فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۲۱ تا ۲٬۴۴۰ مورد از کل ۳٬۵۱۳ مورد.
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال پنجم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۸
44 - 65
حوزه های تخصصی:
حضرات وجود در عرفان اسلامی بیدل دهلوی، عارف، شاعر و نماینده سبک هندی به صورت نظام طولی و نزولی و بر اساس نظریه وحدت وجود و کثرت نمود و در قالب مقام ذات، احدیت و واحدیت تبیین می شود. بیدل اگر چه پرورش یافته سرزمین هند است ولی از پیروان فکری محیی الدین ابن عربی است. شانکارا نیز از برجسته ترین مفسرین مکتب ودانتا یا حکمت الهی هنداست. جهان بینی وحدت وجودی بیدل، معرفتی است که عالم آفرینش را در یک تجلی وحدت گرایانه تبیین می کند و از این جهت، به اندیشه های وحدت نگرانه شان کارا، نماینده وحدت وجودی نامکیف مکتب ودانتا شباهت دارد. در این راستا بنابر تفکر هندی، چهار حالت آتمان شامل: جاگرات (حالت بیداری)، اسواپتا (حالت رویا)، سوشوپتا (حالت خواب عمیق) وتوریا (حالت آتمان نامشروط) است. این مراتب چهارگانه وجود با حضرات وجود در عرفان اسلامی قابل تطبیق است. در این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی و ابزار کتابخانه ای به تطبیق دیدگاه های بیدل و شانکارا در مورد عوالم اربعه وجود پرداخته می شود و می توان به این نتیجه رسید که قلمرو عرفان که با درونی ترین جنبه های وجود آدمی سروکار دارد زمینه فهم همدلانه آموزه های دینی و فطری را در اقوام مختلف فراهم می آورد و می توان علاوه بر شباهت هایی در این نظریه ها، به تفاوت های آنها نیز پی برد. مهمترین تفاوت حضرات وجود در عرفان وحدت وجودی و اسلامی بیدل و عرفان هندی وحدت نگرانه شانکارا این است که اگر چه هر دو سیر طولی و نزولی دارند ولی اساس عرفان بیدل بر الوهیت و توحید ناب بنیان گذاشته شده است در حالی که در عرفان هندی شانکارا تأکید بر محوریت آتمان یاخود حقیقی فرداست.
بررسی تطبیقی عدم از دیدگاه مولوی در مثنوی و متون بودایی (پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«عدم» یکی از موضوعات پیچیده فلسفی و عرفانی است که معنای آن می تواند به یکی از مسائل مهم هستی شناسی یعنی آغاز و انجام جهان پاسخ دهد. بازتاب معانی عدم در عرفان اسلامی و آیین بودایی قابل تأمل است. مولانا در مقام یکی از عرفای بزرگ اسلامی، با بهره گیری از گستره دانش خویش در زمینه متون حِکمی و عرفانی و خلاقیت های شاعرانه ، واژه عدم را در معانی بسیاری به کار برده است. در متون بودایی پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا که از متون مهم تعلیمی آیین بودا به شمار می روند، عدم و معنای آن، یکی از موضوعات اصلی و محوری است. در این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی، تلاش شده است ضمن معرفی دو متن مهم بودایی، دیدگاه مولانا درباره عدم در مثنوی با معانی آن در این دو متن بررسی و تطبیق شود. نتیجه نشان می دهد عدم خواندن ماهیت پدیده های جهان هستی بدون هیچ تفاوتی در مثنوی و متون بودایی آمده است؛ اما تلقی عدم از آغاز و انجام پدیده ها، حق یا حقیقت مطلق و غایت فنای سالک معانی دیگری است که با اختلاف و تفاوت در متون مورد نظر آمده است. ریشه این تفاوت ها را می توان در نوع معرفت و هستی شناسی اسلام و آیین بودایی یافت. در عرفان اسلامی حق تعالی، پدیدآورنده هستی و غایت فنای سالک است؛ در حالی که در متون بودایی جهان از عدم آمده و به عدم می رود و غایت سالک، رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا است.
رئالیسم انتقادی در زن سروده های فروغ فرخزاد و سعاد الصباح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال دوازدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
49 - 79
حوزه های تخصصی:
شاعران معاصر برای بیان احساسات و تراوشات فکری خود که ناشی از اوضاع نابسامان جامعه است، از رئالیسم بهره می گیرند تا نارسایی های موجود در آن را در اشعار خود بازتاب دهند؛ فروغ فرخزاد و سعاد الصباح از شاعران بزرگ زن ایرانی و کویتی هستند که در زنانه سروده های خود به شکلی پربسامد، خصوصیات رئالیسم انتقادی را به کار گرفته اند. نوشتار پیش رو درصدد آن است که با تکیه بر شیوه توصیفی - تحلیلی، اشعار زنانه این دو شاعر زن را ازمنظر رئالیسم انتقادی بررسی کند. نتایج پژوهش نشان می دهد که زن سروده های این دو شاعر، نگاه بی پیرایه و منتقدانه آن ها را درباره مسائل زنان و تفکّر مردم ایران و کویت را درقبال زنان بازتاب می دهد؛ این اشعار به منظور انتقاد از رویکرد مردسالارانه غالب، نادیده انگاشته شدن نقش زنان، تلاش برای احقاق حقوق ازدست رفته آن ها و انتقاد از نقش و جایگاه کنونی زن در خانه و خانواده و یا بیان برخی رویکردهای زنانه در شعر مانند دلدادگی به معشوق و بیان گفت وگوهای عاشقانه زنان با آیینه، در شعر دو شاعر به کار رفته است. نیز شدّت نگاه مردستیزانه در شعر فروغ بسیار پررنگ تر از شعر سعاد است؛ زیرا سعاد شاهدختی بوده که در خانه شاهزاده ای کویتی طعم شیرین خوشبختی را چشیده است؛ ولی فروغ به واسطه زیستن فقیرانه در خانواده ای دیکتاتورمآب پدری و در پی آن، شکست در زندگی زناشویی، از نگرشی بدبینانه تر و تیره تری نسبت به جامعه برخوردار است.
خوانشی نو از تلفیق مضامین اسطوره ای و عرفانی نزد حافظ شیرازی و آندره ژید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیوند اسطوره و مضامین عرفانی در بسترهای ادبی و داستانی و در قلمرو وسیع ادبیات یکی از صورتهای بازشناسی هویت های انسانی و اجتماعی است. بررسی و کاربرد آنها در بافتهای ادبی معاصر در نزد حافظ و ژید بمنظور نمایش تحولات اجتماعی، روانی و فردی بوده و صورت نمادین دارد. اگر متون مولفان حکایتی از زمان و مکان را برای ما مشخص می کنند «نمادها و اسطوره های کابردی» آنها این تعیین موقعیت های مکانی و زمانی را بسیار ملموس خواهد کرد. برخی از آنها بسیاری از مفاهیم ذهنی مثبت را نشان خواهند داد برخی دیگر انگاره های ذهنی منفی را مجسم خواهند کرد. اسطوره نه تنها به فرهنگ زندگی انسانها، بلکه به ادبیات و عرفان نیز عمیقاً نفوذ کرده است. بسیاری از روایت های منظوم و منثور در نزد حافظ و آندره ژید از مفاهیم عرفانی برخوردار هستند که دسترسی به آنها نیازمند شناسایی عوامل و محتوای متن این مولفان است. در مقاله حاضر تلاش بر این است تا با بررسی متون این خالقان ادبی از منظر اسطوره و مضامین عرفانی، تقارب و تفاوتهای آن را نشان دهیم.
تلازم و تقابل واقعیت اسطوره ای و کرامات عرفانی در ادیان ابراهیمی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال پنجم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱۵
185 - 213
حوزه های تخصصی:
سه دین بزرگ ابراهیمی جزء شریعتشان و قوانین منبعث از آن به میانجی کتب مقدس در اجتماع نفوذ یافته و از سلوک عارفانه ای سخن گفته و به پاداش و سزای اخروی در پی تزکیه نفس، نیل به حقیقت الهی و وصال او پرداخته اند. به این اعتبار، تصوف و عرفان پیش از شکل گیری گونه اسلامی اش در دین یهود و مسیحیت نیز پیشینه ای قابل تأمل دارد.؛ از مهم ترین موارد مشترک در هر سه رویکرد عرفانی، مفهوم «کرامت» است. با این حال مطالعه خاستگاه شناسانه و هم چنین پدیدارشناختی کرامات عرفانی در هر سه دین ابراهیمی نشان می دهد که تا چه اندازه این رویدادها با اسطوره در تناظر بوده اند. جستار حاضر با روش تطبیقی و رویکرد توصیفی-تحلیلی می کوشد با مطالعه شکل گیری تاریخی مفهوم کرامات و بررسی مهم ترین اسطوره های دینی، رابطه برخی از این رویدادها را با آنچه در اندیشه اسطوره شناسان بزرگ «واقعیت اسطوره ای» خوانده شده، آشکار ساخته و شناسایی کند. نتایج تحقیق نشان می دهد که کرامت در عرفان یهودی در عین حال که با جادو پیوند می خورد، الگوهای اسطوره ای مصر باستان را دنبال می کند؛ حال آن که این امر در عرفان مسیحی بر اساس نوعی مشاهده به دست می آید و منبع اصلی کرامات خود مسیح است. در عرفان اسلامی کرامات همپای معجزه است که به جای رسول، در اینجا به ولی یا عارف الهی تعلق دارد و نتیجه تزکیه نفس است؛ اما نتیجه ای طبعی و بعضاً قهری است و از این رو دارای فضیلتی در مقام ابزار یا هدف نیست.
مقایسه تطبیقی مردان اهورایی در شاهنامه و اوستا با تکیه بر خاندان پادشاهی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال چهارم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۴
23 - 62
حوزه های تخصصی:
کوشش فردوسی بر این بوده که با نگهداری نام پهلوانان و شهریاران باستانی، آن ها را با زبان حماسه به پیش چشم بکشد. فردوسی از روی دل بستگی ملی، درون مایه های اسطوره ای و هویت ایرانی را که در خطر فراموشی قرار گرفته بود، به حماسه تبدیل و وارد شاهنامه کرد. شاهنامه چکیده فرهنگ، دین، آداب و رسوم و آرزوهای ملتی در گذر سده ها و هزاره ها و تأثیر عمیق باورهای دینی، رویدادهای تاریخی و رسوم فرهنگی در تمامی ادوار تاریخی و اجتماعی آن آشکار است. عشق ها و نفرت ها، پیروزی ها و شکست ها، غم ها و شادی ها، خوشی ها و ناخوشی ها، جنگ ها، ستیزه ها و آشتی ها، همه و همه در حافظه جمعی یک ملت رسوب و ته نشین و دستمایه آفرینش اثری شده اند که بن مایه آن، رویارویی و نبرد اهورا و اهریمن، زشتی و زیبایی، تاریکی و روشنی و ستیز پیوسته نیکان و بدان در پهنه هستی و حماسه است. در شاهنامه و اوستا ما با دو نوع از مردان اهورایی و اهریمنی مواجه می شویم. البته عده ای از مردان در این دو اثر، چهره های متفاوت از یکدیگر دارند و در یکی اهورایی و در دیگری اهریمنی هستند و یا تعیین اهورایی و اهریمنی بودنشان دشوار است. در این پژوهش که به شیوه توصیفی - تحلیلی و روش کتابخانه ای تنظیم شده است، نویسنده به مقایسه تطبیقی مردان اهورایی در شاهنامه و اوستا با تکیه بر خاندان پادشاهی پرداخته است. در این بررسی مشخص گردید که پادشاهان اشاره شده در شاهنامه و اوستا به جز گشتاسپ، همگی یکسان هستند و دید کلی فردوسی در شاهنامه نسبت به او با بیانات اوستا متفاوت است.
ترسبات الغزو الأمریکی للعراق (2003م) فی الشعر العراقی الجدید؛ بشری البستانی نموذجا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال هشتم بهار ۱۳۹۷ شماره ۲۹
180-151
حوزه های تخصصی:
ینوی هذا البحث تقدیم موضوع الحرب بوصفه منتجاً مؤثراً فی صمیم العملیة الإبداعیة (الشعر) من خلال شعر الشاعرة العراقیة، بشری البستانی. حرب الخلیج الثالثة وقعت فی العراق سنة 2003م واستمرت من 19 مارس إلی 1 مایو 2003م. وأدت إلی احتلال العراق من قبل الولایات المتحدة الأمریکیة ومساعدة دول أخری مثل بریطانیا وأسترالیا وبعض الدول المتحالفة مع أمریکا، وهکذا اتجه الشعر العراقی الجدید إلی اتجاهین، الأول: الصامت الذی لاذ بالدمع فی زمن العنف الذی أبرز تجلیاتها هی الجثث والرؤوس المقطوعة، وأنقاض الحیاة المدمرة، والثانی: المقاوم الذی عمل علی رصد أسباب الهزیمة، فنادی بالصمود والتحدی، وحث علی الجهاد، وفرح للنصر علی قوات الاحتلال. إن هذا البحث یبین أهمیة هذه الأصوات وترسباتها فی الشعر الوطنی العراقی من منظار الأعمال الشعریة لبشری البستانی، علی اعتبار أنها من إحدی أهم شعراء المقاومة العراقیة فی مواجهة قوات الاحتلال الأمریکی. ومن نتائج البحث هی أن الشاعرة راویة أدبیة ومراسلة حربیة تصور المعرکة الشاقة والحرب الضروس المفروضة علی العراق من قبل أمریکا وحلفائها بکل وسائلها وتکشف عن طرقها الملتویة وأسالیبها الشیطانیة وأهدافها المعلنة والمستورة.
بررسی تطبیقی کارکرد شطرنج در شعر شاعران دوره عباسی و شاعران فارسی مکتب عراقی و آذربایجانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازی شطرنج از موتیف های پرکاربرد و مورد توجه شاعران بوده است. این بازی به طرق مختلف در ادبیات عربی و فارسی تجلی یافته؛ تا جایی که به خاطر کارکردهای گوناگونش، می توان از آن به عنوان یک موتیف و کهن الگوی مضمون آفرین در این دو ادبیات یاد کرد. این تحقیق با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، به بررسی مقایسه ای کاربرد شطرنج در شعر شاعران تازی و پارسی می پردازد.برخی از نتایج بدست آمده نشان می دهد که نماد شطرنج دلالت های متفاوت؛ اما مشترکی در اشعار عربی و فارسی دارد. این کارکردها عبارتند از: بیان پیچیدگی ها و تحولات دنیوی، سرنوشت و تقدیر، سرگرمی و بی توجهی به مشکلات و مسایل دشوار جامعه، کارکرد حماسی یا کاربرد آن برای توصیف و تجسم صحنه ی جنگ وکارزار. همچنین برای نشان دادن برخورداری از هوش، ذکاوت و تدبیر در زندگی به کار می رود. کارکرد جامعه شناختی وروانکاوی نیز از دیگر اهداف به کارگیری این بازی می باشد. در مجموع می توان گفت شطرنج، قبل ازسقوط بغداد(656ه ) بیشتر نماد ذکاوت بوده و کارکرد حماسی داشته است، اما بعد از حمله ی ویرانگر مغول، در شعر شاعران مکتب عراقی و دوره ی انحطاط، جنبه های جامعه شناختی آن برجسته تر شده و بر متزلزل بودن جایگاه اجتماعی افراد دلالت می کند
بررسی و تحلیل دعوتنامه جشن ازدواج در بافت فرهنگی ایران و عراق
حوزه های تخصصی:
دعوتنامه ها به عنوان ژانری زبانی، داده ای جامعه شناختی محسوب شده و شاخصی برای ارتباط میان پدیده های اجتماعی تلقی می گردد و با بررسی دعوتنامه های یک مقطع زمانی خاص می توان به گفتمانهای حاصل از پدیده های اجتماعی آن مقطع پی برد. این پژوهش تطبیقی، که با تکیه بر تحلیل ژانر و تحلیل انتقادی گفتمان انجام گرفته است می کوشد ساختار دعوتنامه جشن ازدواج را، که به زبانهای عربی و فارسی نوشته شده است، بررسی کند و نقش ارزشهای اجتماعی و فرهنگی را در شکل دادن آن مورد بررسی قرار دهد. آشنایی با رویکردهای اجتماعی دو فرهنگ متفاوت، بررسی تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی بر دعوتنامه ها، مقایسه ساختار دعوتنامه ها و تبیین تأثیر پدیده های اجتماعی بر پدیده های زبانی از مهمترین اهداف این پژوهش است. از آنجا که این پژوهش به بررسی رویکردهای اجتماعی دو کشور پرداخته و سطح شناخت از فرهنگهای متفاوت را افزایش می دهد، ضروری به نظر می رسد. نتایج تحقیق نشان می دهد اهمیت دادن به تنوع متن و شکل دعوتنامه جشن ازدواج در ایران نسبت به عراق برجسته تر، و القاب اکتسابی در عراق از اهمیت و جایگاه بیشتری برخوردار است. مقوله های مذهب و مردسالاری در ساختار دعوتنامه جشن ازدواج در دو فرهنگ نقشی اساسی دارد با این تفاوت که نقش این دو مقوله در دعوتنامه جشن ازدواج کشورهای عربی از ایران پر رنگتر است.
بررسی و تحلیل مؤلّفه های هویّت ملّیِ جغرافیایی و فرهنگی در شاهنامه فردوسی با رویکرد به شخصیّت رستم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال سوم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹
83-101
حوزه های تخصصی:
شاهنامه فردوسی به دلیل بازآفرینی هویّت ملّی از اهمّیّت ویژه ای برخوردار است. فرزانه طوس با تکیه بر عناصر و مفاهیم هویّت ساز، نقش محوری در پیوند دادن ایرانیان با پیشینه غنی فرهنگی خود داشته است. رستم یکی از شخصیّت های برجسته است که فردوسی با تکیه بر ویژگی های جسمانی و معنوی او، بخش عمده ای از آراء هویّت ساز خود را تبیین کرده است. در این پژوهش، با روش توصیفی -تحلیلی و استناد به منابع کتابخانه ای، مؤلّفه های هویّت ملیِ جغرافیایی و فرهنگی که فردوسی از طریق به کارگیری شخصیّت رستم در شاهنامه به مخاطبان خود انتقال داده، بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که رستم به عنوان مهم ترین شخصیّت شاهنامه در پیشبرد اهداف ملّی گرایانه فردوسی و ایجاد نوعی هویّت خواهی ایرانی بسیار مؤثّر بوده است. فردوسی، مفاهیم هویّت سازِ جغرافیایی همچون: ترسیم محدوده جغرافیایی کشور ایران؛ نگرش مثبت و تعلّق خاطر نسبت به آب و خاک؛ نگرش نسبت به جایگاه سرزمین ایران در سطح جهان و مرجع دانستن آن؛ آمادگی برای دفاع از آب و خاک در زمان خطر و تعرض به آن؛ علاقه مندی به یکپارچگی سرزمین در آینده و نیز، مفاهیم هویّت سازِ فرهنگی همچون: تربیت فرزند و احترام به میراث گذشتگان را با خلق رستم و بهره مندی از ظرفیّت های رویدادهایی که این شخصیّت تجربه کرده، در شاهنامه بازتاب داده و با مخاطبان خود به اشتراک گذاشته است.
بررسی نقش مراکز علمی کردنشین«جزیره» در پیشبرد علوم ادبی و لغوی عصر عباسی (مطالعه موردی دیار ربیعه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۸
145-164
حوزه های تخصصی:
بررسی نقش مراکز علمی مناطق کردنشین در پیشبرد علوم لغوی وادبی در حوزه ادبیات تطبیقی مکتب فرانسه می گنجد زیرا مراکز علمی یکی از اقوام ایرانی در ادبیات ملتی دیگر تاثیرگذار بوده است. در دوره عباسی (656-132ه .ق) که علوم عربی وادبی بیش از هر دوره دیگری شکوفا شد با در نظر گرفتن مقتضیات وبستر سیاسی ودینی مناسب، نقش مراکز علمی مناطق کردنشین دیار ربیعه «موصل، هکاری، نصیبین، سنجار، رأس العین، اربل و جزیره ابن عمر» که جزء منطقه جزیره می باشد، در پیشبرد علوم ادبی ولغوی وشاخه های آن چون صرف ونحو، بلاغت ونقد و ...برجسته است. این نوشتار با رویکرد توصیفی- تحلیلی در صدد تبیین نقش سازنده وجایگاه حقیقی این مراکز در اعتلای علوم لغوی وادبی در عصر عباسیان است ویافته های آن حاکی از این است این مناطق با پرورش اندیشمندان وادیبانی چون موصلی ها، اربلی ها و جزری ها که با تالیفات ارزنده خود، منشأ تحولات شگرف شدند، در پیشرفت علوم عربی وادبی نقش به سزایی ایفا نمودند.
المیتاروائی ومؤشراته فی روایه "لعبه النسیان" لمحمد براده (دراسه سردیه نقدیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال یازدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴۳
37 - 60
حوزه های تخصصی:
المیتاروائی یعد نسقاً سردیاً جدیداً یعتمد علی الثنائیات والتناقضات وهو یدمر الاعتماد الذی شکل لدی المتلقی لقبول الوقائع والأحداث والتماهی بالشخصیات والذوات. هذا النوع السردی یتعارض النمط السائد ویرید تحطیم البنیات والصیغ المألوفه التقلیدیه. یقوم الروائی عبر توظیف السرد المیتاقصی باستخدام عده الآلیات والمؤشرات التی یُخلقّ خلالها النظم الروائی والمنطقیه فی السرد، کاحتکاک العالم المتخیل بالواقع، وتمازج الروایه بالنقد، والاعتراف بصناعیه الروایه عبر دخول الروائی المباشر فی السرد، وانعکاس السیره الذاتیه للکاتب وثفافته فی النص الروائی. هذه المقاله تستهدف خلال استخدام المنهج الوصفی – التحلیلی، الکشف عن خصائص هذه التقنیه السردیه الهامه وکیفیه استخدامها فی النص السردی الحدیث معتمده علی روایه "لعبه النسیان" للروائی والناقد المغربی الکبیر، محمد براده، الذی وظّف فی روایته الإبداعیه خصائص هذه التقنیه الغربیه الحدیثه، عنایهً إلی إشرافه علی الإنجازات النقدیه الجدیده. وقد تخلصت النتیجه أن الروائی أسّس روایته علی أساس الشکل المیتاروائی الجدید واستخدم خلالها عده مؤشرات خاصه بهذه التقنیه کامتزاج الواقعی بالخیال عبر الاهتمام إلی ومضات من حیاته الواقعیه وجعلها بین دفتی سرد الأحداث الخیالیه، کما قام إلی امتزاج بین الإبداع والنقد عبر ذکر ملاحظات نقدیه کثیره فی ثنایا روایته تحدد خصائصها السردیه والتعبریه.
واکاوی تطبیقی عوامل فمینیستی در رمانهای نوال سعداوی و شهرنوش پارسی پور (مطالعه مورد پژوهانه، رمان مذکرات طبیبه و سگ و زمستان بلند)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوال سعداوی و شهرنوش پارسی پور از جمله نویسندگان فمینیست هستند که در رمانهای خود به نظام مردسالاری ناشی از سنتهای اجتماعی و دینی اعتراض می کنند و با ذهنیتی زنانه به جهان می نگرند. از این رو با توجه به نفوذ گرایشهای فمینیستی و وضعیت زنان در رمانهای سعداوی و پارسی پور در این جستار تلاش می شود تا با تکیه بر روش توصیفی - تحلیلی و رویکرد تطبیقی دو رمان «مذکرات طبیبه (نوال السعداوی)» و «سگ و زمستان بلند (شهرنوش پارسی پور)» بر مبنای نقد فمینیستی مورد واکاوی قرار گیرد. یافته های پژوهش حاکی است که دو نویسنده به عواملی همچون اعتراض علیه نظام مردسالاری، بیان ظلم و ستم علیه زنان، تلاش برای کشف فردیت و هویت زنانه توجه خاصی کرده اند. در زمینه تفاوتها، تبعیض جنسی و سرکوب عشق و احساسات عاطفی زنان در جامعه از جمله تفاوتهای برجسته فمینیستی دو رمان است .
تحلیل تطبیقی درونمایه های ادبیات پایداری در اشعار سلمان هراتی و بدرشاکر السیّاب با تکیه بر «أنشوده المطر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار انعکاس درونمایه های ادبیات پایداری را در آثار سلمان هراتی و «أنشوده المطر» بدر شاکر السیّاب به صورت تحلیلی- توصیفی مورد بررسی قرار می دهد. این دو شاعر به وطن خویش عشق ورزیده و آن را ستوده اند و سلمان هراتی عقل و عشق و دین را در ستایش وطن در هم آمیخته است. بدر شاکر السیّاب و سلمان هراتی به فردایی بهتر امیدوار هستند و این باور را در اشعارشان انعکاس داده اند. سلمان هراتی با زبانی تند و شدید از غفلت و رفاه طلبی مردم انتقاد می کند و السیاب با بهره گیری از نماد و مظاهر طبیعی به توصیف جامعه ظلمت زده خود می پردازد.
بیان «آیرونیک» یا طنزآمیز در دیوان ناصرخسرو و آثار برادران شلگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
242-266
حوزه های تخصصی:
ایران و آلمان دو کشوری هستند که تاریخ و سنت های فکری و ادبی پرباری دارند. هر دو در دوران شکوفایی مکاتب فکری؛ خواه دینی و خواه فلسفی، ادبا و متفکران برجسته ای را در دامان خود پرورانده اند. مطالعه تطبیقی آثار اندیشمندان این دو کشور می تواند ابعاد مختلفی از شباهت ها و تفاوت های این دو فرهنگ را نشان دهد. به این منظور دو اندیشمند و ادیب برای مطالعه تطبیقی انتخاب شدند: ناصرِخسرو (394 -481 ه.ق) و فردریش شلگل (1772-1829م). اما از آنجایی که عموماً نام برادران شلگل به عنوان همکار و همفکر با هم می آید، آگوست ویلهلم ( 1767- 1845م) هم به این پژوهش اضافه شد. شیوه بیانی ناصرخسرو در طنزآوری با روش فردریش در کتاب «قطعات» شباهت هایی دارد اما بیان آگوست ویلهلم به گونه ای دیگر است. این پژوهش در پی آن بوده که با مطالعه و قیاس آثار شاخص آنان، چگونگی استفاده آنها از بیان آیرونیک و طنزآمیز در برابر مخالفان و نیز مصادیق آن را در آثارشان نشان دهد. آیرونی(irony) نوعی بیان غیرمستقیم و طنزآلود است که مؤلف می کوشد به وسیله آن، دو یا چند وجه گوناگونِ یک امر را بنمایاند. قیاس آثار ناصرخسرو و برادران شلگل نشان می دهد که جهان بینی آنها که متأثّر از مکاتب فکریشان بوده، تا چه حد بر روش بیان آنها در طنزپردازی تأثیر داشته است. این پژوهش با مطالعه کتابخانه ای، فیش برداری و به صورت توصیفی- تحلیلی انجام شده است.
بررسی تطبیقی رمان ده سرخپوست کوچک و رمان الفبای مرگ از منظر روان شناسی جنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۴
295 - 327
حوزه های تخصصی:
در این مطالعه تطبیقی دو رمان ده سرخپوست کوچک از آگاتا کریستی و الفبای مرگ از مهرداد مراد را از منظر روان شناسی جنایی بررسی می کنیم. داستان های پلیسی کریستی، به دلیل دقت، ظرافت و توانایی خاص این نویسنده انگلیسی در طراحی معمای جنایی و ترسیم روان شناسانه شخصیت قاتل، از ظرفیت مناسبی برای تحلیل و بررسی های روان شناسانه و جرم شناسانه برخوردارند. رمان الفبای مرگ مهرداد مراد نیز دارای وجوه اشتراک و درونمایه ای تقریبا مشابه با ده سرخپوست کوچک است. در این مقاله، با روشی توصیفی_تحلیلی و با توجه به شرایط روانی بزهکار و بزه-دیده، به بررسی جرمشناسانه این دو اثر ادبی جنایی می پردازیم و تلاش می کنیم با نگاهی روان شناسانه و با استناد به نظریه «فنون خنثی سازی» دیوید ماتزا و گرشام سایکز، که از نظریه های مرتبط با روان شناسی جنایی هستند، به مطالعه در مورد علت شناسی ارتکاب جرم در هر دو بپردازیم. در انتها شخصیت های زن اصلی هر دو اثر را از لنز بزهدیده شناسی و نیز بزهکاری مورد بررسی تحلیلی قرار می دهیم. یافته های پژوهش بیان می دارد که دو نویسنده ژانر جنایی در یک موضوع تقریبا مشابه وجوه مختلفی از علت شناسی جرم و نیز خصوصیات بزهکار و بزهدیده را مورد توجه قرار داده اند.
سمات العاشق والمعشوق لدى فریدالدین العطار النیسابوری ومولانا جلال الدین الرومی؛ دراسه موازنه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
75-100
حوزه های تخصصی:
إن الحب هو أحد المفاهیم والمدلولات الرئیسه فی الأدب الفارسی. یفضّل فرید الدین العطار النیسابوری ومولانا جلال الدین الرومی، باعتبارهما من أقطاب العشق الصوفی فی الأدب الفارسی، ضرامَ الحب واتّقاده على العناء الناتج عن الزهد والتقشّف. یهدف هذا المقال إلى دراسه موازنه بین سمات العاشق والمعشوق فی غزلیات الشاعرین وتحلیلها وذلک وفقا لدراسه إحصائیه لمائه قصیده غزلیه للشاعرین لتبیین الأبیات التی رأینا فیها وجوه الاشتراک والافتراق بین الشاعرین. والمنهج الذی اتبعه الباحثون هو الوصف والتحلیل. وتشیر نتائج البحث إلى أنه بالرّغم من الاختلاف بین نظره مولانا والعطار إلى الحب إلا أن مولانا قد تأثّر بالعطّار تأثّرا بالغا ولکنه إلى جانب ذلک یتمتّع شعره بإبداعات وفیره بخرقه للمعاییر. فالعطار فی أوصافه للحب بدل أن یتطرّق إلى السمات الصوفیه والمعنویه للعاشق ولا سیّما المعشوق فإنه یرکّز على الأوصاف الجسدیه والظاهریه حیث یواجه القارئ تکرارا أکثر للأوصاف الجسدیه. غیر أن مولانا جلال الدین فی غزلیاته یعرض السمات الصوفیه للمعشوق على وجه التحدید بحیث نجد أن أبیات الشاعر تصطبغ بصبغه التصوّف ویشعر القارئ أن هذه الأوصاف هی رموز ودلالات لوصف ظواهر المعشوق.
بررسی شناختی استعاره در غزل: مطالعه ای تطبیقی و پیکره بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه حاضر به بررسی تطبیقی غزل از دیدگاه استعاره مفهومی (لیکاف، ۱۹۸۰) می پردازد. پیکره زبانی این پژوهش شامل ۲۴ غزل (۱۸۹ بیت) از زبان های فارسی، ترکی آذربایجانی و انگلیسی است. یافته های پژوهش نشان می دهد که پربسامدترین حوزه مقصد در نظام مفهومی شعرا در غزل حوزه «عشق» است. همچنین، استعاره های مفهومی غالب در حوزه عشق، با توجه به دیدگاه لیکاف، در زبان های فارسی، ترکی و انگلیسی بدین قرار است: الف) زبان فارسی: عشق سفر است، عشق شراب است، عشق پیوند است، عشق آتش است، عشق بیداری است، عشق معامله است. ب) زبان ترکی: عشق ظلم است، عشق ضرر است، عشق انتظار است، عشق چرخش/طواف است، عشق بهار است، عشق شراب است، عشق واعظ است. ج) زبان انگلیسی: عشق زنده است، عشق ناپایدار است، عشق تضاد است. از دیگر یافته های مطالعه حاضر این است که در برخی از غزل ها صورت زبانی شعر در بسامد وقوع استعاره مؤثر می باشد. به عبارت دیگر، فرم زبانی در غزل می تواند بر نوع و میزان استفاده شاعر از استعاره تاثیر مستقیم داشته باشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که استعاره مفهومی غالب در غزل همان هسته تشکیل دهنده و ایجادکننده شعر می باشد. استعاره مفهومی مذکور از ابتدای تشکیل غزل به عنوان نیروی محرک شاعر بوده و احتمالا شاعر را به گفتن شعر واداشته است.
معرّفی کتاب: الدراسات الأدبیه المقارنه فی العالم العربی، تألیف: علی عشری زاید
حوزه های تخصصی:
مقایسه تطبیقی هنجارگریزی و شگردهای کاربرد آن در شعر فرخی یزدی، عارف قزوینی و میرزاده عشقی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال چهارم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۴
95 - 120
حوزه های تخصصی:
نهضت مشروطه، با ایجاد تغییرات اساسی در تمامی ساختار جامعه، ادبیات دوره قاجار را متحوّل ساخت. عواملی چون ارتباط با دنیای غرب، سفرنامه ها، تأسیس مدارس جدید، ترجمه آثار غربی، مطبوعات و غیره. زمینه های تجددطلبی ایرانیان را فراهم کرد و این تجددخواهی در آثار دوره مشروطه به لحاظ زبانی، ادبی و محتوایی تأثیر گذاشت و مهم ترین تغییرات سبکی را در پی داشت. در این پژوهش که به شیوه توصیفی-تحلیلی و روش کتاب خانه ای است؛ مطالبی در مورد اوضاع اجتماعی و ادبی، شعر مشروطه و شاعران مورد بحث (فرخی، عارف و میرزاده عشقی) بیان شده و در ادامه ویژگی های سبکی، دستوری و ساختار صرفی این شاعران، مورد بررسی قرار می گیرد. در بخش صرف به تجزیه و تحلیل واژگان پرداخته شده است. پژوهش در ساختار دستوری شعر مشروطه از این جهت حائز اهمی ت اس ت ک ه از سویی شعر مشروطه زمینه را برای تغییر محتوایی و ساختاری فراهم نمود و بعد از این دوره، جنبشی در شعر ایجاد شد و آن آغاز شعر نیمایی بود و از سویی دیگر شاعران عصر مشروطه و بعد از آن تحت تأثیر ترجمه با آثار منثور و منظوم اروپا آشنا شدند و از یکدیگر تأثیر پذیرفتند. با ذکر شواهد و نمونه هایی از آثار این شاعران به این نتیجه می رسیم که عامیانه گرایی در شعر مشروطه، بسامد بالایی دارد و اگرچه شاعران داعیه تجدد و نوگرایی را در ادبیات به ویژه شعر دارند؛ اما هنوز کهنه گرایی در آثارشان دیده می شود و با قواعد دستوری آشنایی کافی ندارند؛ لذا غلط های نحوی و زبانی در اشعارشان به وفور دیده می شود