آیا هر رویکرد نقد ادبی قابلیت بررسی هر اثر ادبی را دارد؟ و از آن فراتر، آیا هر نظریه روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و... قابلیت بررسی هر متنی را دارد؟ به صِرف مشاهده چند شباهت یا نشانه ای ضعیف و کوچک از بحث های موجود در یک نظریه می توان آن را برای تفسیر و تحلیل هر متن ادبی مناسب دانست؟ آیا نمی باید اصولا میان متن و نظریه ای که قرار است تحلیل گر و گشاینده رمز و راز و پیچیدگی های متن باشد، نوعی ارتباط و سازگاری و همگونی وجود داشته باشد؟ و در چه صورتی می توان گفت منتقد در ارایه خوانش تازه ای از مثلا یک متن کهن بنا بر یک نظریه علوم انسانی توفیق یافته است؟ شاید البته اگر منتقد برداشت و تحلیل جدیدی را از متن به دست دهد، اگر از راز و رمز اثر پرده بردارد، اگر بتواند فراروی درون مایه اثر را با اندیشه ها و نظرهای جدید نشان دهد، اگر با ارایه آگاهی های تازه درک ما را درباره متن دگرگون کند و در نهایت بتواند به کشف لایه ای ناشناخته از متن یا به شناخت جدیدی از آن دست یابد.
توصیف نوعی بیان از سوی گوینده به عنوان شناسنده شئ در جهان بیرون، برای رسیدن به شناخت است. در ادبیات هدف از توصیف، ارائه تصویری عینی از تجربه انسان نسبت به یک صحنه، شخص یا احساس، از رهگذر واژه هاست. توصیف از مسائل برجسته شعر معاصر است و نیما آن را جزو مسائل محوری نگاه تازه خود قرار داده است. مساله این تحقیق بررسی این دیدگاه ها در منظومه سریویلی اوست. در این نوشتار انواع توصیف، تکنیک های بیانی و کارکردهای توصیف بررسی شده است. نتایج نشان می دهد که توصیف در این منظومه بیشتر ابژکتیو (عینی) است تا سوبژکتیو (ذهنی)؛ تکنیک های بیانی دستوری نیز کاربرد بیشتری دارند تا تکنیک های شاعرانه؛ کارکرد توصیف شامل زیبایی آفرینی، واقعیت بخشی، بیان اغراق و کارکرد نمادین است. نیما در این منظومه توانسته است نظریه شعری خود را که نزدیک کردن شعر به نثر موزون، از یک طرف و اهمیت مشاهده دقیق، توصیف و روایت در شعر، از طرف دیگر است، به تصویر بکشد.
سرگذشت کندوها نوشته ای است تمثیلی در قالب یک قصة عامیانه که شرایط هیچیک از قالب های داستان و رمان کوتاه و رمان را ندارد. نویسنده بیش از اینکه در قیدوبند ساخت قالب باشد، درصدد طرح یک آرمان شهر یا لااقل طرح یک زندگی مستقل و آزاد است بر مبنای اصول فرهنگی و شرایط محلی ایران. انگیزة نوشتن این قصه احساس رسالت نویسنده و دغدغه های فکری او از وابسته شدن حکومت و فرهنگ ایرانی به صنعت و تمدن غرب است به¬علاوة شکست نهضت ملی از کمپانیها در صنعت نفت. رسالت او ایجاب میکند که راهی برای حکومت و مردم ایران پیشنهاد کند که استقلال حکومت و امنیت اصالت های فرهنگی را تضمین کند. بازگشت به فرهنگ را از راه بازگشت به محیط زندگی اجدادی پیشنهاد میکند که ویژگی¬های شبه آرمان شهری از آن قابل تصور است. از لابه لای قصه جریان های فکری محافل روشنفکری عصر و شرایط زندگی آرمانی و روشنفکر متعهد قابل استنباط است.
در میان عناصر تصویرساز گوناگونی که شاعر با تأمّل و تعمّد برمیگزیند، ترکیب میکند و به کار میبرد، از لحاظ منطقی، روابط معنایی و زیباییشناختی خاصی وجود دارد که بررسی و تجزیه و تحلیل آنها میتواند بیش از پیش ما را در فهم و حتی نقد و تصحیح متون یاری نماید. وجود این پیوندها در میان این عناصر، موجب پیدایی اشکال خطی و هندسی خاصی در تصاویر شعری میشودکه توجه به آنها ظرایف، دقایق و لطایف فنّی و معنیشناختی موجود در متون را آشکارتر می گرداند.
نگارنده در این مقاله، در پی آن است تا با تجزیه و تحلیل طبقهبندی این روابط را طرح و با توسّل به نمونههایی که به تناسب، از متون گذشته و امروز برگزیده، تا آنجا که ممکن است، تبیین نماید.