آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۷

چکیده

تمایز مهم ترین مؤلفه ی مدرنیته است که بزرگان علوم اجتماعی از امیل دورکیم گرفته تا پییر بوردیو بر آن تأکید کرده اند. بر مبنای این رویکردهای نظری می توان جهان کودکان را با توجه به تأخر تکوین عینی و ذهنی آن به منزله ی یک میدان اجتماعی متمایز به شمار آورد. بر این اساس میدان کودکی سرزمین تازه استقلال یافته ای است که متأسفانه میدان های اجتماعی دیگر، به ویژه سرزمین بزرگ سالی به قلمرو آن تعرض می کنند و می کوشند آن را تحت الحمایه ی خود قرار دهند. برای ممانعت از این واقعه باید نسبت به قانون اساسی سرزمین کودکی و قواعد عملکرد این میدان آگاهی یافت. انسان شناسی کودکی یکی از مهم ترین رشته هایی است که می تواند به شناخت این قواعد راهنما یاری دهد تا در پرتو آن ها منطق متفاوت کنش کودکان بهتر دریافت شود. شاید مهم ترین قاعده ی این سرزمین، تمایزنایافتگی آن باشد به گونه ای که جلوه هایش را در تمایزنایافتگی جنسیتی، طبقاتی، قومیتی، ملیتی و حتی زیبایی شناختی می توان مشاهده کرد. همه ی این تمایزات در یک کلام، حاصل اجتماعی شدن کودکان است که با سرپرستی بزرگ سالان و آموزه های آن ها تحقق می یابد و گرنه در بازی آزادانه ی کودکان با هم، نشانی از این تمایزات دیده نمی شود. ادبیات کودک یکی از شاه راه های مهم اجتماعی کردن کودکان به شمار می رود که متأسفانه به دلیل بی خبری نویسندگان بزرگسال از قواعد عمل در جهان کودکی، به ابزار نرم سرکوب کودکان تبدیل شده است. در این جستار می کوشیم برای نمونه چند متن برگزیده از ادبیات کودک مانند جوجه اردک زشت، اثر هانس کریستین آندرسن و ماهی سیاه کوچولو، اثر صمد بهرنگی را تحلیل نماییم تا زیرساخت تمایزگرایانه آن ها آشکار گردد. این تمایزات به هر روی ریشه در ایدئولوژی روشنگری و مدرنیته دارد. نتیجه این است که کودکان این تمایزات را به شکل دیگری درمی یابند و قرائت آن ها از داستان های کودکان متفاوت از نویسندگان این آثار است و حتی ترجیح زیبایی شناختی آن ها با اولویت نمایندگان ادبیات کودک هم خوانی ندارد.

تبلیغات