نگارنده این نوشتار بر این باور است که عامل مغلوب شدن زودهنگام ارتش عراق در جنگ2003، پفروپاشی روحیهپ آن ارتش بود. به همین سبب، در این نوشتار ابتدا عوامل اساسی مؤثر برروحیه، و پیامدهای زوال آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن گاه فرایند تخریب روحیه ارتشعراق را مورد مداقه قرار دادهاست. به باور نویسنده، آمریکا برای تخریب روحیه ارتش عراق ومغلوب ساختن آن، براساس یک سناریوی از پیش طراحی شده طی چند مرحله، اقدامات روانی ـتبلیغی خویش را به اجرا گذاشته است. در مرحله نخست، ارتش و نیروهای مسلح عراق را دچار ترس و وحشتی فراتر از آستانه تحملآدمهای بهنجار کردهاست; پس از آن، آنان را از نیازهای روانی ـ زیستی، که مقاومت مستمر، لازمهبرآوردن آنهاست، محروم ساخته است; سپس آنان را نسبت به دستگاه رهبری عراق، و شخصصدام حسین، بیاعتماد و بدبین ساخته است. افزون بر آن، آمریکا از روشهایی همچون شایعه،تبلیغات و فریب به شکل دقیق و اثربخش بهره گرفتهاست.
یکی از ویژگیهای دنیای مدرن، وجود تنوعات فراوان در آن و به رسمیت شناختنِ تنوعات مذکور است. به دلیل مهاجرت های گسترده و دایمی و ارتباطاتِ وسیع و بین المللی و جهانیشدن فعالیتهای اقتصادی، کمابیش اغلب نقاط جهان، به صورت جوامعی دارای تنوع فرهنگی و قومی درآمده اند. از سوی دیگر، اگر وظیفه و هدفِ پلیس را، تامین نظم و امنیت جامعه بدانیم، طبعاً نهاد پلیس باید بتواند با جامعه جدید انطباق پیدا کند. بدین منظور، در کشورهای مختلف و حتی در شهرهایی که حالت جهانوطنی یافته اند، منشورها و دستورالعمل هایی برای فعالیت بهتر، بی نقص تر و مؤثرتر پلیس طراحی شده که در آنها بر لزوم آموزش و تربیت نیروهای پلیس به منظور انطباق با افراد متعلق به فرهنگهای مختلف، قبول اعضای جامعه متنوع در پلیس، تلاش برای رفع تبعیضها و کلیشهها و نقصانها در جامعه پلیس، آموزش تنوعات، لزوم و شکل برخورد صحیح با شهروندان منسوب به گروههای متنوع قومی، مذهبی و نژادی تاکید شده است. در نوشتار حاضر، پس از بحث از تنوع و معنای آن، بر مبنای تعدادی از منشورها و دستورالعمل ها، نکات محوری و مشترک در خصوص شیوه و روش عمل پلیس در جوامع متنوع بیان شده است.
این تحقیق تلاش دارد با توجه به استراتژی دکتر محمد مصدق در قبال نیروهای نظامی، موفقیت کودتا علیه وی را در 28 مرداد 1332 مورد بررسی قرار دهد. فرضیه تحقیق این است که استراتژی مصدق برای کنترل نیروهای نظامی با استراتژی حفظ سلطنت در تضاد بود. همین مساله سبب شد در جایی که نیاز بود تا مصدق دست به اقدام جدی برای تسلط کامل بر ارتش بزند، به علت احتیاط برای به خطر نیفتادن سلطنت،از اقدام خودداری کند. در ایام کودتا نیز، مصدق میان به صحنه آوردن مردم و کنترل کامل اوضاع، و اقدام برای حفظ سلطنت در تردید بود. همین مساله سبب شد نتواند اقدام موثری مقابل کودتاچیان انجام دهد. در نتیجه به جای برخورد قاطع با نیروهای نظامی طرفدار سلطنت، با نیروهای اجتماعی طرفدار خود مقابله کرد. این وضعیت سبب شد زمینه اجتماعی برای اقدام کودتاچیان فراهم و دولت وی سرنگون شود.