"به نظر می رسد تحقیقاتی که در زمینه خشونت علیه کودکان انجام گرفته، به خصوص در ایران، به نظریه هایی که خشونت را نتیجه تعاملات آشفته و مشکل ساز می دانند کمتر توجه نموده اند.
پژوهش حاضر سعی دارد با توجه به سایر عوامل، تاکید اصلی خود را بر عوامل رابطه ای درون خانوادگی (نظم و تضاد) معطوف کند. این مطالعه تحقیقی پیمایشی است که روی 300 خانواده تهرانی انجام گرفته است. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چند متغیره و مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شده است. یافته ها نشان می دهند که متغیر نظم و تضاد در خانواده به ترتیب اهمیت، اثرات موثر و معنی داری بر خشونت علیه کودکان در خانواده ها دارند."
این مقاله ابتدا مفهوم سازی های اولیه فرزند سالاری و مفاهیم مرتبط با آن را در ادبیات جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد و پس از اصطلاحات الگوهای کنشی و بالاخص الگوهای ساختاری میان کنشگران- که خود متاثر از الگوهای کنشی هستند- فرزند سالاری را تعریف می کند و در مرحله آخر، تعریفی عملیاتی از فرزند سالاری ارائه میدهد تا به برخی سوالات جواب دهد: آیا پدیده ای که در جامعه ما به عنوان فرزند سالاری وجود دارد همان پدیده ای است که درغرب به عنوان فرزند محوری از آن یاد شده است؟ علل موجده فرزند سالاری کدامند؟مقاله حاضر نتیجه یک بررسی میدانی است که در شهر تهران انجام شده است. این پدیده، براساس مطالعات و اطلاعات محقق، تنها در ایران خود را نمایان ساخته و به این صورت درهیچ جای دیگر دیده نشده است. این تحقیق، در این زمینه گام نخست به حساب می آید و مطالعات دیگر لازم است تا این پدیده در سایر شهرها و از ابعاد دیگری روشن شود.
"در چهار دهه گذشته، زنان ایرانی شاهد تغییرات اجتماعی شگرفی بوده اند. پیش از انقلاب اسلامی، در چارچوب نظریه نوسازی و در سایه استراتژی رشد و تصمیم گیری های سطوح بالای مدیریت کشور برای مردم (رهیافت از بالا به پائین)، تغییراتی ایجاد شد. نتیجه این دسته از دگرگونی ها، پیدایش قشر کوچکی از زنان تحصیلکرده در جامعه ای بود که ویژگی بارز آن را می توان در نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی خلاصه کرد. در بیست سال گذشته، شاخص های حساس به جنسیت، پیشرفت ها و عقب ماندگیهایی را نشان میدهد. تغییرات در وضعیت زنان را می توان در دو طبقه اجتماعی جستجو کرد: 1) نخبگان؛ زنان با تحصیلات دانشگاهی، غالباً شاغل و روابط اجتماعی گسترده تر و 2) توده زنان سنتی؛ اغلب خانه دار، مذهبی تر و با سطح آموزشی پایین تر. در تغییرات پیش آمده هم نیروی بیرونی موثر بوده اند و هم نیروهای درون زا؛ که آموزش دختران جوان و نقش رسانه ها، در مجموعه نیروهای درونی، اهمیت بیشتری دارد. پیامد این تغییرات برای طبقه اوّل تعادلهای شناختی و در طبقه دوم الگوهای متفاوتی از هنجارها و شبکه گسترده تری از روابط اجتماعی بوده است. به طوری که هم اکنون جامعه زنان خواستار پایگاه اجتماعی بالاتر و مشارکت در تصمیم گیریهای جامعه است. این فرآیندی است که تازه آغاز شده و در دهه های آینده جامعه با انتظارات ارتقا یافته زنان ایرانی رو به رو خواهد شد.
"