فقط حواریون از آن آگاه شدند نه دیگران.
و نیز آنگاه که یوسف در نهانگاه چاه قرار گرفت و برادران وی ستم بزرگی را در حقّ او روا داشتند، ناگهان سروش غیبی او را چنین مخاطب قرار داد: «وَاوحَیْنا اِلَیهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِامْرِهِمْ هذا وَهُمْ لا یَشْعُرون» (یوسف/15).
«به او وحی کردیم که به زودی تو آنان را از این خیانت آگاه خواهی ساخت».
در این آیه این نوع آموزش، وحی نامیده شده است.
همان طور که در آغاز بحث یادآور شدیم، تبهکاران به همنوعان خود، مطالبی را القاء میکنند و قرآن در مواردی این نوع القاءات را وحی مینامد، زیرا این نوع آموزشهای کاملاً سری و پنهانی بوده است چنان که میفرماید:
«وَاِنَّ الشَیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اولیائِهم لِیُجادِلُوکُمْ وَاِنْ اطَعْتُمُوهُمْ اِنّکُمْ لَمُشْرِکُون» (انعام/120).
«شیاطین به پیروان خود مطالبی را القاء میکنند تا با شما به مجادله بپردازند و اگر از آنان پیروی کنید، مشرکید».
اگر مقصود از شیاطین در این آیه، شیاطین انس باشد، نحوه القاء آنان به صورت «نجوی» و گفتگوی سرّی بوده است و اگر مقصود، شیاطین واقعی باشد، طبعاً نحوه آموزش به صورت القاء در قلب بوده است.
عین این دو احتمال در آیه دیگر نیز حاکم است آنجا که میفرماید:
«وَکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِ نَبِیّ عَدُوّ شَیاطِینَ الاِنْسِ وَالجن یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَولِغُروراً» (انعام/112).
«همچنین در باره هر پیامبری دشمنی از شیطانهای جن و انس قرار دادیم، این دوگروه، به یکدیگر سخنان فریبنده را القاء میکنند».
مسلّماً وحی شیطان انس به صورت نجوی بوده ولی وحی شیطان جن، به صورت القاء در روح و روان میباشد.
***
4. امدادهای غیبی
خدا در باره گروهی از پیامبران یادآور میشود که ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما انسانها را هدایت میکنند سپس آنها را چنین معرفی میکند:
«وَاوحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَاِقامَ الصَّلاة وَاِیتاءَ الزَّکاة وَکانُوا لَنا عابِدین» (انبیاء/73).
«به آنان انجام کارهای خیر را وحی کردیم همچنین برپایی نماز و دادن زکات را وقبلاً نیز ما را پرستش میکردند».
اکنون باید دید «وحی» در این آیه به چه معنی است؟ غالب مفسران گفتهاند: مقصود از وحی در این آیه همان وحی تشریعی است (که بر همه پیامبران نازل میشود و وظایف خود و بندگان را در بر دارد و بعداً در باره آن بحث خواهیم کرد) ولی در این جا احتمال دیگری وجود دارد که در صورت ثبوت آن، مقصود از وحی، چیز دیگر خواهد بود، نه وحی تشریعی زیرا در این آیه، مصدر « فعل الخیرات» مفعول فعل «وَاوحَینا» واقع شده در حالی که آیات مشابه آن، به جای مصدر از فعل امر استفاده شده و میفرماید:
1. «وَاوحی رَبُّکَ اِلَی النَحلِ انِ آتَخذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» (نحل/68).
2. «وَاوحَیْنا اِلی اُمّ مُوسی انْارْضِعِیهِ» (قصص/7).
3. «وَلَقَدْ اوحَیْنا اِلی مُوسی انْ اسْرِبِعِبادی» (طه/77).
4. «وَاوْحَیْنا اِلی مُوسی وَاخِیهِ انْ تَبُوءا» (یونس/87).
5. «فَاوحَیْنا اِلَیْهِ انِ آصْنَعِ الْفُلْک» (الموءمنون/27).4
اکنون سوءال میشود علت این اختلاف در تعبیر چیست؟ در این جا استاد علم بلاغت عبد القاهر جرجانی در کتاب «دلائل الاعجاز» نکتهای را یادآور شده است که به نقل آن میپردازیم و آن اینکه هرگاه مکلف و مأموری مسبوق به کار نباشد و به واسطه همین خطاب مأمور به کار گردد در این صورت از شیوه دوم بهره میگیرند. و مورد آیات فوق از این قبیل است ولی اگر قبلاً به انجام کاری مأمور گردیده و آن را انجام میداد در این جا به جای بهرهگیری از شیوه دوم، از مصدر بهره میگیرند مثلاً میگویند:«فعل الخیرات» و در این صورت مفاد آیه این است که این پیامبران الهی در پرتو تشریع پیشین، کار خیر انجام میدادند ولی برای ادامه این کار، انجام این کار نیز بر آنان وحی شد.
گواه بر این که این کارها قبلاً تشریع شده و آنان بر انجام آن اشتغال داشتهاند، ذیل آیه است که میفرماید:«وَکانُوا لَنا عابِدین»:ما را عبادت میکردند.
در این صورت باید دید مقصود ازوحی چیست؟ قطعاً مقصود وحی تشریعی نیست زیرا مفروض این است که قبلاً از تشریع آن آگاه بودند و بر انجام آن اشتغال داشتند از این جهت میتوان گفت مقصود از این وحی یک نوع امداد غیبی است که آنان را به سوی این عمل سوق میداد، و چون تأثیر این عمل غیبی بسیار پنهان و مخفی بود، بکار بردن لفظ «وحی» در آن تعبیری صحیح و بلکه بلیغ میباشد و یک چنین وحی که بشر تحت تأثیر نیروهای غیبی قرار گیرد، و او را به سوی کمال رهبری کند، برتری ویژهای نسبت به اقسام دیگرِ آن دارد.
5. وحی نبوت
بیشترین کاربرد قرآنی وحی مربوط به وحی نبوت است، بدین معنا که انسانی برگزیده از جانب خداوند پس از اخذ پیامهای الهی، مأمور به تبلیغ آن در میان جامعه میگردد، و پیامهای بیانگر یک رشته عقاید واحکام و دستورات
_______________________________
4. و گاهی نیز از خود فعل بهره گرفته شده است بدون آنکه با لفظ امر همراه باشد مانند:«وَاگوحَیْنا اِلَیْهِ لتُنَبِئَنَّهُمْ بِاگمْرِهِمْ هذا» (یوسف/15).________________________________________
عملی است که آنها را عقیده و شریعت یا اصول و فروع مینامند. این پیامها گاهی بدون واسطه از جانب خدا بر پیامبر نازل میشود و گاهی به واسطه فرشته وحی. اکنون برخی از آیات را که مربوط به وحی نبوت است یادآور میشویم:
1.«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (شعراء/194193).
«روح الأمین قرآن را بر قلب تو فرود آورده تا از بیم دهندگان باشی. در این آیه هر چند کلمه «وحی» به کار نرفته اما آیه دیگر همین حقیقت را وحی نامیده است چنان که میفرماید:
2. «قُلْ ما یَکُونُ لی انْ اُبدّلّه مِنْ تِلقاءِ نَفْسی اِنْ اتَّبِع اِلاّما یُوحی اِلَیَّ اِنّی اخافُ ان عَصَیْتُ عَذابَ یَومٍ عَظیم» (یونس/15).
«بگو ممکن نیست من آن را از جانب خود تبدیل کنم، من فقط از آنچه که بر من وحی میشود پیروی میکنم، و من در صورت مخالفت از عذاب روز بزرگ میترسم».
وباز میفرماید:
3. «وَکَذلِکَ اوحَیْنا اِلَیْکَ قُرآناً عَرَبیّاً لِتُنْذِرَاُمّ القُری وَمَنْ حَولها» (شوری/7).
«ما همچنین به تو قرآن عربی را وحی کردیم تا ام القری (مکه) و اطراف آن را بیم دهی».
4.«کَذلِکَ یُوحی اِلَیْکَ وَاِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللهُ الْعَزیزُ الْحَکیم» (شوری/7).
«این چنین به تو و به کسانی که قبل از تو بودهاند، خدای عزیز و حکیم وحی میکند».
در این موارد، وحی مربوط به وحی نبوت است، یعنی «ارسال پیامهایی از جانب خدا به یکی از بندگان برگزیده» تا آن را در میان مردم نشر دهد، و آنان را با استفاده از بیم و نوید با فرامین الهی آشنا سازد وبه کار بستن آنها هدایت نماید.
تا این جا بحث مربوط به واژه شناسی «وحی» پایان یافت، اکنون وقت آن رسیده است که درباره محور دوم یعنی «امکان وحی»به معنی اخیر (وحی نبوت) بپردازیم.