پژوهش های ادبیات تطبیقی
پژوهش های ادبیات تطبیقی دوره هشتم زمستان 1399 شماره 4 (پیاپی 26) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
«عدم» یکی از موضوعات پیچیده فلسفی و عرفانی است که معنای آن می تواند به یکی از مسائل مهم هستی شناسی یعنی آغاز و انجام جهان پاسخ دهد. بازتاب معانی عدم در عرفان اسلامی و آیین بودایی قابل تأمل است. مولانا در مقام یکی از عرفای بزرگ اسلامی، با بهره گیری از گستره دانش خویش در زمینه متون حِکمی و عرفانی و خلاقیت های شاعرانه ، واژه عدم را در معانی بسیاری به کار برده است. در متون بودایی پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا که از متون مهم تعلیمی آیین بودا به شمار می روند، عدم و معنای آن، یکی از موضوعات اصلی و محوری است. در این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی، تلاش شده است ضمن معرفی دو متن مهم بودایی، دیدگاه مولانا درباره عدم در مثنوی با معانی آن در این دو متن بررسی و تطبیق شود. نتیجه نشان می دهد عدم خواندن ماهیت پدیده های جهان هستی بدون هیچ تفاوتی در مثنوی و متون بودایی آمده است؛ اما تلقی عدم از آغاز و انجام پدیده ها، حق یا حقیقت مطلق و غایت فنای سالک معانی دیگری است که با اختلاف و تفاوت در متون مورد نظر آمده است. ریشه این تفاوت ها را می توان در نوع معرفت و هستی شناسی اسلام و آیین بودایی یافت. در عرفان اسلامی حق تعالی، پدیدآورنده هستی و غایت فنای سالک است؛ در حالی که در متون بودایی جهان از عدم آمده و به عدم می رود و غایت سالک، رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا است.
مطالعه جایگاه شعر در زیباشناسی باومگارتن و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تلاش براین است با روش توصیفی–تحلیلی به سوال اصلی پاسخ داده شود: نظر کانت درباره جایگاه شعر در میان هنرهای زیبا چه وجوه اشتراک و افتراق و همخوانی هایی با رأی باومگارتن دارد؟ هدف مقاله روشن کردن دلایل درنظرگرفتن ِشعر به منزله برترین هنر نزد یکی از پیروان اصالت عقل و مقایسه آن با نظر کانت است. باومگارتن در عصر روشنگری شعر را به منزله گفتار و خطابه کامل حسی در نظر می گیرد. او بر آوا، غنای کلام و اثرگذاری آن بر تأثرات و عواطف و فرم گرایی و کمال حسی تأکید می کند. وی، هماهنگی اندیشه ها به صورت مجزا از ابزار بیان، هماهنگی اندیشه ها و ابزار بیان، همچنین نظم و هماهنگیِ نشانه های ابزار بیان را سه منشأ زیبایی شعر می خواند. باومگارتن، به کمال درجه ادراک حسی در مواجهه با زیبایی می پردازد. کانت علاوه بر تمایز شعر از خطابه به دو نوع زیبایی در شعر یعنی: زیبایی آزاد معطوف به هماهنگی، وزن و ریتم یا آوای واژگان و زیبایی وابسته در ارتباط با علاقه عقلی اشاره می کند. از نظر وی زیبایی شعر به منزله زیبایی آزاد رها از مفهوم کمال و نیز صورت آن، برانگیزنده بازی آزادی است که بین حس و فاهمه در می گیرد. در نظر باومگارتن با مفهوم کمال حسی در شعر، جایی برای بازی آزاد قوا باقی نمی ماند.
بررسی تطبیقی حماسه گیلگمش و اودیسه ی هومر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گیلگمش نخستین حماسه موجود جهان است که اساسی ترین مسائل انسانی را می توان در آن دید. جامعه هومری یونان از طریق میسین و شرق یونان با فرهنگ شرق و بین النهرین آشنا و تأثیرپذیر بوده است. بنابراین، گیلگمش احتمالاً بر اودیسه هومر تأثیر گذاشته است. از آنجا که ادبیات تطبیقی ما را قادر به درک عمیق متون می سازد؛ این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به دنبال بررسی مشابهت های دو حماسه گیلگمش و اودیسه هومر به صورت تطبیقی و مقایسه ای است. این دو حماسه بن مایه های مشترکی مانند موجودات فوق طبیعی، خدایان شبیه به هم و فلسفی بودن دارند. همچنین شخصیت هایی نیز دارند که از نظر کارکردهایشان به هم شباهت دارند. زن مقدس و نوزیکائا از این نظر که عاشق قهرمان می شوند؛ ایشتر و سیرسه از این نظر که توانایی تبدیل انسان به حیوان را دارند؛ گیلگمش و اولیس از این نظر که با هیولاها جنگیده اند، به خاطر غفلت فرصت هایی را از دست داده اند، از دریا گذر کرده اند، شخصیتی بزرگ دارند، از خودراضی اند، به جهان زیر زمین سفر کرده اند، برای رسیدن به راهنما رنج را تحمل کرده اند، سرکش بوده اند، ناامید شده اند، به سرزمین های ناشناخته سفر کرده اند، دوستان خدایان را کشته اند، گاو مقدس را کشته اند و به خواب بی موقع فرورفته اند.
تصویرشناسی در سفر عبدالله مستوفی به روسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از رهگذر تصویر شناسی یا بازنمایی بیگانه این فرصت فراهم می شود تا ملت ها چهره «خود» را در آیینه «دیگری» ببینند، گفت وگوها آغاز شود و با شناخت «غیر» و دیگری به شناخت «من» برسند. دیگربودگی و ضرورت شناخت غیر برای رسیدن به آگاهی از خود اهمیت دارد. سفرنامه ها از نمونه اسنادی هستند که با مطالعه لایه های مختلف آن با توجه به کلیدواژه های تصویرشناسی مانند من، غیر، دیگری، نگاه طبقه بندی شده، قضاوت و تفکر کلیشه ای می توان به معنای زیرین متن نزدیک شد. این لایه ها در چهار مرحله در شرح سفر عبدالله مستوفی (1257 1329) به روسیه در کتابش به نام شرح زندگانی من خوانش می شوند. در لایه نخست با توجه به تفاوت بین من، غیر و دیگری به تأثیرپذیری من از «غیرها و دیگرهایی» که در زندگی نویسنده وجود دارد خوانش انجام می شود. در لایه دوم نگاه طبقه بندی شده من (مستوفی) به دیگری بررسی می شود. در لایه سوم برش های مستوفی از واقعیت روسیه و تأثیر کلیشه ها و انگاره های ذهنی او بر آنها مطرح می شود. در لایه چهارم ساختار زبانی و توصیف های وی است. در نهایت، سفر مستوفی به روسیه از نگاه و ذهنیت وی متأثر است و گزارشی از واقعیت تام و قطعی نیست. با روشن ساختن نحوه تفکر و زندگانی وی، دوره زمانی و نوع روابط سیاسی و فرهنگی دو کشور ایران و روسیه، به همراه پیش فرض ها و انگاره های ذهنی وی به شناخت نسبی تصویر ارائه شده او از روسیه می رسیم
توصیف درون با بازنمایی شهر؛ بررسی جغرافیای ادبی در «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» نادر ابراهیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابراهیمی در این کتاب داستان عشقی را تعریف می کند که از دوستیِ کودکانه دونفر ریشه گرفته و در جوانی به شکوفایی رسیده و در کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم توصیف شده است. این رابطه بیش از آنچه به زمان مربوط باشد وامدار مکان است. در اجتماعات بشری، شهر به عنوان مرکز اتفاقات شناخته می شود و داستان نادر ابراهیمی در شهری می گذرد که جلوه آن در بار نخست سکونت، هیچ شباهتی به شهری که بعدها روایت می شود، ندارد. این امر از منظر نقد مضمونی و جغرافیای ادبی که معتقد است بیرون درون را روایت می کند، قابل بررسی و تحلیل است. در این پژوهش از نظرات میشل کولو بهره گرفته ایم تا شاهد استحاله شهر باشیم که همپای راوی/قهرمان داستان تغییر می کند، و چرایی این تغییر در داستان زندگی پرسوناژ نهفته است. در واقع این متد معتقد است که بررسی جغرافیای متن، دسترسی و درک جهان متن را ساده می کند ولی در انتها خواهیم دید علاوه بر این، شهر همتای قهرمان حضور فعال دارد و می تواند به عنوان یکی از پرسوناژها مطرح باشد.
عناصر فرهنگی در ترجمه: رویکردهای مترجم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در حال حاضر، صاحب نظران حوزه مطالعات ترجمه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که ترجمه یکی از شاخص ترین الگوهای برخورد میان دو فرهنگ است و نمی توان آن را به فرایند زبانی صرف محدود کرد. در زمینه ترجمه شناسی، نظریه پردازانی چون برمن [1] ، ونوتی [2] ، شلایر ماخر [3] ، ریکور [4] ... بر بازنمایی دیگری و بیگانه سازی تأکید می کنند و آن را راهبرد برتر می دانند، آن ها مترجم را از هرگونه «مقدس شماری زبان مادری» برحذر می دارند و معتقدند که او باید فرهنگ دیگری را بدون هرگونه دخل و تصرف به خوانندگان زبان مقصد معرفی کند. اما در واقعیت امر همیشه چنین نیست و گاهی مترجم به جای آشنا کردن خواننده مقصد با فرهنگ بیگانه، جای گزینی معنایی را به کار می بندد؛ گاهی حتی به حذف و عوض کردن مطالب روی می آورد. آیا می توان بدون درنظر گرفتن موقعیت، بیگانه سازی را راهبرد برتر دانست؟ اولویت راهبردها به چه عواملی بستگی دارد؟ آیا عدم انتخاب چنین راهبرد به اصطلاح برتر صرفاً ریشه در دیدگاه مترجمان به فرایند ترجمه دارد؟ چه عواملی بر انتخاب های مترجم تأثیر می گذارند و موجب تمایز ترجمه های گوناگون یک اثر می شوند؟ این انتخاب ها چه تأثیراتی می توانند بر خواننده زبان مقصد داشته باشند؟ مقاله حاضر به بررسی عوامل مؤثر بر انتخاب های مترجم در برگردان عناصر فرهنگی می پردازد، سپس تأثیر این انتخاب ها را بر خوانندگان زبان مقصد مورد بررسی قرار می دهد. [1] Berman [2] Venuti [3] Schleiermacher [4] Ricœur