صمد بهرنگی جزو اولین کسانی است که در ایران برای بچه ها داستان نوشت و «ماهی سیاه کوچولو»ی او یکی از شاهکارهای ادبیات کودک و نوجوان ایران است. در این داستان، ماهی سیاه کوچولو از زندگی بی حاصل در محیطی محدود، و از خمود فکر و بطالت عمر هم نوعانش خسته شده است. بنابراین عزم جزم کرده است به دنیاهای وسیع برود و در آنجا آگاهی و تجربه های نو کسب کند، به همین خاطر با شکستن سنت ها و تابوها، قدم در راهی پرمخاطره می گذارد... . ماهی سیاه کوچولو از نظر مضمون و محتوا و ساختار( طرح، روایت، زاویه دید، نمادپردازی و ...) شباهت های زیادی با داستان «جاناتان مرغ دریایی» ریچارد باخ آمریکایی دارد. در این جستار تلاش می شود تا به شیوه توصیفی- تحلیلی به بررسی تطبیقی این دو داستان بپردازیم و با بیان وجوه اشتراک و افتراق آن دو، اشتراکات فکری، فرهنگی، ذوقی و.. دو نویسنده از دو ملت غیر هم زبان را عرضه بکنیم.
به نظرمی رسد که بحث در روشن سازی و کوشش در حل پارادوکس اقتدار و آزادی یکی از مهمترین مسأله های فلسفه ی ادبیات کودک هست. هدف این مقاله آن است که نوع نگاه نویسندگان به مقوله های اقتدار و آزادی را در ادبیات کودکان بر اساس شگردهایی که در کتاب های داستانی تصویری اعمال می گردد، کشف و بررسی کند. این پژوهش با روش تحلیل تأملی به بررسی تطبیقی دو کتاب داستانی تصویری ""داستان خرگوش کوچولو"" نوشته ی بیتریکس پاتر و ""منم موش گرسنه، می خورمت درسته"" نوشته ی مرتضی خسرونژاد خواهد پرداخت. پرسش های پژوهش ناظر به نوع نگاه این نویسندگان به مقوله های اقتدار و آزادی در ادبیات کودکان و مقایسه ی آنهاست از جمله: شگردهای کتاب داستانی تصویری فارسی و انگلیسی در تحقق بخشیدن به مقوله های ""اقتدار و آزادی"" کدامند؟ آیا نوع شگردهای یادشده و شیوه ی استفاده از آنها در دو اثر فارسی و انگلیسی متفاوت است؟ همچنین نوع نگاه نویسندگان فارسی و انگلیسی به مقوله های اقتدار و آزادی چگونه است؟
نوع عیان کردن شگردهایی که نویسندگان در آثار خود به کار گرفته اند، از سویی می تواند برای نویسندگان اهمیت داشته باشد از این لحاظ که به نظر می رسد نویسندگان گاه ناخودآگاه از این شگردها استفاده می کنند، و از سوی دیگر این عیان سازی شگردها می تواند مورد توجه منتقدان، مادران و پدران و حتی کودکان و نوجوانان قرار گیرد. نتایج نشان می دهد که دیدگاه نویسندگان نسبت به کودک، بر نحوه ی نگارش کتاب ها و چگونگی استفاده از شگردها مؤثر است.
تمایز مهم ترین مؤلفه ی مدرنیته است که بزرگان علوم اجتماعی از امیل دورکیم گرفته تا پییر بوردیو بر آن تأکید کرده اند. بر مبنای این رویکردهای نظری می توان جهان کودکان را با توجه به تأخر تکوین عینی و ذهنی آن به منزله ی یک میدان اجتماعی متمایز به شمار آورد. بر این اساس میدان کودکی سرزمین تازه استقلال یافته ای است که متأسفانه میدان های اجتماعی دیگر، به ویژه سرزمین بزرگ سالی به قلمرو آن تعرض می کنند و می کوشند آن را تحت الحمایه ی خود قرار دهند. برای ممانعت از این واقعه باید نسبت به قانون اساسی سرزمین کودکی و قواعد عملکرد این میدان آگاهی یافت. انسان شناسی کودکی یکی از مهم ترین رشته هایی است که می تواند به شناخت این قواعد راهنما یاری دهد تا در پرتو آن ها منطق متفاوت کنش کودکان بهتر دریافت شود. شاید مهم ترین قاعده ی این سرزمین، تمایزنایافتگی آن باشد به گونه ای که جلوه هایش را در تمایزنایافتگی جنسیتی، طبقاتی، قومیتی، ملیتی و حتی زیبایی شناختی می توان مشاهده کرد. همه ی این تمایزات در یک کلام، حاصل اجتماعی شدن کودکان است که با سرپرستی بزرگ سالان و آموزه های آن ها تحقق می یابد و گرنه در بازی آزادانه ی کودکان با هم، نشانی از این تمایزات دیده نمی شود. ادبیات کودک یکی از شاه راه های مهم اجتماعی کردن کودکان به شمار می رود که متأسفانه به دلیل بی خبری نویسندگان بزرگسال از قواعد عمل در جهان کودکی، به ابزار نرم سرکوب کودکان تبدیل شده است. در این جستار می کوشیم برای نمونه چند متن برگزیده از ادبیات کودک مانند جوجه اردک زشت، اثر هانس کریستین آندرسن و ماهی سیاه کوچولو، اثر صمد بهرنگی را تحلیل نماییم تا زیرساخت تمایزگرایانه آن ها آشکار گردد. این تمایزات به هر روی ریشه در ایدئولوژی روشنگری و مدرنیته دارد. نتیجه این است که کودکان این تمایزات را به شکل دیگری درمی یابند و قرائت آن ها از داستان های کودکان متفاوت از نویسندگان این آثار است و حتی ترجیح زیبایی شناختی آن ها با اولویت نمایندگان ادبیات کودک هم خوانی ندارد.